بهزاد آقای ۳۲ سالهای است که به دلیل افسردگی از ۲ سال گذشته تحت درمان روانپزشک است. ۴ ماه پیش به دلیل تشدید علایم مخصوصن خستگی مزمن و تشدید اضطراب روانپزشک دارویش را تغییر داده. ماه گذشته به دلیل تپش قلب یک داروی جدید دریافت کرده.
وارد مطب روانپزشک میشود.
- چطورید؟
-خودتون که وضعیتم رو میبینید دکتر! داروهایی که به من دادید باعث سکتهی مغزی من شده.
روانپزشک متوجه میشود نصف صورت بیمارش فلج شده است.
- از کی این طوری شدی؟
- همین امروز صبح از خواب که بیدار شدم دیدم سمت راست صورتم فلجه.
- دندونهاتون رو نشون بدید.
به دلیل فلج نیمهی صورت بیمار نمیتواند به طور کامل دهانش را باز کند. چین بین بینی و لب در سمت راست ازبین رفته.
- ابروهاتون رو بالا بندازید.
او فقط ابروی سمت چپش را میتواند بالا بیندازد.
-اکی، متوجه شدم. نگران نباشید. مشکل خاصی نیست. فلج عصب صورت پیدا کردید. ربطی به داروها نداره.
- خب چی کار باید بکنم؟
- هیچی، کار خاصی نیاز نیست بکنید. خودش خود به خود خوب میشه. فلج شما محیطیه. مربوط به مغز نیست. اگه مربوط به مغز بود باید ابروهاتون رو میتونستید بالا بندازید. احتمالن یه عفونت ویروسی باعثش شده. اصلن جای نگرانی نیست.
- دوستم گفت باید بری پیش دکتر مغز و اعصاب. یعنی نرم؟!
- ضرر نداره بری. ولی نگرانش نباش. برو یه متخصص مغز و اعصاب هم ببینتت.
به همکارم معرفیت میکنم.
روانپزشک برای همکار نورولوژیست نامه مینویسد: آقای ۳۲ ساله هستند که ۲ سال است به دلیل افسردگی تحت درمان من هستند و از ۴ ماه قبل علایم خلقی تشدید شده است. امروز با Bell's palsy سمت راست مراجعه کردهاست. لطفن ایشان را ویزیت بفرمایید.
مطب نورولوژیست:
نورولوژیست همان معاینات روانپزشک را میکند. غیر از آن رفلکس چهار اندام را چک میکند. همه چیز طبیعی است.
- نگران نباش. روانپزشکت درست تشخیص داده. یه فلج موقتی عصب صورته که به تدریج برطرف میشه.
- دکتر من نگرانم سکته کرده باشم. بابام هم همین طور نصف بدنش فلج شد و عمرش رو داد به شما. ما سابقهی خانوادگی سکتهی مغزی داریم.
- خدا پدرت رو رحمت کنه. ولی نگران نباش. فلج عصبی تو از نوع محیطیه. مربوط به مغز نیست.
- روانپزشکم هم همین رو گفت. گفت اگه مربوط به مغز بود ابروت رو باید میتونستی بالا بندازی.
- بله، دقیقن درست گفته. معاینهت هم سالمه. مشکلی نداری. به احتمال زیاد یه عفونت ویروسی بوده که این کارو کرده. خودش خوب میشه.
- میشه حالا شما یه عکس رنگی بنویسید خیالم راحت بشه؟
نورولوژیست که حوصلهی توضیح بیشتر برای بیمار را نداشت همان موقع یک MRI برای او مینویسد.
۳ روز بعد در مطب نورولوژیست:
- بفرمایید، این هم نتیجهی MRI
نورولوژیست MRI او و گزارش رادیولوژیست را میبیند: همون طور که گفتم مغزت سالمه. به سلامت. برو پیش روانپزشکت درمانت رو ادامه بده.
از مطب نورولوژیست بیرون میآید. شب خاله و شوهر خالهاش به خانهی آنها میآیند.
- پس بهزاد کجاس؟
- تو اتاقشه. یکمی مریض حاله.
- عه، چی شده؟ خدا بد نده.
- نه مشکل خاصی نیست. بیشتر خجالت میکشه تو جمع بیاد. نصف صورتش فلج شده. دکتر گفته ویروسیه.
-به بهزاد بگو ما که غریبه نیستیم. میخواهیم ببینیمش.
- بهزاد به اتاق پذیرایی میآید.
- خاله جون میدونم خودت دکتر رفتی و پیگیری کردی. ولی دوست من یه دکتر داخلی میشناسه، تشخیصهاش حرف نداره.
-شوهر خاله: کتی جون رو میگی؟
- آره. کتی جون با منشی دکتره دوسته. ازش میخوام برات وقت بگیره.
- خاله من که مشکلم داخلی نیست.
- ببین تو کاری نداشته باش. این دکتره به همه چیز اشراف داره.
مطب دکتر داخلی:
متخصص داخلی یک شرح حال دقیق از بهزاد میگیرد:
چند روزه نصف صورتت فلج شده؟
- حدود ۱۰ روزه.
- قبلش سرماخوردگی داشتی؟
- نه.
- گفتی تحت نظر روانپزشکی؟
- بله، افسردگی دارم.
-با داروهاش بهتر شدی؟
-تا ۴ ماه پیش خیلی بهتر بودم. کم کم بدتر شدم.
- یعنی چطوری شدی؟
- انرژیم خیلی کم شده. همهش خوابم میاد.
- آهان پس انرژیت کم شده. خب این علامت خیلی مهمیه. دکتر فشار خون و نبض او را میگیرد، مشکلی ندارد. میتونم معاینهت کنم؟
- بله، خواهش میکنم.
- بخواب روی تخت. پیراهن و شلوارت رو هم در بیار. فقط شرت پات باشه.
دکتر قلب و ریهی او را گوش میدهد. متوجه مختصری آریتمی در قلب میشود.
- مشکل قلبی داشتی؟
- نه، ولی تو همین چند ماهه که بدتر شدم، تپش قلب هم پیدا کردم. روانپزشکم گفت مال اضطرابمه.
ادامه در پست بعدی
@hafezbajoghli