انگره مَینیو، موجود فراطبیعی در آیین زرتشتی (که بعدها در زبان پهلوی به اهریمن معروف شد)، موجودیست که گفته میشود ذهنها را بهسوی ظلمت گمراه میکند. او «دیوِ دیوان» خوانده میشود و هنگام فرارسیدن شب به تعذیبِ جهانها میپردازد. و نمادیست از شر مطلق: نخستین «روحِ ویرانگر»، یکی از دو نیروی متضاد در انتخابِ ازلی، نقیضِ ایزدِ نور و آتش، آفرینندهی مرگ، و رذیلتی که از ارادهی شخصی سرچشمه میگیرد. او به انسانها صرفاً «بدترین اندیشهها» را میآموزد و آنها را به ورطهی بحرانهای ادراکی سوق میدهد. اهریمن در خلأ و نبودِ هستی سکونت دارد، جذبکنندهی شکلهاست و نامش با تحقیر و بهصورت وارونه نوشته میشود. از نظر حسی، با بوی بد و سروصدای آزاردهنده مرتبط است و گرایشی فسادانگیز به خودآزاری و دگرگونکردنِ بافتهای غیرعادی بدنش دارد. برخی روایتها میگویند که در گذشته طی آیینهایی ــکه به افتخار بیشرفی/پستیِ اهریمن برگزار میشدــ شرکتکنندگان گیاهی به نام «اومومی» را له میکردند و در حین این کار، وردهایی برای احضارِ هادِس و ظلمت میخواندند؛ سپس گیاه لهشده را با خونِ گرگِ کشتهشده ترکیب میکردند و مخلوط را به مکانی بینور میبردند و آنجا رها میکردند. چیزی شبیه به ترکیبهای عجیب و پیچیدهای که شمنهای وابسته به نیروهای ظلمت میساختند.
با این حال شاید عالیترین تصوری که میتوان از همهی تمثیلهای مربوط به اهریمن داشت این باشد که آفرینشِ زمین، تنها یک فریب است؛ یک دام و تله که توسط اهورامزدا برای خدای شب طراحی شده. بنابراین، هستیِ دنیویای که ما میشناسیم (و بهطور کلی زندگی انسانها) صرفاً آذینی بیمعنیست، که برای فریبدادنِ خدای دروغین ساخته شده، تا او را از میدانِ واقعی نبردِ کیهانی منحرف کند و به درونِ مبارزهای عاری از فایده با ارادهها پرتاب نماید... سرگرمیِ یک دنیای مادیِ زائد.
در این مورد یک الهیدانِ زرتشتی نوشته: «...با منازعه و تقلا کردن در دامِ بلا، قدرتِ آن جانور تحلیل میرود.» این حرکت روایی ما را به دنیای پیچیدهای از مفاهیم نظری میاندازد که عواقب شدیدی دارد، چرا که پایان همهی انگاشتهای بنیادینِ مربوط به انسان را اعلام میدارد. این حرکتْ همچنین جایگاه مرکزی زمین در مقابل آسمانها را تغییر میدهد و ما را به مهرههای یک بازیِ حاشیهایِ کیهانی تبدیل میکند. در واقع طبقِ این دیدگاه، جسمِ ما صرفاً ترفندیست برای فریب، و صعود و سقوطِ ارواحمان، طعمهایست برای منحرف کردنِ شکارچی از طعمهی ابدیاش، که همان نور است. پنداری همهی تبادلاتِ گذرای انسانی، ازقبیلِ آزمونهای تمدنی، فلسفی، دینی و اخلاقی، تنها نمایشهای زودگذرِ پر زرقوبرقی باشند برای جلب توجه شر و دور کردن آن از هدف اصلیاش.
◄ قطعاتی از شب: فلسفهی پس از تاریکی، جیسون بابک محقق
@CineManiaa | سینمانیا
با این حال شاید عالیترین تصوری که میتوان از همهی تمثیلهای مربوط به اهریمن داشت این باشد که آفرینشِ زمین، تنها یک فریب است؛ یک دام و تله که توسط اهورامزدا برای خدای شب طراحی شده. بنابراین، هستیِ دنیویای که ما میشناسیم (و بهطور کلی زندگی انسانها) صرفاً آذینی بیمعنیست، که برای فریبدادنِ خدای دروغین ساخته شده، تا او را از میدانِ واقعی نبردِ کیهانی منحرف کند و به درونِ مبارزهای عاری از فایده با ارادهها پرتاب نماید... سرگرمیِ یک دنیای مادیِ زائد.
در این مورد یک الهیدانِ زرتشتی نوشته: «...با منازعه و تقلا کردن در دامِ بلا، قدرتِ آن جانور تحلیل میرود.» این حرکت روایی ما را به دنیای پیچیدهای از مفاهیم نظری میاندازد که عواقب شدیدی دارد، چرا که پایان همهی انگاشتهای بنیادینِ مربوط به انسان را اعلام میدارد. این حرکتْ همچنین جایگاه مرکزی زمین در مقابل آسمانها را تغییر میدهد و ما را به مهرههای یک بازیِ حاشیهایِ کیهانی تبدیل میکند. در واقع طبقِ این دیدگاه، جسمِ ما صرفاً ترفندیست برای فریب، و صعود و سقوطِ ارواحمان، طعمهایست برای منحرف کردنِ شکارچی از طعمهی ابدیاش، که همان نور است. پنداری همهی تبادلاتِ گذرای انسانی، ازقبیلِ آزمونهای تمدنی، فلسفی، دینی و اخلاقی، تنها نمایشهای زودگذرِ پر زرقوبرقی باشند برای جلب توجه شر و دور کردن آن از هدف اصلیاش.
◄ قطعاتی از شب: فلسفهی پس از تاریکی، جیسون بابک محقق
@CineManiaa | سینمانیا