🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
چون سخن در وی رود علّت (=بیماری) شود
تیغ غازی (=جنگجو) دزد را آلت شود
حقیقتاً این سخن، اگرچه ظاهراً از زبان شیطان بیان شده ،سخن حقی است؛ آدمی نباید گوهر استدلال را در پای همگان بریزد با شخصی که در حق انسان گمان باطل میبرد، نمیتوان احتجاج کرد. در این موقعیت هر دلیلی که برای آن شخص آورده شود به منزلهٔ نفتی است که آتش بدگمانی او را شعله ورتر میکند و او را در عقیده باطل خود استوارتر مینماید حتی اگر نسبت به او دوستی هم بورزیم، سوءظنش بیشتر میشود و گمان میکند حیله تازهای ساز کردهایم و لذا :
پس جواب او سکوت است و سکون
هست با ابله سخن گفتن جنون
به جای احتجاج با ابله بدگمان، باید او را معالجه کرد. نفس وقتی از خیال اندیشی رها شود، حجتهای روشن را به نیکی میبیند و میپذیرد. این شیوۀ عموم عارفان بود که معالجه را به جای محابّه مینشاندند.
شیطان هم در ادامه گفت و گو از سلاح «تهذیب» استفاده کرد و معاویه را از "شرّ نفس لئیم" بیم داد:
تو ز من با حق چه نالی ای سَلیم
تو بنال از شرّ آن نفس لثيم
تو خوری حلوا تو را دُنبَل (=دُمَل)شود
تب بگیرد طبع تو مُختل( آشفته) شود
اینکه تو حلوا میخوری و چون طبعت به تعبیر قدما گرم است، دُمَل در میآوری و در بدنت اختلال به وجود میآید، مقصر کیست؟ شیطان یا نَفْسِ حریصت؟ حلوای نیک در شخص کژ طبع، تأثیر بیماری زا دارد. عیب را بر حلوا نباید نهاد. طبع را باید علاج کرد. همچنین تو حرفهای حق را نمیپذیری و عیب را بر شیطان مینهی؟
بی گنه لعنت کنی ابلیس را
چون نبینی از خود آن تلبیس(=پوشاندن حقیقت) را
نیست از ابلیس از توست ای غوی (=گمراه)
که چه رو به سوی دنبه میروی
تو خود روباه صفتانه به دنبال دنبه میدوی، آن عشق دنبه است نه خدعه ابلیس که تو را در دام میافکند :
چونکه در سبزه ببینی دنبه ها
دام باشد این، ندانی تو چرا
زان ندانی کِت ز دانش دور کرد
میل دنبه چشم و عقلت کور کرد
هم چنانکه مضمون حدیث نبوی است.
حُبُّكَ الأشياءَ يُمعميكَ يُصم
نَفْسُكَ السَوادِ جَنَتْ لَا تَخْتَصم
(دوست داشتن چیزی، تو را کور و کر میکند)
این دوست داشتنهاست که تو را کور و کر ساخته است اگر نفسِ سیاه کار تو جنایت میکند با من دشمنی مکن. خود را متهم دار:
تو گُنه بر من مَنه کز کژ مبین
من ز بد بیزارم و از حرص و کین
من بدی کردم پشیمانم هنوز
انتظار تا دِیَم گردد تموز (= موسم گرما)
گناهان تازه و ناکرده به گردن من مگذار. من خود از کردهها پشیمانم و در انتظار روزی هستم که سرمای فراق بگذرد و بهار وصال فرا رسد، و دوباره به بارگاه قرب الهی بار یابم، گرچه امروز در میان مردمان جایگاه نیکویی ندارم :
متهم گشتم میانِ خلق من
فعل خود بر نهد هر مرد و زن
اینکه آدمی هیچگاه خود را بد نمیداند و بدیهای خود را به عاملی بیرونی نسبت میدهد نوعی دفاع روانی است که آن را فرافکنی میخوانند و امروزه در علوم روانکاوی و روانشناسی به تفصیل درباره آن سخن میگویند.
مولوی هم از زبان شیطان، آدمی را موجودی "فرافکن" خوانده است، موجودی که بدیهای خود را به شیطان نبست میدهد تا نَفس خود را تبرئه
کند .
گرگ بیچاره اگر چه گرسنه است
متهم باشد که او در طنطنه(کَر و فَر) است
از ضعیفی چون نتواند راه رفت
خلق گوید تُخمه(پُرخوری) است از لوت(طعام) زفت (هنگفت)
گرگ اگر گرسنه هم باشد کسی باور نمیکند، و حتی اگر از شدّت ضعف توان راه رفتن نداشته باشد، باز هم او را به پُرخوری متهم میکنند و میپندارند که از فرط پُرخوری دچار سوء هضم شده است! شیطان خود را به "گرگ بیچاره" ای تشبیه میکند که گرسنه است امّا دیگران او را سیر
میپندارند.
معاویه همچنان بر رأی نخستین خود است و با وجود آن همه ادله و تمثیلهایی که شیطان برای تبرئه خود و توجیه کارش (یعنی بیدار کردن معاویه برای نماز) میآورد، مطلب را چیز دیگری میداند و معتقّد است علی رغم این تفاصیل، سِرّ بیدار کردن او ناگفته مانده است و شیطان هنوز از
در راستی وارد نشده است :
گفت غیر راستی نرهانَدَت
داد سوی راستی میخوانَدت
راستگو تا وا رهی از چنگ من
مکر ننشاند غبارِ جنگ من
شیطان در پاسخ از معاویه میپرسد که او چگونه میخواهد راست و دروغ را از هم تمیز دهد؟
گفت چون دانی دروغ و راست را
ای خیال اندیش پر اندیشه ها
📗 قمار عاشقانه شمس و مولانا
صفحه ۲۹۷ تا ۳۰۰
✍ دکتر عبدالکریم سروش
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
چون سخن در وی رود علّت (=بیماری) شود
تیغ غازی (=جنگجو) دزد را آلت شود
حقیقتاً این سخن، اگرچه ظاهراً از زبان شیطان بیان شده ،سخن حقی است؛ آدمی نباید گوهر استدلال را در پای همگان بریزد با شخصی که در حق انسان گمان باطل میبرد، نمیتوان احتجاج کرد. در این موقعیت هر دلیلی که برای آن شخص آورده شود به منزلهٔ نفتی است که آتش بدگمانی او را شعله ورتر میکند و او را در عقیده باطل خود استوارتر مینماید حتی اگر نسبت به او دوستی هم بورزیم، سوءظنش بیشتر میشود و گمان میکند حیله تازهای ساز کردهایم و لذا :
پس جواب او سکوت است و سکون
هست با ابله سخن گفتن جنون
به جای احتجاج با ابله بدگمان، باید او را معالجه کرد. نفس وقتی از خیال اندیشی رها شود، حجتهای روشن را به نیکی میبیند و میپذیرد. این شیوۀ عموم عارفان بود که معالجه را به جای محابّه مینشاندند.
شیطان هم در ادامه گفت و گو از سلاح «تهذیب» استفاده کرد و معاویه را از "شرّ نفس لئیم" بیم داد:
تو ز من با حق چه نالی ای سَلیم
تو بنال از شرّ آن نفس لثيم
تو خوری حلوا تو را دُنبَل (=دُمَل)شود
تب بگیرد طبع تو مُختل( آشفته) شود
اینکه تو حلوا میخوری و چون طبعت به تعبیر قدما گرم است، دُمَل در میآوری و در بدنت اختلال به وجود میآید، مقصر کیست؟ شیطان یا نَفْسِ حریصت؟ حلوای نیک در شخص کژ طبع، تأثیر بیماری زا دارد. عیب را بر حلوا نباید نهاد. طبع را باید علاج کرد. همچنین تو حرفهای حق را نمیپذیری و عیب را بر شیطان مینهی؟
بی گنه لعنت کنی ابلیس را
چون نبینی از خود آن تلبیس(=پوشاندن حقیقت) را
نیست از ابلیس از توست ای غوی (=گمراه)
که چه رو به سوی دنبه میروی
تو خود روباه صفتانه به دنبال دنبه میدوی، آن عشق دنبه است نه خدعه ابلیس که تو را در دام میافکند :
چونکه در سبزه ببینی دنبه ها
دام باشد این، ندانی تو چرا
زان ندانی کِت ز دانش دور کرد
میل دنبه چشم و عقلت کور کرد
هم چنانکه مضمون حدیث نبوی است.
حُبُّكَ الأشياءَ يُمعميكَ يُصم
نَفْسُكَ السَوادِ جَنَتْ لَا تَخْتَصم
(دوست داشتن چیزی، تو را کور و کر میکند)
این دوست داشتنهاست که تو را کور و کر ساخته است اگر نفسِ سیاه کار تو جنایت میکند با من دشمنی مکن. خود را متهم دار:
تو گُنه بر من مَنه کز کژ مبین
من ز بد بیزارم و از حرص و کین
من بدی کردم پشیمانم هنوز
انتظار تا دِیَم گردد تموز (= موسم گرما)
گناهان تازه و ناکرده به گردن من مگذار. من خود از کردهها پشیمانم و در انتظار روزی هستم که سرمای فراق بگذرد و بهار وصال فرا رسد، و دوباره به بارگاه قرب الهی بار یابم، گرچه امروز در میان مردمان جایگاه نیکویی ندارم :
متهم گشتم میانِ خلق من
فعل خود بر نهد هر مرد و زن
اینکه آدمی هیچگاه خود را بد نمیداند و بدیهای خود را به عاملی بیرونی نسبت میدهد نوعی دفاع روانی است که آن را فرافکنی میخوانند و امروزه در علوم روانکاوی و روانشناسی به تفصیل درباره آن سخن میگویند.
مولوی هم از زبان شیطان، آدمی را موجودی "فرافکن" خوانده است، موجودی که بدیهای خود را به شیطان نبست میدهد تا نَفس خود را تبرئه
کند .
گرگ بیچاره اگر چه گرسنه است
متهم باشد که او در طنطنه(کَر و فَر) است
از ضعیفی چون نتواند راه رفت
خلق گوید تُخمه(پُرخوری) است از لوت(طعام) زفت (هنگفت)
گرگ اگر گرسنه هم باشد کسی باور نمیکند، و حتی اگر از شدّت ضعف توان راه رفتن نداشته باشد، باز هم او را به پُرخوری متهم میکنند و میپندارند که از فرط پُرخوری دچار سوء هضم شده است! شیطان خود را به "گرگ بیچاره" ای تشبیه میکند که گرسنه است امّا دیگران او را سیر
میپندارند.
معاویه همچنان بر رأی نخستین خود است و با وجود آن همه ادله و تمثیلهایی که شیطان برای تبرئه خود و توجیه کارش (یعنی بیدار کردن معاویه برای نماز) میآورد، مطلب را چیز دیگری میداند و معتقّد است علی رغم این تفاصیل، سِرّ بیدار کردن او ناگفته مانده است و شیطان هنوز از
در راستی وارد نشده است :
گفت غیر راستی نرهانَدَت
داد سوی راستی میخوانَدت
راستگو تا وا رهی از چنگ من
مکر ننشاند غبارِ جنگ من
شیطان در پاسخ از معاویه میپرسد که او چگونه میخواهد راست و دروغ را از هم تمیز دهد؟
گفت چون دانی دروغ و راست را
ای خیال اندیش پر اندیشه ها
📗 قمار عاشقانه شمس و مولانا
صفحه ۲۹۷ تا ۳۰۰
✍ دکتر عبدالکریم سروش
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان