▫️آیا این بزرگترین کابوس یک نویسندهی داستانهای ترسناک نیست؟ اینکه روزی مخلوقاتش بازگردند و او را تسخیر کنند؟ انگار که تمام پروسهی این آفرینش، تلاشی باشد برای بیرونراندنِ ظلمانیترین بخشهای وجودِ خودش. اما دیر یا زود، این موجودات هراسانگیز، این ساکنانِ مهیب و اسرارآمیزِ جهانهای بیرونی، بازمیگردند؛ سایههایی که هم از آنها در هراسیم هم رستگاریمان در گرو آنهاست. آنها خواهند آمد تا ما را از پای در آورند، ببلعند و به شکل خودشان بازسازی کنند. و در نهایت ما به همان هیولاهایی تبدیل خواهیم شد که از ابتدا گمان میبردیم سرنوشتِ محتوممان خواهند بود. پنداری وحشتی که از آن گریزانیم، هیچ نباشد جز بازتابِ خودِ ما.
▫️نزد نیچه نیهیلیسم دو چهره دارد: یکی نیهیلیسمِ منفعل، که در آن شخص در برابر پوچی و بیمعنایی زندگی تسلیم میشود، و دیگری نیهیلیسمِ فعال، که در آن شخص به جای تسلیم شدن در برابر پوچی، دست به خشونت و هرجومرج میزند. این نوع نیهیلیسم از حسِ انزجار به بشریت و نظامهای موجود ریشه میگیرد و میکوشد تا با تخریب و خودبزرگبینی، پوچی را بهطرزی ویرانگر جبران کند.
شخصِ نیچه همهی عمر کوشید تا از هر دوی اینها فراروی کند، اما شکست خورد، دیوانه شد و ده سال آخر عمرش را ــ در حالی که به هیچچیز خیره مانده بود ــ تحتِ مراقبت خواهر فاشیستش سپری کرد. در واقع او به مغاکی پا گذاشته بود که همیشه از آن وحشت داشت، اما در عین حال با اشتیاقی آتشین در پیاش بود؛ مغاکی که تنها برای کسانی دریافتنیست که میخواهند با امر مطلق آشنا شوند. و امر مطلق هیچ نیست جز امر ناممکنِ بزرگنماییشده، یعنی فانتزی ما از هر آنچه توصیفناپذیر و غیرواقعیست، اما همچنان «هست». ظلمتی که تا ابد حکمرانی خواهد کرد و نور را خواهد بلعید.
◄ ویدئو: یک «بازسازی» مهیب از آخرین روزهای زندگی نیچه در جنون.
@CineManiaa | سینمانیا
▫️نزد نیچه نیهیلیسم دو چهره دارد: یکی نیهیلیسمِ منفعل، که در آن شخص در برابر پوچی و بیمعنایی زندگی تسلیم میشود، و دیگری نیهیلیسمِ فعال، که در آن شخص به جای تسلیم شدن در برابر پوچی، دست به خشونت و هرجومرج میزند. این نوع نیهیلیسم از حسِ انزجار به بشریت و نظامهای موجود ریشه میگیرد و میکوشد تا با تخریب و خودبزرگبینی، پوچی را بهطرزی ویرانگر جبران کند.
شخصِ نیچه همهی عمر کوشید تا از هر دوی اینها فراروی کند، اما شکست خورد، دیوانه شد و ده سال آخر عمرش را ــ در حالی که به هیچچیز خیره مانده بود ــ تحتِ مراقبت خواهر فاشیستش سپری کرد. در واقع او به مغاکی پا گذاشته بود که همیشه از آن وحشت داشت، اما در عین حال با اشتیاقی آتشین در پیاش بود؛ مغاکی که تنها برای کسانی دریافتنیست که میخواهند با امر مطلق آشنا شوند. و امر مطلق هیچ نیست جز امر ناممکنِ بزرگنماییشده، یعنی فانتزی ما از هر آنچه توصیفناپذیر و غیرواقعیست، اما همچنان «هست». ظلمتی که تا ابد حکمرانی خواهد کرد و نور را خواهد بلعید.
◄ ویدئو: یک «بازسازی» مهیب از آخرین روزهای زندگی نیچه در جنون.
@CineManiaa | سینمانیا