🔘
در سرزمینی که پرواز، پاداش بیبالان است...✍#اکبر_اعلمی
🔻در این سرزمین، گاهی افتخار، سهم آنانیست که هرگز نجنگیدهاند و نبوغ، لقب کسانیست که جز شماره چند موبایل و رمز ورود به چند اتاق خاص، چیزی ندارند. کافیست بلد باشی از کدام در وارد شوی، به کدام دفتر تعظیم کنی، کدام بیوت را زیارت کنی. بعدش، زندگی از همان جایی شروع میشود که دیگران آرزوی رسیدن به آن را به گور میبرند.
🔻کاخهای لاکچری، خودروهای چندصد اسبی، سواحل اختصاصی، و آسمانهایی که با بلیتهای رایگان و هواپیماهای خصوصی زیر پا میافتی؛ همه مهیاست، اگر بدانی چطور جیب دیگران را خرج خودت کنی و اسم خودت را پای فاکتورهایی بزنی که بوی هیچ کارِ واقعی نمیدهند.
🔻وقتی پای صندوقها، هزینه ستادها را از پیمانکاران و بازرگانان میگیرند، ولی رسیدش به نام شماست، دیگر چه باک اگر روزی، همین فاکتورها به سند اعتبارتان تبدیل شود؟
🔻در روزگاری که "خدمت" با دلالی اشتباه گرفته شده، بعضیها پشت پرده، صحنهگرداناند. وزیدن یک اشاره از دهانشان کافیست تا درختی جابجا شود، دری بسته بماند، یا سهمی واگذار گردد. نامهایشان گاهی در فهرست بدهکاران نجومی دیده میشود، گاهی در سرخط اخبار موفقترین کارآفرینان!
دستهای پشتپرده، گاه در پوشش خَیر، گاه شریک سرمایه، گاه دلسوز ملت، و همیشه در حال بستن عقدیست که عاقدش پنهان است و مهریهاش، از جیب ماست.
🔻و هیچ بعید نیست، همانها که هوا را وقف ستادها کردند، دوباره در صف مقدم امتیازات باشند؛
هیچ بعید نیست، زمینهای حاصلخیز مردم مانند کشت و صنعت #مغان، دوباره به نامهای آشنا منتقل شود؛
و هیچ بعید نیست، کسی که با پول دیگران، فاکتورهای زرین صادر کرد، فردا بر صندلیای بنشیند که هزار لیاقت میطلبید و یک رانت کافی بود!
🔻در این میان، رزمندهای هست که هنوز بوی خاک عملیات را از پوستش میتوان شنید، معلمی که با حقوقش حتی نمیشود بچهاش را به مدرسهای بفرستد که فرزندان آنان در آن درس میخوانند، و پدری که جانباز شد تا شاید روزی عدالت بر این خاک سایه بیفکند، نه آقازادگی.
پزشکی هست که ماند، تا جان دهد برای جان مردمش؛
متخصصی هست که رفتن را بلد بود، ولی ماندن را انتخاب کرد؛
نخبگانی هستند که سر خم نکردند، حتی اگر سکههای طلا به پایشان ریخته شد.
اینها ماندند برای "ایران"، نه برای انتصاب و ارتقا؛
و سهمشان اغلب، تحقیر بود و سکوت؛ نه تسهیلات و تابلو.
🔻چه میگذرد بر دل این مردم وقتی میبینند کاخهای مرمرین از خون جراحتهایشان بالا رفته؟
وقتی سینهسوختگان در صف وامهای ناچیز ایستادهاند، و رانتخواران، با یک تلفن، چند صد میلیارد جابجا میکنند؟
وقتی آنکه برای این خاک جان داد، اکنون سهمش فقط یک قاب عکس و یک نام روی کوچهای فراموششده است؟
🔻و بدتر آنکه، گاهی همه این ثروتهای یکشبه، در چمدانهایی به مقصد آنسوی مرزها بسته میشود؛
در حسابهایی که در آنسوی ارس، یا آن سوی بُسفر، پناهگاهی میسازند برای روزهای مبادا.
اینجا میخورند، آنجا میخوابند؛
اینجا میگیرند، آنجا خرج میکنند؛
و ما باز میپرسیم:
قرار نبود این انقلاب، نردبانی برای صعود دروغگویان شود؛
قرار نبود صاحبان فریب، در رخت خدمت، بر گُرده مردم سوار شوند؛
و قرار نبود عدالت، به خطبههای جمعه محدود شود!
▫️۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
@alami_akbar