#غربت_زیبا
#پارت_59
#فصل_2
ترجیح دادم سکوت کنم چون تهدید میکرد همش!!!!!
اون برگ برنده داشت؛ مامانم ولی من هیچی نداشتم!!
برای همین مجبور بودم همش سکوت کنم و هیچی نگم.
ولی وقتی ارج منو پیدا کنه همه این دردسرها تموم میشه
زودتر برسم از دست این حرومزاده ها راحت شم!!!
آنا یکم خوراکی برداشت و
بدون توجه به من رفت سمت اتاقش
دستگیره در پایین کشید؛
در در اتاق را باز کرد اما داخل نرفت
برگشت و گفت:
ـ راستی!!!
هرزه تو هستی که به تازگی با سه نفر سکس داشتی!
خندید و رفت داخل اتاقش
در رو قفل کرده
من مات مونده بودم!!
دهنم باز نمیشد تا حرفی بزنم
اما باور نمیشد
انقدر گستاخ باشه!!
دلم میخواست بلند شم با دست بزنم
تو دهنش!!!!!!
اما فعلاً برگ برنده دستاش بود
من واسه مامانم حاضر بودم
هر کاری بکنم
تنها امیدم ارج بود
کاش!!!
بفهمه پیدام کنه!!
کاش الان پیشم بود!!
کاش زنش شده بودم و
مقاومت نمیکردم!
اما اگه ازدواج میکردم..
نمیتونستم موفق شم ؟
نمیتونستم کار کنم ؟
نمیتونستم درس بخونم ؟
ارج منو دوست داشت!
کاش قدر میدونستم!!!
الان که ندارمش میفهمم
باید باهاش ازدواج میکردم!!
باهاش ازدواج میکردم!!
میتونستم درس بخونم
میتونستم کار کنم!!
میتونستم بیام خارج!!
کاش اینا رو زودتر میفهمیدم
ولی الان دیر بود!
انقدر دیر بود
که احتمال داشت
یه آدم عوضی من رو برای خودش بگیره
و من دیگه ارج رو نداشته باشم
البته الانم ارج رو ندارم
فقط یه نقطه کوچیک روشنایی تو دلم بود!!
کاش اون ناامید نشه!
الان ضمناً فقط به خاطر مامان و ارج هست!!
کاش الان مامان حالش خوب باشه
کاش ارج نگرانم بشه
و پیدام کنه
تو همین فکرا بودم
که در باز شد و آرمان اومد داخل.......
🌑 @Dark_moon_story
#پارت_59
#فصل_2
ترجیح دادم سکوت کنم چون تهدید میکرد همش!!!!!
اون برگ برنده داشت؛ مامانم ولی من هیچی نداشتم!!
برای همین مجبور بودم همش سکوت کنم و هیچی نگم.
ولی وقتی ارج منو پیدا کنه همه این دردسرها تموم میشه
زودتر برسم از دست این حرومزاده ها راحت شم!!!
آنا یکم خوراکی برداشت و
بدون توجه به من رفت سمت اتاقش
دستگیره در پایین کشید؛
در در اتاق را باز کرد اما داخل نرفت
برگشت و گفت:
ـ راستی!!!
هرزه تو هستی که به تازگی با سه نفر سکس داشتی!
خندید و رفت داخل اتاقش
در رو قفل کرده
من مات مونده بودم!!
دهنم باز نمیشد تا حرفی بزنم
اما باور نمیشد
انقدر گستاخ باشه!!
دلم میخواست بلند شم با دست بزنم
تو دهنش!!!!!!
اما فعلاً برگ برنده دستاش بود
من واسه مامانم حاضر بودم
هر کاری بکنم
تنها امیدم ارج بود
کاش!!!
بفهمه پیدام کنه!!
کاش الان پیشم بود!!
کاش زنش شده بودم و
مقاومت نمیکردم!
اما اگه ازدواج میکردم..
نمیتونستم موفق شم ؟
نمیتونستم کار کنم ؟
نمیتونستم درس بخونم ؟
ارج منو دوست داشت!
کاش قدر میدونستم!!!
الان که ندارمش میفهمم
باید باهاش ازدواج میکردم!!
باهاش ازدواج میکردم!!
میتونستم درس بخونم
میتونستم کار کنم!!
میتونستم بیام خارج!!
کاش اینا رو زودتر میفهمیدم
ولی الان دیر بود!
انقدر دیر بود
که احتمال داشت
یه آدم عوضی من رو برای خودش بگیره
و من دیگه ارج رو نداشته باشم
البته الانم ارج رو ندارم
فقط یه نقطه کوچیک روشنایی تو دلم بود!!
کاش اون ناامید نشه!
الان ضمناً فقط به خاطر مامان و ارج هست!!
کاش الان مامان حالش خوب باشه
کاش ارج نگرانم بشه
و پیدام کنه
تو همین فکرا بودم
که در باز شد و آرمان اومد داخل.......
🌑 @Dark_moon_story