صدای مسحور کنندهی ماریا در ذهنم میچرخیدند. دچار نوعی افسون گشته بودم. غروب آفتاب داشت کورهی آتشین غول آسایی را در پشت ابرهای مغرب میافروخت. من میدانستم که این لحظهی سحر آمیز دیگر هرگز تکرار نخواهد شد......کلمات پراکندهای از جملهها را میشنیدم: «خدای من... چه چیزهای اعجاب آوری هست در این ابدیتی که ما با هم در آن زندگی میکنیم. چیزهای دهشتناک. کاش ما فقط این نقطهی زیبا بودیم، ولی نه ما از گوشت و خون ساخته شدهایم، پست و حقير ...»
(تونل، ارنستو ساباتو، مصطفی مفیدی)
پ.ن: عشق تا یک جایی از سکس تغذیه میکنه، در واقع خاستگاهش سکسه، ولی از یک جایی به بعد راهش جدا میشه. این اشتباهه که فکر کنیم چون خاستگاه عشق همون سکسه پس عشق همون سکسه. عشق از یک جایی به بعد مسیر متفاوت رو در پیش میگیره. این مسیر متفاوت "تنانه" نیست. به گفتهی شاملو آنجا "فراسوی مرزهای تن" است. کسانی که نسبت به معشوق خیالپردازیهای عاشقانه دارن، معشوق را غیرجسمانی میبینن. مثل یک نقطه در ابدیت. در فراسوی مرزهای تن چراغ سکس خاموش میشه. من گاهی برای اینکه تصویر روشنتری از احساس مراجعم به معشوقش داشته باشم ازش میپرسم تا حالا با خیال این معشوق که ازش حرف میزنی جق زدی؟ در بیشتر موارد پاسخی که میشنوم "اصلن و ابدن"است. دو نفر که عاشق هم هستند باید برای سکس بتونن از سرزمین فراسوی مرزهای تن به مرزهای زمینی تن مهاجرت معکوس کنن. یه دوری بزنن و بعد اگه دلشون خواست و دعواشون نشد و دستشویی طبقه بالایی نشتی نداشت و از این حرفها برگردن به سرزمین موعود فراسوی مرزهای تن ببینن چه خبره. ولی متاسفانه این بار دیگه فایده نداره. سرزمین فراسوی مرزهای تن به کسی حال میده که با تنانگی معشوق مواجه نشده باشه. به گفتهی خیام: هست از پس پرده گفتوگوی من و تو/ چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من
@hafezbajoghli
(تونل، ارنستو ساباتو، مصطفی مفیدی)
پ.ن: عشق تا یک جایی از سکس تغذیه میکنه، در واقع خاستگاهش سکسه، ولی از یک جایی به بعد راهش جدا میشه. این اشتباهه که فکر کنیم چون خاستگاه عشق همون سکسه پس عشق همون سکسه. عشق از یک جایی به بعد مسیر متفاوت رو در پیش میگیره. این مسیر متفاوت "تنانه" نیست. به گفتهی شاملو آنجا "فراسوی مرزهای تن" است. کسانی که نسبت به معشوق خیالپردازیهای عاشقانه دارن، معشوق را غیرجسمانی میبینن. مثل یک نقطه در ابدیت. در فراسوی مرزهای تن چراغ سکس خاموش میشه. من گاهی برای اینکه تصویر روشنتری از احساس مراجعم به معشوقش داشته باشم ازش میپرسم تا حالا با خیال این معشوق که ازش حرف میزنی جق زدی؟ در بیشتر موارد پاسخی که میشنوم "اصلن و ابدن"است. دو نفر که عاشق هم هستند باید برای سکس بتونن از سرزمین فراسوی مرزهای تن به مرزهای زمینی تن مهاجرت معکوس کنن. یه دوری بزنن و بعد اگه دلشون خواست و دعواشون نشد و دستشویی طبقه بالایی نشتی نداشت و از این حرفها برگردن به سرزمین موعود فراسوی مرزهای تن ببینن چه خبره. ولی متاسفانه این بار دیگه فایده نداره. سرزمین فراسوی مرزهای تن به کسی حال میده که با تنانگی معشوق مواجه نشده باشه. به گفتهی خیام: هست از پس پرده گفتوگوی من و تو/ چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من
@hafezbajoghli