Postlar filtri


Citadelle dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
BBC countdown music


▪️«ابزارها و فرآیندهای حکمرانی؛ کلید موفقیت در سیاستگذاری عمومی»


ابزارهای حکمرانی و فرایندهای حکمرانی دو مفهوم کلیدی در سیاستگذاری عمومی هستند. ابزارهای حکمرانی شامل راهکارها و سازوکارهایی است که دولت یا سایر نهادها برای حل مسائل عمومی از آنها استفاده میکنند. این ابزارها میتواند قانونی باشد مثل وضع مقررات، یا اقتصادی باشد مثل اعطای یارانه یا افزایش مالیات. همچنین ابزارهای اطلاعاتی نظیر شفافسازی دادهها و آموزش عمومی و ابزارهای مشارکتی مانند همکاری با بخش خصوصی یا نهادهای مدنی هم در این دسته قرار میگیرد.

فرایندهای حکمرانی یعنی چگونگی تبدیل ایدهها به سیاست و اجرای آنها. این فرایند معمولا با تعیین دستور کار آغاز میشود و سپس مراحل تدوین سیاست و تصمیمگیری را پشت سر میگذارد. مرحله اجرای سیاست و در نهایت ارزیابی و اصلاح هم جزو فرایندهای حکمرانی است. در این مسیر نهادهای مختلفی نقش دارند و مشارکت همگان میتواند به تصمیمهای بهتر و اجرای موفقتر منجر شود.

به طور خلاصه، ابزارهای حکمرانی شیوههایی هستند که دولت و سایر بازیگران برای عمل به سیاستها و هدفها به کار میگیرند، در حالی که فرایندهای حکمرانی به مسیر تصمیمگیری و اجرای آن سیاستها اشاره دارد. ترکیب این دو عامل است که کیفیت اداره امور عمومی و پاسخگویی به نیازهای جامعه را تعیین میکند.



▪️«ابزارها و فرآیندهای حکمرانی در جمهوری اسلامی در قرن ۲۱»

- ابزار حکمرانی:
شکنجه، اختلاس، خدعه، بازداشت، اعدام، فساد سیستماتیک، سهمیه، رانت، موشک و ... .

- فرآیند حکمرانی:
جلسات مخفی مشتی سپاهی بیسواد و ملای پیر؛ سیاست گذاری و تصمیم گیری بر مبنای منویات رهبری و تلقینات جاسوس های غرب و شرق و اهداف کرملین، پکن، حماس و حزب الله/نیما بهرامی، ۲۲ فوریه ۲۰۲۵

@Human_rights_for_world


▪️سیستم بین‌المللی در وضعیتی بی‌حاکم (Anarchic) قرار دارد؛ بدین معنا که هیچ دولت فراگیری در جهان وجود ندارد تا از کشورها در برابر تهدیدها محافظت کند. بنابراین، دولت‌ها خود باید از منافعشان محافظت نمایند.

در حالی‌که این مسئله معمولاً مانعی برای همکاری در حوزه امنیتی تلقی می‌شود، اما تاریخ نشان داده که مسائل مرتبط با بهداشت جهانی تا حدی متفاوت است. در جهانی که شاهد وابستگی اقتصادی بالایی بین کشورها و جریان شدید تجارت و رفت‌ و آمدها هستیم، سرنوشت کشورها به هم گره خورده است و هیچ کشوری نمی‌تواند به تنهایی از پسِ خطرات مقابله با همه گیری ها برآید.

در چنین سناریوهایی، کشورها انگیزه بالایی برای همکاری دارند، زیرا منافع مشترک زیادی در همکاری وجود دارد و عدم همکاری می‌تواند به فجایع جدی بینجامد. دقیقاً به همین دلیل است که فقدان همکاری مؤثر کشورها در برابر کووید-۱۹ پرسش‌ برانگیزتر جلوه می‌کند.

شاید کشورها در این مورد، بحران سلامت را به‌عنوان بستری برای رقابت و مناقشه تلقی می‌کنند که بیشتر دغدغه موقعیت نسبی آن‌ها نسبت به دیگران مطرح است؛ وضعیتی شبیه به بازی «بن‌بست» یا «معمای زندانی» که در آن همکاری بسیار محدود یا غیرممکن است.

هرچند وابستگی متقابل (Interdependence) کشورها را تشویق می‌کند تا در حوزه بهداشت جهانی با یکدیگر همکاری کنند، اما همچنان موانعی وجود دارد که باید بر آن‌ها غلبه کنند. نظریه‌های اقدام جمعی و «کالای عمومی» از پدیده‌ای به نام «ضعیف‌ترین حلقه» یاد می‌کنند: سطح کالای عمومی عرضه‌شده تنها به‌اندازه ضعیف‌ترین عضو شبکه خواهد بود.

مفهوم «ضعیف‌ترین حلقه» (Weakest Link) در نظریه کالای عمومی به این نکته اشاره دارد که سطح نهاییِ عرضه یک کالای عمومی، به عملکرد یا مشارکت «ضعیف‌ترین» عضو در آن شبکه بستگی دارد. به بیان ساده‌تر، اگر دستیابی به آن کالای عمومی مستلزم رعایت استاندارد یا کیفیت خاصی از سوی تک‌تک اعضا باشد، آنگاه هر قدر سایر اعضا عملکرد خوبی داشته باشند، باز هم ناتوانی یا سهل‌انگاری حتی یک عضو می‌تواند کل کالای عمومی را در معرض خطر یا ناکارآمدی قرار دهد.

محصور کردن خود در برابر دیگر کشورها، فرصت‌های اقتصادی یک دولت را کم می‌کند و آن دولت را از دریافت تجهیزات پزشکی و داروهایی که برای مقابله با یک مشکل بهداشتی نیاز دارد، محروم می‌سازد. این عوامل سبب شده‌اند که در گذشته، حوزه بهداشت از همکاری نسبتاً خوبی برخوردار باشد؛ حتی در اوج جنگ سرد، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی هر دو در طرح ریشه‌کنی آبله مشارکت داشتند.

یکی از باورهای رایج این است که همکاری بیشتر زمانی محقق می‌شود که قدرتی مسلط یا هژمون حاضر باشد کالای عمومی را عرضه کند. ایالات متحده در تاریخ بهداشت جهانی غالباً این نقش را ایفا کرده است و با اختصاص میلیاردها دلار به درمان ضدویروسی برای مبتلایان به HIV/AIDS در قالب برنامه دوجانبه خود موسوم به پپفار (PEPFAR) و از طریق حمایت از برنامه‌های چندجانبه، به سلامت جهانی کمک کرده است.

@Human_rights_for_world


در چهار سال ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ (۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱)، بسیاری از نهادهای موسوم به «چک و بالانس» یا «موازنه و نظارت» در ایالات متحده—ازجمله نهادهای مبارزه با فساد، حمایت از گزارشگران تخلف، بازرسی‌های کنگره و سنت کارمندی شایسته‌سالار—با فشارهای کم‌سابقه‌ای مواجه شدند. برخی پژوهشگران علوم سیاسی و کارشناسان روابط بین‌الملل این روند را نوعی «اقتدارگرایی خزنده» یا «تضعیف آهستهٔ دموکراسی» توصیف کرده‌اند.


کمرنگ‌تر شدن سطح دوم (نهادها) و برجسته‌تر شدن سطح اول (فرد)
در نظریه‌های روابط بین‌الملل (و همچنین در رویکردهای مقایسه‌ای در علوم سیاسی)، «سطح دوم تحلیل» بر نهادهای داخلی دولت (دولت-ملت) و ویژگی‌های نظام سیاسی متمرکز است. ایالات متحده همواره به‌عنوان یک نظام مبتنی بر تفکیک قوا، محدودیت قدرت قوه مجریه و احترام به نهادهای نظارتی شناخته می‌شد. این ساختار باعث می‌شد تا تصمیم‌گیری سیاست خارجی و داخلی، نه صرفاً بر پایهٔ ارادهٔ یک فرد، بلکه با تلفیق منافع مختلف کنگره، کاخ سفید، دادگاه‌ها، رسانه‌ها و نهادهای دیگر صورت گیرد.

بااین‌حال، در دورهٔ ترامپ:
1. بی‌اعتنایی مکرر به توصیه‌ها و محدودیت‌های نهادهای نظارتی: رئیس‌جمهور بارها بازرسان کل را برکنار یا تهدید کرد. 
2. حمله به رسانه‌ها و سازمان‌های اطلاعاتی: رسانه‌ها که بخشی از مهم‌ترین ارکان نظارتی بیرون از دولت محسوب می‌شوند، بارها به‌عنوان «دشمن مردم» خطاب شدند. 
3. تضعیف حمایت از گزارشگران تخلف: افرادی که فساد یا تخلف را افشا می‌کردند، با محدودیت و فشار بیشتر مواجه شدند. 
4. کمرنگ‌شدن شایسته‌سالاری در انتصاب‌ها: انتصاب افراد نزدیک به رئیس‌جمهور در پُست‌های حساس، گاه بدون توجه کافی به شایستگی حرفه‌ای.

این تحولات موجب شد که قدرت و نفوذ شخص رئیس‌جمهور در تصمیم‌گیری‌ها، هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی، بیشتر شود و تا حدی سطح اول (نقش افراد، به‌ویژه رهبر یا رئیس دولت) برجستگی یابد. به بیان دیگر، اراده و گرایش‌های فردی ترامپ، وزن بیشتری در فرایندهای تصمیم‌سازی پیدا کرد؛ امری که برخی معتقدند، آمریکای دوران ترامپ را از جهاتی به رژیم‌های شخص‌محور نزدیک کرد.

وضعیت چین: استمرار و تقویت اقتدارگرایی شخص‌محور
در چین نیز هم‌زمان تمرکز قدرت در دستان شی جین‌پینگ افزون‌تر شد. در اصلاح قانون اساسی چین در سال ۲۰۱۸، محدودیت دوره‌های ریاست‌جمهوری حذف شد؛ تغییری که راه را برای تداوم حاکمیت شی به‌صورت نامحدود هموار می‌کند. برخلاف ایالات متحده که سنت دموکراتیک نیرومندی دارد و هنوز هم انتخابات آزاد و نهادهای مستقل قضایی و رسانه‌ای تا حد زیادی پابرجا هستند، در چین از پیش هم ساختار تک‌حزبی با اقتدارگرایی بالا حاکم بوده است؛ اما سیاست‌های جدید و شخصی‌شدن بیشتر قدرت حول شی، این روند را تسریع کرد.

نتیجه‌گیری مقایسه‌ای
- در آمریکا: شاهد فشار بر نهادهای دموکراتیک بودیم که کارکرد چک و بالانس را تضعیف می‌کند و به رئیس‌جمهور اجازه می‌دهد قدرت بیشتری در کوتاه‌مدت اعمال کند. بااین‌حال، هنوز هم ساختار دوحزبی، رسانه‌های آزاد، نهادهای قضایی مستقل و انتخابات منظم در کار هستند که امکان تغییر مسیر و ترمیم را فراهم می‌کنند. 
- در چین: ساختار سیاسی تک‌حزبی از قبل هم قدرت بالای رهبری را تضمین می‌کرد و اکنون با حذف محدودیت دوره ریاست‌جمهوری، جنبهٔ «شخصی‌شدن» قدرت برجسته‌تر شده است.

از دید نظریه‌های سطح تحلیل، هرچه قدرت در یک کشور (خواه آمریکا یا چین) بیشتر در دستان یک فرد متمرکز شود و نهادهای نظارتی و توازن قوا تضعیف گردد، وزن سطح اول در تبیین رفتارهای بین‌المللی آن کشور بیشتر می‌شود. درعین‌حال، سطح دوم (ویژگی‌های دولت/نظام سیاسی) همچنان اهمیت دارد؛ چراکه حتی در شرایط تمرکز قدرت، بافت تاریخی، قانونی و فرهنگی یک کشور تعیین می‌کند که این تمرکز قدرت تا کجا و چگونه می‌تواند پیش برود.

@Human_rights_for_world


«سطوح تحلیل»
(Levels of Analysis)



والتز برای توضیح ریشه‌های جنگ سه «تصویر» (Image) یا سطح تحلیلی را مطرح می‌کند:


1. تصویر اول (سطح فردی) 
   در این سطح، عاملِ اصلی در رفتار بین‌المللی، ویژگی‌های فردیِ رهبران یا بازیگران انسانی فرض می‌شود. به عبارتی، جنگ یا صلح را می‌توان ناشی از ویژگی‌های روان‌شناختی، باورها، ایدئولوژی یا حتی اشتباهات محاسباتی افراد دانست. نظریه‌هایی که بر تصمیم‌گیرندگان دولتی، شخصیت رهبران، روان‌شناسی شناختی، یا نقش نخبگان سیاسی متمرکز می‌شوند، در این دسته جای می‌گیرند. 
  

2. تصویر دوم (سطح واحد یا سطح دولت) 
   در این سطح، ساختارها و ویژگی‌های داخلی دولت‌ها (مانند نوع رژیم سیاسی، ایدئولوژی حاکم، ساختار اقتصادی، توزیع قدرت میان نهادهای داخلی، منافع گروه‌های ذی‌نفوذ و...) علت اصلی رفتارهای بین‌المللی تلقی می‌شوند. این دیدگاه تأکید می‌کند که دولت‌ها از نظر داخلی یکسان نیستند و ماهیت داخلی آن‌ها (مثلاً دموکراسی یا اقتدارگرا بودن) می‌تواند رفتار بین‌المللی و سیاست خارجی‌شان را توضیح دهد. 
  

3. تصویر سوم (سطح ساختاری یا سیستمی) 
   در این سطح، ساختار آنارشیک نظام بین‌الملل و توزیع قدرت میان دولت‌ها عامل اصلی شکل‌گیری رفتارهای بین‌المللی دانسته می‌شود. نظریه‌های نئورئالیسم (واقع‌گرایی ساختاری) یا نئولیبرالیسم، به جای آنکه بر ویژگی‌های داخلی دولت‌ها یا شخصیت رهبران تمرکز کنند، تأکیدشان بر این است که رقابت بر سر بقا در یک سیستم آنارشیک، دولت‌ها را وادار به رفتارهایی خاص (مانند موازنه‌ی قدرت) می‌کند؛ خواه رهبران فلان خصوصیت شخصی را داشته باشند یا رژیم‌شان چنین باشد یا چنان. 
  

نکته پایانی
گرچه این دسته‌بندی سه‌سطحی (یا سه‌تصویری) بسیار رایج است، اما در عمل، بسیاری از نظریه‌های امروزی ممکن است چند سطح را با هم ترکیب کنند. برای مثال، یک نظریه ممکن است توضیح دهد که چگونه ساختار نظام بین‌الملل، با میانجی‌گریِ نهادهای داخلی و کنش رهبران، رفتار دولت را شکل می‌دهد. با این حال، به صورت کلی و برای درک بهتر چارچوب نظری در روابط بین‌الملل، همین تفکیک سه‌گانه هنوز هم بسیار مفید است.

@Human_rights_for_world


«رجز در ویرانی: شیعه، شکست و توهم پیروزی»



نگاهی به تاریخ شیعه و بررسی اثرات آن بر گفتمان سیاسی-نظامی سران جمهوری اسلامی


این پادکست کوتاه بررسی خواهد کرد که چرا سران جمهوری اسلامی، پس از این‌همه شکست، همچنان رجز می‌خوانند؟


نیما بهرامی
دانشجوی کارشناسی ارشد "حقوق بشر و سیاست بین الملل" دانشگاه گلاسگو

@Human_rights_for_world


نظریهٔ ساختاری در روابط بین‌الملل



بیشتر با عنوان «نئورئالیسم» یا «رئالیسم ساختاری» شناخته می‌شود. این نظریه تلاشی است برای توضیح رفتار دولت‌ها در عرصهٔ جهانی بر اساس ساختار نظام بین‌الملل، نه صرفاً ویژگی‌ها یا انگیزه‌های درونی آن‌ها.


پیش‌فرض‌ها و مبانی اصلی

۱. آنارشی بین‌المللی 
   در نظریهٔ، نظام بین‌الملل ذاتاً آنارشیک است؛ به این معنا که قدرت متمرکزی جهت حاکمیت یا قانون‌گذاری جهانی وجود ندارد و دولت‌ها باید برای حفظ بقا و منافع خود، اتکا به خود داشته باشند.

۲. بقا
   مهم‌ترین هدف هر دولت در محیط آنارشیک بین‌الملل، حفظ موجودیت و تضمین بقای خویش است. این اولویت سبب می‌شود دولت‌ها برای امنیت بیشتر، به رقابت با یکدیگر بپردازند.

۳. ساختار نظام بین‌الملل 
   نظریه تأکید می‌کند که ساختار نظام بین‌الملل از توزیع قدرت یا توانایی‌های نسبی میان واحدهای اصلی (دولت‌ها) شکل می‌گیرد. این توزیع یا قطبیت (مثلاً دوقطبی، چندقطبی، تک‌قطبی) بر رفتار و تعامل دولت‌ها تأثیر مستقیم دارد.

۴. واحدهای همگون 
   در نظریهٔ ساختاری، همهٔ دولت‌ها علی‌رغم تفاوت‌های سیاسی، ایدئولوژیک یا اقتصادی، به‌عنوان واحدهای همگون در نظر گرفته می‌شوند. دلیل این نگرش، تمرکز بر اثرات «ساختار» است نه ویژگی‌های درونی دولت‌ها. نظریه معتقد است که مهم‌ترین تفاوت دولت‌ها در میزان قدرت و جایگاهشان در نظام بین‌المللی خلاصه می‌شود.

۵. امنیت نسبی
   در فضایی که منابع و قدرت محدود است و اعتماد متقابل دشوار، دولت‌ها به‌شدت دغدغهٔ امنیت نسبی دارند. این یعنی ارتقای قدرت یا امنیت یک دولت می‌تواند تهدیدی برای سایر دولت‌ها تلقی شود.


تأثیر ساختار بر رفتار دولت‌ها

- در یک نظام دوقطبی (مثلاً دوران جنگ سرد)، عمدهٔ قدرت در دستان دو ابرقدرت است. این وضعیت معمولاً منجر به ثبات نسبی می‌شود؛ زیرا هر قطب سعی در مدیریت رقابت و حفظ توازن دارد.

- در یک نظام چندقطبی (مانند قرن نوزدهم اروپا یا وضعیت کنونی به‌صورت نسبی)، قدرت میان چند بازیگر بزرگ پخش می‌شود. به باور نئورئالیست‌ها، این وضعیت پیچیده‌تر و ناپایدارتر است؛ زیرا اتحادها و ائتلاف‌ها ممکن است سریع‌تر تغییر کنند.

- در یک نظام تک‌قطبی (وضعیتی که برخی معتقدند پس از فروپاشی شوروی و تک‌ابرقدرت شدن آمریکا شکل گرفته)، تسلط یا هژمونی یک قدرت می‌تواند به جنگ‌های غیرمتقارن، افزایش رقابت منطقه‌ای و شکل‌گیری ائتلاف‌های ضدهژمونیک منجر شود.

@Human_rights_for_world


حداقل دو دانشگاه ایران می بایست در لیست صد دانشگاه برتر می بودند. حداقل سه دانشگاه ایران می بایست در رتبه های ۱۰۰ تا ۲۰۰ قرار می داشتند.

این نتیجه حکومت داری ملای ابلهی ست که از حکومت داری هیچ نمی داند و مملکتی را به گروگان گرفته است.

همه خفه شوند تا فقط ملای بیسواد و هیچ نفهم سخن بگوید و مقام کسب کند و ...

چرا؟
چون ملا در طول تاریخ به مفت خوری عادت کرده

@Human_rights_for_world


در این لیست نام دانشگاهی از قطر و امارات در بین رتبه های ۲۰۰ تا ۲۵۰ به چشم میخورد. همچنین دانشگاههایی از عربستان صعودی در رتبه های ۲۵۰ تا ۳۰۰ جای گرفته اند.

دانشگاه صنعتی شریف اولین دانشگاه ایرانی ست که حائز رتبه ۳۰۰ تا ۳۵۰ می باشد.

لینک لیست کامل:
World University Rankings 2025 | Times Higher Education (THE)
https://www.timeshighereducation.com/world-university-rankings/latest/world-ranking#!/length/-1/sort_by/rank/sort_order/asc/cols/stats


انتشار لیست دانشگاه های معتبر جهان توسط Times Higher Education

دانشگاه گلاسگو رتبه ۸۷ را به دست آورده است.

@Human_rights_for_world


"The Global Order in the Shadow of Trumpism"


Donald Trump's political orientation gravitates toward weakening international institutions and dismantling the liberal world order.
Imagine that during his presidency, a crisis such as COVID-19 emerges—one that necessitates extensive international cooperation for resolution. Naturally, with this dominant perspective shaping the policies of the world's leading superpower, the complexity of the crisis would intensify, making its resolution significantly more challenging.
Such a predicament could manifest as a pandemic, a tariff war, or even a military conflict.
Whether these conditions will materialize remains uncertain. However, what can be anticipated with confidence is that the global community will face a substantially higher cost in navigating the ensuing chaos.
The Trump era will be an era of hydrogen-bonded alliances—fragile and short-lived.

Nima Bahrami
February 22, 2025


@Human_rights_for_world


«نظم جهانی در سایه ترامپیسم»


نگرش سیاسی دونالد ترامپ به سمت تضعیف نهادهای بین المللی و بر هم زدن نظم لیبرالی جهان گرایش دارد.
تصور کنید در طی دوره ریاست جمهوری او، معضلی همچون کووید ۱۹ پدیدار شود که جهت حل مسئله به همکاری وسیع بین المللی، نیاز مبرم خواهد بود. طبیعی ست که با این نگرش مسلط بر ابرقدرت جهان، معضل بسیار پیچیده و حل آن بسیار مشکل تر خواهد شد.
این پیش آمد می تواند یک پاندمی، جنگ تعرفه ها و یا حتی یک درگیری نظامی باشد!
اینکه آیا این شرایط روی خواهد داد یا خیر قابل پیش بینی نیست. تنها قابل انتظار است که بهای پرداختی جامعه جهانی در این هرج و مرج افزایش قابل توجهی پیدا نماید. 
دوران ترامپ، دوران پیوند هیدروژنی (سست و کوتاه مدت) ائتلاف های جهانی خواهد بود./ نیما بهرامی، ۲۲ فوریه ۲۰۲۵

@Human_rights_for_world


کالای عمومی (Public Good) در علم اقتصاد به کالایی گفته می‌شود که دارای دو ویژگی کلیدی است:

1. غیرقابل‌استثنا بودن (Non-excludability): 
   هیچ فرد یا گروهی را نمی‌توان از بهره‌مندی از آن کالا (یا خدمت) محروم کرد یا دسترسی آن را کاملاً محدود ساخت. به‌عبارت دیگر، زمانی که این کالا تولید شد یا در دسترس قرار گرفت، همه می‌توانند از آن استفاده کنند، حتی اگر هزینه‌ای برای تولیدش نپرداخته باشند.

2. غیررقابتی بودن در مصرف (Non-rivalry): 
   مصرف این کالا توسط یک فرد یا گروه، به‌طور مستقیم از مصرف دیگران نمی‌کاهد یا آن را مختل نمی‌کند. برای مثال، اگر یک نفر از هوای تمیز تنفس کند، هوای تمیز برای دیگران کم نمی‌شود یا «تمام» نمی‌گردد.

مثال‌های سنتی

- دفاع ملی: همه شهروندان از مزایای امنیت بهره می‌برند و نمی‌توان صرفاً برای گروهی خاص امنیت برقرار کرد و دیگران را محروم ساخت. 

- نور چراغ خیابان: همگان می‌توانند از آن استفاده کنند، بدون آن‌که روشنایی برای دیگران کم شود.

در سطح جهانی

وقتی صحبت از کالای عمومی جهانی (Global Public Good) می‌شود، منظور کالا یا خدماتی است که همه کشورها و مردم جهان از آن سود می‌برند و نمی‌توان کسی را از دسترسی به آن محروم کرد. به همین دلیل، در نظریۀ روابط بین‌الملل و سیاست جهانی، تأمین این کالاها اغلب نیازمند همکاری میان دولت‌هاست.

مثال‌های بارز کالای عمومی جهانی عبارتند از:
- هوای پاک و محیط‌زیست سالم 
- صلح و امنیت بین‌المللی 
- کنترل بیماری‌های فراگیر و سلامت جهانی (مثلاً ریشه‌کن کردن بیماری آبله یا مبارزه با کرونا)

مسئله رایگان سواری (Free Rider Problem)

مشکل رایگان‌سواری زمانی رخ می‌دهد که افراد یا کشورها، بدون مشارکت در هزینه‌های تأمین یک کالای عمومی، انتظار دارند از منافع آن بهره‌مند شوند. از آن‌جا که نمی‌توان (یا بسیار دشوار است) کسی را از استفاده از کالای عمومی محروم کرد، این خطر وجود دارد که عده‌ای تشویق شوند هزینه‌ای نپردازند و فقط منتظر بمانند دیگران هزینه را بپردازند.

در نتیجه، اگر همه چنین کنند، هیچ‌کس انگیزه‌ای برای تولید کالای عمومی ندارد و در نهایت کالای عمومی تولید نمی‌شود—یا به‌اندازه کافی تولید نمی‌شود. همین امر، ضرورت وجود نهادها یا سازوکارهای بین‌المللی را برای مدیریت، تأمین مالی و نظارت بر تولید و توزیع این کالاها نشان می‌دهد.

کالای عمومی در حوزهٔ بهداشت جهانی
در حوزۀ بهداشت جهانی، کنترل بیماری‌های مسری یک مثال روشن است. اگر یک کشور یا مجموعه‌ای از کشورها هزینه‌های تحقیق، تولید واکسن یا ریشه‌کن کردن یک بیماری را بر عهده گیرند، در نهایت تمام کشورهای جهان از عدم گسترش یا ریشه‌کن‌شدن آن بیماری بهره می‌برند—حتی آن‌هایی که در تأمین هزینه‌ها شرکت نداشته‌اند. این مسئله دقیقاً مصداق مشکل رایگان‌سواری است.

بنابراین، کالای عمومی، با ویژگی‌های غیرقابل‌استثنا بودن و غیررقابتی بودن در مصرف، همواره در معرض مشکلات همکاری جمعی قرار دارد و نیازمند نهادهای تنظیم‌گر، قوانین و انگیزه‌های مناسب برای تولید و حفظ آن است؛ به‌ویژه در سطح جهانی که حضور ذی‌نفعان متعدد و پیچیدگی روابط بین‌الملل، دست‌یابی به توافق و تقسیم بار هزینه‌ها را دشوارتر می‌کند.

@Human_rights_for_world


آخر و عاقبت مفت خوری آخوندها ...

@Human_rights_for_world


چه چیزی خلیج فارس را به عنوان یک زیرمنطقه متمایز می‌کند؟ 
خلیج فارس در مقایسه با سایر بخش‌های خاورمیانه ویژگی‌های منحصر به فردی دارد که آن را به یک زیرمنطقه با هویت مستقل تبدیل می‌کند: 
- اقتصاد نفت‌محور: کشورهای خلیج فارس دارای بزرگ‌ترین ذخایر نفت و گاز جهان هستند که اقتصاد آن‌ها را کاملاً متفاوت از کشورهای غیرنفت‌خیز خاورمیانه کرده است. 
- مدل‌های حکومتی سلطنتی و اقتدارگرا: برخلاف بسیاری از کشورهای خاورمیانه که جمهوری هستند (مانند ایران، عراق، سوریه و مصر)، اکثر کشورهای خلیج فارس نظام‌های پادشاهی دارند. 
- اتحادهای امنیتی و نظامی با غرب: کشورهای خلیج فارس، به‌ویژه عربستان، امارات و قطر، دارای روابط استراتژیک عمیقی با آمریکا و کشورهای غربی هستند که آن‌ها را از بسیاری از کشورهای دیگر خاورمیانه متمایز می‌کند. 
- شورای همکاری خلیج فارس (GCC): این سازمان منطقه‌ای کشورهای عربی خلیج فارس را به هم متصل کرده و آن‌ها را در قالب یک بلوک سیاسی و اقتصادی مستقل از سایر بخش‌های خاورمیانه قرار داده است. 

تا چه حد می‌توان خلیج فارس را از خاورمیانه جدا کرد؟ 
در حالی که خلیج فارس ویژگی‌های خاص خود را دارد، اما همچنان از نظر تاریخی، سیاسی و اقتصادی با سایر کشورهای خاورمیانه ارتباط عمیقی دارد: 
- امنیت منطقه‌ای: مسائل امنیتی مانند رقابت ایران و عربستان، جنگ‌های داخلی در یمن و عراق، و تنش‌های خلیج فارس با تأثیرات گسترده‌تری در سراسر خاورمیانه همراه هستند. 
- نقش ایران: ایران به عنوان یک کشور غیرعربی، اما دارای نفوذ گسترده در منطقه، یکی از مهم‌ترین بازیگران سیاسی و نظامی خلیج فارس است که به طور مستقیم با سایر کشورهای خاورمیانه در تعامل است. 
- رابطه با فلسطین و اسرائیل: در حالی که کشورهای خلیج فارس مدت‌ها در چارچوب سیاست‌های جهان عرب از فلسطین حمایت می‌کردند، امارات و بحرین در سال‌های اخیر روابط خود را با اسرائیل عادی‌سازی کرده‌اند، که بر روابط منطقه‌ای تأثیر گذاشته است. 
- مسائل اقتصادی و نیروی کار مهاجر: بسیاری از کشورهای خلیج فارس برای کارگران خود به کشورهای خاورمیانه‌ای مانند مصر، اردن و لبنان وابسته هستند، در حالی که ثروت نفتی آن‌ها به اقتصاد سایر کشورهای عربی کمک می‌کند. 

محرک‌های کلیدی سیاست در خلیج فارس چیست؟ آیا با بقیه منطقه متفاوت است؟ 
سیاست در خلیج فارس تحت تأثیر سه عامل اصلی است که آن را از سایر نقاط خاورمیانه متمایز می‌کند: 
- نفت و گاز: در حالی که بسیاری از کشورهای خاورمیانه منابع طبیعی محدودی دارند، اقتصادهای خلیج فارس به طور کامل بر صادرات انرژی متکی هستند، که سیاست‌های داخلی و خارجی آن‌ها را تعیین می‌کند. 
- رقابت‌های درون خلیج فارس: برخلاف دیگر مناطق خاورمیانه که شاهد درگیری‌های ایدئولوژیک هستند، خلیج فارس بیشتر شاهد رقابت‌های ژئوپلیتیکی بین کشورهای عربی خود منطقه است (مانند تنش‌های عربستان و قطر، یا رقابت عربستان و امارات). 
- حضور گسترده قدرت‌های خارجی: برخلاف بسیاری از کشورهای دیگر خاورمیانه که بیشتر بر نیروهای داخلی خود متکی هستند، کشورهای خلیج فارس میزبان پایگاه‌های نظامی آمریکا، بریتانیا و فرانسه هستند و به شدت به حمایت غرب وابسته‌اند. 

خلیج فارس چه نقشی در خاورمیانه ایفا می‌کند؟ 
- قطب اقتصادی و سرمایه‌گذاری: کشورهای خلیج فارس از طریق سرمایه‌گذاری و ارائه کمک‌های مالی به کشورهای فقیرتر خاورمیانه، نقش حیاتی در اقتصاد منطقه ایفا می‌کنند. 
- رهبران سیاسی در جهان عرب: عربستان سعودی، امارات و قطر با استفاده از دیپلماسی، رسانه‌ها (مانند الجزیره) و کمک‌های مالی، نفوذ گسترده‌ای در سیاست جهان عرب دارند. 
- تأثیر بر امنیت منطقه‌ای: از جنگ یمن گرفته تا حمایت از گروه‌های مختلف در سوریه و لبنان، کشورهای خلیج فارس در تعیین مسیر تحولات امنیتی خاورمیانه نقش دارند. 

تا چه حد این نقش تحت تأثیر سیاست‌های آمریکا است؟ 
- امنیت خلیج فارس به شدت به آمریکا وابسته است: از زمان جنگ خلیج فارس در ۱۹۹۱، آمریکا نقش اصلی را در حفاظت از رژیم‌های حاکم بر خلیج فارس ایفا کرده است. 
- سیاست‌های نفتی تحت تأثیر آمریکا و غرب است: توافقات بین آمریکا و کشورهای خلیج فارس اغلب بر تنظیم تولید نفت و حفظ قیمت‌های جهانی تأثیرگذار بوده‌اند. 
- حضور نظامی آمریکا و حمایت از رژیم‌های پادشاهی: آمریکا به عنوان حامی اصلی کشورهای خلیج فارس، نقش مهمی در جلوگیری از تغییرات عمده در ساختار سیاسی منطقه دارد.

- محدودیت در استقلال سیاست خارجی کشورهای خلیج فارس: بسیاری از سیاست‌های کشورهای GCC، به ویژه در زمینه عادی‌سازی روابط با اسرائیل و رقابت با ایران، تحت تأثیر فشارهای آمریکا شکل گرفته است.

@Human_rights_for_world


بررسی جایگاه خلیج فارس به عنوان یک زیرمنطقه در خاورمیانه

@Human_rights_for_world


۱. چه اتفاقی افتاد؟ 
- این کشورها حریم هوایی، دریایی و زمینی خود را به روی قطر بستند، به طوری که قطر حتی نمی‌توانست از مسیرهای تجاری معمول خود استفاده کند. 
- عربستان سعودی مرز زمینی خود با قطر را بست
که تنها راه ارتباط زمینی قطر با جهان بود، در نتیجه قطر برای واردات کالاهای اساسی با مشکلاتی مواجه شد. 
- قطر مجبور شد برای تأمین نیازهای خود وابستگی بیشتری به ایران و ترکیه پیدا کند

۲. دلایل اصلی بحران 
این قطع روابط نتیجه چندین سال تنش سیاسی بین قطر و همسایگانش بود. دلایل اصلی این بحران شامل موارد زیر است: 

- روابط نزدیک قطر با ایران: کشورهای شورای همکاری خلیج فارس (به‌ویژه عربستان و امارات) از نفوذ ایران در منطقه نگران بودند و قطر را به همکاری بیش از حد با ایران متهم کردند
- حمایت قطر از گروه‌های اسلام‌گرا: قطر از گروه‌هایی مانند اخوان‌المسلمین و حماس حمایت می‌کرد، در حالی که عربستان و امارات این گروه‌ها را تهدیدی برای ثبات داخلی خود می‌دانستند. 
- نقش رسانه‌ای الجزیره: شبکه خبری الجزیره که تحت حمایت قطر است، گزارش‌های انتقادی علیه دولت‌های عربی منطقه منتشر می‌کرد. این مسئله به‌ویژه برای عربستان و مصر، که مخالف پوشش رسانه‌ای انتقادی بودند، حساسیت‌برانگیز بود. 

۳. پیامدهای بحران قطر 
- افزایش وابستگی قطر به ایران و ترکیه: این محاصره باعث شد قطر برای واردات غذا، کالاهای اساسی و مسیرهای هوایی به ایران و ترکیه روی بیاورد. 
- افزایش قدرت نرم قطر: برخلاف انتظار، قطر توانست مقاومت کند و حتی قدرت دیپلماتیک و اقتصادی خود را افزایش دهد
- شکاف در شورای همکاری خلیج فارس (GCC): این بحران نشان داد که کشورهای شورای همکاری خلیج فارس چقدر در سیاست‌های خود اختلاف دارند و تا چه حد شکاف‌های داخلی در این اتحاد وجود دارد. 

۴. چرا این بحران مهم بود؟ چه چیزی را نشان می‌دهد؟ 
- نشان داد که اختلافات سیاسی درون کشورهای خلیج فارس می‌تواند بسیار عمیق باشد و حتی به قطع کامل روابط منجر شود. 
- ثابت کرد که قطر یک بازیگر مستقل در سیاست منطقه‌ای است و برخلاف برخی کشورهای کوچک، می‌تواند در برابر فشارهای خارجی مقاومت کند
- افزایش تنش‌ها میان کشورهای خلیج فارس و ایران را برجسته‌تر کرد، زیرا قطر پس از این بحران روابط خود را با ایران تقویت کرد. 
- نشان داد که شورای همکاری خلیج فارس (GCC) برخلاف ظاهر متحد خود، در واقع دارای اختلافات عمیق داخلی است

۵. پایان بحران – توافق ۲۰۲۱ 
- در ژانویه ۲۰۲۱، توافق صلح در شهر العلا (عربستان) به امضا رسید و این بحران به طور رسمی پایان یافت. 
- این توافق باعث شد محاصره قطر برداشته شود و روابط دیپلماتیک تدریجاً احیا گردد
- با این حال، اختلافات عمیق میان کشورهای خلیج فارس همچنان باقی است و احتمال درگیری‌های مشابه در آینده وجود دارد. 

جمع‌بندی 
بحران ۲۰۱۷ یکی از مهم‌ترین شکاف‌های سیاسی در جهان عرب و خلیج فارس بود. این بحران نشان داد که رقابت‌های داخلی در منطقه تا چه حد می‌تواند شدید باشد و چگونه بازیگران منطقه‌ای مانند قطر می‌توانند در برابر فشارهای بزرگ مقاومت کنند. همچنین، این رویداد ثابت کرد که شورای همکاری خلیج فارس یک اتحاد نامنسجم است که در مواقع بحرانی دچار شکاف‌های عمیق می‌شود.

@Human_rights_for_world


بحران دیپلماتیک قطر در سال ۲۰۱۷ – دلایل، پیامدها و اهمیت آن 

در سال ۲۰۱۷، عربستان سعودی، امارات، بحرین، اردن و مصر روابط دیپلماتیک خود را با قطر قطع کردند و این کشور را تحت یک محاصره سیاسی و اقتصادی قرار دادند. این بحران بیش از سه سال طول کشید و تا سال ۲۰۲۱ ادامه داشت. 

@Human_rights_for_world


۱. روابط امنیتی و نظامی میان آمریکا و کشورهای GCC 
- آمریکا همواره نقش تضمین‌کننده امنیت کشورهای خلیج فارس را ایفا کرده است. 
- این کشورها، به ویژه عربستان سعودی، امارات، قطر و کویت، میزبان پایگاه‌های نظامی آمریکا هستند. 
- هدف اصلی این روابط امنیتی، حفاظت از رژیم‌های پادشاهی خلیج فارس در برابر تهدیدهای داخلی و خارجی (مانند ایران، گروه‌های تندرو و شورش‌های مردمی) بوده است. 

۲. جنگ سرد و نقش کشورهای خلیج فارس در مقابله با رادیکالیسم عربی 
- در دوران جنگ سرد، آمریکا و کشورهای خلیج فارس به شدت نگران ملی‌گرایی عربی و سوسیالیسم بودند. 
- رهبرانی مانند جمال عبدالناصر (مصر)، حافظ اسد (سوریه) و صدام حسین (عراق) به دنبال ایجاد یک جهان عربی متحد و سکولار بودند که با سلطنت‌های خلیج فارس در تضاد بود. 
- آمریکا و کشورهای GCC برای مقابله با این ایدئولوژی، از جریان‌های اسلام‌گرای محافظه‌کار حمایت کردند. 

و اما جای مهم داستان👇
۳. حمایت از اسلام‌گرایی محافظه‌کار به عنوان ضد ملی‌گرایی سکولار 
- برخی شواهد نشان می‌دهد که آمریکا به طور غیرمستقیم از اسلام‌گرایی محافظه‌کار در خلیج فارس حمایت کرد تا با ایدئولوژی‌های چپ‌گرای عربی مقابله کند. 
- عربستان سعودی و سایر کشورهای GCC نیز با حمایت از مدارس مذهبی، وهابیت و گروه‌های اسلامی، به مقابله با جنبش‌های سکولار پرداختند. 
- این رویکرد باعث شد که کشورهای خلیج فارس به متحدان اصلی آمریکا در برابر شوروی و گروه‌های رادیکال چپ‌گرا تبدیل شوند. 

۴. تعمیق روابط پس از جنگ سرد – از دهه ۱۹۹۰ به بعد 
- با فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، روابط میان آمریکا و کشورهای خلیج فارس نه‌تنها کاهش نیافت، بلکه عمیق‌تر شد. 
- جنگ خلیج فارس (۱۹۹۱) که طی آن آمریکا و متحدانش عراق را از کویت بیرون راندند، باعث شد که آمریکا حضور نظامی گسترده‌تری در منطقه داشته باشد. 
- از دهه ۱۹۹۰ به بعد، کشورهای GCC میلیاردها دلار سلاح از آمریکا خریداری کردند و پایگاه‌های نظامی آمریکا در منطقه افزایش یافت. 

۵. چرا روابط آمریکا و کشورهای GCC همچنان قوی است؟ 
- امنیت انرژی: کشورهای GCC تأمین‌کنندگان اصلی نفت و گاز آمریکا و متحدانش هستند. 
- مقابله با ایران: آمریکا و کشورهای خلیج فارس ایران را یک تهدید امنیتی مشترک می‌دانند. 
- حضور نظامی آمریکا در منطقه: آمریکا همچنان پایگاه‌های نظامی خود را در خلیج فارس حفظ کرده است. 
- همکاری اقتصادی و مالی: کشورهای خلیج فارس بزرگ‌ترین سرمایه‌گذاران در اقتصاد آمریکا و بازارهای غربی هستند. 

جمع‌بندی: روابط استراتژیک میان GCC و آمریکا 
- روابط میان آمریکا و کشورهای خلیج فارس در دوران جنگ سرد شکل گرفت و پس از آن قوی‌تر شد. 
- در ابتدا، این روابط برای مقابله با ملی‌گرایی عربی و سوسیالیسم تقویت شد. 
- آمریکا و کشورهای GCC برای مقابله با ایران، حفظ امنیت انرژی و خریدهای تسلیحاتی همکاری نزدیکی دارند. 
- این روابط همچنان ادامه دارد و آمریکا یکی از مهم‌ترین متحدان نظامی و اقتصادی کشورهای خلیج فارس است. 

نتیجه این است که روابط بین آمریکا و کشورهای GCC یک ائتلاف استراتژیک بلندمدت است که بر پایه امنیت، اقتصاد، انرژی و سیاست‌های منطقه‌ای شکل گرفته و همچنان یکی از مهم‌ترین محورهای ژئوپلیتیکی در خاورمیانه محسوب می‌شود.

@Human_rights_for_world


روابط استراتژیک میان کشورهای شورای همکاری خلیج فارس (GCC) و ایالات متحده 🇺🇸

کشورهای شورای همکاری خلیج فارس (GCC) و آمریکا روابط بسیار نزدیک و استراتژیکی دارند که شامل ابعاد امنیتی، نظامی، اقتصادی و مالی می‌شود. این روابط از دوران جنگ سرد تا امروز شکل گرفته و تقویت شده است. 

@Human_rights_for_world

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.