Фильтр публикаций


زودتر جوین بشین بچه اینجا دیگ فعالیت نمیکنیما


https://t.me/+Y7Dr4EhSz4k3ZmY0

رمان (اربات عمارت) از این ب بعد داخل کانال جدید گذاشته میشه👆👆
و اینجا دیگ فعالیتی نداریم


💢 اربــابــِ عــمارتـــ💢

#پارت_چهلوهشت




حالا باید واسه معذرت خواهی چیکار میکردم
اگر‌مثل همیشه هیچ زری نمیزدم
سکوت میکردم و تحمل میکردم ختم به خیر میشد
اخه چرا زر زیادی زده بودم
که اثبات کنم چه خبره ؟؟ مثلا اجازه ارمان رو گرفنتم‌و از اونا سر ترم ؟؟
فقط یه لحظه شادی زد زیر دلم
و‌اگرنه همچین چیزایی نمیگفتم

_ میخوای امتحان کنیم ؟؟

خواست بره که از تخت پایین پریدم
سریع از دستش اویزون شدم

_ نه نه ترو خدااا
من به این‌کار احتیاج دارم

همونطور که اویزون دستش بودم نگاهم‌کرد

_ پس‌غلط میکنی دهنت باز میکنی

حرفش تایید کردم و گفتم

_ بله غلط کردم ببخشید

اخمی کرد و عربده کشید : بلند تر ؛ بلند تر بگو

مکث کردم و نگاهش کردم
چیو باید بلند تر میگفتم ؟!
مهلت نداد فکر کنم و دوباره فریاد کشید

_ مگه با تو نیستم ؟؟ منو ندید میگیری ؟؟


گاهی‌ گم‌ شدن
تنها‌ مسیر
پیدا شدن‌ ابدی‌ است

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌🤍💋 @healthylivee ❤️




Репост из: Pocket Option ads
شغلتان را از دست دادید؟ نترسید!

در بازارهای مالی تجارت کنید ، درآمد پایدار در هر زمان با پاکت آپشن

https://pocketoption.com/fa/land/how-to-trade

https://www.instagram.com/pocketoptionofficial/

https://t.me/pocketoption


@PocketOptionPersia کانال فارسی


من و بن بستِ خیال تو
چه گرفتاری شیرینی!

صبح بخیر...

❤️


جا به جایی جملات منفی با مثبت!

نگیم دخالت نکنید
بگیم تنها انجام میدم

نگیم درگیر وگرفتارم
بگیم در فرصت مناسب خدمت میرسم

نگیم جون به لب شدم
بگیم خیلی راحت نبود

نگیم نمیدونم جوابش چیه
بگیم زمان لازم دارم تا جوابشو پیداکنم

نگیم دست از سرم بردار
بگیم نیاز به تنهایی دارم

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌🤍💋 @healthylivee ❤️


خدایا‌ برای‌ تمام‌ نعمت‌ هایی‌ که‌ دادی‌ و
ما اصلا‌ نمی‌ بینیمش‌ شکرت...


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌🤍💋 @healthylivee ❤️




ناگهان با این حرفم‌قهقهه ای زد
کمی سمت جلو خم شد
با تمسخری که توی صداش بود لب زد

_ چشم‌قربان ؛ امر دیگه ای نیست؟؟

با اینکه میدونستم دستم گرفته
اما برای اینکه حرصش رو دربیارم
با غرور سرم بالا و پایین بردم

_ نه نیست میتونی بری.....

نیم‌نگاه عصبی بهم‌انداخت
لبش زیر دندونش کشید و لب زد

_ بابا تو دیگه روت خیلی زیاده
نکنه چون اجازه ارمان گرفتی فکر‌کردی تمومه همه چی؟؟

دقیقا همینطور بود
دیگه به اینا هیچ ربطی نداشت
وقتی اجازه اونو داشتم چرت باید به حرف این گوش میدادم
سعی میکردم از خودم‌ راضیش کنم

^ من‌اگر‌بخوام‌تو دو ثانیه پرتت میکنم بیرون
فکر‌میکنی بیشتر به کی اهمیت میده؟؟
حرف کی رو باور میکنه ؟؟ من یا تو ؟؟

سکوت کردم و خیره موندم بهش
حق‌با اون بود.....ح ف اون قابل اعتماد تر بود واسه ارمان
از طرفی هم با اینکه ارمان بهشون میتوپید
اما هنوز اینجا موندگار بودن
پس یه رابطه ای بینشون بود
ای کاش لال میشدم چیزی نمیگفتم

_ چیه موش زبونت خورد
تا حالا که بلبل زبون بودی و نطق میکردی
چرا گرخیدی یهو ؟؟


حالا من یه آرزو دارم تو سینه💜

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌🤍💋 @healthylivee ❤️


⠀⠀ ⠀⠀ᴡʜᴇɴ ᴛᴏᴜ ᴀʀᴇ ʙʏ ʏᴏᴜʀ sɪᴅᴇ..!

« ﮼وقتی‌طُ‌کنارمی‌به‌هیچ‌کس‌نیاز‌ندارم..! »


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌🤍💋 @healthylivee ❤️




دستم اروم روش کشیدم
با لبخند ذوق زده ای عین ندید پدیدها نگاهش کردم
نگاهی به در انداختم
وقتی مطمئن شدم هیچ کش نیست
آروم روی تخت رفتم
شروع کردم بالا و پایین پریدن
تا حالا توی عمرم‌اینقدر بهم‌خوش نگذشته بود
چقدر این عمارت بزرگ‌بود
همه چیزش به چشم من که آس و پاس بودم
درجه یک بود و متفاوت
با باز شدن تاگهانی در پاهایم صاف کردم
با باسن روی تشک‌ فرو اومدم
باز خدا رو شکر نرم‌ بود
و اگرنه قطعا لکنم میشکست
ندا داخل شد و نگاهی به سر تا پام انداخت

_ چه غلطی میکردی ؟؟

درسته باید با اینا خوب تا میگردم
تا بعد دست و پا گیر من نشن
اما دیگه داشت از حدش فرات می رفت
اونم‌وقتی هیچ کاره عمارت بود
فقط اینجا موندگار بود نه چیز دیگه ای

_ به تو چه....

با جسارتی که توی خود سراغ نداشتم
چنان این‌کلمه رو گفتم
که ابروهاش از تعجب پربد بالا و تکرار کرد

_ چه گوهی خوردی؟؟

چرا فکر‌میکرد این حق بهش داده شده که اینطور باهام رفتار و صحبت کنه
به چه اجازه ای اینطور تحقیرم‌ میکرد

_ درست صحبت کن با من


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
صدای خنده هات!:)

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌🤍💋 @healthylivee ❤️




با تمام حرفی که من زده بودم
بدون اینکه به خودش زحمت بده تا کلمه بگه
آروم سرشو به نشونه باشه بالا و پایین کرد و از اتاق بیرون رفت
با بیرون رفتن نفس راحتی کشیدم و بدن منقبض شدم رو رها کردم
نمیدونم چرا وقتی میدیدمش این همه استرس میگرفتم
البته خوب برخورد اولمون و اینکه بچه ها انقدر ازش میترسیدن بی تاثیر نبود
همین باعث شده بود که من هم از اونها تبعیت کنم
یعنی حتی اگر چیزی واسه ترسیدن وجود نداشت
من بازهم از این آدم حساب می بردم
انگاری روالش همین‌طور بود که ندا و عرشیا هم با وجود تموم قلدری هایی که واسه من می کردن جلوی ابن آدم موش می‌شدن
حتی نمیتونستم درست حسابی حرف بزنن و هرچی که اون میگفت فقط چشم میگفتن
بهتر بود منم حد و مرزم رو باهاش رعایت کنم
اینجوری مدت بیشتری اینجا دووم می آوردم
لااقل تا وقتی که اونقدری پول در بیارم که بتونم واسه خودم یه جایی دست و پا کنم
مطمئناً هیچ جا به خوبی این جا نمیشد
درست هنوز در مورد حقوق یا چیزهای دیگه باهم دیگه صحبت نکرده بودیم
اما قطعاً هیچ جا نمی تونستن همچین خونه و اتاقی در اختیار من بزارن
اونم با پول کمی که ممکن بود من در بیارم
باید کلاه می انداختم هوا که همچین اتاقی داشتم
هر کاری از دستم برمیومد انجام میدادم تا راضی نگهش دارم
اینطوری مدت زمان موندنم اینجا بیشتر میشد
در اتاق بستم و سمت تخت رفتم
خودم پرت کردم روش که با حس تشک زیرم که اینقدری نرم بود که انگار روی پر خوابیدی
ذوق زده از جا بلند شدم و نگاهی به تشک انداختم


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
تو مـَرا
به اوج میرِســانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌🤍💋 @healthylivee ❤️




هرچند اگر به من فحش هم میداد یا سرم داد میزد
باز هم برام مهم نبود و اهمیتی نمیدادم
همین قدر که الان قدر دانش بودم اون موقع هم همین طور بود
اما این محبتش رو نشون می داد که اینطور با من برخورد می کرد
برای این که یه وقت فکر نکنه که دارم از این رفتارش سوء استفاده می کنم
سریع و با قاطعیت جواب دادم

_ نه مشکلی نیست اصن همه چی عالیه
منم قول میدم اون طوری که با همدیگه قرار گذاشتیم هیچ وقت مزاحمتون نشم
اگد چیزی خواستم به همین دختره اسمش چی بود.......

مکثی کردم و دستپاچه لب زدم

_ ندا.....میگم ؛ مسئله ای نیست میتونم باهاشون کنار بیام

نمیدونم چرا حس می کردم این رفتار طبیعی نیست
اونم وقتی همین الان جلوی من با ندا اینطور صحبت کرده بود
شاید می خواست امتحانم کنه تا ببینه چیزهایی رو که گفته رو یادم هست یا نه....
به نظرم این منطقی تر و معقول تر از این بود که فکر کنم قرار به من اسون تر بگیره
این محبتی که توی دلش افتاده از جانب خدا است
هرچند تا همین الانشم اگر کمک بالاسریم نبود
این نای خواب رو نداشتم
اما یه ادم که یهو نمیتونست عوض بشه
نمیدونم چرا حس کردم با این حرفم لبخند رضایتی روی لبش گرفت
انگاری راه درست رفته باشم که تایید کنه


«دیگه نمیخوامش!»
چقدر خستگی از این جمله پیداست..
#دیگه_نمیخامت

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌🤍💋 @healthylivee ❤️


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
یکی بره که دیگه نیاد 🥀💔

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌🤍💋 @healthylivee ❤️


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
صبحتون بخیر ♥️

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌🤍💋 @healthylivee ❤️

Показано 20 последних публикаций.

1 683

подписчиков
Статистика канала