یادداشت‌های یک روانپزشک


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha


من روانپزشک هستم. قسمت‌هایی از كتاب‌هایی كه می‌خوانم را همرسان می‌کنم و براي‌شان پی‌نوشت می‌نويسم. تلفن منشی برای گرفتن نوبت آنلاین
09120743890
https://t.me/Hafezbajoghli/9569

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


از همه چیز که بگذریم من هم مثل هرکس دیگر از گوشت و خون و مو و ناخن ساخته شده‌ام و به نظرم غیر واقع بینانه است اگر کسی انتظار خصلت‌های خاصی را از من داشته باشد. گاهی وقت‌ها می‌شود که یک نفر احساس می‌کند یک ابرمرد است و فقط بعدها پی می‌برد که او هم پست و شریر و خیانتکاری بیش نیست. نیازی نمی‌بینم که درباره‌ی خودپسندی اظهار نظر کنم. تا آن‌جا که می‌دانم هیچ فرد بشری از این انگیزه‌ی پرشکوه پیشرفت انسانی بی‌بهره نیست. مردم مرا به خنده می‌اندازند وقتی درباره‌ی فروتنی اینشتاین یا کسی مثل او صحبت می‌کنند. پاسخ من به آن‌ها این است که وقتی مشهور باشی فروتنی برایت آسان است. یعنی آسان است که خود را فروتن نشان دهی. حتا آن‌گاه که فکر می‌کنید در یک فرد کمترین اثری از خودپسندی وجود ندارد ناگهان خودپسندی را در شکلی بسیار نامحسوس در او کشف می‌کنید: خودپسندی در فروتنی.
(تونل، ارنستو ساباتو، مصطفی مفیدی)
پ.ن: این کتاب واقعن عالیه. این کشف بزرگ که آدم‌های مشهور خیلی راحت‌تر می‌تونن فروتن باشن را من اولین باره باهاش مواجه می‌شم. قشنگ معلومه نویسنده ذهن بسیار عمیقی داره. جا داره تشکر ویژه بکنم از معرف این کتاب. معرف این کتاب AI جونه که من خاطرات خیلی خوشی باهاش دارم. خیلی ساده بهش گفتم من تازه کتاب خداحافظ گاری کوپر رو تموم کردم و خیلی خوشم اومد. بعد از اون چه کتابی پیشنهاد می‌دی؟ AI جون هم کتاب تونل را پیشنهاد داد.
@hafezbajoghli


عبارت «روزگار خوش گذشته» به آن معنی نیست که اتفاقات بد در گذشته کمتر رخ می‌دادند، فقط معنی‌اش این است که خوشبختانه مردم به آسانی آن اتفاقات را از یاد برده‌اند. بدیهی است که این برداشت مورد قبول عموم نیست. مثلن من خودم را آدمی می‌دانم که ترجیح می‌دهد وقایع بد را به یاد بیاورد و اگر زمان حال در نظر من به اندازه‌ی گذشته ترسناک نبود، حتا ممکن بود از گذشته به عنوان روزگار غمبار گذشته یاد کنم. آن قدر بدبختی و مصیبت چهره‌های بی تفاوت و بی رحم کارهای غیر انسانی را به یاد می‌آورم که برای من حافظه در حکم روشنایی خیره کننده‌ای است که موزه‌ی نکبت‌بار شرمساری را روشن می‌کند.
(تونل، ارنستو ساباتو، مصطفی مفیدی)
پ.ن: خب، با یه کتاب خوب مواجهیم. نمی‌شه یه کتاب این جوری شروع بشه و بد باشه.
پ.ن۲: وقتی راوی می‌گه من توانایی این رو دارم که با یادآوری خاطرات بد گذشته موزه‌ی نکبت‌بار شرمساری را روشن کنم، دیدم در خودم این توان رو نمی‌بینم. نمی‌دونم این میل به polish کردن گذشته از کجا میاد؟ گذشته‌ی من پر از اتفاقات واقعن ناخوشایند و شرم‌آور و حال به هم‌زن بوده. چرا در یادآوری‌شون مقاومت دارم و به کلیشه‌ی "روزگار خوش گذشته" چسبیده‌م؟ شاید "گذشته" آخرین سنگر معنابخشی به زندگیه. هرچی رو می‌خواهی از ما بگیری، بگیر. ولی خواهشن "روزگار خوش گذشته" را نگیر!
جالبه من تلاش کردم در دیدن نکبت‌های زمان حال چشم‌هام رو باز کنم و تا حد زیادی هم موفق بودم. ولی ورود به نکبت‌های گذشته برام سخته. سختیش فقط مواجهه با اون نکبت‌ها نیست. سختی اصلیش از دست دادن کلیشه‌ی "روزگار خوب گذشته" است. ما که همه‌ی سنگرها رو زدیم داغون کردیم. این هم روش! آقا من الان اعتراف می‌کنم که هیچ روزگار خوش گذشته‌ای نداشتم. گذشته‌ از وضع فعلی هم آشغال‌تر بوده. علاوه بر این‌که پختگی نسبی و شعور حداقلی که الان دارم هم نداشتم. یه آدم خام و لوس و پررو و پرتوقع و دست و پا چلفتی و نادان و ناآگاه به ظرایف زندگی و ناتوان از حل و فصل ساده‌ترین مشکلات بین فردی و درگیر در منجلاب پر از آشغال‌های گوناگون.
@hafezbajoghli


ما را ز‌ منع عقل مترسان


حافظ

پ.ن: کشف خیلی بزرگیه. عقل فقط از یک زاویه روی موضوع نور می‌ندازه. نسبت به تمام زوایای دیگه کوره. علت این‌که حافظ به این کشف رسیده این بوده که به خاطر درک عمیقش از انسان، عمیقن مفهوم complexity ذهن را درک کرده بوده و متوجه بوده که عقل توان حل معماهای N مجهولی یک ذهن بسیار پیچیده رو نداره. درمانگران CBT (شناخت‌رفتار درمانگران) همچنان نتونستن complexity ذهن انسان رو درک کنن و ساده‌انگارانه در این خیال باطل هستن که با کشف چند خطای شناختی می‌تونن راه سعادت و درستی را به مراجع نشون بدن‌.
@hafezbajoghli


بیایید با هم این کتاب را بخوانیم و درباره‌اش صحبت کنیم.


جس زار زار گریه می‌کرد و در پرتو مهتاب سر لنی را که مثل آفتاب بود بر سینه می‌فشرد.....
بخواب عزیزم، بخواب.....
می‌فهمم لنی، بخواب، بخواب عزیزم، بخواب طفلک نازم. من هیچ وقت تورو نمی‌گذارم برم. هیچ وقت. تویی که اول منو می‌گذاری. نترس. بخواب بچه‌ی نازم....آره لنی میفهمم چی میخوای بگی....
یک روزی... دو تایی... می‌ریم اون‌جا...
آره لنی می‌ریم می‌رسیم بخواب. سرت را بگذار این‌جا آره. همین طوری، آها، بارک الله، این‌جا. حالا تو تمام زندگی منی.
اون‌جا باید خیلی عالی باشه... همون جایی که... نمی‌دونم کجاست... یک جای دیگه. می‌فهمی..
-آره لنی خوب می‌فهمم می‌خوای چی بگی...
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: "خداحافظ گاری کوپر" به پایان رسید. کتاب عجیبی بود. رومن گاری نشون داد که زور عشق خیلی زیاده. حتا یک آدم سر به هوای ساختارشکن مردم‌گریز و رابطه‌گریز مانند لنی را هم ناچار به تسلیم کرد. رومن گاری نشون داد که کلن با واقعیت‌های مسلم هستی نمی‌شه درافتاد. نه با بدش، نه با خوبش. پکیج زندگی همینه که هست. با یه مکانیسم‌های عجیب و غریبی داره کار می‌کنه که به عقل جن هم نمی‌رسه. تراپیست‌ها و جامعه‌شناس‌ها و فیلسوف‌ها هم مثل پلیس‌‌هایی هستن که فقط هر از گاهی یه سوتی می‌زنن. ماشین‌ها راه خودشون رو می‌رن و کاری به سوت پلیس ندارن.....کتاب بعدی را به زودی اعلام می‌کنم.
@hafezbajoghli


-لني، ما عاقبت آزاد شدیم.
-آزاد؟ آره جون خودت! اصلن نمی‌دونه چی می‌گه. یک دفعه می‌گه عشق، بعد پشت سرش می‌گه آزادی. این دو تا که با هم جور در نمی‌آن. آدم باید انتخاب کنه یا این یا اون. من تکلیفم روشنه. من عشق رو انتخاب می‌کنم. قول می‌دم جس.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)

پ.ن: من الان کشف کردم وقتی حافظ به پارتنرش گفت "من از آن روز که در بند توام آزادم" پارتنر حافظ فرمود: "آره، جون خودت!"
@hafezbajoghli



یک دختر ۸ ساله با تشخیص ADHD (بیش‌فعالی) تحت نظر روانپزشک است.
- دخترتون چطوره؟
- تا یک ماه پیش خیلی خوب بود. یک ماهه بدتر شده.
- یعنی چطوری شده؟
- نمی‌دونم. انگار بی‌قراره. مرتب می‌گه دلم درد می‌کنه. ولی پیش دکتر اطفالش هم رفتم، معاینه‌ش کرد گفت مشکلی نداره. اگه یادتون باشه هر بار که علایم بیش‌فعالیش می‌زنه بالا می‌گه دلم درد می‌کنه. انگار این طوری مشکلش رو ابراز می‌کنه.
- متخصص اطفال گفت مشکلی نداره؟
- بله. آزمایش هم براش درخواست کرد. تو گوشیم دارم.
- نشون دکترش هم دادید؟
- آزمایش رو برای دکترش واتساپ کردم. گفت مشکلی نداره. نگران بودم کم‌خونی داشته باشه. می‌شه شما هم نظرتون رو بگید؟
روانپزشک با دقت جواب آزمایش را در گوشی مادر می‌بیند:
Hemoglobin12.6 g/dL
    Platelets240,000/mm³
    Leukocytes8,200/mm³
        Neutrophils48%
        Eosinophils20%
        Lymphocytes19%
        Monocytes3%
    Albumin2.8 g/dL
آزمایش‌های سنا خانم کاملن نرماله. کم‌خونی نداره. تعداد گلبول‌های سفید هم نرماله. تب هم که نداشته؟
- نه تب نداشته.
- خب پس مشکل عفونت نداره.  چون متخصص اطفال معاینه‌ش کرده و مشکلی نبوده خیال من راحته که مشکل جسمی نداره. به نظر من لازمه دوز ریتالین رو بیشتر کنم. نصف ریتالین اضافه کنید.
-کتی جون:  چرا این‌قدر سنا بی‌قراره؟
- مال بیش‌فعالیشه.
- لاغر هم شده.
- هر وقت بیش‌فعالیش می‌زنه بالا اشتهاش کم میشه. به نظرم یکمی لجبازی هم می‌کنه. روانپزشکش دوز ریتالین رو بیشتر کرده، خود ریتالین هم بی‌اشتهایی میاره.
- ولی به نظر من باید به یه دکتر اطفال دیگه هم نشون بدی.
- دکتر اطفال داره. مرتب پیشش می‌برم.
- برای مسائل پزشکی همیشه خوبه second opinion بگیری. من یه دکتر اطفال خوب می‌شناسم. بیماری دختر معصومه رو اون بود که تشخیص داد.
- آهان. باشه. می‌تونی ازش وقت بگیری؟
- آره با منشیش دوستم.
مطب دکتر اطفال:
- خب سنا خانم چی شده اومدی این‌جا؟
- بیش فعالی دارم.
- ازکجا می‌دونی بیش‌فعالی داری عزیزم؟
- مامانم گفته دارم.
- مامانت به من گفت دلت هم درد می‌کنه. درسته؟
- بله. درسته.
- کجای دلت درد می‌کنه؟
- نمی‌دونم. دلم دیگه. این جام ( به شکمش اشاره می‌کند)
خانم آزمایش سنا رو بدید لطفن.
- بفرمایید.
متخصص اطفال به محض این که برگه آزمایش رو می‌بینه می‌گه: این بچه که انگل داره. چطور دکتر قبلی دقت نکرده؟!
- برای دکتر اطفال تو واتساپ فرستادم جواب داد نرماله. روانپزشکش رو حضوری دیدم. گفت گلبول‌های سفید نرمالن و عفونت نداره.
- یعنی هیچ کدوم از دو پزشک قبلی نفهمیدن ائوزینوفیل این بچه بالاس؟! یه آزمایش مدفوع می‌نویسم. همین الان برید بگیرید و نتیجه را برای من بیارید.
روز بعد:
در آزمایش مدفوع تخم آسکاریس گزارش شده‌است.
- حالا باید چی کار کنم؟
- هیچی. فقط یه بار باید قرص ضدانگل بخوره. سنا دختر قویه با همین یک بار قرص خوردن دخل انگل‌ها رو در میاره. مگه نه سنا خانم؟
- بله.
پ.ن: این اتفاق برای من نیفتاده. اما اگر من هم به جای آن روانپزشک بودم با دیدن تعداد WBC نرمال مراجعم به عدد ائوزینوفیل دیگر دقت نمی‌کردم و تشخیص بیماری انگلی او را میس می‌کردم و به نظر متخصص اطفال اولی مبنی بر نداشتن بیماری جسمی اکتفا می‌کردم و علایم او را به حساب تشدید علایم بیش‌فعالی می گذاشتم و به خاطر بی‌سوادی‌ام شرمنده‌ی مراجعم، مادرش و  همکارم می‌شدم.
@hafezbajoghli


ادامه‌ی پست قبلی:
- روانپزشکم حرف‌های منو جدی نمی‌گرفت. می‌گفت داری علایم پدرت رو ناخودآگاه تقلید می‌کنی. می‌گفت تا حالا نشنیده یه خانم جوان احتباس ادراری داشته باشه.
- به روانپزشکت سلام خاص منو برسون و بهش بگو خیلی چیزها رو شما نشنیدی. از این به بعد شکایت‌های بیمارهات رو جدی‌تر بگیر. باجناق خود من هم روانپزشکه. می‌دونم چطوری فکر می‌کنن. [با خنده] فکر می‌کنن ریشه‌ی همه‌ی مشکلات در دوران کودکیه!
پ.ن: این اتفاق برای من نیفتاده، اما اگر من هم به جای آن روانپزشک بودم اطلاعی از امکان احتباس ادراری در یک خانم جوان و تشخیص دیورتیکول مجرای ادراری نداشتم و علایم مراجعم را در راستای سایر علایم روانی و تقلید ناخودآگاه از علایم پدرش می‌دیدم و بدون کنجکاوی و دقت بیشتر صرفن به نظر اورولوژیست اول و ریپورت سونوگرافی کلیه اکتفا می‌کردم و به خاطر بی‌سوادی‌ام شرمنده‌ی مراجعم می‌شدم.
پ.ن: وقتی به این فکر می‌کنم که ادعای من از رد کردن علل ارگانیک (جسمی) در روانپزشکی صرفن تکیه به نظر یک پزشک دیگر است-سرم سوت می‌کشه. این کار ساده را که هر کسی می‌تونه بکنه. آیا تمام ادعای من برای رد علل ارگانیک پیش از تشخیص روانپزشکی محدود به پذیرش نظر یک پزشک دیگر است؟! این بود آرمان‌های رویکرد بایوسایکوسوشال در روانپزشکی؟!
@hafezbajoghli


- حال پدرتون چطوره؟
- هی، بد نیست. بعد از شیمی‌درمانی اوضاعش بهتره. ولی چند وقته احتباس ادراری پیدا کرده. مشکل پروستات داره‌. تو هفته‌ی گذشته دو بار به خاطر احتباس ادراری بستری شد.
- پس باید روزهای سختی رو داشته باشی.
- بله. البته سختیش برای من مهم نیست. چیزی که داره منو از پا در میاره دیدن ناتوانی تدریجی پدرمه.

یک ماه بعد:

دکتر یه علامت جدید پیدا کردم، خجالت می‌کشم در موردش صحبت کنم.
-سعی کن بتونی بگی. من کمکت می‌کنم.
- دچار احتباس ادراری شدم.
- چطوری فهمیدی؟
- دقیقن علایمی که پدرم برای دکترها تعریف می‌کرد رو دارم.
- مثل چه علایمی؟
-این که ادرارم کاملن تخلیه نمی‌شه. اولش طول می‌کشه ادرارم بیاد، بعدش هم قطره قطره میاد.
- به دکتر اورولوژیست مراجعه کردی؟
- بله، به دکتر پدرم گفتم. ایشون هم گفتن عصبیه. البته سونوگرافی شکم و لگن هم دادم، مشکلی نداشتم. دکتر گفت باید به روانپزشک مراجعه کنم.
- عجیبه دقیقن علایم ادراری پدرت رو داری تقلید می‌کنی.
- نه دکتر، تقلید نیست.
- می‌دونم. منظورم تقلید ناخودآگاهه. این اتفاق برای کسانی که از یه بیمار مزمن مراقبت می‌کنن می‌تونه پیش بیاد.
- ولی نگران انسداد ادراری هستم.
- زن‌ها که دچار انسداد ادراری نمی‌شن! این مردها هستن که دور مجراشون پروستات حلقه زده و اگه بزرگ بشه راه خروجی رو می‌بنده....علامت دیگه ای هم داری؟
هفته‌ی پیش سوزش ادرار داشتم. آزمایش ادرار دادم عفونت ادراری بود.
- خب برای هر خانمی ممکنه عفونت ادراری پیش بیاد. ایجاد علایم عفونت ادراری زمینه‌ساز تقلید ناخودآگاه علایم ادراری پدرت در تو شده. مشکل تو اینه که ناخودآگاه در جلد پدرت رفتی.
- دقیقن. وقتی پدرم درد می‌کشه، انگار خودم دارم درد می‌کشم.
- به همین دلیله که علایم احتباس ادراری را ناخودآگاه داری تجربه می‌کنی. در صورتی که احتباس ادراری به این شکل مربوط به مردهاست.
ولی من واقعا احساس احتباس ادراری دارم.
- خانم من اولین باره می‌شنوم یک زن از احتباس ادراری شکایت داشته باشه. زن‌ها که پروستات ندارن که راه مجرای ادراری رو ببنده. به اورولوژیست هم مراجعه کردید گفته مشکلی ندارید. سونوگرافی کلیه هم شدید که نرمال بوده. شما دارید ناخودآگاه علایم بیماری پدرتون رو تقلید می‌کنید.
......علایم ادراری خانم ادامه می‌یابد.
تصمیم می‌گیره پیش یک اورولوژیست دیگر برود. به کتی جون زنگ می‌زند.
- من هم فکر می‌کنم باید پیش یه اورولوژیست دیگه بری.
- کتی جون، اورولوژیست پدرم کارش خیلی خوبه. هم معروفه هم من خیلی ازش راضی بودم.
- چون دکتر پدرته و تو همیشه به عنوان همراه پدرت پیشش رفتی، نمی‌تونه تو رو خیلی جدی بگیره. بهتره پیش دکتر من بری.
- می‌تونی ازش وقت بگیری؟
- آره با منشیش دوستم.
مطب دکتر اورولوژیست کتی جون:
- چقدر وقته علایم احتباس ادرار دارید؟
- یک ماهه.
- گفتید ادرارتون اول نمیاد. آخرش هم قطره قطره میاد.
- بله، درسته.
- در سکس مشکلی نداشتید؟
- خوب شد گفتید، مقاربتم دردناک شده.
- آزمایش کامل کی گرفتید؟
- هفته‌ی پیش. بفرمایید. این هم نتیجه‌ی آزمایشاتم.
-این نشون می‌ده عفونت ادراری داشتید.
- بله آنتی بیوتیک خوردم خوب شدم.
- بخوابید معاینه‌تون کنم.....دکتر در معاینه‌ی واژینال متوجه میشه دیوارهای قدامی واژن در قسمتی دچار بیرون‌زدگی شده.
- خانم باید سونو بشید.
- من که سونوگرافی شدم. ریپورتش را هم به شما نشون دادم.
- نه اون فایده نداره. باید سونوی واژینال بشید.
سه روز بعد:
- بفرمایید این هم ریپورت سونوی واژینال:
- همونی که تشخیص داده بودم درست بود. دیورتیکول مجرا دارید. شما هر دو فرندتون رو زایمان طبیعی کردید. درسته؟
- بله درسته.
زایمان طبیعی یک عامل خطر برای این بیماریه. هرچیزی مثل زایمان واژینال که به مجرای ادراری آسیب وارد کنه. دیورتیکول مجرا در واقع یک فتق یا بیرون زدگی مخاط مجرا از دیواره‌ی مجرای ادراریه. شکل مجرا به هم می‌خوره و یک حفره‌ی اضافی سر راه مجرا قرار می‌گیره. برای همین احتباس ادراری می‌ده. ادامه در پست بعدی:
@hafezbajoghli



-با این همه شانه بالا انداخت و گفت: دختره خیال می‌کنه پدرشو تو کشتی.
-شوخی میکنی! ولی تعجبی نکرد. یه لجن اصیل از هیچ چیز تعجب نمی‌کنه.
لنی من که نمی‌تونم همه رو بکشم. مگه خیال می‌کنه من ناپلئونم؟ هان؟

(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
@hafezbajoghli



همان طور که سرش زیر پیرهن بود گفت: من اونو نکشتم. نمی‌دونم کی کشته‌اش. من حتی عرضه ندارم خودمو بکشم. چطور می‌تونم این خدمتو به یکی دیگه بکنم که اصلن نمی‌شناسمش؟ من که جنتلمن نیستم.

(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)

@hafezbajoghli


باگ مورن می‌گفت که تمام تلاش‌های علوم و فلسفه یک هدف بیشتر ندارد و آن درک کثافت‌کاری‌هاست.

(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)

پ.ن: فلسفه بدون سوگیری به درک کثافت‌کاری‌ها می پردازه و ادعای درمان هم نمی‌کنه. به نظر من روانشناسی توی بد بن‌بستی گیر کرده. مشکل اصلی روانشناسی تکیه بر "نرمالیتی" است. اگه نرمالیتی وجود نداشته باشه، امر درمان کاملن بی‌معنی میشه. روانشناسی ناچاره برای حفظ جایگاه "درمان"، در به چالش کشیدن مفهوم نرمالیتی خیلی جسور نباشه. نرمالیتی برای روان‌درمانگران پارچه‌ایه که برای خودشون ازش قبا دوختن. یک رواندرمانگر چاره‌‌ای نداره که بالاخره بگه یه چیزهایی درسته، سالمه، منطقیه، پخته‌تره و از این حرف‌ها. هرکسی که خرده شعوری داشته باشه می‌فهمه که مفهوم نرمالیتی به شدت زیر سواله. ما هیچ معیار محکمی برای تفکیک سالم و ناسالم در مسائل عمیق انسانی نداریم. نهایت چیزی که می‌تونیم با جرأت در موردشون حرف بزنیم، امور غیر اخلاقی در برابر امور اخلاقی هستن. همین. ولی خب روان‌درمانگرها نمی‌خوان ادعا کنن که دنباله روی اصول اخلاقی هستن. نمی‌خوان جایگاه‌شون را در حد یک معلم اخلاق تقلیل بدن. جایگاه طبیبانه را دوست دارن. می‌خوان ادعای طبیبانه بکنن. یعنی بگن من کاری با اخلاق ندارم، ادعا می‌کنن که بر اساس دانش‌شان به این درک رسیده‌اند که یه چیزهایی فراتر از اخلاقی نبودن، پاتولوژیک هستن. نشانه‌های بیماری روانین، و از این حرف‌ها....پشت بندش هم ادعای درمان می‌کنن. ادعای درمان یکی از فریب‌کاری های روان‌درمانگرهاست. از این منظر همه‌ی تراپیست‌ها شارلاتانن. همه‌شون بر اساس معیارهایی که وجود خارجی ندارن به یه چیزهایی می‌گن نرمال، به یه چیزهایی می‌گن ابنورمال.
پ.ن۲: البته نیاز به توضیح نیست که منظور من از نداشتن معیار دقیق برای پاتولوژیک بودن یک رفتار در مورد رفتارهای به شدت افراطی مثل تغییرات بارز خلقی، اضطراب ناتوان کننده، پرخاشگری، رفتارهای خودتخریبی و آسیب به دیگران نیست. منظورم طیف وسیعی از رفتارهای انسانی است مانند درس نخواندن، تن به کار ندادن، علاقه به جنس مخالف نداشتن، علاقه به خیانت در رابطه داشتن، پوچ‌گرا بودن، بی‌هدف بودن....و یک میلیون مثال دیگر. میتوانیم در مورد غیر اخلاقی یا اخلاقی بودن این رفتارها نظر بدهیم، همچنین می‌توانیم در مورد سلیقه‌ی شخصی و احساس خودمان نسبت به این رفتارها نظر بدهیم، اما هیچ معیاری برای ادعای طبیبانه‌ی پاتولوژیک بودن یا سلامت‌بودن در مورد آن‌ها نداریم.
@hafezbajoghli


انگاری نمی‌توانست به خود بقبولاند که وقایع عادی روزانه به این سادگی و راحتی ممکن است به فضیحت مبدل شوند. حتا وقتی به پرسش‌های پلیس و
خبرنگاران جواب می‌داد احساس می‌کرد که همه چیز غیر واقعی است. مردد بود. انگاری دارد دروغ می‌گوید و می‌بایست هم دروغ بگوید. بعضی چیزها را ناگفته بگذارد، ملاحظه کند و از چیزهایی که واقعیت هم نداشت دفاع کند.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: آدم‌های ناصادق که راه به راه دروغ می‌گن. اون‌هایی که آدم‌های با صداقتی هستن، تمام صداقت‌شون مربوط با جاییه که پای ذره‌ای منفعت یا مضرت در کار نباشه. وقتی پای کوچک‌ترین منفعت یا مضرتی در کار باشه همه دروغ می‌گن. منظورم از همه عدد صد در صد با تعریف ریاضیه. ممکنه بعضی‌ها برای منافع و مضرات سطح پایین صداقت‌شون رو حفظ کنن. ولی اگه سطح سود و زیان بالا رفت، همه دروغ می‌گن. همه یعنی همه. این هم از صداقتی که بعضی‌ها سنگش رو به سینه می‌زنن!
@hafezbajoghli


می‌خواد ولم کنه. به مرغ‌های مهاجر می‌مونه. می‌دونی؟
نه صحبت این نیست. از قرار معلوم اون وقت‌ها به زن‌ها می‌گفتن: «تو همه چیز منی» حالا هم همینه. من همه چیزشم. یعنی دنیا. او هم از همین فرار می‌کنه. ترجیح می‌ده بمیره. باور نمی‌کنی این جوون یک درویش درست و حسابیه، بی‌اعتنا به همه چیز. یه قلندر بیابون گرد. توی دنیا جز اسکی و برف هیچ چیز براش وجود نداره. با چشمانی اشک‌بار لبخند زد....
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: ترس از رابطه، یعنی ترس از زندگی. آدم‌ها از رابطه می‌ترسن و نسبت به اون مقاومت نشون می‌دن، چون از زندگی می‌ترسن. مثل آدم‌های خسیس که به خاطر ترس از زندگی خودشون رو از مواهب زندگی به بهانه‌ی پول ندادن محروم می‌کنن. مشکل آن‌ها پول ندادن نیست. مشکل‌شون ترس از زندگیه. باور کنید ترس از زندگی از ترس از مرگ کمتر نیست. ولی فرقش اینه که یه ترس پنهانیه. آدم باورش نمی‌شه چنین ترسی تو جونشه. برای همین انکارش می‌کنه. البته که ما ترس از مرگ را هم انکار می‌کنیم. بنیادین ترین ترس‌های هستی را انکار می‌کنیم، بعد گیر می‌دیم به ترس از سوسک!!! من که خوشحالم انسان این قدر قاطی پاتیه. حداقل ارتزاق من از همین راهه. از قاطی پاتی بودن انسان امرار معاش می‌کنم. شما که دوست ندارید نون کسی آجر بشه. دوست دارید؟!
@hafezbajoghli



ساعت‌های بی‌اهمیتی که بعد از آن گذشت برای همیشه در خاطر او ماندنی شدند. انگاری مُهر ابدیت خورده باشند. همان کیفیتی که تراژدی وقتی ابتذال را در اختیار می‌گیرد به آن می‌بخشد.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: بی‌اهمیت‌ترین اتفاقات و دورهمی‌ها که در زمان خودشون ارزش خاصی نداشتن را اگه ازشون عکس بگیریم و سال‌ها بعد تماشا کنیم، یا آن‌ها را به خاطر بسپاریم و سال‌ها بعد آن‌ها را یادآوری کنیم، ارزش‌های عجیب و غریبی پیدا می‌کنن. به تعبیر رومن گاری "مُهر ابدیت" می‌خورن. اگه هم کسی این وسط مرده باشه که با مرگش مستقیم اتصال به ابدیت پیدا کرده و همین اتصال به ابدیت به او عظمتی ماورایی می‌ده. تمام این ارزش‌هایی که اعتبارشان رو از ابدیت می‌گیرن دروغن. توصیه‌ی من به جوانان این است که هروقت یاد گذشته‌ها کردید و دیدید در حسرت آن دارید غرق می‌شید، اگه کمی از بالاتر و با چشمان بازتر ببینید متوجه می‌شوید که در گذشته هم خبر خاصی نبوده. اون عظمتی که الان دارید حسرت از دست دادنش رو می‌خورید اعتبار دروغین و فریبنده‌اش رو داره از توهم ابدیت می‌گیره. اگه می‌خواهید خاطره بازی کنید، قبلش عملیات توهم‌زدایی را شروع کنید و با چشمان واقع بین وارد دنیای خاطره‌ها بشید. ورود به خاطره‌ها در وضعیت توهم‌زدگی خطرناکه. خطرش هم جدیه. مراقب توهم اتصال به ابدیت در خاطره‌ها باشید. شما همین الانش تو زندگی خودتون و مدیریت روابط‌تون موندید، قبلش هم تفاوتی نداشته.
@hafezbajoghli



نباید دنبال عوض کردن دنیا بود. دنیا خیلی وقته راه افتاده. از همون اولش هم بد راه افتاده. بلافاصله هم راهش کج شده و توی این راه کج خیلی جلو رفته. حالا هیچ کس نمی‌دونه تو کدوم جهنم دره‌ای سرگردونه و مارو هم با خودش می‌بره. هیچ کس هم نیست که دست آدمو بگیره. همه مثل هم‌اند. من از همه‌ی این قدیس مدیسا و آباء کلیسا و منجی‌های بشریت خسته شده‌ام. مسأله دیروز و امروز نیست. خیلی وقته که وضع همینه. حتی اگه از چین یا کوبا سر در بیاره تا خرخره توش فرو رفتیم. این دنیارو هر جوری خرابش بکنی و بخوای از سر نو بسازی غیر از همینی که هست نمی‌شه. مسأله علمیه. مولای درزش نمیره.
( خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: بزرگ‌ترین درس زندگی اینه که با قواعد بنیادین زندگی نمی‌شه جنگید. این قواعد بنیادین را هیچ جا به آدم یاد نمی‌دن. هرکسی باید خودش یاد بگیره. مثل این‌که اگه تو به کسی کاری نداشته باشی، مردم به تو کار دارن، یا موفقیت تو برای دیگران گناه نابخشودنیه، یا از شکست‌های تو دیگران کیف می‌کنن، یا حسادت در تمام روابط انسانی وجود داره و پدر و مادر استنثا نیستن و نسبت به فرزندشون حسادت‌هایی دارن، یا پارتنرها اون‌قدری که ادعا می‌کنن از خیانت طرف مقابل بدشون نمیاد و خیلی قوانین بنیادین دیگر. رومن گاری خیلی قشنگ گفته که خمیر این دنیا بر اساس همین قوانین آشغال شکل گرفته‌. تا زنده ایم باید تسلیم تک تک این قوانین باشیم.
@hafezbajoghli


- پسر تو چرا این قدر صحنه‌ی مصلوب شدن مسیح را می‌کشی؟
- مردم دوست دارند این صحنه را تماشا کنند.
- من دوست ندارم. هر وقت آن را نشان می‌دهند تلویزیون را خاموش می‌کنم. خبرهای روز را هیچ وقت تماشا نمی‌کنم. فکر می‌کنم حتا اگر خودم آن‌جا بودم، یعنی همان دفعه‌ی اول که مسیح را مصلوب کردند آن وقت هم نمی‌ماندم تماشا کنم. راهم را می‌کشیدم، می‌رفتم.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
@hafezbajoghli


شب وقتی آدم از زور خواب سرپا بند نیست، جلوی در رو به آسمان پر ستاره، روی برف شاشیدن کیفی دارد که مطلقن هیچ کیفی به پایش نمی‌رسد.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: حتمن حافظ و سعدی و مولانا و فردوسی و خیام و عطار لذت شاشیدن در شب پر ستاره‌ی روشن برفی و دیدن منظره‌ی سوراخ شدن برف و بلندشدن بخار از آن را تجربه کرده‌بودن ولی به این لذت اجازه‌ی ورود به دنیای شعر نداده بودند. اون‌ها فقط باید در مورد لذت‌های شیک حرف می‌زدن. این لذت سرپا شاشیدن مردانه، شأنیت ورود به دنیای فانتزی اون‌ها رو نداشته. من شیفته‌ی ادبیاتی هستم که به تمام ابعاد و احساسات و افکار انسانی، بدون سانسور و فیلتر، اجازه‌ی ورود بده. فقط در چنین فضاییه که ما می‌تونیم انسان را اون طور که هست بشناسیم.
@hafezbajoghli


آدم با خودش می‌گه دوستش دارم، بعد می‌بینه فقط یک بغل خواب پیدا کرده.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)


پ.ن: یک صلوات عنایت بفرمایید.
@hafezbajoghli



زندگی خصوصی به صورت یک‌جور استمناء تلقی می‌شد.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
@hafezbajoghli

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.