📍
به نام خدای آزادی
چهارشنبه های ملاقات
«عاشقی کو ترسد از شمشیر و تیغ
عشق نبود ای دریغا ای دریغ
عاشقان را جسم و جان در کار نیست
جسم جانشان جز برای یار نیست
شعر: ملا احمد نراقی
محمد نوری زاد
زندان اوین
نوشته شده در ۲ بامداد ۱۴۰۰/۷/۲۵»
«دادمان را از که بستانیم؟!»
چهارشنبه ۴ اردیبهشت ساعت۸ صبح، اوین بودیم. دوباره بازی ملاقات نداریدو ملاقات کابینی ست نه حضوری، شروع شد.
این کش و قوس دو ساعت طول کشید و ما ساعت ۱۰ در سالن ملاقات حضوری به انتظار نشستیم ولی با انرژی گرفته شده. پس از یک ربع اقای نوری زاد آمدند با رنگ و روی پریده و سر باند پیچی شده و خیلی تکیده تر از دو هفته پیش که دیده بودمشان. ولی با روحیه ای مصمم و قوی.
ماجرا همان بود که شنیده بودم با این تفاوت که فردای یک شب انفرادی این اتفاق پیش آمده بود.
دستمریزاد بر شما مسئولین زندان، بخاطر بی تدبیری و تصمیمات کاملا غیرقانونی زندانی را بجایی می رسانید که چاره ای جز این برایش نمی ماند که با جانش فریاد بزند.
خانم شیر پیشه، مادر پویا بختیاری را نیز به همین ورطه درانداختید؛ بعداز اعتصاب غذا، ایشان را در انفرادی محبوس کردید پس از روزها اعتصاب و انفرادی دست به خودکشی زد. او هم جانش را پرچم اعتراض کرد. این ها همه فشارهایی ست که شما به زندانی وارد می کنید.
ما شکایت از شما را به نزد چه کسی ببریم؟ دادمان را از که بستانیم؟
محمد تعریف کرد از فوران خونها و شره هایی که بر صورت و لباسش سرازیر بوده و چطور با زمان نداشته، بدون بیهوشی بر زخمهایش بخیه زده اند….
با دلی پر از درد و با چشمانی اشکبار برگشتیم.
تابلوی بزرگی که هفته پیش مانع خروجش شده بودند را تحویل گرفتیم.
قول اعزام به بیمارستان را هم روز سه شنبه با دریافت نامه ای جدید از دکتر، به آقای آقاسی داده بودند.
کارهایی که براحتی در زمان خودش بدون این همه آزار و اذیت می شد انجام شود را به ظالمانه ترین شکلش انجام دادید.
امیدواریم روز شنبه ۶ اردیبهشت اعزام صورت بگیرد.
لازم است که جبران مافات کنید و آزادی آقای نوری زاد را برای پیگیری معالجاتشان رقم بزنید.
فاطمه ملکی
۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
@Human_rights_for_world