♦️نظریهخوانی، نظریهبازی، نظریهسازی: در بارهی مداخلهی ارزشمند دکتر محمودی /۱
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۶ دی ۱۴۰۳
از مداخلهی ارزشمند دکتر محسن محمودی دوست عزیز اندیشهمند ام در بارهی تفاوتهای فکریی من و دکتر مهرآیین و نقدهای متقابلی که به هم در عین دوستی گاه داشته ایم، قدردانی میکنم و بسیار از ایشان سپاسگزاری میکنم!
دوست عزیز ام دکتر مهرآیین را اندیشهمندی پرتلاش و دلسوز میشناسم. سالها است که تلاشها و کوششهای فکریی او را دنبال میکنم و دوستیی ما از چند دهه قبل آغاز شده است. اگرچه خط و مشی فکریمان تفاوت دارد، اما من همیشه احترام قلبی ام معطوف به ایشان بوده و همیشه از هستیی بخشنده برای ایشان طلب خیر و نیکویی و توفیق داشته ام و دارم. کوششهای او را بسیار ارزشمند میدانم و خوشحال ام که او پرتلاش ادامه میدهد و امیدوار ام همیشه همینگونه موفق باشد!
از آنجایی که توجه انتقادی به آثار همعصران و دوستان را لازمهی کار ام میدانم، گاهی به اندیشههای دکتر مهرآیین نیز نگاهی انتقادی داشته ام. اتفاقا در ماههای اخیر بعد از دیدار در پژوهشگاه علوم انسانی به ایشان پیشنهاد کردم که گفتوگویی انتقادی در بارهی طرز مواجهه با اندیشههای صاحبنظران غیرایرانی داشته باشیم؛ چون فکر میکنم این چنین گفتوگویی مفید و روشنگر باشد.
یکی از اختلافات فکری ام با ایشان بر سر نوع مواجهه با اندیشههای دیگران و از جمله متفکران غربی است. من طرز مواجهه با اندیشههای متفکران غربی و غیر غربی را در سه نوع مواجهه دستهبندی میکنم:
۱. نظریهخوانی: نظریهخوانی در اینجا یعنی آرا و نظریات دیگران را بخوانیم و بیاموزیم و با آنها آشنا بشویم. در این مرحله هم با تاریخ و سیر اندیشهها آشنا میشویم و هم ورزش فکری میکنیم و هم میتوانیم در آینده مستعد وامگیری یا الهامگیری از آنها بشویم. البته، نظریهخوانی در نظر ام وقتی شکل مطلوبتری پیدا میکند که مسالهمندانه باشد. ما با مسالهای درگیر هستیم و برای حل آن یا برای پاسخگویی به پرسشهایمان، سراغ نظریهها و اندیشههای دیگران میرویم. من نظریهخوانیی دایرهالمعارفی را مطلوب نمیدانم، زیرا ذهن ما را بدل به مخزن نظریههای جورواجور میسازد.
۲. نظریهبازی: سطح بالاتر از نظریهخوانی، نظریهبازی است. در نظریهبازی فرد اشتغال و علاقهی فراوانی دارد که در هر بحث و گفتوگویی آرای این و آن را بهکار بگیرد. شکل سادهی آن را در جلسهای دوستانه شاهد بودم. چند نفر در حال گفتوگو بودیم و فرد محترمی که در اغلب اوقات ساکت بود، هر از گاهی به مناسبت سخن کسی از طرفین، جملهای از نیچه، هگل، کانت بهتناسب میگفت و دو باره خاموش میشد. نظریهبازی اشتغال مداوم داشتن به تطبیق نظریههای دیگران با وضع و حال اینجا و اکنونی نیست. نظریهبازی اولا اگرچه یک سطح بالاتر از نظریهخوانی است و انجام آن کار هر کسی نیست (زیرا لازمه اش آشنایی با تنوعی از نظریهها و اندیشهها است)، ولی فرد را در مرحلهی مصرفکنندهی آرای دیگران نگه میدارد. ثانیا، بسیاری اوقات تلاش برای تطبیق آرای دیگران که در جامعه و فرهنگ دیگری زیست کرده اند یا میکنند و با مسائل دیگری مواجه بوده اند یا مواجه اند، با وضع اینجا و اکنونی موجه نیست و بهلحاظ نظری یا روشی قابل دفاع نیست؛ زیرا نظریهها در معارف انسانی اگرچه جهانشمول صورتبندی میشوند، اما بهنحو زمینهمند آفریده میشوند و پیوند قابل توجهی با زمینه و خاستگاه اجتماعی و فرهنگیی خود دارند. ثالثا، اشتغال مداوم به نظریهبازی مانع از آن میشود که اندیشهمند بتواند خود به یک دستگاه فکریی منسجمی دست یابد، زیرا تمام هم و غم او معطوف به بهکارگیریی پارههای فکری و آرای دیگران است و این آرا و اندیشهها الزاما پیکره و دستگاه فکریی منسجمی را پدید نمیآورند و چه بسا با هم ناهمساز اند.
از نظر من دکتر یوسف اباذری در جامعهشناسیی ایران مروج این شیوهی مواجهه با اندیشهها و نظریهها بود و نحوهی کاربست افکار غربیان توسط او برای بسیاری بدل به الگو شد. او در اغلب سخنان و نوشتههای خود ایدهای را از یکی از غربیان بهکار گرفت (درست مثل آخوندها که اول سخنشان آیه یا حدیثی میخوانند) و سپس به بسط سخنان خود در بارهی پدیدهای در ایران پرداخت. بهعنوان مثال ببینید که اباذری چهگونه از ایدهی ماکس شلر در نوشتهی خود در بارهی جنبش شهریور ۱۴۰۱ بهره گرفته است:
ادامه دارد👇👇👇
#نظریهبازی
#نظریهسازی
#یوسف_اباذری
#محسن_محمودی
#مصطفی_مهرآیین
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۶ دی ۱۴۰۳
از مداخلهی ارزشمند دکتر محسن محمودی دوست عزیز اندیشهمند ام در بارهی تفاوتهای فکریی من و دکتر مهرآیین و نقدهای متقابلی که به هم در عین دوستی گاه داشته ایم، قدردانی میکنم و بسیار از ایشان سپاسگزاری میکنم!
دوست عزیز ام دکتر مهرآیین را اندیشهمندی پرتلاش و دلسوز میشناسم. سالها است که تلاشها و کوششهای فکریی او را دنبال میکنم و دوستیی ما از چند دهه قبل آغاز شده است. اگرچه خط و مشی فکریمان تفاوت دارد، اما من همیشه احترام قلبی ام معطوف به ایشان بوده و همیشه از هستیی بخشنده برای ایشان طلب خیر و نیکویی و توفیق داشته ام و دارم. کوششهای او را بسیار ارزشمند میدانم و خوشحال ام که او پرتلاش ادامه میدهد و امیدوار ام همیشه همینگونه موفق باشد!
از آنجایی که توجه انتقادی به آثار همعصران و دوستان را لازمهی کار ام میدانم، گاهی به اندیشههای دکتر مهرآیین نیز نگاهی انتقادی داشته ام. اتفاقا در ماههای اخیر بعد از دیدار در پژوهشگاه علوم انسانی به ایشان پیشنهاد کردم که گفتوگویی انتقادی در بارهی طرز مواجهه با اندیشههای صاحبنظران غیرایرانی داشته باشیم؛ چون فکر میکنم این چنین گفتوگویی مفید و روشنگر باشد.
یکی از اختلافات فکری ام با ایشان بر سر نوع مواجهه با اندیشههای دیگران و از جمله متفکران غربی است. من طرز مواجهه با اندیشههای متفکران غربی و غیر غربی را در سه نوع مواجهه دستهبندی میکنم:
۱. نظریهخوانی: نظریهخوانی در اینجا یعنی آرا و نظریات دیگران را بخوانیم و بیاموزیم و با آنها آشنا بشویم. در این مرحله هم با تاریخ و سیر اندیشهها آشنا میشویم و هم ورزش فکری میکنیم و هم میتوانیم در آینده مستعد وامگیری یا الهامگیری از آنها بشویم. البته، نظریهخوانی در نظر ام وقتی شکل مطلوبتری پیدا میکند که مسالهمندانه باشد. ما با مسالهای درگیر هستیم و برای حل آن یا برای پاسخگویی به پرسشهایمان، سراغ نظریهها و اندیشههای دیگران میرویم. من نظریهخوانیی دایرهالمعارفی را مطلوب نمیدانم، زیرا ذهن ما را بدل به مخزن نظریههای جورواجور میسازد.
۲. نظریهبازی: سطح بالاتر از نظریهخوانی، نظریهبازی است. در نظریهبازی فرد اشتغال و علاقهی فراوانی دارد که در هر بحث و گفتوگویی آرای این و آن را بهکار بگیرد. شکل سادهی آن را در جلسهای دوستانه شاهد بودم. چند نفر در حال گفتوگو بودیم و فرد محترمی که در اغلب اوقات ساکت بود، هر از گاهی به مناسبت سخن کسی از طرفین، جملهای از نیچه، هگل، کانت بهتناسب میگفت و دو باره خاموش میشد. نظریهبازی اشتغال مداوم داشتن به تطبیق نظریههای دیگران با وضع و حال اینجا و اکنونی نیست. نظریهبازی اولا اگرچه یک سطح بالاتر از نظریهخوانی است و انجام آن کار هر کسی نیست (زیرا لازمه اش آشنایی با تنوعی از نظریهها و اندیشهها است)، ولی فرد را در مرحلهی مصرفکنندهی آرای دیگران نگه میدارد. ثانیا، بسیاری اوقات تلاش برای تطبیق آرای دیگران که در جامعه و فرهنگ دیگری زیست کرده اند یا میکنند و با مسائل دیگری مواجه بوده اند یا مواجه اند، با وضع اینجا و اکنونی موجه نیست و بهلحاظ نظری یا روشی قابل دفاع نیست؛ زیرا نظریهها در معارف انسانی اگرچه جهانشمول صورتبندی میشوند، اما بهنحو زمینهمند آفریده میشوند و پیوند قابل توجهی با زمینه و خاستگاه اجتماعی و فرهنگیی خود دارند. ثالثا، اشتغال مداوم به نظریهبازی مانع از آن میشود که اندیشهمند بتواند خود به یک دستگاه فکریی منسجمی دست یابد، زیرا تمام هم و غم او معطوف به بهکارگیریی پارههای فکری و آرای دیگران است و این آرا و اندیشهها الزاما پیکره و دستگاه فکریی منسجمی را پدید نمیآورند و چه بسا با هم ناهمساز اند.
از نظر من دکتر یوسف اباذری در جامعهشناسیی ایران مروج این شیوهی مواجهه با اندیشهها و نظریهها بود و نحوهی کاربست افکار غربیان توسط او برای بسیاری بدل به الگو شد. او در اغلب سخنان و نوشتههای خود ایدهای را از یکی از غربیان بهکار گرفت (درست مثل آخوندها که اول سخنشان آیه یا حدیثی میخوانند) و سپس به بسط سخنان خود در بارهی پدیدهای در ایران پرداخت. بهعنوان مثال ببینید که اباذری چهگونه از ایدهی ماکس شلر در نوشتهی خود در بارهی جنبش شهریور ۱۴۰۱ بهره گرفته است:
ادامه دارد👇👇👇
#نظریهبازی
#نظریهسازی
#یوسف_اباذری
#محسن_محمودی
#مصطفی_مهرآیین
@NewHasanMohaddesi