🔸🔸🔸بازخورد🔸🔸🔸
♦️زبانِ فارسی و علم
✍ دکتر رحیم محمدی
بازنشر: ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴
(یک از دو)
در چند روز گذشته دوستان ما بحثهایی در بارهی زبان فارسی کردند و دکتر حسن محدثی هم به سختی کوشید از زبان دکتر محمدرضا باطنی بگوید که زبان فارسی زبان علم نیست و فارسی دست کم نسبت به علمِ مدرن عقیم است. ( https://t.me/NewHasanMohaddesi/12494
اما من هم که چند سالی است به خیال خودم در مورد زبان و گفتار و روایت و گفتمان، پژوهش و تأمل میکنم و چیزهایی مینویسم و دفتری پراکندهام، مایلم به طور گذرا چند نکته به بحثهای دوستانم اضافه کنم و احیاناً گوشهای به آنها بزنم:
۱- زبان که فقط لغت و واژه و دالّ و نشانه نیست و هیچ زبانی هم را نمیتوان به اسم و فعل و قید فروکاست، حتی نمیتوان زبان را به عبارت و جمله و پاراگراف فروکاست. زبان ابعاد و سطوح متکثر و پیچیدهای دارد که فیلولوگها و «اهل ادب» و «لغتشناسان» چیزی از آنها نمیدانند.
۲ـ ما وقتی مطالعات و پژوهشها در مورد زبان فارسی را با زبانهای تقریباً همدورهی آن، مثل یونانی و لاتین و حتی فرانسوی به طور گذرا مقایسه میکنیم، متوجه میشویم که فیلسوفانِ زبان و انسانشناسانِ زبان و جامعهشناسانِ زبان و تاریخدانانِ زبان، پژوهشها و کارهای بزرگی در مورد آن زبانها کردهاند. اما هنوز زبان فارسی به نظریههایِ فلسفهی زبان آزموده و سنجیده نشده است، به نظریههای جامعهشناسیِ زبان آزموده نشده است، به نظریههای علوم دیگر نیز آزموده نشده است. این سخنان به معنای آن است، ما چیز چندان دندانگیری در مورد زبان فارسی نمیدانیم.
۳ـ در سال ۱۲۳۰ هجری قمری که عباس میرزا و قائم مقام فراهانی در دارالخلافهی تبریز به این نتیجه رسیدند که یک جمع ۵ نفره از جوانان مستعد ایرانی، برای آموختن «علوم جدیده» به بریتانیای آن روز بفرستند، یکی از آن جوانان شخصی بود به اسم «میرزا صالح شیرازی» که وی سفرنامهی این سفر بیسابقه را نوشته است. او در همان آغاز سفرنامهی خود آورده است که یک روز مقام مافوق من، به من اطلاع داد؛ میخواهم تو را برای «تحصیل صنعت» به «مملکت اِنگلند» بفرستم. میرزا صالح مقداری تأمل کرد و گفت: قربان من در «صنعت» ذوقی ندارم، مرا برای تحصیل «حکمتِ طبیعی» بفرستید که در این باره ذوق دارم.
من که این گفتگو را از زبان او خواندم، تاکنون بارها از خود پرسیدهام؛ ۲۱۶ سال پیش در آن روزها میرزا صالح شیرازی در شهر تبریز آن روز، از صنعت که ما امروزه آنرا به سان «تکنولوژی» و نتیجهی «انقلاب صنعتی» میفهمیم، چه میفهمید؟ و جالبتر اینکه، این مفهوم سرگردان «حکمتِ طبیعی» چگونه از ذهن و زبان او سر برآورده بود؟ و او چگونه آنچه از علوم جدیده در اروپا تکوین یافته بود، آن را به این اسم نامید؟ اتفاقاً ۱۲۰ سال پس از میرزا صالح، ایرانی دیگری که به «تاریخِ فلسفهی اروپا» علاقمند شده بود و گمان میکرد ترقیات جدید میوهی آن است، یک کتاب سه جلدی به اسم «سیر حکمت در اروپا» نوشت (زنده یاد محمدعلی فروغی) و فلسفهی یونانی ـ اروپایی را به سان حکمت توضیح داد! آنچه امروزه ما میدانیم حکمت یک واژه قرآنی بود، اما قبل از قرآن هم ایرانیان «دانشی» داشتند که آن را «فرزانگی» و «فرهیختگی» مینامیدند. در قرن ۶ هجری که شهابالدین سهروردی به این فکر افتاد، فرزانگی ایرانی را زنده کند و دوباره آن را توضیح دهد، آن را حکمت نامید و رسالهای به اسم «حکمت الاشراق» نوشت. بعدتر در دورهی صفوی نیز صدرالدین شیرازی کتاب خود را «حکمت متعالیه» نامید، اما کتاب او ادامهی حکمت سهروردی نبود! و امروزه اصولاً حکمت الاشراق در حوزههای علمیه خوانده نمیشود. ما هم که امروز رسالهی سهروردی را میخوانیم، اتفاقاً چیزی از حکمت قرآنی در آن نمیبینیم، بلکه به قول خود او مباحثی است که او از زبان «حکماء فارس» آورده است.
۴- باز آنچه ما امروزه میدانیم، در اروپا هیچوقت چیزی به اسم حکمت نبوده است، آنچه در یونان و روم و اروپای قدیم و جدید وجود داشت، «فلسفه» بوده است و فلسفه که منشاء یونانی دارد، اساساً حکمت نیست و حکمت هم فلسفه نیست. اما چرا ایرانیان فلسفهی یونانی و اروپایی را حکمت فهمیدند؟ و وقتی زنده یاد فروغی، تاریخ فلسفه در اروپا را به سان «سیر حکمت در اروپا» فهمید، او چگونه این دوگانگی و تعارض را برای خود حل کرد؟
ادامه در پست بعدی 👇🏾👇🏾
(کانال جامعه ایرانی) https://t.me/RahimMohamadi
#زبان
#زبان_فارسی
#رحیم_محمدی
@NewHasanMohaddesi
♦️زبانِ فارسی و علم
✍ دکتر رحیم محمدی
بازنشر: ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴
(یک از دو)
در چند روز گذشته دوستان ما بحثهایی در بارهی زبان فارسی کردند و دکتر حسن محدثی هم به سختی کوشید از زبان دکتر محمدرضا باطنی بگوید که زبان فارسی زبان علم نیست و فارسی دست کم نسبت به علمِ مدرن عقیم است. ( https://t.me/NewHasanMohaddesi/12494
اما من هم که چند سالی است به خیال خودم در مورد زبان و گفتار و روایت و گفتمان، پژوهش و تأمل میکنم و چیزهایی مینویسم و دفتری پراکندهام، مایلم به طور گذرا چند نکته به بحثهای دوستانم اضافه کنم و احیاناً گوشهای به آنها بزنم:
۱- زبان که فقط لغت و واژه و دالّ و نشانه نیست و هیچ زبانی هم را نمیتوان به اسم و فعل و قید فروکاست، حتی نمیتوان زبان را به عبارت و جمله و پاراگراف فروکاست. زبان ابعاد و سطوح متکثر و پیچیدهای دارد که فیلولوگها و «اهل ادب» و «لغتشناسان» چیزی از آنها نمیدانند.
۲ـ ما وقتی مطالعات و پژوهشها در مورد زبان فارسی را با زبانهای تقریباً همدورهی آن، مثل یونانی و لاتین و حتی فرانسوی به طور گذرا مقایسه میکنیم، متوجه میشویم که فیلسوفانِ زبان و انسانشناسانِ زبان و جامعهشناسانِ زبان و تاریخدانانِ زبان، پژوهشها و کارهای بزرگی در مورد آن زبانها کردهاند. اما هنوز زبان فارسی به نظریههایِ فلسفهی زبان آزموده و سنجیده نشده است، به نظریههای جامعهشناسیِ زبان آزموده نشده است، به نظریههای علوم دیگر نیز آزموده نشده است. این سخنان به معنای آن است، ما چیز چندان دندانگیری در مورد زبان فارسی نمیدانیم.
۳ـ در سال ۱۲۳۰ هجری قمری که عباس میرزا و قائم مقام فراهانی در دارالخلافهی تبریز به این نتیجه رسیدند که یک جمع ۵ نفره از جوانان مستعد ایرانی، برای آموختن «علوم جدیده» به بریتانیای آن روز بفرستند، یکی از آن جوانان شخصی بود به اسم «میرزا صالح شیرازی» که وی سفرنامهی این سفر بیسابقه را نوشته است. او در همان آغاز سفرنامهی خود آورده است که یک روز مقام مافوق من، به من اطلاع داد؛ میخواهم تو را برای «تحصیل صنعت» به «مملکت اِنگلند» بفرستم. میرزا صالح مقداری تأمل کرد و گفت: قربان من در «صنعت» ذوقی ندارم، مرا برای تحصیل «حکمتِ طبیعی» بفرستید که در این باره ذوق دارم.
من که این گفتگو را از زبان او خواندم، تاکنون بارها از خود پرسیدهام؛ ۲۱۶ سال پیش در آن روزها میرزا صالح شیرازی در شهر تبریز آن روز، از صنعت که ما امروزه آنرا به سان «تکنولوژی» و نتیجهی «انقلاب صنعتی» میفهمیم، چه میفهمید؟ و جالبتر اینکه، این مفهوم سرگردان «حکمتِ طبیعی» چگونه از ذهن و زبان او سر برآورده بود؟ و او چگونه آنچه از علوم جدیده در اروپا تکوین یافته بود، آن را به این اسم نامید؟ اتفاقاً ۱۲۰ سال پس از میرزا صالح، ایرانی دیگری که به «تاریخِ فلسفهی اروپا» علاقمند شده بود و گمان میکرد ترقیات جدید میوهی آن است، یک کتاب سه جلدی به اسم «سیر حکمت در اروپا» نوشت (زنده یاد محمدعلی فروغی) و فلسفهی یونانی ـ اروپایی را به سان حکمت توضیح داد! آنچه امروزه ما میدانیم حکمت یک واژه قرآنی بود، اما قبل از قرآن هم ایرانیان «دانشی» داشتند که آن را «فرزانگی» و «فرهیختگی» مینامیدند. در قرن ۶ هجری که شهابالدین سهروردی به این فکر افتاد، فرزانگی ایرانی را زنده کند و دوباره آن را توضیح دهد، آن را حکمت نامید و رسالهای به اسم «حکمت الاشراق» نوشت. بعدتر در دورهی صفوی نیز صدرالدین شیرازی کتاب خود را «حکمت متعالیه» نامید، اما کتاب او ادامهی حکمت سهروردی نبود! و امروزه اصولاً حکمت الاشراق در حوزههای علمیه خوانده نمیشود. ما هم که امروز رسالهی سهروردی را میخوانیم، اتفاقاً چیزی از حکمت قرآنی در آن نمیبینیم، بلکه به قول خود او مباحثی است که او از زبان «حکماء فارس» آورده است.
۴- باز آنچه ما امروزه میدانیم، در اروپا هیچوقت چیزی به اسم حکمت نبوده است، آنچه در یونان و روم و اروپای قدیم و جدید وجود داشت، «فلسفه» بوده است و فلسفه که منشاء یونانی دارد، اساساً حکمت نیست و حکمت هم فلسفه نیست. اما چرا ایرانیان فلسفهی یونانی و اروپایی را حکمت فهمیدند؟ و وقتی زنده یاد فروغی، تاریخ فلسفه در اروپا را به سان «سیر حکمت در اروپا» فهمید، او چگونه این دوگانگی و تعارض را برای خود حل کرد؟
ادامه در پست بعدی 👇🏾👇🏾
(کانال جامعه ایرانی) https://t.me/RahimMohamadi
#زبان
#زبان_فارسی
#رحیم_محمدی
@NewHasanMohaddesi