میروم به ده سال پیش، همین روزها شاید، درست اواخر بهار، اما کمی خنکتر، هوا کمی بازتر…
جوانم، دلشاد و پرنشاط از اینکه نتیجۀ زحماتم بهعنوان طراح گرافیک را در دکههای روزنامهفروشی میبینم. تازه در حال ایدهپردازی و مذاکره برای روی جلد شمارۀ سه هستیم که خانم شرکت میآید و میگوید: اخطار گرفتیم! میگویم: چه اخطاری؟ مگر چهکار کردهایم؟ میگوید: موی دختر روی جلد از روسری بیرون است، گفتهاند فلان است و بیسار…
هاج و واج نگاه میکنم و باورم نمیشود! کدام مو؟ تعدادی دختر را که در گاوداری کار میکنند نشان دادهایم تا تشویقشان کنیم، و بقیه هم ببینند و یاد بگیرند. این جرم است؟ حالا گیریم چند تار موی دخترک گوشۀ سمت راست پایین کادر هم پیدا باشد! حتی من هم که حواسم بوده چنین چیزهایی را سانسور کنم اصلاً ندیدمش! فقط زیبایی حضور انسانهایی مستقل را در محوطۀ گاوداری سوار بر تراکتور دیدهام.
حالا باید چهکار کنیم؟ مجله تعطیل میشود؟! برویم خانه؟ چه میشود؟
لینک ادامهٔ یادداشت:
zananemrooz.com/article/سرو-ما-نازنین-است/