🖌
پیشنهادهای برای خودگردانی و استقلال ایالات و ولایاتبرخی برآنند که تصمیم در مورد بودن یا نبودن زیر یک پرچم و تعلق داشتن به یک ملیت یا جدا شدن از آن و مستقل شدن، چیزی است موضوع انتخاب و گزینش مردم. بر این اساس میتوان از اهالی یک قومیت، یک استان، ایالت، منطقه در قالب رفراندوم پرسید که آیا میخواهند مستقل بشوند یا نه. مثلاً پاناصفهانیها با شعار «ایران را دونات میکنیم» بر این نظرند که اصفهان از گذشتههای دور یک مملکت مستقل بوده و چون در مرز مادها و پارسها قرار داشته در معرض این انتخاب بوده است که یکی یا هیچ یک از آن دو را همچون دولت متبوع انتخاب کند. اینک هم آنان بر حسب نظریۀ دمکراسی مستقیم و مشارکتی و حداکثری، معتقدند که با گذاشتن صندوق رأی میتوان نظر اهالی نصفجهان را دربارۀ استقلال و جداییخواهی و هم دونات پرسید.
من برای حل این مشکل، نه فقط برای «پاناصفهانی»ها بلکه «پانترک» و «پانلر» و انواع دیگر آن و حتی جدایخواهان خشک و خالی و بدون پان هم یک راه حل بکر و اساسی دارم. فقط باید مقادیری دقت کنید تا مبادا باعث سواستفاده بدخواهان شود.
اجازه داده شود به کلیۀ ایالات و ولایات و مناطق قومی و خویشی و غیر آن، که همهپرسی استقلال برگزار کنند، که جدایی آری یا نه. و نتیجه آن هم هر چه شد بدون عذر و بهانه عمل و اجرا کنند. اما، (بعضی معتقدند مرگ بر بعد از اما و ولی و اینها، ولی حالا مرگ یا غیرمرگ، من نظریهام اما دارد. امایش هم این است که) برای انجام چنین رفراندومی که از بقای اصفهان در ظل ایران یا جدائی و استقلال آن پرسش میکند، طبعاً صندوقی گذاشته میشود. ولی (یا همان اما) ناگفته پیداست که اگر اهالی اصفهان حق دارند راجع به بقای سایۀ ایران بر خودشان تصمیم بگیرند، لابد این حق برای کاشان، نجفآباد، شهرضا، نایین و بقیۀ شهرستانهای استان هم فراهم است که همین تصمیم را راجع به بودن یا نبودن ذیل اصفهان بگیرند.
پس همزمان باید صندوقی هم برای پرسش از شهروندان آنجاها، راجع به میل و علاقه به بقا زیر حاکمیت کشور جدید اصفهان یا اعلام جدایی و استقلال و تشکیل دولت خودشان نهاده شود. ولی خود این شهرستانها هم شهرها و روستاهایی دارند که نمیخواهند سر به تن حاکمان جدید آن باشد و دوست دارند مستقل باشند و نه مالیاتشان را به آنجا بفرستند و نه کسی از آنجا برایشان رئیس و مرئوس تعیین کند.
حالا برگردید به خود شهر اصفهان. همه میدانند که در این شهرشهرها رودخانهای وجود دارد، یا در هر حال وجود داشته است، که اهالی را به اینور آب و اونور آب تقسیم میکند. این دو دسته همدیگر را خیلی قبول ندارند. فکر کنید به جلفا و مرداویج و دور دور جیگرهای کباب، و طوقچی و آتیشگاه و جگرکیهای ناباب. چه تناسبی! چه ملتی! یک رودخانه، خودش پدیدۀ طبیعی مهمی است که میتواند مرز باشد. حالا اگر اختلاف فرهنگی هم جدی باشد که هیچ. پس شهر اصفهان هم شد دو کشور.
باری، در همین اینور آب جلفا هست و حسینآباد، سیچون و باغبه، تختهفولاد و آینهخونه که تفاوت درآمد و مخارج و لهجه و کلاس و غیرهشان از فاصلۀ کالیفرنیا با کانزاس کمتر نیست. خب بدیهی است که هر کدام از این محلهها ترجیح میدهند رئیس جمهور و به خصوص بانک مرکزی و اقتصاد و مالیه و مجلس خودشان را داشته باشند.
حدس این دشوار نیست که استقلال بهقدری جذاب و خوب است که به داخل خانه هم میکشد. چه زنان، که عمری است از حاکمیت مردانه خسته شدهاند دوست دارند امتحان کنند چطور میشود اگر خودشان رئیس خودشان باشند، چه نوجوانها، که همیشه به قدرت فائقۀ والدها اعتراض دارند و حوصلۀ توصیه و نصیحت هم ندارند، چه رسد به توپ و تشر؛ مثل مهتاب و نیلوفر در کوچکی که در برابر برخی ابلاغ تصمیمها به من میگفتند «تِ پَ لُ غووا»، «تو پادشاه نیستی که دستور بدی».
به این ترتیب، به احتمال زیاد با تمایل به تشکیل ۸۰ میلیون کشور مستقل و جدا روبهرو خواهیم بود. البته اشکال چندانی ندارد، جز اینکه برای سازمان ملل کمی افزایش بروکراسی ایجاد میکند.
@mardihamortezahttps://t.me/iranazadvaabad