🔸سی ثانیه تماس
مادرم میگوید: سلام رحیم کجایی؟
به سکوت وادارش میکنند.
مبادا بفهمیم کجاست.
پدرم به شوشتری میگوید: اذیتتان که نکردند؟
حرفش تمام نشده تذکر میدهند که فارسی صحبت کن.
مبادا حرفی بزنی که ما نفهمیم.
بحث را عوض میکند، میگوید اینجا خیلی راحتم، اتاقی دارم با یک تخت، مبل و حمام و سکوت طولانی بعد از حرفش…
میخواهد ما نگرانش نباشیم.
بلافاصله تذکر میدهند که تلفن قطع خواهد شد.
میگوید به محمد و فاطمه و عاطفه بگو دوستشان دارم؛ فقط….
و تلفن قطع میشود.
سی ثانیه از حقوق انسانی
سی ثانیه از حقوق اسلامی
سی ثانیه از حقوق مدنی
سی ثانیه از زندگی…
مهلت ندادند ما حرفی بزنیم، بگوییم نمیدانی یکی را گرفتهاند و هزاران هزار شکفتهاند، دوستانت از همه جا جویای احوالت هستند و ما هیچ جز شرمندگی نداریم.
تلفن مامان لحظهای از زنگ زدن نمیایسته. همه میگن وای به حال بازپرس که با عمو رحیم تنها مونده و میخندند.
امروز آقای دردکشان با خانواده آمده بود، خانم محتشمی پور آمده بود، آقا سید دوست داشتنیات از اهواز آمده بود که فقط بگوید آقا رحیم من هستم. عمو و عمه و مامانبزرگ و دایی رو که نگم برات…
ما اینجا خیلی شرمنده شدیم از لطف مردم، خیلی.
مهلت ندادند که ما حرفی بزنیم اما میدانم
اما مطمئنم که خودت بهتر میدانی
میدانی که چه همراهان و همرزمان عزیزی داری
✍ محمد قمیشی
فرزند “قهرمان” رحیم قمیشی
@MostafaTajzadeh
مادرم میگوید: سلام رحیم کجایی؟
به سکوت وادارش میکنند.
مبادا بفهمیم کجاست.
پدرم به شوشتری میگوید: اذیتتان که نکردند؟
حرفش تمام نشده تذکر میدهند که فارسی صحبت کن.
مبادا حرفی بزنی که ما نفهمیم.
بحث را عوض میکند، میگوید اینجا خیلی راحتم، اتاقی دارم با یک تخت، مبل و حمام و سکوت طولانی بعد از حرفش…
میخواهد ما نگرانش نباشیم.
بلافاصله تذکر میدهند که تلفن قطع خواهد شد.
میگوید به محمد و فاطمه و عاطفه بگو دوستشان دارم؛ فقط….
و تلفن قطع میشود.
سی ثانیه از حقوق انسانی
سی ثانیه از حقوق اسلامی
سی ثانیه از حقوق مدنی
سی ثانیه از زندگی…
مهلت ندادند ما حرفی بزنیم، بگوییم نمیدانی یکی را گرفتهاند و هزاران هزار شکفتهاند، دوستانت از همه جا جویای احوالت هستند و ما هیچ جز شرمندگی نداریم.
تلفن مامان لحظهای از زنگ زدن نمیایسته. همه میگن وای به حال بازپرس که با عمو رحیم تنها مونده و میخندند.
امروز آقای دردکشان با خانواده آمده بود، خانم محتشمی پور آمده بود، آقا سید دوست داشتنیات از اهواز آمده بود که فقط بگوید آقا رحیم من هستم. عمو و عمه و مامانبزرگ و دایی رو که نگم برات…
ما اینجا خیلی شرمنده شدیم از لطف مردم، خیلی.
مهلت ندادند که ما حرفی بزنیم اما میدانم
اما مطمئنم که خودت بهتر میدانی
میدانی که چه همراهان و همرزمان عزیزی داری
✍ محمد قمیشی
فرزند “قهرمان” رحیم قمیشی
@MostafaTajzadeh