#۵
با تمام حرفی که من زده بودم
بدون اینکه به خودش زحمت بده تا کلمه بگه
آروم سرشو به نشونه باشه بالا و پایین کرد و از اتاق بیرون رفت
با بیرون رفتن نفس راحتی کشیدم و بدن منقبض شدم رو رها کردم
نمیدونم چرا وقتی میدیدمش این همه استرس میگرفتم
البته خوب برخورد اولمون و اینکه بچه ها انقدر ازش میترسیدن بی تاثیر نبود
همین باعث شده بود که من هم از اونها تبعیت کنم
یعنی حتی اگر چیزی واسه ترسیدن وجود نداشت
من بازهم از این آدم حساب می بردم
انگاری روالش همینطور بود که ندا و عرشیا هم با وجود تموم قلدری هایی که واسه من می کردن جلوی ابن آدم موش میشدن
حتی نمیتونستم درست حسابی حرف بزنن و هرچی که اون میگفت فقط چشم میگفتن
بهتر بود منم حد و مرزم رو باهاش رعایت کنم
اینجوری مدت بیشتری اینجا دووم می آوردم
لااقل تا وقتی که اونقدری پول در بیارم که بتونم واسه خودم یه جایی دست و پا کنم
مطمئناً هیچ جا به خوبی این جا نمیشد
درست هنوز در مورد حقوق یا چیزهای دیگه باهم دیگه صحبت نکرده بودیم
اما قطعاً هیچ جا نمی تونستن همچین خونه و اتاقی در اختیار من بزارن
اونم با پول کمی که ممکن بود من در بیارم
باید کلاه می انداختم هوا که همچین اتاقی داشتم
هر کاری از دستم برمیومد انجام میدادم تا راضی نگهش دارم
اینطوری مدت زمان موندنم اینجا بیشتر میشد
در اتاق بستم و سمت تخت رفتم
خودم پرت کردم روش که با حس تشک زیرم که اینقدری نرم بود که انگار روی پر خوابیدی
ذوق زده از جا بلند شدم و نگاهی به تشک انداختم
با تمام حرفی که من زده بودم
بدون اینکه به خودش زحمت بده تا کلمه بگه
آروم سرشو به نشونه باشه بالا و پایین کرد و از اتاق بیرون رفت
با بیرون رفتن نفس راحتی کشیدم و بدن منقبض شدم رو رها کردم
نمیدونم چرا وقتی میدیدمش این همه استرس میگرفتم
البته خوب برخورد اولمون و اینکه بچه ها انقدر ازش میترسیدن بی تاثیر نبود
همین باعث شده بود که من هم از اونها تبعیت کنم
یعنی حتی اگر چیزی واسه ترسیدن وجود نداشت
من بازهم از این آدم حساب می بردم
انگاری روالش همینطور بود که ندا و عرشیا هم با وجود تموم قلدری هایی که واسه من می کردن جلوی ابن آدم موش میشدن
حتی نمیتونستم درست حسابی حرف بزنن و هرچی که اون میگفت فقط چشم میگفتن
بهتر بود منم حد و مرزم رو باهاش رعایت کنم
اینجوری مدت بیشتری اینجا دووم می آوردم
لااقل تا وقتی که اونقدری پول در بیارم که بتونم واسه خودم یه جایی دست و پا کنم
مطمئناً هیچ جا به خوبی این جا نمیشد
درست هنوز در مورد حقوق یا چیزهای دیگه باهم دیگه صحبت نکرده بودیم
اما قطعاً هیچ جا نمی تونستن همچین خونه و اتاقی در اختیار من بزارن
اونم با پول کمی که ممکن بود من در بیارم
باید کلاه می انداختم هوا که همچین اتاقی داشتم
هر کاری از دستم برمیومد انجام میدادم تا راضی نگهش دارم
اینطوری مدت زمان موندنم اینجا بیشتر میشد
در اتاق بستم و سمت تخت رفتم
خودم پرت کردم روش که با حس تشک زیرم که اینقدری نرم بود که انگار روی پر خوابیدی
ذوق زده از جا بلند شدم و نگاهی به تشک انداختم