«دیشب چه خوابی دیدی پاراجانف؟»🔻
✍ فراز فشارکی:«۱۲ سال پیش که شروع به ضبط گفتوگوهای اسکایپی با پدر و مادرم کردم، اصلاً فکر نمیکردم که قرار است بر اساس آن فیلمی بسازم. اگر به این فکر میکردم، هیچوقت این گفتوگوها را ضبط نمیکردم. آنها را فقط به این دلیل ضبط کردم که به نظرم داشت اتفاق مهمی رخ میداد ــ اتفاقی که به علت مهاجرت در زندگیِ بسیاری از ما رخ داده است … اگر نویسنده بودم آن لحظات را مینوشتم اما حتی فرصتِ نوشتن هم نداشتم. این بود که برای ثبت کردن گفتوگوها باید کار دیگری میکردم. تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که نرمافزاری را دانلود کنم تا همهی صحبتها به طور خودکار ضبط شود. از جایی به بعد یادمان رفت که چنین نرمافزاری هست و دارد ما را نگاه میکند. بیشتر هدفم این بود که این لحظات را برای خودم در جایی نگه دارم. شاید چون در گفتوگوهای اسکایپی اتفاقات خیلی نابی میافتاد. شاید دلم میخواست که آنها را ثبت کنم و یک روز به بعضی از آن لحظات برگردم و آنها را در فیلمهای داستانی بازآفرینی کنم. بعدها وقتی دوباره آن گفتوگوها را دیدم با خودم گفتم چرا آنها را بازآفرینی کنم؟ چرا وقتی خودشان هستند کپیشان کنم؟»
✍ «چیزی که از تماشای آن ۸۰ ساعت گفتوگو و تدوین آن فیلم اولیه فهمیدم این است که چقدر ایدئولوژیِ مردسالار روی من تأثیر گذاشته است. من در مقایسه با پدر و مادرم به نسل جوانتری تعلق دارم و خود را پیشرو میدانم. اما وقتی خودم را از بیرون، یعنی از فاصله، دیدم تازه فهمیدم که همان سم ترسناک مردسالارانهی خیلی قوی در من هم اثر کرده است. مثلاً همین که میخواستم پدرم را به قهرمان فیلم تبدیل کنم؛ همین که همیشه پدرم محور داستانی بود که از خانوادهام تعریف میکردم و مادرم در روایتها غایب بود. حالا بگذریم از جزئیاتِ مسموم روابط روزانهام که چقدر تحت تأثیر آن کلیشهها بوده بیآنکه خودم بدانم. این فقط یک مثال است. البته نمیدانم که آیا چیزی عوض شده یا نه ولی حداقل چشمم به روی بعضی چیزها باز شده است.»
✍ «تدوین فیلم ۵ سال طول کشید. نمیدانم که چند نسخه و به قول تو چند فیلم داشتم. بر اساس اینکه حال و روزم چه جوری است، بر اساس حال و هوای سیاسی، و بر اساس ارتباطم با پدر و مادرم فیلم عوض میشد … اتفاق عجیبی که داشت رخ میداد این بود که مثل نوعی خدا پشت میز تدوین مینشستم و میتوانستم آن ارتباط را به هر شکلی که میخواهم دستکاری کنم. یک روز میتوانستم تصویری از خودم بسازم که آرمانیترین تصویر از پسر مهربان و طناز یک خانواده باشد. و روز بعد میتوانستم تصویر نفرتانگیزی از خودم ارائه کنم که تماشایش سخت باشد. نوعی تدوین میتوانست پدرم را به بینظیرترین پدر دنیا تبدیل کند و هفتهی بعد با تدوینی دیگر میتوانستم از او تصویری بسازم که آدمها بگویند چطور شما در یک خانه با هم زندگی میکردید؟ و این خیلی ترسناک بود چون قبلاً فکر میکردم که مادهی خامی دارم که هیچ دستی در آن برده نشده و واقعیتر از آن ممکن نیست ولی حالا میدیدم که پشت میز تدوین میتوانم هزاران دروغ از این مادهی خام در بیاورم. یاد حرف کیارستمی افتادم که همیشه در کارگاهش میگفت «دوربین دروغ نمیگوید». حرف جالبی است اما نمیفهمم که چطور میشود در تدوین از دوربینِ راستگو چنان دروغهایی سرِ هم کرد و به مخاطب تحویل داد. اصلاً دروغ و راست یعنی چه؟ بسیاری از صحنههایی که در این فیلم میبینیم اتفاق نیفتاده است. اینها را من طوری تدوین کردهام که انگار اتفاق افتاده است. ولی آیا اینها کمتر از صحنههایی که واقعاً اتفاق افتاده واقعی است؟ به نظرم نه! یعنی دقیقاً صحنهای که به این صورت تدوین کردهام میتوانست به این صورت اتفاق بیفتد ولی نیفتاده است. حتی پدر و مادرم هم نمیتوانند بگویند کدام یک از صحنههای فیلم یک به یک اتفاق افتاده و کدام از طریق تدوین ساخته شده است. میدانی منظورم چیست؟ من تمام مدت با این مسئله درگیر بودم که واقعی چیست و غیرواقعی چیست. من نمیدانم که واقعیتِ خانوادهی ما چیست اما چیزی که دارم تدوین میکنم میتوانست نوعی واقعیتِ خانوادهی ما باشد.»
@NashrAasoo 💭
✍ فراز فشارکی:«۱۲ سال پیش که شروع به ضبط گفتوگوهای اسکایپی با پدر و مادرم کردم، اصلاً فکر نمیکردم که قرار است بر اساس آن فیلمی بسازم. اگر به این فکر میکردم، هیچوقت این گفتوگوها را ضبط نمیکردم. آنها را فقط به این دلیل ضبط کردم که به نظرم داشت اتفاق مهمی رخ میداد ــ اتفاقی که به علت مهاجرت در زندگیِ بسیاری از ما رخ داده است … اگر نویسنده بودم آن لحظات را مینوشتم اما حتی فرصتِ نوشتن هم نداشتم. این بود که برای ثبت کردن گفتوگوها باید کار دیگری میکردم. تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که نرمافزاری را دانلود کنم تا همهی صحبتها به طور خودکار ضبط شود. از جایی به بعد یادمان رفت که چنین نرمافزاری هست و دارد ما را نگاه میکند. بیشتر هدفم این بود که این لحظات را برای خودم در جایی نگه دارم. شاید چون در گفتوگوهای اسکایپی اتفاقات خیلی نابی میافتاد. شاید دلم میخواست که آنها را ثبت کنم و یک روز به بعضی از آن لحظات برگردم و آنها را در فیلمهای داستانی بازآفرینی کنم. بعدها وقتی دوباره آن گفتوگوها را دیدم با خودم گفتم چرا آنها را بازآفرینی کنم؟ چرا وقتی خودشان هستند کپیشان کنم؟»
✍ «چیزی که از تماشای آن ۸۰ ساعت گفتوگو و تدوین آن فیلم اولیه فهمیدم این است که چقدر ایدئولوژیِ مردسالار روی من تأثیر گذاشته است. من در مقایسه با پدر و مادرم به نسل جوانتری تعلق دارم و خود را پیشرو میدانم. اما وقتی خودم را از بیرون، یعنی از فاصله، دیدم تازه فهمیدم که همان سم ترسناک مردسالارانهی خیلی قوی در من هم اثر کرده است. مثلاً همین که میخواستم پدرم را به قهرمان فیلم تبدیل کنم؛ همین که همیشه پدرم محور داستانی بود که از خانوادهام تعریف میکردم و مادرم در روایتها غایب بود. حالا بگذریم از جزئیاتِ مسموم روابط روزانهام که چقدر تحت تأثیر آن کلیشهها بوده بیآنکه خودم بدانم. این فقط یک مثال است. البته نمیدانم که آیا چیزی عوض شده یا نه ولی حداقل چشمم به روی بعضی چیزها باز شده است.»
✍ «تدوین فیلم ۵ سال طول کشید. نمیدانم که چند نسخه و به قول تو چند فیلم داشتم. بر اساس اینکه حال و روزم چه جوری است، بر اساس حال و هوای سیاسی، و بر اساس ارتباطم با پدر و مادرم فیلم عوض میشد … اتفاق عجیبی که داشت رخ میداد این بود که مثل نوعی خدا پشت میز تدوین مینشستم و میتوانستم آن ارتباط را به هر شکلی که میخواهم دستکاری کنم. یک روز میتوانستم تصویری از خودم بسازم که آرمانیترین تصویر از پسر مهربان و طناز یک خانواده باشد. و روز بعد میتوانستم تصویر نفرتانگیزی از خودم ارائه کنم که تماشایش سخت باشد. نوعی تدوین میتوانست پدرم را به بینظیرترین پدر دنیا تبدیل کند و هفتهی بعد با تدوینی دیگر میتوانستم از او تصویری بسازم که آدمها بگویند چطور شما در یک خانه با هم زندگی میکردید؟ و این خیلی ترسناک بود چون قبلاً فکر میکردم که مادهی خامی دارم که هیچ دستی در آن برده نشده و واقعیتر از آن ممکن نیست ولی حالا میدیدم که پشت میز تدوین میتوانم هزاران دروغ از این مادهی خام در بیاورم. یاد حرف کیارستمی افتادم که همیشه در کارگاهش میگفت «دوربین دروغ نمیگوید». حرف جالبی است اما نمیفهمم که چطور میشود در تدوین از دوربینِ راستگو چنان دروغهایی سرِ هم کرد و به مخاطب تحویل داد. اصلاً دروغ و راست یعنی چه؟ بسیاری از صحنههایی که در این فیلم میبینیم اتفاق نیفتاده است. اینها را من طوری تدوین کردهام که انگار اتفاق افتاده است. ولی آیا اینها کمتر از صحنههایی که واقعاً اتفاق افتاده واقعی است؟ به نظرم نه! یعنی دقیقاً صحنهای که به این صورت تدوین کردهام میتوانست به این صورت اتفاق بیفتد ولی نیفتاده است. حتی پدر و مادرم هم نمیتوانند بگویند کدام یک از صحنههای فیلم یک به یک اتفاق افتاده و کدام از طریق تدوین ساخته شده است. میدانی منظورم چیست؟ من تمام مدت با این مسئله درگیر بودم که واقعی چیست و غیرواقعی چیست. من نمیدانم که واقعیتِ خانوادهی ما چیست اما چیزی که دارم تدوین میکنم میتوانست نوعی واقعیتِ خانوادهی ما باشد.»
@NashrAasoo 💭