در چهار سال ریاستجمهوری دونالد ترامپ (۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱)، بسیاری از نهادهای موسوم به «چک و بالانس» یا «موازنه و نظارت» در ایالات متحده—ازجمله نهادهای مبارزه با فساد، حمایت از گزارشگران تخلف، بازرسیهای کنگره و سنت کارمندی شایستهسالار—با فشارهای کمسابقهای مواجه شدند. برخی پژوهشگران علوم سیاسی و کارشناسان روابط بینالملل این روند را نوعی «اقتدارگرایی خزنده» یا «تضعیف آهستهٔ دموکراسی» توصیف کردهاند.
کمرنگتر شدن سطح دوم (نهادها) و برجستهتر شدن سطح اول (فرد)
در نظریههای روابط بینالملل (و همچنین در رویکردهای مقایسهای در علوم سیاسی)، «سطح دوم تحلیل» بر نهادهای داخلی دولت (دولت-ملت) و ویژگیهای نظام سیاسی متمرکز است. ایالات متحده همواره بهعنوان یک نظام مبتنی بر تفکیک قوا، محدودیت قدرت قوه مجریه و احترام به نهادهای نظارتی شناخته میشد. این ساختار باعث میشد تا تصمیمگیری سیاست خارجی و داخلی، نه صرفاً بر پایهٔ ارادهٔ یک فرد، بلکه با تلفیق منافع مختلف کنگره، کاخ سفید، دادگاهها، رسانهها و نهادهای دیگر صورت گیرد.
بااینحال، در دورهٔ ترامپ:
1. بیاعتنایی مکرر به توصیهها و محدودیتهای نهادهای نظارتی: رئیسجمهور بارها بازرسان کل را برکنار یا تهدید کرد.
2. حمله به رسانهها و سازمانهای اطلاعاتی: رسانهها که بخشی از مهمترین ارکان نظارتی بیرون از دولت محسوب میشوند، بارها بهعنوان «دشمن مردم» خطاب شدند.
3. تضعیف حمایت از گزارشگران تخلف: افرادی که فساد یا تخلف را افشا میکردند، با محدودیت و فشار بیشتر مواجه شدند.
4. کمرنگشدن شایستهسالاری در انتصابها: انتصاب افراد نزدیک به رئیسجمهور در پُستهای حساس، گاه بدون توجه کافی به شایستگی حرفهای.
این تحولات موجب شد که قدرت و نفوذ شخص رئیسجمهور در تصمیمگیریها، هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی، بیشتر شود و تا حدی سطح اول (نقش افراد، بهویژه رهبر یا رئیس دولت) برجستگی یابد. به بیان دیگر، اراده و گرایشهای فردی ترامپ، وزن بیشتری در فرایندهای تصمیمسازی پیدا کرد؛ امری که برخی معتقدند، آمریکای دوران ترامپ را از جهاتی به رژیمهای شخصمحور نزدیک کرد.
وضعیت چین: استمرار و تقویت اقتدارگرایی شخصمحور
در چین نیز همزمان تمرکز قدرت در دستان شی جینپینگ افزونتر شد. در اصلاح قانون اساسی چین در سال ۲۰۱۸، محدودیت دورههای ریاستجمهوری حذف شد؛ تغییری که راه را برای تداوم حاکمیت شی بهصورت نامحدود هموار میکند. برخلاف ایالات متحده که سنت دموکراتیک نیرومندی دارد و هنوز هم انتخابات آزاد و نهادهای مستقل قضایی و رسانهای تا حد زیادی پابرجا هستند، در چین از پیش هم ساختار تکحزبی با اقتدارگرایی بالا حاکم بوده است؛ اما سیاستهای جدید و شخصیشدن بیشتر قدرت حول شی، این روند را تسریع کرد.
نتیجهگیری مقایسهای
- در آمریکا: شاهد فشار بر نهادهای دموکراتیک بودیم که کارکرد چک و بالانس را تضعیف میکند و به رئیسجمهور اجازه میدهد قدرت بیشتری در کوتاهمدت اعمال کند. بااینحال، هنوز هم ساختار دوحزبی، رسانههای آزاد، نهادهای قضایی مستقل و انتخابات منظم در کار هستند که امکان تغییر مسیر و ترمیم را فراهم میکنند.
- در چین: ساختار سیاسی تکحزبی از قبل هم قدرت بالای رهبری را تضمین میکرد و اکنون با حذف محدودیت دوره ریاستجمهوری، جنبهٔ «شخصیشدن» قدرت برجستهتر شده است.
از دید نظریههای سطح تحلیل، هرچه قدرت در یک کشور (خواه آمریکا یا چین) بیشتر در دستان یک فرد متمرکز شود و نهادهای نظارتی و توازن قوا تضعیف گردد، وزن سطح اول در تبیین رفتارهای بینالمللی آن کشور بیشتر میشود. درعینحال، سطح دوم (ویژگیهای دولت/نظام سیاسی) همچنان اهمیت دارد؛ چراکه حتی در شرایط تمرکز قدرت، بافت تاریخی، قانونی و فرهنگی یک کشور تعیین میکند که این تمرکز قدرت تا کجا و چگونه میتواند پیش برود.
@Human_rights_for_world
کمرنگتر شدن سطح دوم (نهادها) و برجستهتر شدن سطح اول (فرد)
در نظریههای روابط بینالملل (و همچنین در رویکردهای مقایسهای در علوم سیاسی)، «سطح دوم تحلیل» بر نهادهای داخلی دولت (دولت-ملت) و ویژگیهای نظام سیاسی متمرکز است. ایالات متحده همواره بهعنوان یک نظام مبتنی بر تفکیک قوا، محدودیت قدرت قوه مجریه و احترام به نهادهای نظارتی شناخته میشد. این ساختار باعث میشد تا تصمیمگیری سیاست خارجی و داخلی، نه صرفاً بر پایهٔ ارادهٔ یک فرد، بلکه با تلفیق منافع مختلف کنگره، کاخ سفید، دادگاهها، رسانهها و نهادهای دیگر صورت گیرد.
بااینحال، در دورهٔ ترامپ:
1. بیاعتنایی مکرر به توصیهها و محدودیتهای نهادهای نظارتی: رئیسجمهور بارها بازرسان کل را برکنار یا تهدید کرد.
2. حمله به رسانهها و سازمانهای اطلاعاتی: رسانهها که بخشی از مهمترین ارکان نظارتی بیرون از دولت محسوب میشوند، بارها بهعنوان «دشمن مردم» خطاب شدند.
3. تضعیف حمایت از گزارشگران تخلف: افرادی که فساد یا تخلف را افشا میکردند، با محدودیت و فشار بیشتر مواجه شدند.
4. کمرنگشدن شایستهسالاری در انتصابها: انتصاب افراد نزدیک به رئیسجمهور در پُستهای حساس، گاه بدون توجه کافی به شایستگی حرفهای.
این تحولات موجب شد که قدرت و نفوذ شخص رئیسجمهور در تصمیمگیریها، هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی، بیشتر شود و تا حدی سطح اول (نقش افراد، بهویژه رهبر یا رئیس دولت) برجستگی یابد. به بیان دیگر، اراده و گرایشهای فردی ترامپ، وزن بیشتری در فرایندهای تصمیمسازی پیدا کرد؛ امری که برخی معتقدند، آمریکای دوران ترامپ را از جهاتی به رژیمهای شخصمحور نزدیک کرد.
وضعیت چین: استمرار و تقویت اقتدارگرایی شخصمحور
در چین نیز همزمان تمرکز قدرت در دستان شی جینپینگ افزونتر شد. در اصلاح قانون اساسی چین در سال ۲۰۱۸، محدودیت دورههای ریاستجمهوری حذف شد؛ تغییری که راه را برای تداوم حاکمیت شی بهصورت نامحدود هموار میکند. برخلاف ایالات متحده که سنت دموکراتیک نیرومندی دارد و هنوز هم انتخابات آزاد و نهادهای مستقل قضایی و رسانهای تا حد زیادی پابرجا هستند، در چین از پیش هم ساختار تکحزبی با اقتدارگرایی بالا حاکم بوده است؛ اما سیاستهای جدید و شخصیشدن بیشتر قدرت حول شی، این روند را تسریع کرد.
نتیجهگیری مقایسهای
- در آمریکا: شاهد فشار بر نهادهای دموکراتیک بودیم که کارکرد چک و بالانس را تضعیف میکند و به رئیسجمهور اجازه میدهد قدرت بیشتری در کوتاهمدت اعمال کند. بااینحال، هنوز هم ساختار دوحزبی، رسانههای آزاد، نهادهای قضایی مستقل و انتخابات منظم در کار هستند که امکان تغییر مسیر و ترمیم را فراهم میکنند.
- در چین: ساختار سیاسی تکحزبی از قبل هم قدرت بالای رهبری را تضمین میکرد و اکنون با حذف محدودیت دوره ریاستجمهوری، جنبهٔ «شخصیشدن» قدرت برجستهتر شده است.
از دید نظریههای سطح تحلیل، هرچه قدرت در یک کشور (خواه آمریکا یا چین) بیشتر در دستان یک فرد متمرکز شود و نهادهای نظارتی و توازن قوا تضعیف گردد، وزن سطح اول در تبیین رفتارهای بینالمللی آن کشور بیشتر میشود. درعینحال، سطح دوم (ویژگیهای دولت/نظام سیاسی) همچنان اهمیت دارد؛ چراکه حتی در شرایط تمرکز قدرت، بافت تاریخی، قانونی و فرهنگی یک کشور تعیین میکند که این تمرکز قدرت تا کجا و چگونه میتواند پیش برود.
@Human_rights_for_world