از داغ نیما و اَریز تا آتش بندر رجاییشهر؛ جمهوری اسلامی قاتل فرزندان، کارگران و آیندهی ماستمن، عیسی ابراهیمزاده، یک پدر سوگوارم. پدری که پیکر کوچک فرزندش، اَریز، را حتی در آغوش نگرفت. نوزادی که هنوز "بابا" گفتنش را تمام نکرده بود، قربانی سیاستهای ضدانسانی جمهوری اسلامی شد. در همان روزهایی که من در زندان بودم، فرزندم آرام در مرگ فرو رفت؛ بیپناه، بیدلیل، و بیآنکه حتی اجازهی خداحافظی داشته باشیم. این فقط یک اندوه شخصی نیست؛ این
یک جنایت حکومتیست.این نخستین زخم نیست. سالها پیش، جمهوری اسلامی برادرم، بهنام، را بهخاطر دفاع از حقوق کارگران و کودکان، زندانی کرد. در همان سالها، فرزند او، نیما، بیمار شد و جان سپرد؛ بیآنکه اجازه دهند پدرش لحظهای کنار او باشد. حالا همان درد، همان زخم، به سراغ من آمده. و ما همچنان زیر همان چکمهی سنگین، به سوگ فرزندانمان نشستهایم.
من امروز، با زخمهایی در تن و جان، در زندان نقده محبوسم. زونا، بیماری گوارشی، درد جسم، بیدرمانی. پس از فشار و اعتصاب، فقط دو روز به بیمارستان منتقل شدم و باز بدون درمان بازگردانده شدم. مرخصی که به من دادند، از سر انسانیت نبود؛ از
ترس واگیردار بودن بیماریام و هزینههای درمانیام بود. و حالا حتی این مرخصی نیز، دوران زندان حساب نمیشود. نه در زندانام، نه آزاد. نه تحت درمانام، نه ایمن. فقط رها شدهام؛ تنها، بیمار، فقیر، فراموششده.
و امروز، به اندوه بیپایان ما، داغ دیگری افزوده شد؛
انفجار مرگبار در بندر رجاییشهر، که بار دیگر، جان عزیزانمان، کارگران و هموطنانمان را گرفت. جمهوری اسلامی، نه فقط در زندانها، که در کارگاهها، بنادر، معادن و کارخانهها نیز، با بیتوجهی، فساد و بیکفایتی، دارد انسان میکشد. این انفجار، نتیجهی سالها غارت، بیقانونی، بیتوجهی به جان کارگران و فروپاشی زیرساختهاست. ما این داغ را نیز بر قلب خستهمان مینشانیم و با خانوادههای داغدار آن عزیزان ابراز همدردی میکنیم.
در آستانهی روز جهانی کارگر، این درد و این مرگها را نه تنها نباید فراموش کرد، بلکه باید آنها را به پرچم مقاومت و همبستگی بدل کرد. ما کارگران، در ایران، نه تنها با استثمار اقتصادی، که با سرکوب سیاسی، زندان، شکنجه و مرگ روبهرو هستیم. این روز، روز تجلیل نیست؛ روز فریاد است، روز دادخواهیست، روز اعلام جنگ با نظامیست که نان را از سفرهمان، فرزندانمان را از آغوشمان، و جانمان را از تنمان میرباید.
جمهوری اسلامی فقط ما را نمیکشد؛
پدرانمان را در زنجیر، مادرانمان را در اندوه، و فرزندانمان را در گورهای بینام و درمان رها میکند. این رژیم، با شکنجهی جسمی، روانی و اقتصادی، قصد دارد صدای ما را خاموش کند، اما نمیداند: ما سکوت نخواهیم کرد.
این فقط داستان من و بهنام نیست؛ این داستان هزاران خانوادهایست که سالهاست زیر سایهی اعدام، زندان، فقر و سانسور، عزیزانشان را از دست دادهاند. ما حق داریم فریاد بزنیم، افشا کنیم و از جهان بخواهیم چشم بر این فجایع نبندد.
خون اَریز، نیما، و کارگران جانباختهی بندر رجاییشهر، بر دستان این نظام کودککُش، کارگرستیز و ضدانسان است.من، به عنوان یک پدر، یک کارگر، یک کشاورز، یک زندانی سیاسی، و یک انسان، این فریاد را به گوش جهان میرسانم:
ما زندهایم، اما در اسارت؛ ما زندهایم، اما در سوگ. و ما سکوت نخواهیم کرد.تا روزی که هیچ پدری به خاطر خواستن نان و آزادی، سوگوار نشود.
زندهباد روز جهانی کارگر، زندهباد همبستگی و مقاومت طبقاتی، زندهباد آزادی.عیسی ابراهیمزاده
فروردین ۱۴۰۴
#اعتصابات_سراسری
#ژن_ژیان_ئازادی
#اریزابراهیمزاده
#نیماابراهیمزاد
https://t.me/behnima/62701