یادداشت‌های یک روانپزشک


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha


من روانپزشک هستم. قسمت‌هایی از كتاب‌هایی كه می‌خوانم را همرسان می‌کنم و براي‌شان پی‌نوشت می‌نويسم. تلفن منشی برای گرفتن نوبت آنلاین
09120743890
https://t.me/Hafezbajoghli/9569

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


وقتی در میانه‌ی بحرانی شخصی در شهر ول می‌گردی چهره‌ی آدم‌ها کیفیتی به غایت بی‌رحم و بی‌تفاوت پیدا می‌کند. خیلی افسرده کننده است این که هیچ کس نمی‌ایستد تا دستت را بگیرد.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)

پ.ن: وقتی آدم وارد بحران شخصی می‌شه تازه می‌فهمه تمام دوستانش، اقوامش، همکارانش، و هرکی که روی حضورش حساب می‌کرده توهمی بیش نبوده. مشکل تو و احوالاتی که داری به هیچ جای هیچ کسی نیست. شاید این وسط از سر فضولی یا ارضا شدن از دیدن رنج تو بعضی‌ها یه حالی ازت بپرسن، هرچند اگه ببینن به صورت نسبی خوبی بدجور تو ذوقشون می‌خوره و باهات ترک رابطه می‌کنن! ولی دریغ از یک همدلی واقعی. مساله‌ی اصلی سوگ فقط از دست دادن اون عزیز نیست، برداشته‌شدن پرده از واقعیت تلخ و سرد روابط انسانیه. مواجه شدن با دنیای متوهمانه‌ی روابط انسانیه.
@hafezbajoghli


گفت و گوی متخصص اورولوژیست و روانپزشک در راهروی بیمارستان

-اورولوژیست: ببینم، این علم روانپزشکی دارویی غیر از سیتالوپرام و آسنترا کشف نکرده؟!
- روانپزشک: (با خنده) حالا مگه چی شده؟
- ما برای هر مریضی که مشاوره‌ی روانپزشکی می‌دیم، یا آسنترا تجویز می‌کنی یا سیتالوپرام. یه مریض می‌خواستم برات مشاوره بدم، گفتم خب خودم آسنترا براش تجویز می‌کنم.
- هرجور صلاح می‌دونی.
- نه شوخی کردم. همین که باهاشون حرف می‌زنی براشون خوبه. مریض‌هایی که پیشت فرستادم راضی بودن. حالا خارج از شوخی در مورد یه مریض می‌خواستم باهات مشورت کنم. از دوستان هست. چون تو رو می‌شناسه راحت نیست بیاد پیشت. واقعیتش اینه که یک خانمیه که ۶ ماه پیش بهش تجاوز شده. برای پیشگیری از STD (بیماری‌های مقاربتی) من براش دارو نوشته بودم. همون موقع بهش گفتم یه آسنترا هم بخوره. خیلی بهتر شده. اضطراب‌هاش کمتر شده، دیگه مثل قبل فلش بک به اون صحنه‌ها نمی‌زنه، رابطه با پارتنرش هم بهتر شده. کلا خوبه. فقط میگه کابوس‌های شبانه اذیتش می‌کنه. علایمش توی روز خوب شده ولی شب‌ها دچار کابوس میشه. کلونازپام بهش بدم؟
- نه، کلونازپام برای علایمی که ممکنه مزمن بشن نمی‌دیم. وابستگی میاره.
- پس چی بهش بدم؟
- به نظر من شب‌ها بهش پرازوسین بده.
- پرازوسین؟! تو هم که پاتو کردی تو کفش ما اورولوژیست‌ها! پرازوسین رو ما برای پروستات می‌دیم.
- آره می‌دونم، ولی برای کابوس‌های شبانه هم در اونایی که PTSD دارن خوبه.
- با چه مکانیسمی؟
- علت کابوس‌های شبانه افزایش فعالیت نوراپینفرین است. پرازوسین همون طور که گیرنده‌های "آلفا یک" را در سلول‌های پروستات مهار می‌کنه، همین کارو در مغز هم می‌کنه و باعث می‌شه تحریک نورآدرنرژیک مغز کم بشه و کابوس‌ها کم بشن. فقط حتما شب‌ها بخوره. حواست هم باشه فشارش افت نکنه.
- ای ول! بابا پس شما غیر از آسنترا کارهای دیگه هم می‌کنید!
- اگه چشم بصیرت داشته باشی بله.
- دمت گرم. با چشم غیر بصیرت هم کارت درسته. ما مخلص روانپزشک‌ها هستیم.
@hafezbajoghli


آقای ۴۵ ساله‌ای برای اولین بار به روانپزشک مراجعه می‌کند.

- مشکلتون چیه؟
- دیگه شق نمی‌کنم.
-میلتون هم کم شده یا فقط شق نمی‌کنید؟
- خب وقتی آدم کاری ازش نیاد حشرش هم کم میشه دیگه.
- صبح‌ها که از خواب بیدار می‌شید شق می‌شید؟
- نه یه مدته صبح‌ها هم شله.
- مشکلتون به احتمال زیاد جسمیه. باید یه آزمایش کامل براتون بنویسم. نتیجه رو برای من بیارید.
هفته‌ی بعد با نتیجه‌ی آزمایشات به مطب روانپزشک مراجعه می‌کند:
- قند ناشتاتون ۱۵۰ است. قبلا هم بالا بود؟
- نه دیابت نداشتم اصلا.
- الان بالاس. احتمالا مشکل جنسی‌تون به خاطر دیابت باشه. باید توسط متخصص غدد ویزیت بشید.
-دکتر، اگه حجامت کنم خوب می‌شم؟
- نه جانم. شما مشکلتون دیابته. حجامت کمکی به شما نمی‌کنه.
- ولی من فکر می‌کنم حجامت کارمو بسازه. عموی خدابیامرزم می‌گفت من هر وقت شمشیرم بلند نمی‌شه چند بار حجامت کنم توپ می‌شم.
- [با لحنی که خالی از تمسخر نیست]: خدمتتون گفتم حجامت هیچ کمکی به شما نمی‌کنه. باید توسط متخصص غدد ویزیت بشید.
برای همکار غدد نامه می‌نویسد:
همکار محترم متخصص غدد، با عرض سلام و خسته نباشید، آقای ۴۵ ساله با erectile dysfunction
و lack of desire از چند ماه قبل خدمتتان معرفی می‌شود. بیمار morning erection ندارد. در آزمایشات روتین دیابت مشهود است. جهت بررسی از نظر نوروپاتی دیابت خدمتتان معرفی می‌شود‌.
-متخصص غدد: مشکلت چیه جانم؟
- شق نمی‌کنم.
- صبح‌ها هم شق نمی‌کنی؟
- نه، نمی‌دونستم این قدر ممهمه. روانپزشک هم همین سوالو ازم پرسید.
- آزمایش قبلیت رو داری؟
بله، باید تو این پوشه باشه. پوشه را می‌گردد و آزمایش قدیمی را پیدا می‌کند. تاریخش مال ۲ سال قبله.
- خب شما که ۲ سال قبل قند ناشتاتون نرمال بوده. دیابت نداشتید. جدیدا دچار دیابت شدید.
-روانپزشکم گفت مشکل شق کردنم مربوط به دیابته.
- خیلی بعیده دیابت به این زودی مشکل جنسی بده. معمولا بعد از چند سال اتفاق میفته. یه سری آزمایش براتون می‌نویسم انجام بدید و برای من بیارید.
- آزمایش‌های کامل هورمونی برای او درخواست می‌کند.
هفته‌ی آینده:
- تستوسترون شما پایینه. FSH و LH هم پایینه. هر چی هست مشکل از بالاس. مغزتون یه ایرادی داره.
باید MRI بشید.
هفته‌ی آینده با جواب MRI می‌آید.
دکتر آن‌را با دقت نگاه می‌کند. عجیبه، همه چیز نرمال است.
-دکتر این آزمایش‌ها رو ول کن. من فکر می‌کنم اگه حجامت کنم خوب می‌شم.
- چرا فکر می‌کنی حجامت خوبت می‌کنه؟ مگه قبلا این مشکلو داشتی و حجامت کردی؟
- نه، عموی خدابیامرزم می‌گفت من هروقت شمشیرم بالا نمیاد، چند بار حجامت کنم خوب می‌شم.
متخصص غدد یه هویی یه چیزی توی ذهنش جرقه می‌زنه. با خودش می‌گه عموی او هم مشکل جنسی داشته و با حجامت خوب شده. خود بیمارش هم با وجود این‌که لاغره دچار دیابت شده. تستوسترون
و FSH و LH هم پایینه.
این علایم را که در ذهنش مرور می‌کنه میگه آقا من باید براتون یه آزمایش دیگه بنویسم. حتما انجام بدید و بیارید من ببینم.
برای او آزمایش فریتین، و آهن می‌نویسد.
هفته‌ی آینده با پاسخ آزمایش به مطب دکتر می‌آید.
- بله درست حدس زدم. شما هموکروماتوز دارید. آهن خونتون زیاده. آهن زیاد در قسمت‌های مختلف بدنتون رسوب کرده. در پانکراس رسوب کرده باعث دیابت شده. همین طور در هیپوفیز مغزتون رسوب کرده، هورمون‌های جنسی‌تون کم شده. عموی خدا بیامرزتون هم احتمالا همین مشکل رو داشته. یه بیماری ژنتیکیه.
- خب حالا باید چی کار کنم.
- باید مرتب خون بدید.
- می‌تونم به جاش حجامت کنم؟
- بله، حجامت هم می‌تونید بکنید. ولی اگه خون بدید به کسانی که به خون نیاز دارن کمک کردید.
- دکتر یه چیزی بگم؟ این همه آزمایش‌های تخصصی روی من انجام دادی و جیبم رو خالی کردی که آخرش همون حرفی که خودم گفتم رو به من بزنی؟
- بله، شما از اول درست گفته بودید.
به مطب روانپزشک می‌رود و می‌گوید دکتر غدد که به من معرفی کرده بودید گفت برای حل مشکلم مثل عموی خدابیامرزم حجامت کنم.
- جدی می‌فرمایید؟!
-بله جدی می‌فرمایم.
@hafezbajoghli


ادامه‌ی پست قبلی:
- ولی توی شرح حالش اشاره‌ای به بیماری تیرویید نشده.
بیا بریم از پرستار بپرسیم.
- خانم پرستار من نیاز دارم با همسر این خانم صحبت کنم. به مرکز بگو شماره‌ش رو بگیره.
- سلام من متخصص داخلی هستم. عمل جراحی همسرتون با موفقیت انجام شده. یه سوال از شما دارم: همسر شما سابقه‌ی بیماری خاصی داشته؟
- نه، مگه مشکلی پیش اومده؟
- نه مشکلی نیست. در اتاق ریکاوری یکمی بی‌قراری داره. درست میشه. نگران نباشید. بیماری تیرویید نداشته؟
- نه اصلا
متخصص داخلی به همکار روانپزشک می‌گه با این حال علایم بیمار به thyroid storm یا توفان تیروپیدی می‌خوره.
- این خانم که جراحی روی تیروییدش نشده!
- نشده باشه. Thyroid storm به دنبال هر جراحی‌ یا ترومایی می‌تونه ایجاد بشه. لزوما به دنبال جراحی روی خود غده‌ی تیرویید نیست.
- خب در کسانی که پرکاری تیرویید دارن اتفاق میفته. درسته؟
- بله، ولی ممکنه پرکاری تیرویید داشته ولی کسی تشخیص نداده. در پزشکی ما خیلی چیزها رو نمی‌دونیم.
به نظر من همین الان پروپرانولول و PTUبگیره.
آزمایش TSH و T3و T4 هم بگیره.
با مصرف پروپرانولول و PTU در عرض یک ساعت بیمار به طور قابل توجهی آروم میشه. نتیجه‌ی آزمایش هم نشون می‌ده که هورمون‌های تیرویید خیلی بالاست و بیمار thyroid storm داشته.
متخصص ارتوپد می‌گه من باید این کیس را در جلسه‌ی گراند راند گزارش کنم. در اون‌جا می‌گه
تشخیص thyroid storm پس از عمل جراحی فمور در کسی که سابقه‌ی شناخته شده‌ی بیماری تیروییدی نداره خیلی کار سختیه. درسته که نهایتا این تشخیص رو متخصص داخلی داد ولی اگه پافشاری روانپزشک و اصرارش بر روانی‌ نبودن علایم نبود، این تشخیص توسط متخصص داخلی صورت نمی‌گرفت.
پ.ن: این اتفاق برای من نیفتاده، اما اگر من به جای آن روانپزشک بودم، این‌قدر دقت و اصرار روی رد علل ارگانیک روی بیماری که متخصصان مختلف او را دیده بودند و معتقد بودند کیس روانپزشکی است نمی‌کردم و به نوبه‌ی خودم در میس شدن
تشخیص thyroid storm نقش داشتم و شرمنده‌ی بیمارم و خانواده‌اش می‌شدم.
@hafezbajoghli


خانم ۲۸ ساله‌ای به دنبال تصادف با موتور دچار شکستگی فمور شده‌است. جراحی شده و در اتاق ریکاوری دچار بی‌قراری شده است. پرستار تلفنی به ارتوپد خبر می‌دهد. ارتوپد بلافاصله به اتاق ریکاوری می‌رود و می‌بیند بیمارش بی قرار است.
- از جون من چی می‌خواید؟ برید گم شید! به مهندس اعتصام می‌گم! این سوسک‌ها رو از روی من بردارید....
-ارتوپد: علایم حیاتیش چطوره؟
-پرستار:ضربان قلبش ۱۳۰ است. فشار خونش ۱۶۰ روی ۹۰ است، تنفسش ۲۴ در دقیقه است، ۳۹/۴ درجه تب داره.
ارتوپد آزمایش کامل به همراه الکترولیت‌ها برای او چک می‌کند و به پرستار می‌گوید با آزمایشگاه تماس بگیر و بگو خیلی اورژانسی جواب آزمایش‌ها را بدهند. همزمان مشاوره‌ی عفونی و داخلی هم می‌گذارد.
متخصص داخلی: علایمش به آمبولی نمی‌خوره‌. آمبولی تب نمی‌ده و فشار خون رو زیاد نمی‌کنه. چون جراحی شده تست D dimer هم ارزشی نداره. بیمار شرایط سی تی آنژیو را هم نداره. بهتره یه عکس از قفسه‌ی سینه گرفته بشه و توسط متخصص قلب اکو بشه. مشاوره‌ی قلب درخواست می‌دهد.
دکتر قلب او را اکو می‌کند. هیچ مشکلی در اکو نیست. عکس قفسه‌ی سینه هم نرمال است.
- متخصص قلب: از نظر قلبی مشکلی نداره. احتمال آمبولی هم از نظر من مطرح نیست. چون بیمار تب داره باید توسط متخصص عفونی مشاوره بشه.
متخصص عفونی بالای سر بیمار می‌آید: نتیجه‌ی آزمایش‌ها اومده؟
- پرستار: بله، بفرمایید.
همه‌ی آزمایش‌ها نرمال هستند. الکترولیت‌ها نرمال هستند. تعداد گلبول‌های سفید نرمال است.
- خب مساله قطعا عفونی نیست. اگه عفونی بود باید گلبول‌های سفید زیاد می‌شد. طبق نظر دکتر قلب آمبولی هم که مطرح نیست. عکس قفسه‌ی سینه هم که نرمال بوده. بیمار مشکل جسمی نداره. به روانپزشک بگید بیاد ویزیتش کنه.
- پرستار: چرا بیمار تب داره؟
- متخصص عفونی: تب می‌تونه به خاطر عوارض داروهای بیهوشی باشه.
-اوپراتور بیمارستان به متخصص روانپزشک زنگ می‌زند: -دکتر یه مشاوره داریم.
- من الان از بیمارستان اومدم بیرون باشه برای فردا‌
- نه دکتر، اورژانسیه. دکتر عفونی گفته حتما روانپزشک باید ویزیتش کنه.
- باشه الان برمی‌گردم به سمت بیمارستان.

روانپزشک وارد ریکاوری اتاق عمل می‌شود.
-بیمار کجاس؟
- پرستار: همینه که صداش رو می‌شنوید!
"این سوسک‌ها رو از روی من بردارید! به مهندس اعتصام همه چیز رو می‌گم. برید گم شید..... "
- خانم من دکتر روانپزشک هستم، می‌خوام وضعیت روانی شما رو ارزیابی کنم.
- از کدوم در اومدی تو؟!
- از در اصلی بخش. میشه لطفا بگید الان روزه یا شبه؟
- الان شبه. بگو این سوسک‌ها رو از روی من بر دارن.
- می‌دونید این‌جا کجاس؟
-این‌جا زیرزمین شرکته.
روانپزشک به پرستار می‌گوید تلفن ارتوپد را بگیرد که با او صحبت کند.
- سلام، من روانپزشک هستم. بیمار دلیریوم داره. ولی علایمی که داره به یک دلیریوم با منشاء روانی نمی‌خوره. هیچ بیماری روانی تب نمی‌ده. ضربان بیمار بالاس. فشارش هم بالاس. این‌ها علایم اختلال روانی نیستن.
- بله من هم دنبال یک علت می‌گشتم ولی متخصص داخلی و متخصص عفونی و دکتر قلب گفتن مشکلی از نظر اون‌ها نداره.
- در هر صورت از نظر من بیمار بوی ارگانیک می‌ده. یه مشکل جسمی حتما داره. بیمار ضربان قلبش ۱۳۰ است، تنفسش بالاس، فشار خونش بالاس، تب داره. حتما یه مشکل مهم جسمی داره. اصلا به مشکل روانی نمی‌خوره.
ارتوپد از او تشکر می‌کند و خداحافظی می‌کند.
- پرستار: دارویی تجویز نمی‌کنید؟
- نه، به ارتوپد هم گفتم. این بیمار یه مشکل داخلی داره. بهتره دارویی من براش ننویسم. باید علت اصلیش مشخص بشه....دوباره به ارتوپد زنگ بزنید لطفا
- سلام مجدد دکتر. ببین من پیشنهادم اینه که یه متخصص داخلی دیگه بیمار را
به عنوان second opinion ببینه. اگه صلاح بدونید من یه مشاوره‌ی دوم داخلی درخواست بدم.
- بله، موافقم. لطف می‌کنید.
روانپزشک درخواست مشاوره‌ی داخلی می‌کند و تلفنی به متخصص داخلی می‌گوید منتظرت می‌مانم که بیایی و با هم بیمار را ببینیم. برای خودم جالب شده که علتش چیه.
متخصص داخلی دوم به ریکاوری می‌آید، پرونده را مطالعه می‌کند، نظر همکاران قبلی را می‌خواند و بعد بیمار را می‌بیند.
روانپزشک: همون طور که دیدید همه‌ی آزمایش‌ها نرماله. ولی من مطمئنم یه مشکل داخلی داره. توی روانپزشکی یه اصطلاحی هست که می‌گیم بیمار بوی ارگانیک می‌ده. این از اون بیمارهاست که بوی ارگانیک می‌ده. متخصص داخلی با دقت بیمار را مشاهده می‌کند و متوجه می‌شود پلک‌های او کمی عقب رفته‌اند.
-خطاب به روانپزشک: پلک‌هاش رو می‌بینی؟ شبیه هایپرتیروییدی هاست!
ادامه در پست بعدی:
@hafezbajoghli


یک آقای ۳۱ ساله از یک سال قبل تحت نظر روانپزشک است. این بار با دوستش آمده است.

- حالت چطوره؟
- کلهم تخمی
- میشه دقیق‌تر توضیح بدی؟
- دکتر "خط"به این رفیقمون نمی‌سازه.
- چی نمی‌سازه؟
- ما میگیم"خط"، شما می‌گید ""کُک"
- منظورت کوکایینه؟
- بله، باید با شما با‌کلاس حرف زد.
- نه، با همون اصطلاح‌هایی که با خودتون حرف می‌زنید با من هم حرف بزنید. اگه توضیح بدید، من می‌فهمم. خب حالا مگه "کُک" زدی؟!
- آره
- چرا به دکتر نمی‌گی ترکیبی زدی؟
- راست می‌گه ترکیبی زدم. عرق و کک با هم.
- کی؟
- پنجشنبه شب. یعنی ۳ شب پیش
-خب الان دقیقا حال روحیت رو برای من توصیف کن چطوریه.
- گفتم که کلهم تخمی.
- من نیاز به توضیح دقیق‌تر دارم‌. با مثال بگو.
- اضطراب دارم‌. تپش قلب، زیاد عرق می‌کنم. پام هم درد می‌کنه.
-کجای پات درد می‌کنه.
- ساق پام. هر دو طرف. به نظرم ورم کرده....دکتر یه چیزی بده از این حال بیرون بیام.
- دکتر من می‌دونم مشکلش چیه. عرق و کک رو با هم زده، سیستمش ریخته به هم. درمونش کوهه. فردا با بر و بچ داریم می‌ریم توچال. هوای کوه که بهش بخوره و یکمی عضلاتش رو تکون بده سم از بدنش خارج می‌شه.
- بله، به نظر من هم طبیعت براش خوبه. بهتر از این آشغال‌هاست که مصرف کرده.
-یعنی چیزی نمی‌دی بخورم خوب بشم؟
- آسنترا را که مرتب می‌خوری؟
- بله، غیر از شب‌هایی که عرق می‌خورم البته.
- برات کلونازپام هم می‌نویسم که یکمی اضطراب و بی‌قراریت رو کم کنه.
- فقط بگو افکار خودکشی نداری؟
- افکارشو دارم. ولی این کارو نمی‌کنم. به خاطر مادرم این کارو نمی‌کنم.
- دکتر بهش روحیه بده که قوی باشه. خودم می‌برمش کوه هوا بخوره حالش جا بیاد.

هفته‌ی بعد یک آقای میانسال با وضعیت آشفته وارد مطب روانپزشک می‌شه.
- منشی: بفرمایید. وقت قبلی داشتید؟
- وقت نداشتم. اومدم تابلوی مطب دکترو بکشم پایین....شروع به فریاد می‌کند: مرتیکه‌ی بی‌سواد بیا بیرون که حالیت کنم. گل پسرمو به کشتن دادی.
- دکتر که متوجه شلوغی و سر و صدای اتاق انتظار می‌شود از اتاقش بیرون می‌آید و یک لیوان آب به مرد آشفته تعارف می‌کند و او را دعوت به آرامش می‌کند.
- این آب زهر بشه بره تو حلق زن و بچه‌ت.
- لطفا تشریف بیارید روی مبل بشینید، توضیح بدید چی شده.
- چیو توضیح بدم؟! پسرم داره می‌میره. توکشتیش.
- من چطوری پسرت رو کشتم؟
- مگه تو نبودی بهش گفتی بره کوه؟
- بله گفتم به جای این‌که اون آشغال‌ها رو مصرف کنه، بره کوه.
- همین توصیه‌ی تو کلیه‌ی پسرمو از کار انداخته. الان هم تو ICU است.
- کوه رفتن باعث شده کلیه‌ش از کار بیفته؟
- بله دکترش گفت اگه کوه نمی‌رفت این طور نمی‌شد.
- من باید با دکترش حرف بزنم. الان یه مراجع بدحال دارم، می‌بینمش و خیلی زود خودم رو می‌رسونم بیمارستان ببینم چی شده.
منشی به او نسکافه و بیسکوییت تعارف می‌کند. نسکافه و بیسکوییت را می‌خورد و از مطب بیرون می‌رود.
روانپزشک خودش را به بیمارستان می‌رساند و به مترون بیمارستان می‌گوید می‌خواهد با دکتر بیهوشی صحبت کند.
- این آقا بیمار من بود. آخرین باری که دیدمش به دنبال مصرف کوکایین و الکل دچار تشدید اضطراب شده بود. ولی نمی‌دونم چی شد یه هویی کلیه‌ش از کار افتاد؟
- شما بهش گفتید بره کوه؟!
- بله من گفتم. مگه کوه رفتن چه اشکالی داره؟!
- برای کسی که رابدومیولیز داره خطر ATN داره. همین طور هم شد. بیمار الان ATN کرده.
- مگه رابدومیولیز داشت؟!
- بله. دوستش گفت به شما گفته عضلات ساق پاش درد و ورم داشته. کوکایین به تنهایی مخصوصا اگه همراه الکل مصرف بشه می‌تونه التهاب شدید سلول‌های عضلانی بده که اگه شدید بشه میشه رابدومیولیز. میوگلوبین آزادشده از سلول‌های عضلانی در توبول‌های کلیه گیر می‌کنه و ATN میده. خود ورزش رابدومیولیز رو بدتر می‌کنه. از طرفی کم‌آبی بدن به خاطر ورزش زیر آفتاب هم اوضاع رو وخیم‌تر می‌کنه. باید به بیمارتون توصیه به استراحت و مصرف زیاد مایعات یا تزریق سرم می‌کردید، نه این‌که توصیه به کوهنوردی کنید در شرایطی که علایم رابدومیولیز دیده میشه.
روانپزشک دستانش را در هوا بی‌هدف تکان می‌دهد و دنبال توضیح قانع کننده‌ای می‌گردد ولی چیزی به ذهنش نمی‌رسد. با دکتر بیهوشی خداحافظی می‌کند.
پدر بیمار پشت در ICU نشسته است.
- ان‌شاءالله حال پسرتون خوب بشه.
-ان شاءالله من هم خدمت شما می‌رسم.
پ.ن: این اتفاق برای من نیفتاده، اما اگر من هم به جای آن روانپزشک بودم رابدومیولیز مراجعم به دنبال مصرف کوکایین و الکل را میس می‌کردم و دچار عذاب وجدان می‌شدم.
@hafezbajoghli


آقای ۶۵ ساله‌ای به همراه پسرش برای اولین بار به روانپزشک مراجعه می‌کند.
- روانپزشک: چطوری پدر جان؟
- مراجع: حال شما خوبه؟ چرا منزل ما تشریف نمیارید؟ جویای احوال شما هستم. خانواده‌تون سلامت باشن.
روانپزشک متوجه می‌شه که مراجعش اختلال حافظه داره و برای این‌که دستش رو نشه، به هر کس می‌رسه سلام و احوال‌پرسی گرم می‌کنه.
-من دکتر روانپزشک هستم، می‌خوام وضعیت خلقی‌تون رو بررسی کنم.
- بله، بله، بله، بفرمایید. من به شما ارادت دارم.
-روانپزشک متوجه می‌شه که مراجعش بوی ادرار می‌ده.
- در ادرار کردن مشکلی دارید؟
- نه خدا رو شکر، هیچ مشکلی نیست.
پسر بیمار از پشت اشاره می‌کند که بی‌اختیاری ادرار دارد.
- روحیه‌تون چطوره پدر جان؟
- عالی. با وجود داشتن دوستانی مثل شما
پسرش از پشت اشاره می‌کند که روحیه‌ش خرابه.
- همسرتون کجا هستن؟
- خانه‌ی مادرش رفته، برای عروسی خواهرزاده‌ش کمک کنه.
پسرش از پشت اشاره می‌کنه که ۳ ساله مادرم فوت شده.
-پدر جان میشه ازتون خواهش کنم چند دقیقه بیرون باشید من با پسرتون حرف بزنم؟
پسرش زیر بغل او را می‌گیرد و کمکش می‌کند که از اتاق بیرون برود. گشاد گشاد و تلو تلو خوران راه می‌رود.
-خب بگید چقدر وقته پدرتون این طوری شدن؟
- از ۳ سال قبل که مادرم فوت شد، آروم آروم افت کرد. کارهای خودش رو نمی‌تونه انجام بده. حافظه‌ش هم خیلی ضعیف شده. یکی دو بار وقتی رفت بیرون زمین خورد، دیگه از اون به بعد از خونه بیرون نمی‌ره. گفتیم شاید افسردگی این قدر از پا درش اورده.
- نه، مشکل پدرتون افسردگی نیست. مشکلشون آلزهایمر است. باید تحت نظر نورولوژیست باشن.
- دکتر ممکنه حافظه‌شون برگرده؟ من حاضرم دنیا رو بدم پدرم حافظه‌ش رو به دست بیاره.
- ببین جانم باید واقع بین باشی. آلزهایمر یه بیماری پیشرونده است. سلول‌های مغزی که از بین برن دیگه تکثیر نمی‌شن. در نتیجه با هیچ درمانی علایم آلزهایمر از بین نمی‌ره، فقط سیر پیشرونده‌ش کندتر می‌شه.
چشمان پسر اشک‌آلود می‌شود. یعنی پدر من عملکرد قبلیش رو هیچ وقت نمی‌تونه به دست بیاره؟!
- نه متاسفانه. باید واقعیت رو قبول کنید. برای همکار نورولوژیست نامه می‌نویسد.
- [خطاب به همسرش]دکتر گفت مشکلش افسردگی نیست. پدرجون آلزهایمر داره. باید بره پیش نورولوژیست. یه نامه داد.
همسرش می‌گه خب اگه باید بره پیش نورولوژیست، بهتره ببریمش پیش دکتر کتی‌جون. هرکی رفته پیشش ازش راضی بوده. به کتی جون زنگ می‌زنه و ازش خواهش می‌کنه یک وقت برای پدرشوهرش بگیره.
نورولوژیست یک شرح حال دقیق از او می‌گیره و معاینه‌ی کامل نورولوژی انجام می‌ده. معاینه‌ی ته چشم نرماله و علایم افزایش فشار داخل جمجمه نمی‌بینه ولی رفلکس پاشنه‌ی پای دو طرف از بین رفته.
- پدرتون حتما باید MRI بگیرن.
- به نظر شما آلزهایمر داره؟
- نه، علایمشون به آلزهایمر نمی‌خوره. پدرتون بی‌اختیاری ادراری دارن، چند بار زمین خوردن و حافظه‌شون کم شده. من حدسم اینه که NPH دارن. یک نوع دمانس (زوال عقل) است ولی آلزهایمر نیست.
هفته‌ی بعد:
- بفرمایید این هم نتیجه‌ی MRI
نورولوژیست طبق عادت معمول پزشک‌ها قبل از دیدن کلیشه‌ی MRI نیم‌نگاهی به گزارش رادیولوژیست می‌اندازد و بعد با دقت کلیشه را می‌بیند. بطن‌ها بزرگ شده‌اند، اما اتروفی (کوچک‌شدن) واضح مغز مشهود نیست.
- همون طور که حدس می‌زدم پدرتون NPH دارن.
- دیگه علایمشون برنمی‌گرده؟
- چرا برنگرده؟! NPH تنها نوعی از دمانس است که با درمان قابل برگشته.
-آخه روانپزشک گفت باید واقعیت رو قبول کنی که سلول‌های عصبی وقتی بمیرن دیگه تکثیر نمی‌شن.
- بله، این مردن سلول‌های عصبی در آلزهایمر ایجاد می‌شه و قابل برگشت هم نیست. اما از علایم پدرتون مشخص بود که آلزهایمر ندارن‌. در MRI هم علایمی از اتروفی مغز دیده نمی‌شه. در مورد پدر شما می‌تونیم انتظار داشته باشیم که با درمان بخش زیادی از علایمشون برمی‌گرده.
پ.ن: این اتفاق برای من نیفتاده، ولی اگر من هم به جای آن روانپزشک بودم هیچ وقت فکر نمی‌کردم نوعی از دمانس وجود داشته باشه که علایمش قابل برگشت باشه. ذهنم به سمت تشخیص احتمالی NPH هم نمی‌رفت و همون توصیه‌ی پذیرش واقعیت را به پسر مراجعم می‌کردم و شرمنده ی او و همکارم می‌شدم‌‌.
@hafezbajoghli


وقتی می‌خواهید به مأموران قانون رشوه بدهید یک راه معمول این است که پول را جلو مأمور مورد نظر بیندازید روی زمین و از او بپرسید «این از دست شما افتاد؟» این کار خطرناک است چون ممکن است مأمور بگوید «بله، ممنون» و بعد پول را بگذارد جیبش و شما را دستگیر کند از آن‌جایی که هیچ کدام از ترفندهای رشوه دادن قابل اعتماد نیستند پیشنهاد می‌کنم بروید طرف‌شان و بگویید رشوه قبول می‌کنی یا نه؟ این جوری اگر قبول نکند و شما را به به جرم تلاش برای رشوه دادن به مأمور قانون دستگیر کند می‌توانید این گونه از خودتان دفاع کنید: من پیشنهاد رشوه ندادم. واقعاً هم ندادید، شما قصد داشتید صداقت کسی را که می‌خواسته دستگیرتان کند امتحان کنید و قصد داشتید ببینید مأمور مورد نظر دورو است یا نه.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: خارجیا این‌جوری رشوه می‌دن. تو ایران کافیه بگی از خجالتتون در میام😄
@hafezbajoghli



آزادی ذهن هری آدم را سر ذوق می‌آورد. ذهنی که مطلقاً با خودش روراست بود و با بخار خودش کار می‌کرد. تا به آن روز ذهنی بی‌زمان ندیده بودم. ذهنی تا این حد سرسخت در مقابل تأثیرات محیط پیرامون.

(جزء از کل، تولتز، خاکسار)

پ.ن: هری یک خلافکاره. اصلا مهم نیست خلافکاره یا هنرمنده یا استاد دانشگاه در رشته‌ی فلسفه. فقط این مهمه که ذهنش بازه و تحت تاثیر محیط پیرامونش نیست. استاد فلسفه که تاریخ فلسفه را تو مشتش داشته باشه ولی ذهنش بسته باشه، پر از مقاومت و انکار و مکانیسم‌های دفاعی نپخته باشه، از نظر من مفت نمی‌ارزه. پختگی انسان به داشتن ذهن بازه. خیلی ربطی به کتاب‌خوندن نداره. من که هرچی آدم کتاب‌خون و باسواد دیدم، ذهنشون بسته‌تر بوده و به خودشون اجازه نمی‌دن فراتر از نظریه‌هایی که تو مغزشون چپوندن از خودشون فکری داشته باشن. به تعبیر تولتز ماشین ذهنشون با بخار خودشون کار نمی‌کنه، سوختشون رو از دانشمندان و فیلسوفان می‌گیرن. من معاشرت با عمله‌های ساختمان را به این افراد ترجیح می‌دم.
@hafezbajoghli


آقای ۴۶ ساله‌ای به دلیل افسردگی تحت نظر روانپزشک است. بیماری کلیوی دارد و از ادرارش پروتئین دفع می‌کند.
- دکتر دست و پام یه مدتیه مورمور میشه. احساس کمبود کلسیم می‌کنم‌. به نظرتون مکمل کلسیم بخورم؟
- مورمور شدن دست و پا فقط به خاطر کمبود کلسیم نیست. می‌تونه به خاطر اضطراب یا دلیل‌های دیگه باشه.
- پس لطفا یه آزمایش کلسیم بنویسید ببینیم اوضاع چطوره.
- باشه براتون می‌نویسم.
آزمایش کلسیم و فسفر و ویتامین دی برای او می‌نویسد.
یک ماه بعد:
دکتر خودم درست فهمیده بودم. کلسیم خونم پایینه.
روانپزشک با دقت آزمایش‌های او را می‌بیند. میزان فسفر و ویتامین دی نرمال است، ولی میزان کلسیم ۷/۵ است.
- به نظرتون مکمل کلسیم بخورم؟
- بله، حتما بخورید. کلسیم‌تون پایینه.
او تحت نظر نفرولوژیست است و هر ۳ ماه به او مراجعه می‌کند.
-نفرولوژیست: داروهاتون رو بدید چک کنم.
- بفرمایید
- چرا کلسیم داری می‌خوری؟
- آزمایش دادم کلسیم خونم پایین بود.
- چرا خودسرانه دارو شروع کردی؟
- خودسرانه نبود، روانپزشکم گفت کلسیمت پایینه، خوبه بخوری.
- کلسیمت پایین نیست.
- چرا دکتر پایینه. بفرمایید...آزمایش داره نشون میده پایینه‌. مگه کلسیم ۷/۵ پایین نیست؟!
- کلسیم ۷/۵ برای همه پایینه ولی برای شما پایین نیست.
- چرا؟ مگه من چه فرقی با بقیه دارم؟
- تو از ادرارت پروتیین دفع می‌کنی‌ سطح آلبومین خون‌ات پایینه. به خاطر این‌که کلسیم معمولا به آلبومین خون می‌‌چسبه، اگه آلبومین پایین باشه، آزمایشگاه به اشتباه سطح کلسیم را پایین نشون می‌ده. در کسی که آلبومینش پایینه به اندازه‌ی کلسیم توتال نباید اعتماد کرد. ما یه فرمول خاص داریم که با توجه به سطح آلبومین، خطای آزمایشگاهی کلسیم را تصحیح می‌کنه. طبق اون فرمول کلسیم تو نرماله.
- ولی من خودسرانه کلسیم نخوردم. تجویز روانپزشکم بود.
- سلام خاص من رو به روانپزشکت برسون.
- چشم دکتر. سلام خاص‌تون رو به ایشون می‌رسونم.
پ.ن: این اتفاق برای من نیفتاده، اما اگر من هم به جای آن روانپزشک بودم اطلاعی از پایین بودن کاذب کلسیم در کسی که پروتئین دفع می‌کند نداشتم و برایش کلسیم تجویز می‌کردم و شرمنده‌ی مراجعم می‌شدم.
@hafezbajoghli




به این نتیجه رسیدم آدم‌های رمانتیک قد خر شعور ندارند. هیچ چیز جالب و خوبی در عشق یک طرفه وجود ندارد. به نظرم کثافت است. کثافت مطلق. عشق به کسی که پاسخ احساساتت را نمی‌دهد ممکن است در کتاب‌ها هیجان‌انگیز باشد ولی در واقعیت به شکل غیر قابل تحملی خسته کننده است.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: واقعا چیزی فریبنده‌تر و گول‌زننده‌تر از ادبیات نداریم. با مکانیسم دراماتیزیشن آشغال‌ترین چیزها رو جذاب نشون می‌ده. تصویر سوگ مزمن، عشق یک طرفه، درد هجران یار و اتفاقات مسخره‌ای از این دست که در زندگی و تجربه‌ی واقعی آشغال محض هستن، در ادبیات به زیباترین شکل به تصویر کشیده می‌شه. ساده‌ترین آدم‌ها اونایی هستن که ادبیات رو جدی می‌گیرن و زندگی‌شون رو به تصویر مزخرف ادبیات نزدیک می‌کنن و خودشون و احساسات‌شون رو شبیه کاراکترهای ادبیات می‌کنن. تاثیر مخربی که ادبیات روی روابط انسانی گذاشته را صنعت فیلم پورن نگذاشته!
@hafezbajoghli


بعد از تمام آن منبرهایی که درباره‌ی جرم و جنایت برای "تری" رفته بودم چه طور می‌توانستم چنین کاری بکنم؟ این کار دورویی نبود؟ حالا اگر دورویی هم بود چه؟ دورو بودن خیلی چیز وحشتناکی است؟ دورویی نشانه‌ی انعطاف شخصیت نیست؟ اگر روی اصول خودت پافشاری کنی تبدیل نمی‌شوی به آدمی خشک با ذهنی بسته؟! بله من اصول دارم ولی خب که چه؟ یعنی نباید تا آخر عمر هیچ انعطافی از خودم نشان بدهم؟ من اصولم را ناخودآگاه انتخاب کردم تا سلوکم را راهبری کنند ولی آدم نمی‌تواند ذهن خودآگاهش را وادار کند بر ناخودآگاهش فایق بیاید؟ اصلاً این وسط رئیس کیست؟ می‌توانم به خود جوانم اعتماد کنم که یک سری معیار را تا آخر عمر به من دیکته کند؟ این احتمال وجود ندارد که
درباره‌ی همه چیز اشتباه کرده باشم؟ چرا باید خود را پایبند افکار مغزم کنم؟ همین الان فقط به خاطر پول مشغول فلسفه بافی نیستم؟ برای چه فلسفه بافی نکنم؟ مگر ذهن منطقی ارمغان تکامل نیست؟
پ.ن: من شیفته‌ی جسارت تولتز در به چالش کشیدن همه‌ی مفاهیم هستم. یک میلیون سال دیگه هم به ذهن من نمی‌رسید که ممکنه دورویی خوبی‌هایی داشته باشه. آدم دورو حداقل دگم نیست و روی اصول ارزشی خودش پافشاری نمی‌کنه. دورویی بدتره یا دگم بودن؟! چه بسا دورویی ویژگی خیلی خوبی باشه، زیادی برای ما روش تبلیغ منفی کردن.
@hafezbajoghli


ادامه‌ی پست قبلی: یه آزمایش برات می‌نویسم حتما انجام بده.
- چه آزمایشی؟
- باید پورفوبیلینوژن خون و ادرارتون را چک کنم. البته چون الان دیگه علامت‌دار نیستید آزمایش خیلی دقیق نشون نمی‌ده. ولی در هر صورت این آزمایش‌ها رو بگیرید و برای من بیارید.
هفته‌ی آینده:
نورولوژیست جواب آزمایش‌ها را می‌بیند. پورفوبیلینوژن خون و ادرار بالاست.
- ظاهرا درست تشخیص داده بودم. به احتمال
زیا‌د بیماری پورفیریا دارید. با گرسنگی یا مصرف الکل دچار حمله میشید. پورفوبیلینوژن در خون زیاد میشه و هم علایم عصبی- روانی پیدا می‌کنید، هم گوارشی. پدرتون و عمه‌ی پدرتون هم حتما همین بیماری رو داشتن. یک بیماری ژنتیکیه.
پ.ن: این اتفاق برای من نیفتاده، ولی من در طول دوران طبابتم حتی یک بار نسبت به درد شکم در کنار علایم روانپزشکی مراجعم کنجکاوی نکرده‌ام و حتی یک بار در ذهنم احتمال
تشخیص acute intermittent porphyria نیامده‌است. این بیماری برای من فقط برای امتحانات پزشکی بوده، نه به عنوان چیزی که در مورد یک بیمار واقعی در بالین به آن فکر کنم. البته در امتحانات هم جزو سوال‌هایی بوده که آن مبحث را حذف می‌کردم و نمی‌خواندم.
@hafezbajoghli


یک آقای ۳۲ ساله چند سال است به دلیل افسردگی تحت نظر روانپزشک است و علایمش با آسنترا کنترل است.

- دکتر امسال می‌تونم روزه بگیرم؟
- بله می‌تونید. افسردگی‌تون کاملا کنترله.
- آسنترا را ظهر بعد از ناهار می‌خوردم، الان کی بخورم؟
- بعد از افطار بخورید.
یک هفته بعد او به همراه همسرش به مطب روانپزشک می‌آید.
- دکتر حال شوهرم خیلی بد شده.
- چی شده؟
- ۴ روز اول را به توصیه‌ی شما روزه گرفت. مشکلی نداشت. از امروز صبح پرت و پلا می‌گه.
- میشه‌ خودتون بگید چی شده؟
آقای جوان به حرف‌های دکتر توجه نمی‌کند و بی‌هدف به اطراف نگاه می‌کند.
- دکتر از صبح تا حالا می‌گه موجودات دوزخی اومدن منو ببرن. می‌ره توی تراس به اشباح خیالی فحش می‌ده. آبروی منو جلوی همسایه‌ها برده.
- اولین باره این‌جوری می‌شه؟
- بله، تا حالا این جوری نبود. مادرشوهرم می‌گه بابای خدا بیامرزش هم همین طور بود. یه بار تو جوونیش روزه گرفته، قاطی کرده. بعد دیگه روزه نگرفته. بعد هم که خودتون در جریانید، خودکشی می‌کنه.
- عجیبه. حتما باید بیمارستان بستری بشه. ممکنه قندش خیلی افت کرده باشه.
- نه دکتر، قندش رو صبح چک کردم، ۹۴ بود.
- پس قندش خوبه. در هر صورت باید بستری بشه ببینیم مشکلش چیه. روانپزشک نامه‌ی بستری برای او می‌نویسد.
دکتر داخلی در بیمارستان او را می‌بیند و برایش آزمایش‌های مختلف درخواست می‌کند. همه‌ی آزمایش‌ها طبیعی بودند. روانپزشک شب به عیادت او می‌رود و پرونده‌اش را می‌بیند. پرستار برای او توضیح می‌دهد که دکتر داخلی او را ویزیت کرده و به نظرش مشکل خاصی نداشته. همه‌ی آزمایش‌ها طبیعی بودند.
- حال عمومیش چطوره؟
- خیلی خوبه. اولش که اومد بی‌قرار بود. ولی سرم قندی که گرفت حالش خوب شد. الان هم داره چلوکباب می‌خوره.
- دکتر حالا که شوهرم خوب شده می‌تونیم مرخصش کنیم؟ این‌جا شرایط خوبی نداره.
- به نظرم بهتره تا فردا صبر کنید. نورولوژیست هم ببیندش. البته هرچی بوده گذرا بوده و همه‌ی آزمایش‌ها هم نرمال بودن. ولی با این حال بد نیست تا فردا بستری باشه.
فردا نورولوژیست او را می‌بیند.
- حالتون چطوره؟
- خوبم. چیزیم نیست. فقط می‌خوام مرخص بشم. منتظر بودم شما منو ببینید که برم خونه.
- خب تعریف کنید چی شد که اومدید بیمارستان؟
- از همسرم بپرسید.
- از دیروز صبح شروع کرد به پرت و پلا گفتن. می‌رفت توی تراس به اشباح خیالی فحش می‌داد. می‌گفت موجودات دوزخی اومدن منو ببرن.
نورولوژیست از او برای معاینه اجازه می‌گیرد. رفلکس چهار اندام طبیعی است. معاینه‌ی اعصاب دوازدگانه نرمال است. معاینات مخچه‌ای نرمال هستند. معاینه‌ی ته چشم نرمال است و علایم افزایش فشار داخل مغز ندارد.
- دیروز که این حرف‌ها رو می‌زد علامت دیگه‌ای هم داشت؟
- مثلا چه علامتی؟
- هر علامتی. هیچ شکایت دیگه‌ای نمی‌کرد؟
- می‌گفت دلم درد می‌کنه.
- خودتون یادتونه دلتون درد می‌کرد؟
- بله دکتر یه هویی شکمم شروع کرد به درد گرفتن.
- قبلا درد شکم داشتید؟
- نه اصلا.
نورولوژیست شکم او را معاینه می‌کند. شکم کاملا نرم است و دردی ندارد.
- الان که خوبید....خب بگو ببینم تو خانواده‌تون بیماری خاصی دارید؟
- پدر شوهرم یه بار روزه گرفت همین طوری شد. چند سال بعد هم خودکشی کرد و عمرش رو داد به شما‌.
- خیلی متاسفم. خدا رحمتشون کنه. کس دیگه‌ای از خانواده‌ی دور و نزدیک مشکل روانی نداشتن؟
- عمه‌ی پدرم هم مشکل داشت ولی اون روزها کسی برای این چیزها دکتر نمی‌رفت.
- به نظر من هرچی بوده گذرا بوده. برای احتیاط
یه MRI مغز می‌نویسم که خیالتون راحت بشه. الان مرخصتون می‌کنم. نتیجه‌ی MRI را بیارید مطب من.
هفته‌ی بعد:
بفرمایید دکتر، این هم نتیجه‌ی MRI
نورولوژیست کلیشه را می‌بیند. همه چیز کاملا نرمال است. خب خدا رو شکر مشکلی نیست. اگه هر مساله‌ای بود باید تو این عکس خودش رو نشون می‌داد.
- آقای دکتر شوهرم دیگه هیچ وقت نباید روزه بگیره؟
نورولوژیست میاد بگه بله هیچ وقت نباید روزه بگیره، ولی یکمی مکث می‌کنه و پیش خودش میگه به چه دلیل و با چه تشخیصی می‌تونه با قاطعیت به مراجعش بگه هیچ وقت دیگه روزه نگیره؟! هیچ وقت عادت نداشته بدون دلیل درست و علمی با مراجعانش حرف بزنه. یه هویی یادش میاد که پدر مراجعش هم وقتی روزه گرفت علامت دار شد. بعد یادش میاد که گفت درد شکم هم پیدا کرده. یه هویی این علایم مثل قطعات پازل کنار هم جمع میشن و به بیمارش می‌گه: یه دقیقه صبر کن. من به یه بیماری خانوادگی دارم فکر می‌کنم و تا مطمئن نشم درسته یا اشتباهه خیالم راحت نمی‌شه. ادامه در پست بعدی
@hafezbajoghli


I don't have children, but when you have kids you don't expect a golden shower.

من بچه ندارم ولی وقتی بچه داری، ازش انتظار حموم طلایی نداری.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)

پ.ن: مترجم به احتمال خیلی زیاد
معنی golden shower را نمی‌دونسته. اگه می‌دونست به احتمال زیاد ترجمه‌ش نمی‌کرد- مانند ترجمه نکردن قسمت‌های حاشیه‌دار قبلی- یا درست ترجمه می‌کرد و می‌گفت: "دوش طلایی"
پ.ن۲: golden shower به معنی "ادراردوستی"
یا urolagnia است. به موردی گفته می‌شه که کسی از پارتنرش بخواد روش ادرار کنه یا خودش روی پارتنرش ادرار کنه. این رفتار جنسی مانند سایر رفتارهای نامتعارف جنسی اگه تنها راه ارضای جنسی باشه و در رابطه‌ی دو نفره اختلال ایجاد کنه، به عنوان یک اختلال جنسی در نظر گرفته می‌شه. اما اگه صرفا یک تنوع یا ماجراجویی جنسی باشه، از نظر معیارهای
تشخیصی DSM Vیک رفتار نرماله.
در این‌جا golden shower نماد یک سکس هیجان‌انگیزه. هری داره می‌گه این جلافت‌بازی‌ها مال اوناییه که بچه ندارن. زن و مردی که بچه دارن را چه به ماجراجویی‌ها و هیجان‌طلبی‌های جنسی!

@hafezbajoghli


مردم فکر می‌کنن برای رشد به چراغ صحنه احتیاج دارن. هیچ کس تحمل گمنامی رو نداره.

(جزء از کل، تولتز، خاکسار)

پ.ن: آدمای مشهور که ادعای گوشه‌نشینی و خلوت‌گزینی و بی‌نام و نشانی می‌کنن همون‌قدر دور از صداقت هستن که پولدارهایی که آرزوی داشتن کلبه‌ی درویشی و نان خشک می‌کنن. راستش من در این شعر نیمایوشیج، ناخالصی و بی‌صداقتی می‌بینم:
از پس پنجاه و اندی ز عمر/ نعره بر می آیدم از هر رگی/ کاش بودم دور از هر کسی/ چادری و گوسفندی و سگی
@hafezbajoghli


می‌توانستم غمی بی پایان در چهره‌اش ببینم. حالت چهره‌ی مردی که در همان لحظه به آرزوی دیرینه‌اش رسیده و متوجه شده آرمانش چیز خاصی نبوده.

(جزء از کل، تولتز، خاکسار)

پ.ن: تلخ‌ترین تراژدی زندگی همینه که آدم وقتی به آرزوهاش می‌رسه می‌بینه همه‌شون آشغال بودن.
@hafezbajoghli


به طور طبیعی در زندگی‌ات تلویزیون را روشن می‌کنی و می‌بینی‌ اخبار پخش می‌کند.‌ حالا این اخبار هر چه‌قدر وحشتناک یا این که دنیا هر چه‌قدر فرو رفته در چاه توالت و یا این اخبار هر‌ چه‌قدر بی ربط با هستی تو، ماهیت زندگی‌ات همچنان جدا از اخبار باقی می‌ماند. در طول جنگ هم باید شورتت را بشویی. مگر نه؟ حتا زمانی که سوراخی در آسمان دارد همه چیز را جزغاله می‌کند مگر مجبور نیستی با کسانی که دوست‌شان داری دعوا کنی و بعد معذرت بخواهی که منظوری نداشتی؟ معلوم است که مجبوری. به عنوان یک قانون اصولاً هیچ سوراخی این قدر بزرگ نیست که بتواند روند پایان ناپذیر زندگی را مختل کند.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: این مثال‌های مصداقی که نویسنده داره می‌زنه خیلی جالبن. شستن لباس زیر و این‌که به موقع خشک بشه از کشته شدن صدها انسان که در اخبار پخش می‌شه برای ما مهمتره. این مثال‌ها نشون می‌ده که ما ادای اجتماعی بودن و مردمی بودن رو داریم در میاریم. انسان اصلا موجود اجتماعی نیست‌. اگه به اجتماعی بودن تن داده چون ناچار بوده. بدون اجتماع زنده نمی‌مونیم. وگرنه هیچ کس تحمل هیچ کس رو نداشت. شستن شورت، گرم بودن آب موقع حمام، و بیات نبودن نون صبحانه و کم نمک نبودن غذای ناهار از تمام مصایب بشریت و جنگ و زلزله و آوارگی انسان‌ها برای ما مهمتره.
@hafezbajoghli


گفت و گوی من و یکی از همکاران روانپزشک در مورد کیس‌های میس‌شدن تشخیصی:

(انتشار این گفت و گو بدون نام با اجازه از ایشان بوده‌است.)

نظر همکار روانپزشک: یه سوال داشتم ،اینکه شما در پستهای مکرر به اشتباه روانپزشکان در تشخیص بیماریهای دیگه اشاره دارید ،در صفحه ای که اکثر فالوورها ممکنه پزشک نباشند آیا بی اعتمادی به روانپزشکان ایجاد نمیکنه ،اونم توی جامعه ای که روانپزشکی همینجوری هم مهجور است .به نظرم از مواردی که روانپزشکان تشخیص درست دادند و برعکس این کیسها هست هم ذکر بفرمایید بد نباشه. البته متوجهم که یه جور آگاهی و اطلاع رسانی هست اما این تجربیات در گروههای پزشکی برای همکاران بیان بشه بهتر نیست؟البته این نظر من است ،خوشحال میشم صحبت شما و تجربه شما در این مورد رو بدونم ، ممنونم.


سلام.....
در مورد انتقادی که به این کیس‌ها دارید، باید بگم که قبول دارم این کیس ها خالی از آسیب نیستن و ممکنه بدبینی‌هایی رو ایجاد کنه. ولی این همه‌ی داستان نیست. در درجه‌ی اول این انتقاد رو میشه به افشاگری‌های اصناف دیگه هم کرد. مثلا آیا مردم حق دارن از خطاهای خلبان‌ها که منجر به سقوط هواپیما شده با خبر بشن یا حق ندارن و فقط باید در گروه‌هایی که خلبان ها عضوش هستند بازنشر بشه؟ یا مردم حق دارن از اشتباهات پلیس در تیراندازی‌های اشتباه به آدم‌های بیگناه باخبر بشن یا این اخبار فقط باید در گروه‌های اختصاصی پلیس‌ها بازنشر بشه؟ همین طور در مورد قاضی‌ها، معلمان، مهندسان عمران، روحانیان و سایر حرفه‌ها. من معتقدم که در همه‌ی این اصناف باید شفافیت وجود داشته باشه و همه‌ی مردم حق دارن از اشتباهات تعمدی یا سهوی حرفه‌ای همه‌ی اصناف باخبر بشن. البته این آگاهی مثل هر آگاهی دیگه هزینه‌ها و آسیب‌هایی هم داره. باید هزینه‌ی آگاهی رو پرداخت کرد.

-نظر همکار روانپزشک: آره قبول دارم حرف شما رو ،اما احساس میکنم وقتی فقط یه جا این اتفاق بیوفته اثر منفی بیشتری داره ،و افراد در کل به ما و درمانهامون و....بدبین هستند ....من حرف شمارو قبول دارم ،به نظرم اگر توی همین گروهی که افراد دارن اینو میشنون ،همین مواردی هم که گفتید بیان بشه شاید اثر منفیش کمتر بشه و بدونند که اشتباه انسانی همه جا هست نه فقط روانپزشکان در رشته های پزشکی .....این نظر منه نمیدونم درسته یا نه.
@hafezbajoghli

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.