عرفان و خودشناسی


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


Admin
@hossein_mysticosm

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - داستان پیرِ چنگی که در عهدِ عُمَر (رض) از بهرِ خدا روزِ بینوایی، چنگ زد میانِ گورستان

قسمت قبلی

(2163) بنده ای داریم خاص و محترم
سویِ گـــــورستان، تو رنجه کن قدم


بنده ای داریم که نزد ما جزء یاران ویژه و گرامی است. تو به سوی گورستان برو.

(2164) ای عُمَر بَر جِه ز بیت المالِ عام
هفتصد دیـــــنار در کـــــف نِه تمام


ای عُمَر از خواب برخیز و از بیت المالِ عمومی مردم، هفتصد دینار تمام بردار.

(2165) پیشِ او بر، کِای تو ما را اختیار
این قَدَر بِستان، کـــــنون، مـــــعذور دار


آن دینارها را نزد آن بندۀ ما ببر و به او بگو: ای بندۀ مقبول ما، فعلاً این مقدار دینار را بگیر و عذر ما بپذیر.

(2166) این قَدَر از بهرِ ابریشم بها
خرج کن، چون خرج شد، اینجا بیا


این مقدار دینار را به تو بابت مزد نوازندگی ات دادیم. فعلاً همین مقدار را خرج کن و هر وقت که تمام شد باز به همینجا بیا و باز نیازت را به پروردگارت عرضه دار.

(2167) پس عُمَر ز آن هَیبتِ آواز جَست
تا مـــــیان را بهرِ این خـــــدمت بیست


پس عُمَر از هیبت و شکوه آن صدا از خواب برجهید و از برای انجام این خدمت آماده شد.

(2168) سویِ گورستان، عُمَر بنهاد رُو
در بغل هَمیان، دوان، در جست وجو


عُمَر، رو به سوی گورستان نهاد و کیسه زر را در بغل داشت و به جستجوی پیرچنگی پرداخت.

(2169) گِرِد گورستان، روانه شد بسی
غیرِ آن پـــــیرو نـــــبود آنـــــجا کسی


اطراف گورها را بسیار گشت ولی غیر از آن پیرچنگی، کسی را در آنجا ندید.

(2170) گفت: این نَبوَد، دگرباره دوید
مـــــانده گشت و غیر آن پیر، او ندید


با خود گفت: بنده خاصّ الهی نباید این پیرمرد باشد. پس یک بار دیگر دوید و در نهایت، عاجز و درمانده شد و جُز آن پیر سالخورده، کسی را ندید

(2171) گفت: حق فرمود: ما را بنده ای است
صافی و شـــــایسته و فـــــرخنده ای است


باز با خود گفت: حق تعالی فرمود که: من بندهای صاف و پاک و شایسته و خجسته دارم.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿


تنها خداوند، می تواند حاکم بر سرنوشت همگان باشد. انسان سعی در انجام چنین کاری دارد ولی هر بار شکست می خورد. آرزوی حکومت بر همه، آرزویی زشت و غیر روحانی است. آرزوی بالاتر بودن از دیگران به طور کلی ریشه اصلی تمامی ناراحتی های انسان است. اولین قدم در جهت قرار گرفتن در مسیر سیر و سلوک،کنار گذاشتن آرزوی حکومت بر دیگران است. کنار گذاشتن این آرزو به طور کامل معادل با وارد شدن به مذهب است.
در این صورت انسان درک خواهد کرد که تنها خداوند، نه به عنوان یک شخص، بلکه به صورت یک قانون و اصل بر همه فرمان می راند. براند.


اشو
عشق، رقص زندگی
ص 133

981 0 14 12 27

من در پی اش کو به کو افتادم از علیرضا افتخاری


سلام دوستان عزیز

دوستان عزیز ما هر ماه برای چند خانواده مواد غذایی تهیه می کنیم، برای همین این ماه هم تصمیم داریم برای ۴ خانواده جهت خرید مواد عذایی کمک کنيم.
یک خانم از این خانواده ها به مدت ۳ ساله هست مشکل قلبی دارد و قدرت خرید داروهای خودش را ندارد
یک خانم دیگر از خانواده ها دارای دو فرزند می باشد که کماکان در کانکس زندگی می کنند
لطفا در حد توان خودتان کمک کنید تا بتوانیم باری از دوش این مردم برداریم. خداوند مهربان به جان و مالتان عافیت و برکت روزافزون عطا کند.

شماره کارت
6104 3375 4205 0339
بانک ملت
حسین اکبرلو

سپاس از توجه شما 🌹❤️


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
سخنان زیبا محمد جعفر مصفا

کسانی که این فیلم را ندیده اند حتما ببینند و با دقت بیشتری گوش کنند


از کجا می دانی که انسان باید غیر از اینکه هست باشـد؟

از کجـا بـه ایـن نتیجه رسیده ای که آدم عقب مانده ای هستی؟

تو خودت را با هیچکس مقایسه نکن در آن صورت معیاری برای تعیین عقب ماندگی، بی هوشی، ناخوشبختی و نظایر اینها باقی نمانده است.


«آنچه هستی» را با «آنچه باید باشی» مقایسه نکن


🌿 موسیقی بیکلام Holy Land Dream اثری از Steven Halpern 🌿


اگر مقایسه حاکم بر نگرش و روابط من نبود نمی توانستم برای هویت خود نقص و کمبودی قایل بشوم

اگر من میزان هوش خود را با شما مقایسه نکنم از کجا می دانم آدم بیهوشی هستم؟ از کجا میدانم همین مقدار هوشی که دارم هوش طبیعی و کافی برای یک انسان نیست؟

اگر من شهرت خود را با شما مقایسه نکنم از کجا می دانم که آدمی گمنامم؟


به این نکته توجه داشته باشیم

آنچه مورد مقایسه من و تو قرار می گیرد واقعیت وجودی چیزها نیست، بلکه تعبیر و معنای اعتباری آنها است.


من که صد میلیون دارم و معذلک از صبح تا شب خودم را از نور پر برکت و شکوهمند خورشید محروم میکنم و می روم در یک حجره تاریک و نمور می نشینم و جان میکنم تا آنرا دویست میلیون کنم - بی آنکه نیاز واقعی به آن داشته باشم - به این جهت از بطالت تلاش، خسران و تباهی زندگی خویش غافلم و متوجه نیستم که دارم عمرم را در جمع آوری سفال تلف میکنم که میبینم تو هم داری همین کار را میکنی.


جامعه همیشه به وسیله مقایسه تو را در حالت (عدم رضایت) نگه می دارد زیرا هویت خودش را در همین می بیند، همیشه بدهکار بودن همیشه کسری داشتن


«تو» با «دیگری» واقعا مبارزه ای نداری

اما ماشین مقایسه برای حفظ صفاتی مثل «باشخصیت، باعرضه بودن و ...» ذهن «تو» و «دیگری» را به جان هم انداخته


«تو» میخواهی با برتر جلوه دادن هویت خودت، هویت دیگری را تحقیر کنی

اصولا مبارزه «تو» با «دیگری» مبارزه هویت با هویت است


آگاه باش «تو» یعنی خود تو نیست که دارد «دیگری» تحقیر می کند

بلکه باز هم یک جریان ذهنی هست که دارد تحقیر می کند


آگاه باش که «تو» با «دیگری» جنگی نداری

بلکه یک فعل و انفعالات ذهنی در جنگ هستند


ما در جامعه ای زندگی می کنیم که بر قدرت بی رحمانه برای دست یابی به موفقیت تأکید می شود. ما به فردگرایی و گرایش به حفظ ذات و بقـای خـود می بالیم. عمل بخشایش و نگرش گذشت، اغلب ضعف تلقی می شوند و حتی نشانه ای از بزدلی به شمار می آیند. بارها به ما گفته شده است: «برای حقوق خودت بجنگ! از حقوق خودت دفاع کن! تسلیم هیچ کس نشو!»
من می خواهم به شما بگویم که عمل بخشایش، قدرتی عظیم دارد؛ نه فقـط قدرت معنوی، بلکه قدرتی که هیچ کس نمی تواند آن را حقیر بشمارد.
بخشایش، شرافت و ارزش شخصی شما را نشان می دهد، قدرت درونی شما را آشکار می سازد و توانایی بخشیدن شما را تثبیت می کند. بخشایش، بدون این که شما را ضعیف یا آسیب پذیر کند، می تواند راهنمایتـان بـه سـوی یک زندگی معنادارتر شود. بخشایش، ستیز و کشمکش را بـه سـوی پایانی رضایت بخـش می برد، زیرا به ما کمک می کند تا بر دور باطل رنجش و انتقام چیره شویم و وارد ساحت یکپارچگی، آرامش و هماهنگی شویم. مهم تر از همه این که هر بخششی به دیگران الهـام می بخشد تا آنها نیز چنین کنند و زنجیره ای از واکنش های مثبت را در پی می آورد.


جی. پی. وسوانی
باران بخشایش
ص 44 و 45




🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - داستان پیرِ چنگی که در عهدِ عُمَر (رض) از بهرِ خدا روزِ بینوایی، چنگ زد میانِ گورستان

قسمت قبلی

اظهارِ معجزهٔ پیغامبر (علیه السّلام)، به سخن آمدن سنگ ریزه در دست ابو جهل (عَلَيه اللَّعنه) و گواهی دادنِ سنگ ریزه بر حقیقتِ محّمد (عليه الصلوة والسلام)

(2154) سنگ ها اندر کفِ بوجهل بود
گفت: ای احمد بگو این چیست زود؟


ابوجهل، سنگ ریزه هایی را در مشت خود نهان داشته بود و چون با حضرت پیامبر (ص) رو به رو شد به او گفت: ای احمد، زود بگو در مشت من چیست؟

(2155) گر رسولی، چیست در مشتم نهان؟
چـــــون خـــــبر داری ز رازِ آســـــمان


اگر تو رسول حقیقی هستی بگو: در مشتم چه چیزی نهان شده؟ تو که مدعی هستی از اسرار آسمان خبر داری.

(2156) گفت: چون خواهی؟ بگویم کان چه هاست؟
یا بـــــگوید آنـــــکه مـــــا حـــــقّیم و راست؟


پیامبر(ص) به ابوجهل گفت: آیا میخواهی بگویم چه چیزهایی در دست توست؟ یا اینکه بگویم: آن چیزها که در مشت تو نهان شده برحقانیت ما گواهی دهند؟

(2157) گفت بوجهل: این دوم نادر ترست
گفت: آری حـــــق از آن قـــــادر ترست


ابوجهل گفت: این مورد دوّم، نادرتر و عجیبتر است. و حضرت رسول فرمود: بلی حق تعالی قادر تر از این است که در گمان بشر بگنجد.

(2158) از میانِ مشتِ او، هر پاره سنگ
در شـــــهادت گفتن آمـــــد، بی درنگ


در میان مشت ابوجهل، هر تکه سنگی شروع کرد به شهادت دادن و بی درنگ و تأخیر به سخن درآمد.

(2159) لا اِلهَ گفت، إاِلَّا الله گفت
گوهرِ احمد، رسول الله سُفت


آن سنگ ریزه ها در مشت ابوجهل، کلمه لا اله الا الله را گفت و گوهر تابناک رسول خدا را بیان کرد.

(2160) چون شنید از سنگ ها بوجهل این
زد ز خـــــشم، آن سنگ ها را بر زمـــــین


همینکه ابوجهل از سنگ این گواهی و شهادت را شنید، از خشم و غضب آن سنگ ها را بر زمین زد.

بقیه قصَۀ مطرب و پیغام رسانیدن امیرالمؤمنین عُمَر (رض) با او آنچه هاتف آواز داد

(2161) بازگرد و حالِ مُطرِب گوش دار
ز آنکه عاجز گشت مُـــــطرِب ز انتظار


در اینجا مولانا دوباره به داستان پیرچنگی باز میگردد و میگوید: ای شنونده، شنیدن این گونه اسرار و معانی را فعلاً وانه و بقیۀ داستان آن خنیاگر را بشنو، زیرا که آن خنیاگر در گورستان یثرب (مدینه) از انتظار کشیدن عاجز شده بود.

(2162) بانگ آمد مر عُمَر را: کای عُمَر
بـــــنده ما را ز حـــــاجت بـــــاز خر


از بارگاه الهی، ندا در رسید که: ای عُمَر، حاجت بندۀ ما را برآور.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿



Показано 20 последних публикаций.