𝖸𝗎𝗀𝖾𝗇 𝖥𝗂𝖼𝗍𝗂𝗈𝗇


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Telegram


ᰍ 𝖶𝖾 𝖼𝗋𝖾𝖺𝗍𝖾 𝗌𝗍𝗈𝗋𝗂𝖾𝗌 𝗍𝗁𝖺𝗍 𝗆𝖺𝗄𝖾 𝗒𝗈𝗎 𝖲𝖳𝖠𝖸!
៹ 𝖸𝗎𝗀𝖾𝗇 𝖢𝖺𝖿𝖾 ⇾ T.me/YugenCafe
៹ 𝖸𝗎𝗀𝖾𝗇 𝖢𝗈𝗆𝗆𝖾𝗇𝗍𝗌 ⇾ https://t.me/+38CrqlIlMsU3ZDk0

Связанные каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Telegram
Статистика
Фильтр публикаций


#Vertu | #Minsung

حالا سروصداهای اطرافش، خیلی گنگ‌تر از قبل به گوش‌های سنگین شده‌اش می‌رسیدن.
سرخی گونه‌های گر گرفته‌اش حتی توی اون فضای تاریک و خفه، به خوبی دیده می‌شدن.
کلافه از سر دردی که یه ساعتی می‌شد بهش مبتلا شده بود، شقیقه‌های عرق کرده‌اش رو با سر انگشت‌های سرد و کمی لرزونش ماساژ داد و متوجه ریشه و تار موهای خیس شده از حرارت بالای تنش، نشد.
جیسونگ گیج و کلافه به‌نظر می‌رسید و این رو حتی غریبه‌ترین آدم توی اون کلاب هم متوجه می‌شد.
پسرک سردرگم و مستاصل درحالی که تلاش می‌کرد تا گره‌ی اذیت کننده‌ی کرواتش رو از قبل شل‌تر کنه، به اون خیره شد.
با چشم‌های خمار و قدم‌هایی نامنظم بهش نزدیک می‌شد و دو شات جدیدی که همراه خودش آورده بود رو از دور به پسرک مست شده نشون می‌داد.
- جیسونگا… ببین هیونگ دوباره با چی برگشته…
پسر بزرگ‌تر که خودش هم دست کمی از مستی و گیج بودنِ دوست جدید و تازه پیدا کرده‌اش نداشت، با لحن سرخوشانه‌ای گفت و با خنده‌اش، دندون‌های خرگوشیش رو به نمایش گذاشت.
درحالی که تلوتلو می‌خورد، چند قدم دیگه به جلو برداشت و خودش رو درست مقابل صورت پسری پیدا کرد که تازه همین یه ساعت پیش فهمیده بود اسمش جیسونگ و احتمالا گیتاریستی، چیزی بوده چون از لحظه‌ی ورودش به کلاب، ثانیه‌ای از کیف مخصوصش که احتمالا گیتارش داخلش قرار داشت، جدا نشده بود.
- اون پسره… می‌بینیش؟ اون… این دوتا رو برامون سفارش داد… مجانی!
پسر بزرگ‌تر با لحنی شل و ول اما ذوق زده و با خنده گفت و بازدم داغ و الکلیش رو ناخوداگاه روی صورت برافروخته‌ی دوست جدید و ساکتش رها کرد.
- بیا… بزن به سلامتی…
گفت و تلاش کرد یکی از شات‌ها رو به دست‌های جیسونگ هدایت کنه که با دیدن مخالفتش، اخمی کرد و لب‌هاش رو برچید.
- این‌طوری نباش جیسونگا… تو قول دادی امشب پا به پای مینهو هیونگت بنوشی! این اولین مستی منه… خرابش نکن…
پسری که خودش رو "مینهو هیونگ" خطاب کرده بود، مثل بچه‌ها نق‌نق کرد و بعد از دیدن مقاومتی که همچنان ادامه داشت، شات خودش رو یک نفس نوشید و درحالی که از شدت تند و تیز بودن الکلی که قورت داده، صورتش رو در هم کشیده بود، دستش رو جلو برد و با گرفتن چونه‌ی ظریف دوستش، اون رو کمی به خودش نزدیک کرد.
مینهو به شدت مست بود و سرگیجه‌اش لحظه‌ای متوقف نمی‌شد اما با این وجود، با دیدن حالت خاص صورت پسر، گرمایی که از گونه‌های ملتهبش احساس می‌کرد و اون چشم‌ها… از دیدن تک‌تکشون، لذت می‌برد و انگار حسی عجیب و خاص رو جایی اطراف شکمش احساس می‌کرد.
سری تکون داد و چند باری محکم پلک زد و بعد جسم شیشه‌ای بین دستش رو به لب‌های جیسونگ نزدیک کرد.
- به سلامتی هیونگ جدیدت بنوشش جیسونگا…
مینهو که حالا نه فقط چشم‌هاش، بلکه لحن صداش هم خمار شده بود، گفت و با کج کردن شاتی که به لب‌های پسر می‌فشرد، تمام مایع درونش رو به سمت دهن کوچیک اون هدایت کرد و بعد با کشیدن انگشت شستش، الکلی که اطراف لب‌های پسر رو تر کرده بود رو پاک کرد.
- از این به بعد همیشه برای من و فقط در کنار من بنوش، جیسونگا…

𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋 | #Nini
@YugenFiction

888 0 29 14 79



𝖲𝖺𝗒𝗈𝗇𝖺𝗋𝖺

៹ 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: #Hyunin
𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: #Ayko
៹ 𝖲𝗍𝗒𝗅𝖾: #Memoir

@YugenFiction

892 0 10 12 50

Esspreso Marmalade S2 pt.22.pdf
1019.8Кб
#Fiction | #ESPMM

៹ 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: #Minsung, #Chanmin, #Changjinlix
៹ 𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾: BDSM, Smut
៹ 𝖲𝖾𝖺𝗌𝗈𝗇: 𝟢𝟤
៹ 𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋: 𝟤𝟤

𝖳𝗋𝖺𝗇𝗌𝗅𝖺𝗍𝗈𝗋 | #Naji
@YugenFiction

1.1k 0 77 155 102

ᰍ 𝖤𝗌𝗉𝗋𝖾𝗌𝗌𝗈 𝖬𝖺𝗋𝗆𝖺𝗅𝖺𝖽𝖾

- بهم بگو که من بیشتر از اون چیزی هستم که تو انتظارش رو داشتی... و اینکه... تو دوستش داری!

𝖴𝗉𝗅𝗈𝖺𝖽 𝖣𝖺𝗒: 𝖬𝗈𝗇
@YugenFiction

1k 0 4 44 72



𝖯𝗋𝗈𝗉𝗁𝖾𝖼𝗒

៹ 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: #Minlix
𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: #Lilie
៹ 𝖲𝗍𝗒𝗅𝖾: #Novelette

@YugenFiction

1k 0 27 43 82



𝖡𝗋𝗈𝗄𝖾𝗇 𝖱𝗈𝖺𝖽

៹ 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: #Minsung
𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: #Hanji
៹ 𝖲𝗍𝗒𝗅𝖾: #Forte

@YugenFiction

1.2k 0 25 29 49

#Vertu | #Chanho

- کریستوفر تمومش کن! بهت گفتم ازش فاصله بگیر!
کریس با شنیدن لحن تند و خشمگین برادرش، بوسیدن لب‌های پسری که توی آغوشش بود رو متوقف کرد. نگاهی به چان انداخت که با اخم تماشاشون می‌کرد و ابرویی بالا انداخت. سینه‌‌ی مرد کوچیک‌تر می‌سوخت و چشم‌هاش به‌خاطر غم و خشم، لبالب از اشک بودن. دستش رو جلو برد تا پسر رو از برادرش پس بگیره اما کریس در حالی که اخم پر‌رنگی به چهره داشت، دستش رو دور کمر پسر حلقه کرد و یک قدم عقب رفت. نمی‌خواست مینهو رو از دست بده.
- هوم؟ چطوره تو مزاحم من و عروسکم نشی چانی؟
چان خواست حرف بزنه ولی با دیدن چشم‌های قرمز مرد و لحن محکمش، دست‌هاش رو مشت کرد و لب‌هاش رو روی هم فشرد. پسری که دوستش داشت، توی آغوش برادرش بود و چان نمی‌تونست کاری بکنه. احساس می‌کرد که این بازی رو باخته و همه‌چیز وقتی بدتر شد که فهمید این یک علاقه‌ی یک‌طرفه نیست.
پسر کوچیک‌تر توی بغلش می‌لرزید و به‌خاطر بوسه‌ی پرشورشون و خونی که از دست داده بود، گیج و بی‌حال خودش رو به مرد سپرده بود. نفس‌های تند و گرمش توی گردن کریس پخش می‌شد و مشخص بود به چیز‌های بیشتری نیاز داره. کریس این رو احساس می‌کرد و لبخندی روی لب‌هاش نقش بست.
- بهتره ما بریم چون خیلی کار داریم، مگه نه عسلم؟
کریس به برادرش گفت و مینهویی که به سختی خودش رو هوشیار نگه داشته بود رو مقابل چشم‌های برادر و رقیبش، روی دست‌هاش بلند کرد و به سمت اتاقش برد.

𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋 | #Christelle
@YugenFiction

1.3k 0 29 39 84

Kit.Kat.pdf
1.1Мб
#Fiction | #KitKat

៹ 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: #Minlix
៹ 𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾: Hybrid, Smut, Fluff, Comedy, Fantasy
៹ 𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋: 𝟤𝟩

𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋 | #Nini
@YugenFiction

1.4k 0 29 17 63

ᰍ 𝖪𝗂𝗍𝖪𝖺𝗍

- زود باشین! معطل چی هستین؟! من حتی می‌خوام تا لحظه‌ی بوسیدنتون رو هم ثبت کنم!

𝖴𝗉𝗅𝗈𝖺𝖽 𝖣𝖺𝗒: 𝖳𝗁𝗎
@YugenFiction




𝖸𝗈𝗎 𝗐𝗈𝗋𝖾 𝖻𝗅𝗎𝖾

៹ 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: #Chanlix
𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: #Cali
៹ 𝖲𝗍𝗒𝗅𝖾: #Memoir

@YugenFiction

1.5k 0 32 17 73

Esspreso Marmalade S2 pt.21.pdf
1.1Мб
#Fiction | #ESPMM

៹ 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: #Minsung, #Chanmin, #Changjinlix
៹ 𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾: BDSM, Smut
៹ 𝖲𝖾𝖺𝗌𝗈𝗇: 𝟢𝟤
៹ 𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋: 𝟤𝟣

𝖳𝗋𝖺𝗇𝗌𝗅𝖺𝗍𝗈𝗋 | #Naji
@YugenFiction

1.7k 0 96 176 122

ᰍ 𝖤𝗌𝗉𝗋𝖾𝗌𝗌𝗈 𝖬𝖺𝗋𝗆𝖺𝗅𝖺𝖽𝖾

- این‌طوری نیست که تو فاحشه‌ی من باشی؛ البته نه برای امروز! اما تو مال منی... من! پاپی کوچولوی من...

𝖴𝗉𝗅𝗈𝖺𝖽 𝖣𝖺𝗒: 𝖲𝗎𝗇
@YugenFiction




𝖬𝗂𝗌𝗍𝖺𝗄𝖾𝗌 𝗂𝗇 𝗅𝗈𝗏𝖾

៹ 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: #Seunglix
𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: #Lilie
៹ 𝖲𝗍𝗒𝗅𝖾: #Novelette

@YugenFiction




𝖨𝗅𝗅𝗎𝗌𝗂𝗈𝗇

៹ 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: #Changmin
𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: #Lilie
៹ 𝖲𝗍𝗒𝗅𝖾: #Forte

@YugenFiction

1.4k 0 14 15 53

#Vertu | #Minsung

- همین‌جا خوبه. بیا روی برف‌ها دراز بکشیم.
مینهو در حالی که به سختی نفس می‌کشید با صدای گرفته‌‌‌ای گفت. می‌دونست نگرانی و بغض توی چشم‌های درشت و براق پسر کوچیک‌تر از چه بابته اما اون‌ها نمی‌دونستن که فردا ممکنه چشم‌هاش رو باز کنه یا نه؛ این ممکن بود آخرین لحظات مرد باشه، به همین خاطر می‌خواست نهایت استفاده رو ببره.
سرما برای مینهو با وجود اون مرحله از بیماری، مثل سم بود ولی به جای بستری بودن توی بیمارستان، به عنوان آخرین درخواستش به اون‌جا رفته بودن. می‌خواست اون منطقه رو توی فصل بهار ببینه و وقتی که جیسونگ گفت "الان زمستونه و نمی‌تونه دوباره شاهد اون منظره‌‌ی بکر از سال گذشته باشه" بهش چشمک زد و با خنده جواب داد "من تا اون‌موقع دووم نمیارم سونگی."
مرد چشم‌هاش رو بسته بود و رنگ پریدگیش زیر آفتاب کم‌جون زمستونی بیشتر مشخص بود. دستش رو به سمت مینهو دراز کرد و دست سردش رو گرفت. جیسونگ نمی‌خواست دلیل اون سرما رو چیزی جز هوای سرد بدونه. در حالی که اشک‌هاش اجازه نمی‌دادن که تصویر پسر رو واضح ببینه، با صدای آرومی گفت:
- مینهو... بیا بعدا، یه جای دیگه دوباره همدیگه رو ملاقات کنیم. دفعه‌ی بعد اجازه نمی‌دم سرنوشت ما رو به نقطه‌ی جدایی برسونه. قول می‌دم توی تمام روزهای زندگی بعدیمون این‌جا با تو زندگی کنم. بیا قول بدیم که این‌بار طولانی‌تر کنار هم زندگی کنیم. بیا منتظرش بمونیم.

𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋 | #Christelle
@YugenFiction

1.6k 0 23 52 90

ᰍ #YugensLetter

سلامی به زیبایی روزهای آخر پاییز…🤩
این‌جا جنگل اسرارآمیز یوگنه و ما خیلی خوشحالیم که شما یوگنرهای زیبامون رو کنار خودمون داریم.
ما "یوگن فمیلی" امیدواریم فصل پاییز بهتون خوش گذشته باشه و زمستونتون رو خوب شروع کنین.
امیدواریم امتحان‌هاتون رو به خوبی پشت سر بذارین و اگه گاهی خسته شدین، به خودتون کارهای کوچولوی یوگن رو هدیه بدین.🤩
با وجود شروع شدن امتحان‌ها، فیکشن‌ها همچنان مثل سابق به آپ شدن ادامه می‌دن اما ما توی روز‌های محدود‌تری در خدمتتون هستیم.
یوگن هفته‌ی اول دی ماه رو فعالیت نمی‌کنه و از هفته‌ی دوم دی، در روزهای "شنبه، دوشنبه و چهارشنبه" به فعالیت خودش ادامه می‌ده.
امیدواریم همچنان همراهمون باشین و به حمایت از ما ادامه‌ بدین.
یلداتون پیشاپیش مبارک.
- دوست‌دار شما، خانواده‌ی کوچیک یوگن.❤️

@YugenFiction




𝖧𝖾𝗋 𝖢𝗈𝗅𝗈𝗋

៹ 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: #Hyunho
𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: #Lala
៹ 𝖲𝗍𝗒𝗅𝖾: #Memoir

@YugenFiction

2k 0 26 39 60



𝖠𝗃𝗈𝗈𝗌𝗁𝗂

៹ 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: #Chanin
𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: #Ayko
៹ 𝖲𝗍𝗒𝗅𝖾: #Forte

@YugenFiction

2k 0 27 4 44

#Vertu | #IN

- من رو ببین یانگ جونگین؛ حالت خوبه؟
درحالی که فک پسرک بلوند رو توی مشتش می‌فشرد، زمزمه کرد و صورتش رو به سمت خودش برگردوند تا بتونه حالش رو از توی صورتش تشخیص بده.
فرشته‌ی سفیدپوش، دندون‌هاش رو محکم روی هم فشار داد تا غمی که روی دلش تلنبار شده بود رو بروز نده اما چشم‌هاش که هیچ‌وقت باهاش راه نمی‌اومدن، نذاشتن.
- واقعا داری می‌ری؟
با اشک زمزمه کرد و اجازه داد دست‌هاش به کنار بدنش سر بخورن. فاصله‌ی بین پلک‌هاش رو به حداکثر رسوند تا لایه‌ی مزاحمی که دیدش رو تار کرده بود و نمی‌ذاشت چهره‌ی پسر مقابلش که کم‌کم درحال محو شدن بود رو ببینه، از بین بره.
- من دیگه فرسوده شدم جونگینم. بهتره که از این به بعد، یکی که جوون‌تره به‌جای من این راه رو ادامه بده که اون یه‌نفر... تویی.
همون‌طور که گونه‌ی رنگ پریده‌ی جونگین رو به آرومی نوازش می‌کرد، گفت.
- ولی من... من بدون تو نمی‌تونم انجامش بدم مینهو...
با عجز نالید و صورتش رو به کف دست فرشته‌ای که داشت تبدیل به یه روح می‌شد، کشید. نمی‌خواست ازش جدا بشه، نمی‌خواست که اون محو بشه، نمی‌خواست که برای همیشه از دستش بده و بعد با اشک و آه ازش یاد کنه... یانگ جونگین نمی‌خواست که به‌جای فرشته‌ی خوب بودن، تبدیل به فرشته‌ی بدجنسی بشه که عاشق‌ها رو از هم جدا می‌کنه.
- بس کن یانگ جونگین... تو یکی از بچه‌های منی، چطور می‌گی نمی‌تونی؟
درحالی که تبدیل به یه روح کامل و بی‌رنگ شده بود، گفت و لبخند احمقانه‌ای زد.
- برای این که من بدون تو هیچی نیستم... هیچی.

𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋 | #Neon
@YugenFiction

2.1k 0 10 15 55



𝖯𝗋𝗂𝗇𝖼𝖾 𝗈𝖿 𝗍𝗁𝖾 𝖭𝗈𝗋𝗍𝗁

៹ 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: #Chanmin
𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: #Lilie
៹ 𝖲𝗍𝗒𝗅𝖾: #Novelette

@YugenFiction

2k 0 70 53 96
Показано 20 последних публикаций.