دکتر کاردیولوگ


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Блоги


یادداشت‌های یک رزیدنت قلب
ارتباط با دکتر:
drkardiologe@gmail.com

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Блоги
Статистика
Фильтр публикаций


رزیدنت سال یک، دو یا سه داخلی بیمارستان رسول اکرم یا فیروزگر اگه اینجا رو می‌خونه بی‌زحمت بهم پیام بده:
DrKardiologe@gmail.com


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
با دیدن این کلیپ دچار شرم نیابتی شدم مخصوصا وقتی که فهمیدم این کلیپ در مرکز قلب تهران یکی از سه بیمارستان برتر قلب کشور ضبط شده. من با شادی و نشاط محیط بیمارستان مخالفتی ندارم کما این‌که خودم هم سعی می‌کنم در برخورد با بیمارها حس شوخ‌طبعی خودم را حفظ کنم و جو راحتی را ایجاد کنم اما انتشار عمومی این کلیپ‌ها که معمولا با هدف لایک و کامنت صورت می‌گیرد تاثیری جز مخدوش‌کردن چهره‌ی کادردرمان ندارد و این تصویر را متبادر می‌کند که توی بیمارستان همیشه این بساط است. اصلا بیماری که بندری رقصیدن و قر کمر پزشک و پرستار را دیده چه‌طور می‌تواند در ناخودآگاهش خاطرجمع باشد که بیماری و زندگیش برای کادر درمان مهم است؟! در کنار این به این هم فکر می‌کنم که محال است کسی در بیمارستان ما حتی به مخیله‌اش هم خطور کند که چنین حرکاتی را اجرا کند و اگر چنین کلیپی در بیمارستان ما ضبط می‌شد حکم محاربه و فساد فی الارض داشت و احتمالا تا شب نشده عذر همه‌ی اعضای کلیپ را می‌خواستند و یا چنان نقره‌داغشان می‌کردند که هرچه قر است توی کمرشان خشک شود و البته به این هم فکر کردم که چه خوب شد انتخاب اول و قطعی من همین‌جا بود.


برای بیمار می‌خواستیم اکو کنیم اما رزیدنت ارشد هرچه تلاش می‌کرد ویوی مناسبی از قلب را نمی‌توانست به‌دست بیاورد و اصطلاحا بیمار پور ویو بود. (فکر نکنید اکو یعنی صرفا گذاشتن آن دسته‌ی پروب روی سینه و تمام! همان پروب‌گذاری هم خودش یک مهارت است که بتوانی جوری پروب را روی سینه بگذاری که نمای خوبی از قلب به دست بیاید. اگر با وجود پروب‌گذاری اصولی و دقیق باز هم نمای خوبی از قلب دیده نشود به مریض اصطلاحا پورویو گفته می‌شود.) خلاصه که وقتی از نمای مناسب قلب ناامید شد، دوباره از بیمار شرح حال گرفتیم و فهمیدیم قبلا بیمار ممه‌هایش را پروتز کرده و دلیل پورویو بودنش هم همین است. خلاصه که اگر از کوچکی پستان رنج می‌برید و خواستید با دوپینگ ده بیست شماره بهش اضافه کنید قبل از انجام این پروسیجر تاثیراتش روی اکو را هم درنظر داشته باشید. هرچند بعید می‌دانم کسی که بخواهد با سوتین ۸۵ چشم‌وچال بقیه را دربیاورد خیلی به این چیزها توجه کند، اما خب.


توی اورژانس بودیم. از بیماری یک نوار قلب به دستمان رسید. تا نگاهش کردم گفتم «این‌که AFعه». رزیدنت ارشد گفت: «نه AF نیست، MATعه.» بعد انگار از قطعیت من به شک افتاده باشد گفت نوار را با ولتاژ دوبرابر تکرار کنند که اگر موج P دارد واضح‌تر بشود اما برخلاف انتظارش P نداشت و تشخیص همان AF من بود و دیک شد.


آقا من این هیت‌دادن به لانگ دیستنس را نمی‌فهمم. یک زمانی تو سنت کم است و بیکاری و پول توی جیبت را از پدرت می‌گیری، خب منطقی است که اگه بخواهی یک جفت هم پیدا کنی یکی را پیدا کنی که دم دستت باشد و هرگاه که بخواهی، بتونی باهاش وقتت را پر کنی، تیک بزنی و دل و قلوه بدهی و بگیری و حتی گاهی توی پارک یا ماشین هم دستی به سر و رویش بکشی. اما از وقتی که کمی سن و سالت بالاتر رفت و به شغل و مقامی رسیدی یک رابطه‌ی لانگ دیستنس اپتیمال‌ترین حالتی است که می‌توانی بهش برسی. لانگ‌دیستنس یعنی نه آن‌قدری هست که مزاحم کار و بار و زندگیت بشود و نه آن‌قدری نیست که نبودش توی زندگیت حس بشود. نه آن‌قدری هست که دغدغه‌ی بودنش روی زندگیت تاثیر بگذارد نه آن‌قدری نیست که دغدغه‌ی نبودنش روی زندگیت تاثیر بگذارد. نه قرار است آن‌قدری هم را ببینید که از کار و زندگی بیفتید و نه قرار است آن‌قدری هم را نبینید که رابطه‌ی بینتان سرد شود. این وسط هم هرکسی سرش به کار خودش گرم است ‌و برای اهداف مهم زندگیش تلاش می‌کند و تهش خلاهای عاطفی و احساسیش را با طرف مقابل جبران می‌کند. دیگر چی از این بهتر؟ حالا هرچند هفته یک‌بار یک ملاقات چند ساعته‌ی حضوری هم حکم خامه‌ی روی کیک را دارد. البته که اگر کسی توانست ازدواج کند که بهتر اما اگه نتوانست برای یک فرد بالغ‌تر لانگ دیستنس نسبت به سایر اقسام روابط خیر الموجودین است. اصلا لانگ لیو لانگ دستنس!


الآن چک کردم و فهمیدم این‌جا بالغ بر سه هزار پست را طی بیش از سه سال نوشته‌ام و این برای من که خیلی حوصله‌ی انجام کارهای روتین را ندارم مدت طولانی و عدد قابل توجه‌ای است. اولا خوش‌به‌حال شما برای داشتن من. چیزهایی که من می‌نویسم را که خودم بلدم اما هرکدام از آن‌ها برای شما یک مورد جدید و کلاس آموزشی است. یعنی شما در گوشی‌های محقر خودتان چیزی را دارید که من در گوشی خودم ندارم. شما چون منی دارید و من چون خودم ندارم! ثانیا به این هم فکر کردم بعد از این همه مدت ازتان بخواهم شما با من حرف بزنید و خطاب به من نظر، پیشنهاد، انتقاد، احساس و یا هر نکته‌ی قابل گفتن دیگری را این‌بار نه در قالب متن که قالب ویس یا ویدیو بیان کنید. با ذکر این نکته که ویس یا ویدیوهایتان را با عبارت «برای دکتر» شروع کنید و برای ایمیل زیر بفرستید. با تشکر.
DrKardiologe@gmail.com


مورنینگ شروع شد و رزیدنت کشیک شب قبل شروع کرد به پرزنت‌کردن کیس و ماجرای مرد ۳۹ ساله‌ای را تعریف می‌کرد که با سابقه‌ی تعویض دریچه‌ی چند سال قبل و با تنگی نفس و درد قفسه‌ی سینه مراجعه کرده بود. در بررسی‌ فلوروسکوپی فیکس‌شدن لیفلت‌ها مطرح شده بود و با توجه به بررسی‌های بیشتر و مشاوره با سرویس جراحی کاندید جراحی اورژانس. اما بیمار پس از شنیدن ریسک جراحی از امضای برگه‌ی رضایت عمل خودداری و تقاضای ترخیص با رضایت شخصی کرده بود. مورنینگ که به این‌جا رسید با توجه به ریسک بالای مرگ بیمار در صورت عدم درمان، پچ‌پچ ما رزیدنت‌ها بلند شد که طرف چه آدم بی‌عقل و بی‌فکری بوده که در چنین وضعیت خطرناکی راضی به جراحی نمی‌شده و دارد دستی دستی جان خودش را به خطر می‌اندازد. یکی از اتندها پرسید استدلال طرف برای رضایت شخصی چه بوده؟ رزیدنت گفت «بیمار گفته چند روز دیگه بچه‌ش به دنیا می‌آد و فکر کرده چون ممکنه از زیر عمل درنیاد، می‌خواسته اول بچه‌ش رو ببینه و بعد برای جراحی برگرده». این جمله که از میکروفون مورنینگ شنیده شد یک لحظه همه‌ی آن همهمه‌ها به سکوت تبدیل شد و به فاصله‌ی کوتاهی فریاد افسوس «آه»، «آخی»، «وای» و «بمیرم» از جای‌جای مورنینگ بلند شد. چه رودست بزرگ و پایان‌بندی غافلگیرانه‌ای! چیزی شبیه به یک فیلم سینمایی که در آن به یک‌باره شخصیت منفور قصه به شخصیت محبوب و تحسین‌برانگیز داستان تبدیل می‌شود. مورنینگ که تمام شد برخلاف باقی روزها با سکوت آزاردهنده‌ای سالن را ترک کردیم.


مواد مخدر می‌تواند این‌جوری دیکش را بکند توی قلب و زندگیتان و در اوج جوانی عمری زمین‌گیرتان کند. نکته‌ی غم‌انگیز این کیس اما مادر مسنی بود که پسر ناخلفش را با ویلچر این‌ور و آن‌ور می‌برد. پسری که احتمالا جز دردسر چیزی برای والدینش نداشته اما حالا که این‌جور علیل شده کسی جز مادرش به دادش نرسیده.

توضیحات: HF مخفف بیماری نارسایی قلب است و آن عدد EF هم درصد عملکرد قلب و معیاری از شدت نارسایی. EF پانزده تا بیست درصد هم عملا یعنی کسی که برای انجام کارهای روتین زندگیش هم دچار مشکل می‌شود.


پنج‌شنبه‌ی گذشته کشیک بودم. شنبه‌ی این هفته کشیک بودم. دوشنبه کشیک بودم. فردا که چهارشنبه است باز هم کشیکم. هفته‌ی بعد هم شنبه و دوشنبه‌اش کشیکم! یعنی این ده دوازده روز یا کشیک بودم و هستم یا پره‌کشیک و مثل بیمارهای دلیریومی¹ شب و روزم قاطی شده (با تشکر از عمه‌ی مکرمه‌ی نماینده) اما خب فکر کردم که بشینم و یک‌چیزی بنویسم و چنل را به‌روز کنم. بالاخره حدود سه‌هزاروپانصد نفر منتظر هستند من چیزی بگویم و چشمشان به فکر و دهان من است، زشت است دیگر. :) در هر صورت کمی فکر کردم ببینم چه اتفاق قابل ذکری توی کشیک‌ها افتاده که قبلا نگفته باشم و الان قابل گفتن باشد. البته که به نتایج زیادی نرسیدم چون کشیک‌ها در روتین‌ترین حالت خودشون سپری شدند. با این حال توی یکی از کشیک‌ها به بیماری گفتم برود توی اتاق اکو اماده بشود که رزیدنت سال بالا بیاید اکویش را انجام دهد. بعد از چند دقیقه رفتم ببینم آماده شده یا نه که دیدم کت و ژاکت و سوتینش را در آورده و لخت و عور روی تخت نشسته. وقتی پرده را کنار زدم و با دوتا چراغ قلمبه که نوربالا زده بود مواجه شدم ناخودآگاه جا خوردم. یاد آن سکانس مشابه سریال دکتر هاوس افتادم. با این تفاوت که آن‌جا طرف تین‌ایجر بود این‌جا یک زن میانسال. آن‌جا طرف برای دکتره خیس می‌کرد اما این‌جا طرف صرفا دچار سوء برداشت شده بود. از این قیاس خنده‌ام گرفت و ناخودآگاه لبخندی زدم و بهش گفتم این چه طرز اماده شدن است؟! لباس‌هایش را بپوشد. به پهلوی چپ دراز بکشد و صرفا لباس‌هایش را تا بالای قفسه‌ی سینه بزند بالا. این یک مورد. مورد بعدی هم این‌که توی این چند شب رزیدنت ارشد هر با که می‌خواست می‌خواست یک کیس پرایمری² را تعیین تکلیف کند می‌گفت به «شب‌زن» زنگ بزنید و بهش بیمار را معرفی کنید و برای انتقال بیمار به کتلب تعیین تکلیف کنید و من همیشه برایم سوال بود که این آقا یا خانم شب‌زن مگر خونواده و کار و زندگی ندارد که همیشه در بیمارستان مقیم و پلاس است و کت‌های³ اورژانسی را انجام می‌دهد؟! دیشب دیگر طاقت نیاوردم و از رزیدنت سال بالا پرسیدم اصلا این شب‌زن کی هست و تازه فهمیدم که کلمه‌ی «شب‌زن» یک ترم کلی است برای هرکسی که شب مقیم کتلب⁴ است و پرایمری‌ها را انجام می‌دهد و شب‌زن یعنی کسی که شب می‌زند! یعنی کسی که شب پروسیجر کت را انجام می‌دهد و سیم را وارد بدن بیمار می‌کند و دای⁵ را می‌زند. توی بیمارستانی که معمولا به جای کلمات فارسی روتین هم از معادل خارجیش استفاده می‌شود این ترکیب خیلی خلاقانه و بامزه به‌نظرم آمد. همین. این بود گزارش چند کشیک گذشته. حالا تا ببینم در کشیک‌های آینده چه پیش می‌آید. پس فعلا!

توضیحات:
۱. نام یک بیماری عصبی-روانی است که یکی از مشخصات بارز آن از بین رفتن آگاهی‌های زمانی، مکانی و شناختی است.
۲. به زبان ساده، بیمار پرایمری به بیمارانی گفته می‌شود که دچار سکته‌ی حاد قلبی شده‌اند و نیازمند اقدام اورژانسی جهت باز کردن رگ مسدود شده هستند.
۳. شکل خلاصه‌ی کاتتریزاسیون که به معنی ورود سیم به بدن جهت انجام آنژیوگرافی و بازکردن رگ با بالون و فنر و سایر اقدامات مرتبط با آن.
۴. اتاق محل انجام کت.
۵. به معنی رنگ و در اصطلاح ماده‌ی حاجبی که در طول عمل کت به رگ تزریق می‌شود تا تصویر رگ و محل انسداد آن واضح‌تر دیده شود.


توی اورژانس وقتی علل اصلی درد قفسه‌ی سینه را رول‌اوت می‌کنیم و به علت سایکولوژیک نزدیک می‌شویم من اگر بیمار جوان و مخصوصا زن باشد ویرم می‌گیرد که از وضعیت اعصاب و روانش هم سوال بپرسم. وقتی که می‌پرسم تقریبا در ۹۹ درصد موارد جواب می‌گیرم: «خیلی خرابه/داغونه/افتضاحه». بعد من هم نگاه شماتت‌باری به شوهر/پارتنر همراهش می‌اندازم که یعنی تقصیر او است و زن هم گل از گلش می‌شکفد که بالاخره یکی مشکلش را فهمیده و درک می‌کند که چه می‌کشد و یک حامی پیدا کرده شروع می‌کند به درد دل‌کردن و بعد هم من کمی شوخی و جدی شلنگ را می‌گیرم روی مرده که دست از سر کچل زن بردارد و زنه گناه نکرده که بهش بله را گفته و زنش شده و او زن گرفته، اسیری که نگرفته و از این حرف‌ها. بعد هم زن را خوشحال و خندان و مرد را نادم و سر‌به‌زیر از اتاق می‌فرستم بیرون. یک جلسه‌ی یک دقیقه‌ای تراپی تحت نظر دکتر کاردیولوگ بهتر و موثرتر از همه‌ی تراپیست‌های ادایی و تراپی‌های بی‌فایده‌ی دیگر. بعد هم شما به‌دردنخورها هم هی به من هیت بدهید که ضد زن هستم و زنان را درک نمی‌کنم و این اباطیل و حرف‌های پوچ صدمن یک غاز.😏


به عنوان کسی که برای سال‌ها هفته‌ای بالغ بر یک تا دو کتاب و سالی نزدیک به صد جلد کتاب گوناگون در زمینه‌های مختلف خواندم و مدت‌ها لایف‌استایل ادبی‌طوری داشتم و با نویسنده و کتاب و کتاب‌خوان دمخور بودم و پای ثابت گعده‌های کتاب‌خوانی بودم باید بگویم که مجموعه‌ی کتاب‌باز در گذشته و مجموعه‌ی «اکنون» در حال حاضر زیادی ادایی، اُبی‌طور و کونی‌مآبانه است و دارد سبک زندگی مزخرف، به‌دردنخور و خطرناکی را تبلیغ می‌کند. یعنی سروتهش را بزنی چهار کلمه حرف درست‌وحسابی از تویش درنمی‌آید و مجری و مهمانش انگاری که توی دنیای دیگری سیر می‌کنند و وقتی پای حرف‌هاشان می‌نشینی فکر می‌کنی دارند در مورد یک مکان و زمان دیگری حرف می‌زنند. البته که سازندگانش دارند از این کرسی‌شعرها پولی سر سفره زن و بچه‌شان می‌برند و برشان حرجی نیست اما فن‌های این برنامه‌ها و آن‌هایی که برایشان اکلیلی می‌شوند و کلیپ‌هایشان در اینستاگرام شیر و استوری می‌کنند با غلظت بسیار بالایی OB+ و باسنی و البته کصخل هستند.


خب دوستان معرفی می‌کنم؛ این شما و این هم ولنز تایپ بی در لیدهای V1 تا V3!


آن‌طرف شلوارم یک همچین زاپی دارد که امروز دوستم از سر شوخی انگشتش را کرد لایش و کمی گشادش کرد. حالا از آن موقع هربار که روی صندلی می‌نشینم و زانویم را خم می‌کنم و این درز زاپ باز می‌شود و کمی از پایم بیرون می‌افتد آن‌قدری معذب می‌شوم که ناخودآگاه روپوشم را می‌آورم رویش و می‌پوشانمش و مواظبم که یک‌وقت از زیر روپوش بیرون نزند و کسی نبیند. آن‌وقت واقعا نمی‌دانم این دخترهایی که چاک سینه و ناف را می‌اندازند بیرون و جوری شلوار می‌پوشند که چاک واژنشان معلوم باشد و مچ پایشان را بیرون می‌اندازند چه‌طور اصلا معذب نمی‌شوند و عین خیالشان نیست؟!🤔


خانم جوانی با پست‌مدیکال قلبی آمده بود با شکایت تهوع. در کنار ورک‌آپ‌های قلبی گفتم در مورد احتمال حاملگیش هم سوال بپرسم و این مورد را هم رول‌اوت کنم. پرسیدم «متاهلی؟» دستپاچه شد و گفت «نه اما یه دختر دارم» و جوری این را گفت که حس کردم انگار می‌خواهم ازش خواستگاری کنم. فکر کنم اشتباه من بود که زیادی حیا به خرج دادم و خواستم از تاهلش به صورت غیرمستقیم احتمال حاملگیش را بررسی کنم. یادم باشد دفعه‌ی بعدی مستقیما از بیمارها بپرسم «تازگی‌ها دادی یا نه؟»


أنت جميلة کالإقامة في أمراض القلب في مستشفى شهيد رجائي في طهران...

تو به اندازه‌‌ی رزیدنتی رشته‌ی قلب بیمارستان شهید رجایی تهران زیبایی...


با ساده‌انگاری هر آزمونی بالاخص آزمون رزیدنتی مخالفم و به نظرم برای هر رشته و هر دانشگاهی نیاز به تلاش هست اما خب اوریت‌کردن بی‌دلیلشان را هم نمی‌پسندم و مسخره است. الان توی اکسپلور اینستاگرام چشمم افتاد به پیجی. طرف ده‌تا پست زده که چگونه رزیدنت شدم و هربار جوری در مورد رزیدنت‌شدنش آب و تاب داده که انگار مریخ را فتح کرده. باشد دمت گرم اما خب حالا چندماه درس‌خواندن و قبولی اولویت اِن‌اُم (که یعنی جزو علایق اول نبوده) آن هم در فلان رشته‌ی کم‌متقاضی (که یعنی رتبه‌ی خیلی خاصی هم نمی‌خواهد) دیگر این حرف‌ها را ندارد دوست من. به قول آن دیالوگ مشهور بهمن مفید توی فیلم قیصر «حالا ما به همه گفتیم زدیم، شمام بگین زده!»


از داروهای مصرفی‌اش پرسیدم که این پلاستیک دارو را گذاشت روی میز! قدر سلامتی خودتان را بدانید و مواظبش باشید به‌دردنخورها!


من همیشه اعتقاد دارم یک پزشک عمومی باید روی شجاعت خودش هم کار کند و از تجویز داروی درست نترسد و این‌جوری نباشد که مثل یک پلیس سرچهارراه بیمار را به این متخصص و آن متخصص پاس بدهد. مثلا وقتی کرایتریای تشخیصی دیابت این‌قدر واضح و نت و خط اول درمانش هم مشخص است دیگر درمان اولیه‌ی دیابت رو خودش انجام بدهد و فورا طرف را به فوق‌تخصص غدد ارجاع ندهد یا اگر بیماری با فشار خون بالا اومد و الارم‌ساین‌های فشار خون ثانویه را نداشت، خودش ورک‌آپ‌های اولیه و درمان ابتدایی را شروع کند و فورا به متخصص قلب ارجاعش ندهد و... اما خب از اون‌ور هم نباید اعتماد به نفس کاذب داشته باشد و فاز سوپرمن بردارد و فکر کند باید حتما خودش بیمار را درمان کند و هرجا لازم بود و دید نمی‌شود زور الکی نزنه و بیمار رو بدون انگولک اضافی ارجاع بدهد به متخصص خودش. مثلا همین چند روز پیش بیمار کیس دیابت آمده بود با مصرف روزی هشت تا متفورمین و سه‌تا گلی‌بن‌کلامید! حالا به این کاری نداریم که با همه‌ی این‌ها هم قندش کنترل نشده بود و اصلا هم مهم نیست که دوز ماکسیمم این داروها چه‌قدر است و معده‌ و کلیه و کبد بیمار بخت‌برگشته این تعداد قرص کت کلفت را چه‌جوری تحمل کرده اما خب همکار عزیز اصلا به این فکر نکردی یازده عدد قرص برای کنترل یک بیماری کمی زیادی است و این یعنی یک‌جای کار می‌لنگد و درست نیست؟!


گفت «دکتر می‌تونم یه چیز خصوصی بگم؟» با سر تایید کردم. سرش را آورد بغل گوشم و گفت «چند وقتی هست فعالیتم کم شده». فهمیدم منظورش فعالیت جنسی است. اول زیر چشمی یک نگاهی به برگه‌ی پذیرشش کردم و با دیدم عدد ۷۵ مقابل سنش برگ‌هام ریخت! اما خودم را کنترل کردم و برای این‌که بفهمم میلش کم شده یا مشکل از راست‌شدنش است پرسیدم «منظورت از کم‌شدن فعالیت چیه؟» گفت: «قبلا هر روز بوده الان شده هفته‌ای دوبار!» هفته‌ای دوبار یعنی کم؟! الآن یک جوان سی ساله هفته‌ای دوبار از این کارها بکند جزو کتگوری فعال و با استقامت محسوب می‌شود و دخترها برایش سرودست می‌شکنند و تو با ۷۵ سال سن به دوبار در هفته می‌گویی کم و ناراضی هستی؟! واقعا این‌که می‌گویند جنس‌های قدیم یک‌چیز دیگر است همین است، نه جوان‌های OB مثبت کمرخروسی. توی این فکرها بودم که با صدای «می‌تونه از داروهای جدیدم باشه‌؟!»ی بیمار به خودم آمدم.


این‌همه زیبا شدنو کی یاد رفتار تو داده…
@DrKardiologe

Показано 20 последних публикаций.