آیات الهی برای شناخته شدن خلق شدهاند یا نابودی؟ (۲/۵)
نادر تیموری
اشتباه فاحش دیگری که متأثر از فضای نژادپرستانه دوران پهلوی دامنگیر آقای علی سعيدی شده، یکی دانستن زبانهای پارسی باصطلاح باستان، پهلوی و دری (فارسی/ تاجیکی) میباشد. امروزه معلوم گشته است این فرضیه نادرست که جهت تاریخسازی برای رژیم پهلوی ساخته شده بود، از نظر علمی بیاعتبار است. دلیل یکم آنکه خاستگاه زبان پارسی ادعایی باستان منطقه پارس و حوالی شیراز بوده در حالیکه زبان دری (فارسی / تاجیکی) در ماوراءالنهر ـ مناطقی از تاجیکستان و افغانستان کنونی ـ ظهور یافته است. ثانیاً زبانهای پهلوی (فارسی به اصطلاح میانی) و دری به صورت همزمان در یک دوره تاریخی وجود دارند و لذا هیچ یک ادامه تاریخی یا طبیعی دیگری نیست. ثالثاً زبانهای پهلوی و دری، از لحاظ گنجینه لغات و خصوصیات گرامری نیز تفاوتهای بنیادی باهم دارند. نتیجه این بحث علمی بروز که تیتروار بیان گردید این است که اولاً هیچ رابطه ارگانیکی بین زبان فارسی که از قرن چهارم هجری از شرق وارد جغرافیای ایران شده و زبان هخامنشیان و همچنین زبان پهلوی که یک زبان باستانی مرده در نجد فلات ایران میباشد وجود ندارد؛ ثانیاً ایرانیان فارس زبان کنونی اعقاب هخامنشیان و یا به اصطلاح پارسهای باستان، پارتیان و ساسانیان نیستند. و نتیجتاً ادعای غیرعلمی و عجیب رسمیت هزاران ساله زبان فارسی در ایران خود بخود از درجه اعتبار ساقط میگردد.
لازم به ذکر است که «زبان رسمی» اصطلاحی مربوط به دوران مدرن، در ایران ۱۳۰۴ به بعد، میباشد که با قانون اساسی وارد عرصه حقوقی و سیستم اداری دولتهای مدرن شده و استفاده از آن برای دورانهای تاریخی امری نابجاست. بررسی زبانها در ادوار تاریخی را میتوان از لحاظ میزان گستردگی اجتماعیشان مورد بحث و مداقه قرار داد. مثلاً در هزار سال گذشته در ایران زبان ترکی هم زبان آریستوکراسی، کاتبان و ارتش بود و هم نقش زبان لینگوفرانکا یعنی زبان رابط بین ایرانیان مختلف از اتنیکهای (اقوام) گوناگون را داشته است. زبان فارسی در کنار زبان ترکی نیز، زبان برخی کاتبان دربار یعنی بخش کوچکی از دستگاه عریض و طویل دولتی بود. بنابراین از منظر سوسیولینگویستیک اهمیت و اعتبار زبان ترکی به مراتب بیش از فارسی بوده است. برای مثال اسناد و مدارک فراوان موجود در آثار سیاحان و مسیونرهای اروپایی دوران صفوی میتواند برای مطالعه بیشتر خواننده علاقمند در این زمینه مفید باشد.
عجیبترین بخش نوشته آقای سعیدی آنجاست که وی ادعا میکند که: در هیچ بخشی از قوانین بینالمللی و در هیچ کدام از قوانین اساسی کشورهای جهان ـ از جمله ایران ـ «حقی» به نام «آموزش (به) زبان مادری» تعریف نشده است؛ و دولتها نیز موظف به انجام آن نشدهاند. سازمان ملل صرفاً از حکومتها خواسته است که «حق تکلم» به زبانهای محلی را رعایت کنند؛ آن هم با این تبصره که در صورت در خطر دیدن یگانگی ملی، امنیت ملی و یکپارچگی سرزمینی، حتی همین «حق تکلم» نیز میتواند محدود شود. ناگفته پیداست که متأسفانه دولتها در ایران، تاکنون بسیار فراتر از تعهدات بینالمللی خود در این زمینه عمل کردهاند.
معلوم نیست وی واقعاً از دنیا بیخبر است یا عمداً تجاهل میکند. چرا میخواهد به خواننده القاء کند که در هیچ یک از کشورهای جهان دولتها موظف به آمادهسازی زیرساختهای آموزش به زبان مادری نیستند؟ آنهم در حالی که هر شخصی میداند از سوئیس گرفته تا همین عراق و افغانستان همسایه در کشورهای زیادی چندین زبان رسمی سراسری و غیر سراسری (رسمی منطقهای) وجود دارد که همگی هم تحت حمایت دولت قرار دارند. در مورد ایران هم واضح است که نه تنها فراتر از تعهدات بینالمللی عمل نشده، بلکه حتی برای اجرای اصل پانزدهم قانون اساسی نیز هنوز که هنوز است قدمی برداشته نشده است. ﻭﯾﺪﺋﻮی جلسه بیست و دوم مجلس تدوین قانون اساسی ایران (طرح تصویب اصل پانزدهم) موجود است و همه میتوانند آن را مشاهده نمایند. دیالوگ بین مولوی عبدالعزیز عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و آیتالله بهشتی نایب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی در جلسه مذکور از این قرار است:
ـ ﻣﻮﻟﻮﯼ ﻋﺒﺪﺍﻟﻌﺰﯾﺰ: ﯾﮑﯽ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻋﺮﺑﯽ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ، ﺁﯾﺎ ﺩﻭﻟﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﻣﻌﻠﻢ ﻋﺮﺑﯽ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ، ﻣﻠﺰﻡ ﻫﺴﺖ ﯾﺎ ﻧﻪ؟
ـ ﺑﻬﺸﺘﯽ: ﺑﻠﻪ، ﺁﻗﺎ.
ـ ﻣﻮﻟﻮﯼ ﻋﺒﺪﺍﻟﻌﺰﯾﺰ: ﯾﮑﯽ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﻠﻮﭼﯽ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ، ﺩﻭﻟﺖ ﻣﻠﺰﻡ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﻠﻮﭼﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺑﮕﯿﺮﺩ.
ـ ﺑﻬﺸﺘﯽ: ﺑﻠﻪ، ﻣﻠﺰﻣﻪ، ﺁﻗﺎ. ﻭقتی ﻣﯿﮕﯿﻢ ﺁﺯﺍﺩﻩ، ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻠﺰﻣﻪ.
ـ ﻣﻮﻟﻮﯼ ﻋﺒﺪﺍﻟﻌﺰﯾﺰ: ﯾﻌﻨﯽ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻣﻠﺰﻡ ﻫﺴﺖ؟
ـ ﺑﻬﺸﺘﯽ: ﺑﻠﻪ. ﯾﻌﻨﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﺣﻖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﺑﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺪﺭﯾﺲ ﮐﻨﻨﺪ، ﻃﺒﻖ ﺍﯾﻦ (ﺍﺻﻞ)، ﺁﻧﻮﻗﺖ ﺩﻭﻟﺖ ﻣﻮﻇﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ آنها ﺣﻖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ تأﻣﯿﻦ ﮐﻨﺪ.
منبع: نشریه آغری، شماره ۱۹۵، صفحه ۵، سال شانزدهم، ۱۹ مرداد ۱۳۹۹
@TurkUygarligi
نادر تیموری
اشتباه فاحش دیگری که متأثر از فضای نژادپرستانه دوران پهلوی دامنگیر آقای علی سعيدی شده، یکی دانستن زبانهای پارسی باصطلاح باستان، پهلوی و دری (فارسی/ تاجیکی) میباشد. امروزه معلوم گشته است این فرضیه نادرست که جهت تاریخسازی برای رژیم پهلوی ساخته شده بود، از نظر علمی بیاعتبار است. دلیل یکم آنکه خاستگاه زبان پارسی ادعایی باستان منطقه پارس و حوالی شیراز بوده در حالیکه زبان دری (فارسی / تاجیکی) در ماوراءالنهر ـ مناطقی از تاجیکستان و افغانستان کنونی ـ ظهور یافته است. ثانیاً زبانهای پهلوی (فارسی به اصطلاح میانی) و دری به صورت همزمان در یک دوره تاریخی وجود دارند و لذا هیچ یک ادامه تاریخی یا طبیعی دیگری نیست. ثالثاً زبانهای پهلوی و دری، از لحاظ گنجینه لغات و خصوصیات گرامری نیز تفاوتهای بنیادی باهم دارند. نتیجه این بحث علمی بروز که تیتروار بیان گردید این است که اولاً هیچ رابطه ارگانیکی بین زبان فارسی که از قرن چهارم هجری از شرق وارد جغرافیای ایران شده و زبان هخامنشیان و همچنین زبان پهلوی که یک زبان باستانی مرده در نجد فلات ایران میباشد وجود ندارد؛ ثانیاً ایرانیان فارس زبان کنونی اعقاب هخامنشیان و یا به اصطلاح پارسهای باستان، پارتیان و ساسانیان نیستند. و نتیجتاً ادعای غیرعلمی و عجیب رسمیت هزاران ساله زبان فارسی در ایران خود بخود از درجه اعتبار ساقط میگردد.
لازم به ذکر است که «زبان رسمی» اصطلاحی مربوط به دوران مدرن، در ایران ۱۳۰۴ به بعد، میباشد که با قانون اساسی وارد عرصه حقوقی و سیستم اداری دولتهای مدرن شده و استفاده از آن برای دورانهای تاریخی امری نابجاست. بررسی زبانها در ادوار تاریخی را میتوان از لحاظ میزان گستردگی اجتماعیشان مورد بحث و مداقه قرار داد. مثلاً در هزار سال گذشته در ایران زبان ترکی هم زبان آریستوکراسی، کاتبان و ارتش بود و هم نقش زبان لینگوفرانکا یعنی زبان رابط بین ایرانیان مختلف از اتنیکهای (اقوام) گوناگون را داشته است. زبان فارسی در کنار زبان ترکی نیز، زبان برخی کاتبان دربار یعنی بخش کوچکی از دستگاه عریض و طویل دولتی بود. بنابراین از منظر سوسیولینگویستیک اهمیت و اعتبار زبان ترکی به مراتب بیش از فارسی بوده است. برای مثال اسناد و مدارک فراوان موجود در آثار سیاحان و مسیونرهای اروپایی دوران صفوی میتواند برای مطالعه بیشتر خواننده علاقمند در این زمینه مفید باشد.
عجیبترین بخش نوشته آقای سعیدی آنجاست که وی ادعا میکند که: در هیچ بخشی از قوانین بینالمللی و در هیچ کدام از قوانین اساسی کشورهای جهان ـ از جمله ایران ـ «حقی» به نام «آموزش (به) زبان مادری» تعریف نشده است؛ و دولتها نیز موظف به انجام آن نشدهاند. سازمان ملل صرفاً از حکومتها خواسته است که «حق تکلم» به زبانهای محلی را رعایت کنند؛ آن هم با این تبصره که در صورت در خطر دیدن یگانگی ملی، امنیت ملی و یکپارچگی سرزمینی، حتی همین «حق تکلم» نیز میتواند محدود شود. ناگفته پیداست که متأسفانه دولتها در ایران، تاکنون بسیار فراتر از تعهدات بینالمللی خود در این زمینه عمل کردهاند.
معلوم نیست وی واقعاً از دنیا بیخبر است یا عمداً تجاهل میکند. چرا میخواهد به خواننده القاء کند که در هیچ یک از کشورهای جهان دولتها موظف به آمادهسازی زیرساختهای آموزش به زبان مادری نیستند؟ آنهم در حالی که هر شخصی میداند از سوئیس گرفته تا همین عراق و افغانستان همسایه در کشورهای زیادی چندین زبان رسمی سراسری و غیر سراسری (رسمی منطقهای) وجود دارد که همگی هم تحت حمایت دولت قرار دارند. در مورد ایران هم واضح است که نه تنها فراتر از تعهدات بینالمللی عمل نشده، بلکه حتی برای اجرای اصل پانزدهم قانون اساسی نیز هنوز که هنوز است قدمی برداشته نشده است. ﻭﯾﺪﺋﻮی جلسه بیست و دوم مجلس تدوین قانون اساسی ایران (طرح تصویب اصل پانزدهم) موجود است و همه میتوانند آن را مشاهده نمایند. دیالوگ بین مولوی عبدالعزیز عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و آیتالله بهشتی نایب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی در جلسه مذکور از این قرار است:
ـ ﻣﻮﻟﻮﯼ ﻋﺒﺪﺍﻟﻌﺰﯾﺰ: ﯾﮑﯽ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻋﺮﺑﯽ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ، ﺁﯾﺎ ﺩﻭﻟﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﻣﻌﻠﻢ ﻋﺮﺑﯽ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ، ﻣﻠﺰﻡ ﻫﺴﺖ ﯾﺎ ﻧﻪ؟
ـ ﺑﻬﺸﺘﯽ: ﺑﻠﻪ، ﺁﻗﺎ.
ـ ﻣﻮﻟﻮﯼ ﻋﺒﺪﺍﻟﻌﺰﯾﺰ: ﯾﮑﯽ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﻠﻮﭼﯽ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ، ﺩﻭﻟﺖ ﻣﻠﺰﻡ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﻠﻮﭼﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺑﮕﯿﺮﺩ.
ـ ﺑﻬﺸﺘﯽ: ﺑﻠﻪ، ﻣﻠﺰﻣﻪ، ﺁﻗﺎ. ﻭقتی ﻣﯿﮕﯿﻢ ﺁﺯﺍﺩﻩ، ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻠﺰﻣﻪ.
ـ ﻣﻮﻟﻮﯼ ﻋﺒﺪﺍﻟﻌﺰﯾﺰ: ﯾﻌﻨﯽ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻣﻠﺰﻡ ﻫﺴﺖ؟
ـ ﺑﻬﺸﺘﯽ: ﺑﻠﻪ. ﯾﻌﻨﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﺣﻖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﺑﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺪﺭﯾﺲ ﮐﻨﻨﺪ، ﻃﺒﻖ ﺍﯾﻦ (ﺍﺻﻞ)، ﺁﻧﻮﻗﺖ ﺩﻭﻟﺖ ﻣﻮﻇﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ آنها ﺣﻖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ تأﻣﯿﻦ ﮐﻨﺪ.
منبع: نشریه آغری، شماره ۱۹۵، صفحه ۵، سال شانزدهم، ۱۹ مرداد ۱۳۹۹
@TurkUygarligi