یک آقای ۳۱ ساله از یک سال قبل تحت نظر روانپزشک است. این بار با دوستش آمده است.
- حالت چطوره؟
- کلهم تخمی
- میشه دقیقتر توضیح بدی؟
- دکتر "خط"به این رفیقمون نمیسازه.
- چی نمیسازه؟
- ما میگیم"خط"، شما میگید ""کُک"
- منظورت کوکایینه؟
- بله، باید با شما باکلاس حرف زد.
- نه، با همون اصطلاحهایی که با خودتون حرف میزنید با من هم حرف بزنید. اگه توضیح بدید، من میفهمم. خب حالا مگه "کُک" زدی؟!
- آره
- چرا به دکتر نمیگی ترکیبی زدی؟
- راست میگه ترکیبی زدم. عرق و کک با هم.
- کی؟
- پنجشنبه شب. یعنی ۳ شب پیش
-خب الان دقیقا حال روحیت رو برای من توصیف کن چطوریه.
- گفتم که کلهم تخمی.
- من نیاز به توضیح دقیقتر دارم. با مثال بگو.
- اضطراب دارم. تپش قلب، زیاد عرق میکنم. پام هم درد میکنه.
-کجای پات درد میکنه.
- ساق پام. هر دو طرف. به نظرم ورم کرده....دکتر یه چیزی بده از این حال بیرون بیام.
- دکتر من میدونم مشکلش چیه. عرق و کک رو با هم زده، سیستمش ریخته به هم. درمونش کوهه. فردا با بر و بچ داریم میریم توچال. هوای کوه که بهش بخوره و یکمی عضلاتش رو تکون بده سم از بدنش خارج میشه.
- بله، به نظر من هم طبیعت براش خوبه. بهتر از این آشغالهاست که مصرف کرده.
-یعنی چیزی نمیدی بخورم خوب بشم؟
- آسنترا را که مرتب میخوری؟
- بله، غیر از شبهایی که عرق میخورم البته.
- برات کلونازپام هم مینویسم که یکمی اضطراب و بیقراریت رو کم کنه.
- فقط بگو افکار خودکشی نداری؟
- افکارشو دارم. ولی این کارو نمیکنم. به خاطر مادرم این کارو نمیکنم.
- دکتر بهش روحیه بده که قوی باشه. خودم میبرمش کوه هوا بخوره حالش جا بیاد.
هفتهی بعد یک آقای میانسال با وضعیت آشفته وارد مطب روانپزشک میشه.
- منشی: بفرمایید. وقت قبلی داشتید؟
- وقت نداشتم. اومدم تابلوی مطب دکترو بکشم پایین....شروع به فریاد میکند: مرتیکهی بیسواد بیا بیرون که حالیت کنم. گل پسرمو به کشتن دادی.
- دکتر که متوجه شلوغی و سر و صدای اتاق انتظار میشود از اتاقش بیرون میآید و یک لیوان آب به مرد آشفته تعارف میکند و او را دعوت به آرامش میکند.
- این آب زهر بشه بره تو حلق زن و بچهت.
- لطفا تشریف بیارید روی مبل بشینید، توضیح بدید چی شده.
- چیو توضیح بدم؟! پسرم داره میمیره. توکشتیش.
- من چطوری پسرت رو کشتم؟
- مگه تو نبودی بهش گفتی بره کوه؟
- بله گفتم به جای اینکه اون آشغالها رو مصرف کنه، بره کوه.
- همین توصیهی تو کلیهی پسرمو از کار انداخته. الان هم تو ICU است.
- کوه رفتن باعث شده کلیهش از کار بیفته؟
- بله دکترش گفت اگه کوه نمیرفت این طور نمیشد.
- من باید با دکترش حرف بزنم. الان یه مراجع بدحال دارم، میبینمش و خیلی زود خودم رو میرسونم بیمارستان ببینم چی شده.
منشی به او نسکافه و بیسکوییت تعارف میکند. نسکافه و بیسکوییت را میخورد و از مطب بیرون میرود.
روانپزشک خودش را به بیمارستان میرساند و به مترون بیمارستان میگوید میخواهد با دکتر بیهوشی صحبت کند.
- این آقا بیمار من بود. آخرین باری که دیدمش به دنبال مصرف کوکایین و الکل دچار تشدید اضطراب شده بود. ولی نمیدونم چی شد یه هویی کلیهش از کار افتاد؟
- شما بهش گفتید بره کوه؟!
- بله من گفتم. مگه کوه رفتن چه اشکالی داره؟!
- برای کسی که رابدومیولیز داره خطر ATN داره. همین طور هم شد. بیمار الان ATN کرده.
- مگه رابدومیولیز داشت؟!
- بله. دوستش گفت به شما گفته عضلات ساق پاش درد و ورم داشته. کوکایین به تنهایی مخصوصا اگه همراه الکل مصرف بشه میتونه التهاب شدید سلولهای عضلانی بده که اگه شدید بشه میشه رابدومیولیز. میوگلوبین آزادشده از سلولهای عضلانی در توبولهای کلیه گیر میکنه و ATN میده. خود ورزش رابدومیولیز رو بدتر میکنه. از طرفی کمآبی بدن به خاطر ورزش زیر آفتاب هم اوضاع رو وخیمتر میکنه. باید به بیمارتون توصیه به استراحت و مصرف زیاد مایعات یا تزریق سرم میکردید، نه اینکه توصیه به کوهنوردی کنید در شرایطی که علایم رابدومیولیز دیده میشه.
روانپزشک دستانش را در هوا بیهدف تکان میدهد و دنبال توضیح قانع کنندهای میگردد ولی چیزی به ذهنش نمیرسد. با دکتر بیهوشی خداحافظی میکند.
پدر بیمار پشت در ICU نشسته است.
- انشاءالله حال پسرتون خوب بشه.
-ان شاءالله من هم خدمت شما میرسم.
پ.ن: این اتفاق برای من نیفتاده، اما اگر من هم به جای آن روانپزشک بودم رابدومیولیز مراجعم به دنبال مصرف کوکایین و الکل را میس میکردم و دچار عذاب وجدان میشدم.
@hafezbajoghli