"راسکولنیکوف" ناگهان به یکی از عابران نسبتاً مسن که در کنارش پهلوی نوازنده ایستاده بود و ظاهراً مقصدی نداشت خطاب کرد و گفت: "شما آوازهای خیابانی را دوست دارید؟" مرد نگاه شگفتباری کرد، راسکولنیکوف صحبت را ادامه داد اما با حالتی که گویی اصلاً دربارهی آواز خیابانی سخن نمیگوید گفت: "دوست دارم آوازی را که با ساز در شبِ سرد و تیره و مرطوبِ پاییزی همراه باشد دوست دارم اما حتماً در هوای مرطوب، هنگامی که چهرهی عابران، سبزِ کمرنگ و رنجور بنماید یا از آن هم بهتر، اگر برف بدون باد کاملاً مستقیم ببارد و از خلالِ آن فانوسهای گازی برق بزنند..."
از کتاب "جنایت و مکافات"
نوشتهی "فئودور_داستایفسکی"
ترجمهی "مهری_آهی"
@Honarrvareh
از کتاب "جنایت و مکافات"
نوشتهی "فئودور_داستایفسکی"
ترجمهی "مهری_آهی"
@Honarrvareh