جامعه‌شناسی


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


🌎جامعه شناسى مطالعه علمى زندگى بشر است.
💢 جستارهایی در:
- جامعه شناسی
- روانشناسی
- اقتصاد
- فلسفه
- ادبیات
- سینما
📞 تماس و تبلیغ:
@irsociology

بزرگترین مرجع علوم‌انسانی کشور

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


ادامه از این مطلب

البته گورکی باز هم سفر خارجی می‌رفت و تا سال ۱۹۳۱، چندباری بین ایتالیا و شوروی در رفت و آمد بود که در سال ۱۹۳۱ به درخواست دوست عزیزش استالین، برای همیشه زندگی در شوروی را برگزید. همانقدر که این تروریست‌های ۵۷ای عاشقانه از جهان ادبیات حرف می‌زنند و خودشان را همه‌ی «شاعرها، نویسنده‌ها و ادیبان جهان» می‌نامند، در شوروی هم استالین چنین رویه‌ای را در پیش گرفته بود. این از گفته‌های استالین است که زمانی به یکی از ژنرال‌های ارتش گفته بود:
«برای من، ساختن یک نویسنده از ساختن یک تانک مهمتر است.»

و در این مورد چه کسی بهتر از ماکسیم گورکی؟ او بعد از بازگشت به شوروی، خود را به طور تام در اختیار حزب کمونیست قرار داد. استالین تمام انجمن‌ها و گروه‌های ادبی در شوروی را از بین برد و همه نویسندگان را مجبور به پیوستن به «اتحادیه نویسندگان شوروی» کرد و ریاست آن را هم به مهره عزیزش ماکسیم گورکی واگذار کرد.
ماکسیم دیگر در حزب غرق شده بود. تمام کتاب‌های او در تیراژهای سنگین به چاپ مجدد می‌رسید. ادارات و مجامع علمی-ادبی در شوروی آثارش را پیش‌خرید می‌کردند. امکانات رفاهی از قبیل داچا یا همان ویلاهایی در مناطق خوش آب‌وهوا در اختیارش قرار می‌گرفت. حق تالیف کتاب‌هایش به میلیون‌ها روبل می‌رسید و گورکی یکه‌تاز ادبیات شوروی بود. عکس او در کنار استالین و لنین بر دیوار مدارس و کلاس‌های درس قرار داده می‌شد و یکهو ماکسیم گورکی به پرقدرت‌ترین فرد در شوروی، پس از استالین تبدیل شد.
این‌بار دیگر گورکی مانند دوران گذشته، مخالفتی با جنایت‌های حکومت نداشت و بنا به گفته‌ی لئوپُلد آورباخ، که لقب خود این شخص «دیکتاتور امور ادبی شوروی» بود، ماکسیم گورکی حتی با عشق و علاقه جنایت‌های حزب را هم دنبال می‌کرد. آورباخ می‌گوید:
«گورکی ارزش زیادی برای کار پلیس مخفی (در سرکوب مردم) قائل بود و همیشه با شور و مهربانی توام با اشک‌های شوق در این مورد حرف می‌زد. او احساس می‌کرد خودش شخصا باید از تک تک افراد پلیس مخفی شوروی (که حقیقتا جنایت‌هایشان تنه به تنه افسانه می‌زند) تشکر کند.»

گویا دلیل علاقه‌اش به گنریخ یاگودا هم همین رفتار خشن او در برخورد با مخالفان حزب کمونیست بود. این‌طور گفته می‌شود که نه بابا گورکی مخالف خشونت بود، اما این حرف به طور کلی دروغ است. همین ماکسیم گورکی رییس اتحادیه نویسندگان و یک نویسنده بزرگ که حرفش بالخره خریدار داشت، هیچ مخالفتی با دستگیری شاعران و نویسندگان مخالف حکومت نداشت (کسانی مانند کلیویف و اوسیپ ماندلشتایم). او هیچ مخالفتی با قانون‌هایی مانند قانون هفتم آگوست که همه‌ی کودکان بالای ۱۲ ساله را در جرایم پیش پا افتاده‌ای در حد یک دزدی ساده مستحق اعدام می‌دانست، نکرد. او به دیدن اردوگاه‌های کار اجباری رفت و با افتخار از این جنایت‌ها تجلیل کرد و حتی با دیدن کانال دریای سفید که به خاطرش هزاران بی‌گناه (۳۰ تا ۱۰۰ هزار نفر) در اثر کار اجباری کشته شدند، اشک شوق ریخت و با همراهی ده‌ها نویسنده‌ی حزبی دیگر، کتابی برای تجلیل از استالین و این کار بزرگش نوشت.
او در ۱۵ نوامبر ۱۹۳۰ در روزنامه پراودا که ارگان رسمی پروپاگاندای حزب کمونیست بود، نوشت:
«دشمنی که تسلیم نشود باید نابود گردد.»

دشمن که بود؟ مردم بدبخت شوروی بودند.
همین ماکسیم گورکی بود که در ۲ ژانویه ۱۹۳۵ (در زمان پاکسازی بزرگ استالین که قبلا در موردش نوشتم) و برای دفاع از اعدام‌های سفارشی استالین نوشت:
«دشمن (مردم) باید بدون هیچ ترحمی و بدون توجه به نغ نغ این اومانیست‌های مخالف کشته بشوند.»

این ماکسیم گورکی بود که در نامه‌ای به خالاتوف (رئیس اتحادیه ناشران دولتی در شوروی) فریاد زده بود:
«استالین چه باشکوه (در کشتن مردم) عمل می‌کند.»

و از استالین به عنوان یگانه رئیس شوروی نام برد و این نام تا ابد بر روی استالین ماند. این همان ماکسیم گورکی، غول ادبیات بود‌.
دیروز یک به اصطلاح کارشناسی نوشته بود "این موج‌های مجازی می‌خوابد ولی صد سال دیگر مردم هنوز غلامحسین ساعدی را دوست دارند." خیر. صد سال گذشت اما هربار نام گورکی می‌آید، مردم می‌دانند در چه جنایت‌های شریک شد. تازه این غولی چون گورکی است، آن ساعدی را در کشور خودش هم قبول ندارند. شما یک بار به اسم انقلابی بازی و آرمان‌های بی سر و ته و چریک بازی چنان جنایتی در تاریخ این کشور کردید و آن را به چنان سیاهی گرفتاری کردید که تا ابد در حافظه جمعی ما به جا می‌ماند. پنج دهه گذشته است و در کلام مردم خیابان، فقط یک نفر لقب «آن خدابیامرز» را یدک می‌کشد.

✍️
#محمدالف

جامعه‌شناسی👇

🆔 @IRANSOCIOLOGY


ماکسیم گورکی یک غول بزرگ در ادبیات بود؛ واقعا هم برخلاف این نویسنده-تروریست‌های ۵۷ای آثار بزرگی نوشته بود. در ۱۵ سال مابین ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۳ در مجموع ۵ بار نامزد نوبل ادبیات شد؛ لقبش را «کلاسیک زنده» گذاشته بودند. چنان نویسنده قدری بود که غول دیگری مانند آنتون چخوف درباره او گفته بود:
«کاش یکی از آثار گورکی را من نوشته بودم.»

اما همین غول بزرگ، با ایستادنش در کنار حزب کمونیست شوروی و دفاع همه‌جانبه‌اش از آن کاری کرد که تا ابد هربار که از او یاد می‌شود مردم بدانند این نویسنده بزرگ کسی بود که در کنار استالین ایستاد، او کسی بود که با جان و دل از اردوگاه‌های کار اجباری شوروی که میلیون‌ها نفر به آن طرز فجیع در آن زندانی شده و جانشان را از دست دادند حمایت کرد.
زندگی گورکی را اگر بخواهیم در چند خط خلاصه کنیم، می‌گویم: او به دنیا آمد، در نوجوانی خودکشی کرد، مدت‌ها در سفر بود، نویسنده بزرگی شد، با بزرگان بسیاری مانند چخوف و تولستوی رفت و آمد کرد، به قدرت اصلی ادبیات در شوروی بدل گشت و به دوست صمیمی استالین تبدیل شد به گونه‌ای که او را در اواخر دهه ۲۰ و اوایل دهه ۳۰ میلادی دومین مرد قدرتمند شوروی بعد از استالین می‌شناختند. او با لنین هم دوست صمیمی بود به گونه‌ای که در دوران بی‌پولی لنین، به او مقادیر بسیاری پول برای گذران زندگی قرض داده بود. بعد از انقلاب ۱۹۱۷ و به قدرت رسیدن لنین و حزب کمونیست در شوروی، ماکسیم گورکی با مشاهده جو خفقان، اعدام مخالفان و روشی که حزب کمونیست در پیش گرفته بود به شدت به حزب کمونیست و شخص لنین تاخت. او صراحتا در روزنامه‌‌ها از انقلاب کمونیستی به عنوان یک تراژدی بزرگ و انقلابی که روسیه را ویران کرده است، نام می‌برد. تا اینجا متقاعد کننده است اگر فکر کنیم که که او در درون شخصیت آزادی‌خواه و بزرگی داشته است بالخره اما لنین او را خوب می‌شناخت و در وصف مخالفت‌های او با حزب کمونیست گفته بود: ‏
«نه، گورکی ما را ترک نمی‌کند، این در سرشت او نیست، خواهید دید.»

و دقیقا حرف لنین درست بود. بعد از مدتی دوری و انتقاد از حزب، ماکسیم گورکی در نامه‌ای به همسرش یکاترینا پشکووا نوشت:
«از امروز قصد دارم به عنوان یک آدم آزاد! با حکومت کار کنم.»

یعنی یک جورهایی سمپات باشد، عضو رسمی حزب نباشد اما در جهت منافع حزب عمل کند و همدلی و حمایتش را از آن‌ها دریغ نکند. در سال ۱۹۱۸ که زنی به نام فانی کاپلان (که خود از انقلابیون بود) لنین را ترور ناموفق کرد، ماکسیم گورکی به دیدن رهبر مجروح کشور رفت و نوشت:
«من معنای انقلاب را نمی‌فهمیدم تا این‌که لنین را ترور کردند. به دیدن او رفتم و چیزی در آن چشم‌های تیزبین و نافذ لنین (حقیقتا آدم یاد اصلاح‌طلب‌ها می‌افتد) دیدم. چیزی که آدم فریب‌خورده‌ای مانند من را با تاسف نگاه می‌کرد. چیزی مانند نگاه یک معلم به شاگردی که اشتباه کرده است.»

دوستی گورکی با انقلاب دوباره شکل گرفت و این‌بار گورکی در صف اول ‏همکاری با حزب قرار گرفت. او شروع به راه‌اندازی چند موسسه ادبی و چاپ‌خانه زیر سایه حکومت کرد اما باز هم همچنان اتفاقات دیگری در راه بود. یک سلسله رخدادها مابین سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۱ اتفاق افتاد که گورکی به واسطه آن‌ها ترجیح داد، این بار دست به مهاجرت از شوروی بزند، مهاجرتی که تا سال ۱۹۲۸ به درازا کشید. در این سال‌های مهاجرت درگیری‌هایی هم بین لنین و گورکی پیش می‌آمد. برای مثال موسسات ادبی گورکی در شوروی بعد از مهاجرتش نابود شدند. از طرف دیگر مثلا در سال ۱۹۲۲ که حزب کمونیست دست به اعدام تنی چند از مخالفان ( که اتفاقا از انقلابیون سابق بودند) زد، گورکی در نامه‌ای که به آناتول فرانس (نویسنده فرانسوی) نوشت به شدت به حکومت شوروی تاخت. این نامه که در چند روزنامه چاپ شد، خشم حزب کمونیست شوروی را برانگیخته بود و در جواب این خیانت، در روزنامه‌های شوروی علیه گورکی مطلب می‌نوشتند. اما لنین درست گفته بود، گورکی از خود آن‌ها بود، او بالخره باز می‌گشت، سگ زرد در نهایت برادر شغال است. او در سال ۱۹۲۸ به شوروی برگشت و مورد تشویق بسیار حزب کمونیست قرار گرفت. ماکسیم گورکی که مانند این چندسال گذشته‌اش (بین ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۸) دشمن نبود، سوپر هیرویی بود که به وطن بازگشته بود. این‌بار دیگر از چنگ و دندان نشان دادن‌هایش به حزب کمونیست خبری نبود و او برای دیدن دستاوردهای بزرگ حزب کمونیست در شوروی، شروع به سفر به سرتاسر کشور کرد. یکی از دستاوردهایی که ماکسیم گورکی به دیدن آن رفت، اردوگاه‌های کار اجباری (گولاگ) بود که با دیدن آن‌ها او به شدت تحت تاثیر این کار عظیم قرار گرفته بود. این‌بار دیگر از انتقادها خبری نبود و تماشای مردم شوروی که تا سرحد مرگ، بدون هیچ امکانات بهداشتی و پزشکی در اردوگاه‌های کار اجباری زندانی شده و کشته می‌شدند، اثری در ماکسیم گورکی نداشت.

ادامه مطلب

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY


تصویر #غلامحسین_ساعدی در مراسم گرامیداشت اعضای کشته‌شده #مجاهدین_خلق: اشرف رجوی و موسی خیابانی
به همراه دست‌نوشته او


قطعا شاشیدن بر مزار امثال ساعدی عملی اخلاقی و مورد تایید نیست، اما کسانی که از امثال ساعدی اسطوره ادبیات می سازند و او را نماد آزادی می دانند نه ادبیات را می شناسند و نه چیزی از آزادی می دانند.
باید بر آن تعبیر و معنایی از آزادی شاشید که مصداقش ساعدی و امثال ساعدی اند که ویرانی 57 را به بار آوردند.


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY


روایت مولود خانلری درباره کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران

فرانسه بودم که یک کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران را پیشنهاد دادم، درست در همان واقعه بگیر و ببند بود ۱۹۵۳ یا ۵۴ بود. ۵۳-۵۴ بود که مصدق را گرفتند. این آقایان حزب کمونیست از من استقبال کردند و گفتند بسیار کار خوبی است.

گفتند تو خودت چه می‌خواهی بکنی؟ گفتم من می‌روم ژان پل سارتر را می‌بینم. گفتند معلوم نیست و اینها. آنها میانه‌ای با ژان پل سارتر نداشتند. سخت ژان پل سارتر به آنها پریده بود و قضیه کنگره پیش آمده بود، از وکس بیرون آمده بود، چون ژان پل سارتر در اینجا در وکس شوروی هم عضو بود. او بیرون آمد و فریاد زد. خلاصه اینها مسائلی بود که اینها هم با او میانه‌ای نداشتند. «بورژوا و فلان».

گفتم در ایران خیلی اهمیت دارد، در جهان هم خیلی اهمیت دارد. من شخصاً هم به شما بگویم بسیار بسیار از وجودم به ژان پل سارتر علاقه‌مند بودم. اصلاً نامه نوشتم و وقت خواستم. سکرترش جواب داد و روزی وقت داد و من رفتم. اولین بار بود که می‌دیدمش؛ یعنی برای این‌جوری و الا خیلی دیده بودمش، در کنفرانس خیلی. گفتم وضع من این است و من یک زن ایرانی هستم که مبارزه می‌کنم. مملكتم این است، گرفتاریم این است. خیلی برای مصدق تأثر خورد. البته برای افسران هم که گرفتند، برای آزادی آنها.

گفتم یک همچین تقاضائی از شما دارم آیا شما قبول می‌کنید؟ گفت من ایرانولوگ نیستم. اگر دراین‌باره کمکی به من بشود که درباره ایران توضیحات درستی داده بشود من با کمال میل حاضرم. من گفتم عهده‌دار می‌شوم اگر شما قبول بفرمائید خودم در کنار شما conseiller این کار، گفتم خود من. گفت که من به شما جواب خواهم داد. بعد از چند روز یک نامه‌ای به من نوشت که من پذیرفتم نظر شما را ولی از شما می‌خواهم که شما هم خودتان conseiller این کمیته باشید و در ضمن هم با دیگر مردان تماس بگیرید و اعضای کمیته مشخص بشود. من president خواهم بود.

از خانم سیمون دوبوار تقاضا کردم که فوراً قبول کردند. آقای پروفسور ژان کلوریج که یکی از مردان بزرگ اینجاست، از مادون رفتم به آکادمی فرانسه از فرانسوا موریاک تقاضا کردم. ایشان پذیرفتند برای کمیته. بعد آراگون وعده‌ای از نویسندگان و سران آن حزب هم عضو شدند. ژان پل سارتر گفت «هیچ مانعی در کار نیست، آراگون دارای اهمیت زیادی است بنده president هستم هیئت‌مدیره هستم.»

این عده از آقایان درجه‌یک، واقعاً درجه‌یک، یعنی اولین آنتلکتوئل‌های فرانسه برای این کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران عضو شدند که این تا مرگ سارتر باقی بود. تا مرگ ژان پل سارتر باقی ماند و مبارزه بسیار شدیدی کرد. واقعاً شاید تنها کمیته‌ای که شاه را می‌ترساند یا به قول لوموند می‌لرزاند. برای اینکه تمام اوقات می‌پرسید این اصلاً چیست.

مصاحبه مولود خانلری با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY


ما این حقایق را بدیهی می‌پنداریم که تمام انسان‌ها برابر آفریده شده‌اند، که از سوی پروردگارشان حقوقی جدایی‌ناپذیر به آن‌ها اعطا شده، که در میان آن‌ها زندگی، آزادی و پیگیری شادمانی قرار دارند [سه‌گانه متداول‌تر در آن زمان "زندگی، آزادی و مالکیت" بود]. که برای تضمین این حقوق دولت‌هایی بین انسان‌ها نهادینه می‌شوند که قدرت مشروعشان را از رضایت مردم تحت حکومت خود می‌گیرند. که هرگاه هر گونه‌ای از دولت به تخریب این اهداف روی آورد این حق مردم است که آن را دگرگون یا نابود کنند.

تامس جفرسون؛ اعلامیه استقلال آمریکا


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY


🛑زنی که در «پستوی خانه نهان نماند»


این کنش پرستو احمدی تمامی عناصر و شعارهای جنبش #زن_زندگی_آزادی را در خود دارد. از آن دست کنش‌های سیاسی که در راستای زندگی، مطالبات زمینی و حقوقی مدنی و مدرن، برآمده از سوژگی و فردیت، در پی تأکید، تأیید و تثبیت حضور بدن، جنسیت و مبارزه‌ای آشکار برای «آزادی» بدون هیچ لکنت و حرف پیس و پس است.

بدیهی است که مرتجعین در قامت روحانیت، روشنفکر دینی، روشنفکر، فلسفه‌خوان و جامعه‌شناس و هر عنوان دیگری اگر به چنین دست کنش‌هایی حمله نکنند، از سر استیصال در برابر آن سکوت خواهند کرد. سکوتی از سر تمایل به ندیدن و نشنیدن. چراکه رویارویی در برابر چنین سوژه‌های فعالی، به‌خودی خود محو و ذوب در ولایت و ایدئولوژی‌های ناسوژه‌های سرخ و سیاه را به چالش می‌کشد. از این‌روست که چپ جنبش #زن_زندگی_آزادی را با وقاحت تمام مبتذل خواند و همچنان حریصانه کوشید آن را به تصرف خود درآورد.
✍️ #احسان_عزیزی

اجرای زنده‌ی پرستو احمدی، خوانندهٔ زنی که در یکی از کاروانسراهای ایران برگزار شد و به‌صورت زنده از یوتیوب او پخش شد را می‌توانید اینجا ببینید:
https://youtu.be/oYcaDHEnhbU


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY


📃چیزی فراتر از یک زلزله
✍️ #توس_طهماسبی

سقوط رژیم اسد در پی جنگ دو ماههٔ لبنان، چیزی فراتر از یک زلزلهٔ استراتژیک در منطقه خواهد بود. نه سال پیش نوشتم بقای رژیم اسد بدترین و ترسناک‌ترین پیام سیاسی ممکن را دارد: یک حکومت در معرض سرنگونی در نتیجهٔ شورش اکثریت مردم، می‌تواند با توسل به بالاترین سطح قابل تصور از خشونت و توحش و قتل عام صدها هزار نفر از شهروندان سرپا باقی بماند، بدون اینکه کوچکترین امتیازی داده یا تغییری ایجاد کند. این پیام شوم تأثیرات منفی بسیاری در منطقه داشت اما امروز خوشبختانه این موج معکوس خواهد شد.

از سوی دیگر بقای حکومت اسد به معنای ادامه حیات تنها بازمانده از الگویی شوم و منحوس یعنی ناسیونالیسم غرب‌ستیز و فاشیستی عرب بود. آخرین بازمانده از جنبش خون‌آشام ضداستعماری و ضدامپریالیستی جهان عرب که با عبدالناصر و میشل عفلق آغاز شد و با عبدالکریم قاسم، برادران عارف، امین حافظ، صدام حسین، حافظ اسد، قذافی، یاسر عرفات و ابونضال ادامه یافت.

میراث این جنبش به جز دریای خون و شکنجه، تباهی اقتصادی و ترور و تجاوزگری در خارج از مرزها، چیزی نبود. امروز افرادی از زندان‌های سوریه آزاد می‌شوند که به سبب یک اعتراض ساده پنجاه سال در بدترین شرایط زندانی بوده‌اند و یا به سبب بی‌توجهی به ایست بازرسی چهل سال زندانی شده‌اند.

حکومت اسد از جنس حکومت صدام بود که در آن پلیس‌های راهنمایی و رانندگی اسلحه و مجوز دستگیری داشتند و برخی افراد به سبب جرائم راهنمایی و رانندگی، هیچگاه از سیاهچال‌ها زنده بیرون نیامدند و نیز از تبار دولت قذافی بود که در آن می‌شد هزار نفر از افراد قبیله‌ای را به سبب مخالفت با ازدواج دختر قبیله با رهبر زنده به گور کرد. اسد، صدام و قذافی خویشاوند سیاسی ابونضال رهبر منشعب از ساف بودند که مخالفانش را با دست خود قطعه قطعه می‌کرد و در زیر میز کار و باغچه خانه شخصی‌اش دفن می‌نمود. بله این چهرهٔ واقعی ناسیونالیسم چپ‌گرا و ضداستعماری عربی بود.

جنبش ضداستعماری/ضدامپریالیستی جهان عرب همان بود که بمباران غیر نظامیان با سلاح شیمیایی را توسط عبدالناصر در یمن بنیان گذاشت و بعداً بدست حافظ اسد، بشار و صدام حسین در برابر شهروندان خودشان در ابعاد مافوق تصوری تکرار کرد‌. این جنبش همان بود که نماینده‌اش قذافی تظاهرات انبوه مردم غیر مسلح را با بمب‌های سنگین میگ‌های ساخت شوروی سلاخی کرد. این نوع اتفاقات، جای دیگری از جهان رخ نداده‌اند.


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
از کدام راه؟
#روسیه
از این راه به خدا نمی‌رسی حاجی
به خانه خدا شاید...

قطعه‌ای از فیلم #کمال_الملک ساخته #علی_حاتمی

دیدی آن قهقههٔ کبکِ خِرامان حافظ
که ز سرپنجهٔ شاهینِ قضا غافل بود


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY


📃آزادی اقتصادی چگونه آرژانتین را متحول کرد؟

🔹خاویر میلی، رئیس‌جمهور لیبرتارین آرژانتین در تلاش است تا با اصلاحات گسترده، اقتصاد بحران‌زده آرژانتین را به مسیر ثبات و رشد بازگرداند. او که به دلیل دفاع از آزادی اقتصادی و انتقاد از نقش گسترده دولت شناخته می‌شود، سال گذشته در انتخابات ریاست‌جمهوری با شعارهایی نظیر کاهش دخالت دولت و حذف بانک مرکزی به پیروزی رسید.

🔹در شرایطی که آرژانتین با تورم بالا، کسری بودجه عظیم، و بحران بدهی دست‌وپنجه نرم می‌کرد، میلی دست به سیاست‌های رادیکالی در زمینه اصلاحات اقتصادی زد. پس از گذشته 11 ماه از آغاز به کار دولت، با حضور در پادکست« لکس فریدمن» به ارائه توضیحاتی درباره اقدامات دولت، عقاید اقتصادی خود و چشم انداز اقتصاد آرژانتین پرداخت.

🔹در ماه‌های گذشته دولت او توانست بدون کنترل قیمت‌ها یا ثابت نگه‌داشتن نرخ ارز تورم را به پایین‌ترین سطح برساند و ترازنامه بانک مرکزی را اصلاح کند. از دیگر اقدامات او می‌توان به کاهش تعداد وزارتخانه‌ها، توقف پروژه‌های عمرانی دولتی، و حذف یارانه‌ها اشاره کرد.

🔹میلی بر این باور است که تنها راه موفقیت اقتصادی، تقویت آزادی بازار و احترام به مالکیت خصوصی است. این اصلاحات اگرچه هنوز نتایج بلندمدت آن مشخص نیست، اما نشان‌دهنده عزم او برای احیای اقتصادی کشوری است که سال‌ها از بحران رنج برده است./دنیای اقتصاد


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY


تاریخ باستانی کلیهٔ اقوام و ملل ناچار افسانه‌مانند است؛ پس غمگین نباید بود که روایات باستانی ما به افسانه بیشتر نزدیک است تا به تاریخ.

محمدعلی فروغی


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY


📆سال ۱۹۵۹ خروشچُف رهبر شوروی اعلام کرد کسی که با حکومت مستقر مخالفت کند حتماً از لحاظ روانی مشکل دارد چرا که امکان ندارد کسی مواهب کمونیسم را ببیند و منتقد آن باشد!

بر همین تفکر یک سوم مخالفان در مراکز روانپزشکی زندانی شدند اما افزایش تخت‌ روانپزشکی هم مسیر تاریخ را تغییر نداد.

✍محمدپارسی

🗽الیف شافاک، نویسنده ترک تبار بریتانیایی و فعال حقوق بشر با انتشار تصویری از آهو دریایی در اینستاگرامش آن را روح زیبا، مقاوم و سرکش زنان ایرانی خواند. او نوشت در حال خواندن شعری از فروغ فرخزاد بوده که تصویر این دانشجوی ایرانی را دیده است.

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY


مارکی دو کوستین نویسنده فرانسوی نوشته بود "وای بر کشوری که در آن هر خارجی یک مُنجی به نظر می‌رسد." زمانی که یک حکومت در حال مصرف کشور برای ایدئولوژی‌های خود است و پاسخ هر اعتراضی را با سرکوب و حکومت پلیسی می‌دهد، دیگر «فرار کردن» نه یک گزینه که تنها راه نجات است. بیش از ۷۰ سال حکومت کمونیست‌ها در شوروی انفعال را در تمام جامعه تزریق کرده بود. در چشم طرفداران، کشورشان بزرگترین امپراتوری جهان بود که در حال به سرانجام رساندن یک آرمان مقدس بود و برای بسیاری کشور نه وطن آن‌ها که زندانی بود که باید از آن می‌گریختند.

اوضاع در جنگ دوم جهانی بیشتر تنه به یک طنز غم‌انگیز می‌زد. در چشم حکومت تمامیت‌خواه حزب کمونیست، هر شهروندی به محض نشان دادن کوچکترین زاویه‌ای با حکومت (حتی بدون نشان دادن آن و به طور پیش‌فرض) دشمنی بود که یا باید حذف می‌شد یا ایزوله. در طول جنگ دوم جهانی بسیاری از سربازانی که به دست دشمن فاشیست به اسارت افتادند، از اساس برچسب دشمن و عنصر نامطلوب خوردند زیرا که یا به اندازه کافی نجنگیده و یا افرادی که حالا مظنون به جاسوسی بودند. یکی از این سربازانی که در اوکراین به اسارت آلمانی‌ها درآمده بود درحالی که می‌دانست با بازگشت به وطن چه چیزی در انتظار او است، بلافاصله بعد از جنگ به کانادا فرار می‌کند. ۴۰ سال بعد پسر او که در تمام این مدت پدر خود را مُرده فرض کرده به نحوی از زنده بودن او آگاه می‌شود و بعد از درخواست‌های طولانی در نهایت امکان سفر به خارج از کشور را می‌یابد. پدرِ داستان از دیدن پسرش خوشحال می‌شود؟ خیر. در تمام این مدت او فکر می‌کرده است که KGB در نهایت کسی را برای ترور او خواهد فرستاد. حتی نزدیکترین روابط خونی هم متاثر از رفتار حکومت بود. این تمامیت‌خواهی حتی بعد از سقوطش هم پشت سرش یک زمین سوخته و سمی را به جا گذاشته بود که درست کردن شرایط را سخت و فرار یا مهاجرت را به بهترین گزینه موجود تبدیل کرده بود. یکی از روزنامه‌نگاران غربی که در دهه ۹۰ میلادی و بعد از فروپاشی شوروی برای ثبت دوران حکومت کمونیستی به روسیه سفر کرده بود، در کتاب خود (در فارسی روح ناآرام به ترجمه سرکار خانم سودابه قیصری) داستانی از مواجهه با این موج فرار را اینگونه نقل می‌کند: غمگین‌ترین چیز در مسکو، نه ساختمان‌های رنگ و رو رفته، چاله‌های پرآب، مگس‌ها و موش‌ها که دیدن مردمی بود که فقط در فکر فرار بودند. به سختی می‌شد جوانی را پیدا کرد که در فکر مهاجرت نباشد و تعدادی از بهترین مغزهای کشور روسیه در بین آن‌ها بودند. روزی به یک سمینار فیلمسازی با شرکت جمعی از بهترین فیلم‌سازهای روسیه دعوت بودم و چند کلمه‌ای صحبت کردم. بعد از پایان صحبت‌هایم یکی از فیلم‌سازان برخاست و به سمت من آمد و روی صندلی کنار من نشست تا با من صحبت کند! برایم عجیب بود و با خود گفتم آیا تحت تاثیر صحبت‌های من قرار گرفته بود یا می‌خواست برای فیلم بعدی‌اش مرا انتخاب کند؟ نه. او فهمیده بود یک آمریکایی که زبان مادری‌اش انگلیسی است در اتاق حضور دارد. به سمت من آمد، خم شد، کاغذی از جیبش درآورد و آهسته پرسید که آیا می‌توانم گرامر و دیکته آن را برایش ویراستاری بکنم. نامه‌ای به کنسول آمریکا بود، یک تقاضا برای ویزای مهاجرت...

در آلمان شرقی مردم جوکی داشتند که می‌گفت یک روز اریش هونکر رهبر آلمان شرقی در خیابانی قدم می‌زند که به یک صف طولانی از مردم مواجه می‌شود. او به صف می‌پیوند و می‌بیند که بسیاری از مردم از صف خارج می‌شوند. با تعجب می‌پرسد "این صف چی بود؟" یکی می‌گوید "صف خروج از آلمان." هونکر می‌گوید "خب چرا همه از صف خارج شدند؟" می‌گویند "حالا که تو می‌خواهی از اینجا بروی دیگر دلیلی برای خروج ما نیست."
یکی از کاربران نظامی‌نویس پیشترها نوشته بود "اگر به نظرتان هزینه تغییر زیاد است، بنشینید و هزینه تداوم وضع موجود را به نظاره بنشینید."

چشم‌انداز آینده وطنی که در دستان یک حکومت تمامیت‌خواه دزدسالار قرار دارد هیچگاه روشن نخواهد بود. زندگی زیر سایه چنین حکومت‌هایی زندان شهروندان است و آزادی یک رویا. تداوم اوضاع وطن را به جایی می‌کشاند که حتی با تغییر حکومت هم درست کردن اوضاع نیازمند معجزه باشد.

✍️ #محمد_الف



🌏جامعه‌شناسی👇
🆔
@IRANSOCIOLOGY


چگونه اکتیویست سیاسی شویم؟

خرید یک دست شرت و سوتین و تردد و استفاده از آن‌ها با جوراب در میادین اصلی کشورهای آزاد...

آنچه اپوزیسیون و نیروهای اجتماعی و سیاسی خارج از کشور به ظاهر در حمایت از اعتراضات داخلی انجام می‌دهند، هیچ نسبتی با واقعیت‌های موجود داخل ایران ندارد، بلکه بی‌مایه کردن و تهی از معنا کردن کنشی است که از سر استیصال و خشم و عصیان انجام شده است. کنش‌های #دخترعلوم‌تحقیقات، #دختران_انقلاب و تمامی زنان و دخترانی که در این سال‌ها دست به کنش اعتراضی به صورت فردی و گروهی زده‌اند، به‌غیر از تحمل هزینه‌های بزرگ، شکلی از ساختارشکنی و «نه» در برابر ساختار موجود بوده است که هرگونه کوشش برای بازسازی و بازتولید آن در خارج از میدان اجتماعی-سیاسی داخل ایران، بیشتر شکلی از تمسخر و بازنمایی کاذب و تهی از معنا شده است، تا هرگونه کوشش برای تأکید بر اهمیت و معنای آن. فمینیسم ایرانی به تأثیر از جریان چپ نو اروپایی در پی تسخیر و تصرف تمامی اشکال اعتراضات و موضوعات مرتبط با زنان است، بی‌آنکه نسبتی با واقعیت‌های موجود جامعه ایران و زن ایرانی داشته باشد.

✍️ #محمد_مختارپور


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔
@IRANSOCIOLOGY


بلشویسم و فاشیسم هر دو خود را آموزه‌های سیاسی می‌دانستند و وقتی امر سیاسی در اروپا با چنین آموزه‌هایی همراه شود، طبعاً همه‌چیز حالت بدوی به خود می‌گیرد. اولاً به این دلیل که اندیشه به باور تبدیل می‌شود و ثانیاً به این دلیل که در این اندیشه‌های سیاسی، هر چیزی حتی فریب و آدم‌کشی نیز می‌تواند پسندیده باشد و فضایل مدنی شهروندان را ارتقا ببخشد. مردم در این نظام می‌توانند همشهری خود را بکشند، همان‌طور که سرباز دشمن را در جبهه‌ی جنگ می‌کشند. فقط کافی است که از طبقه‌ی اجتماعی یا حزب سیاسی طرف مقابل خوششان نیاید. هر کس به دروغ‌گویی و قانون شکنی «رسمی» دولت اعتراض می‌کرد، گرفتار آزار ضابطان خودسر می‌شد. هرکس که قدرت را در اختیار داشته باشد، می‌تواند به خود چنین اختیاری بدهد که تعیین کند کدام طرف دشمن است و کدام طرف باید نابود شود.

گذشته‌ی یک توهم؛ جستاری درباب اندیشه‌ی کمونیسم در قرن بیستم
فرانسوا فوره


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔
@IRANSOCIOLOGY


📃«برنامه‌های شاه به نفع ایران بودند؛ ما نمی‌فهمیدیم!»


عزت‌الله سحابی، فعال سیاسی مخالف حکومت شاه که مدتی ریاست سازمان برنامه و بودجه را در دولت مهدی بازرگان در دست داشت، در کتاب خاطرات خود می‌نویسد که بسیاری از برنامه‌های محمدرضا شاه، از نظر اصولی به نفع ایران بوده اما اغلب مخالفان، از جمله خودش، آن زمان این را متوجه نمی‌شدند.

سحابی می‌نویسد: «بسیاری از کارشناسان صدیق اذعان می‌کنند که تعدادی از برنامه‌های شاه از نظر اصولی به نفع ایران بود. مثلاً وقتی که قرارداد ۱۹۷۵ میان شاه و صدام حسین بسته شد، دو دولت امضاء کردند، در دو مجلس نیز تصویب شد و به سازمان ملل رفت و بسیار در آن محکم‌کاری شد. این قرارداد خیلی به نفع ایران بود و خطی را به عنوان خط مرز تعیین کردند که قسمت پرعمق اروندرود بود. شرق این خط به ایران تعلق گرفت ولی ما این را متوجه نمی‌شدیم.»

سحابی دربارهٔ خریدها و ساخت‌وسازهای نظامی حکومت سابق ایران نیز با ذکر مثال پایگاه‌های هوایی وحدتی و شاهرخی، نوشته است: «از دههٔ ۴۰ رژیم شاه در غرب کشور شروع به ایجاد استحکاماتی نمود. پایگاه وحدتی و پایگاه شاهرخی که در حقیقت شهری زیرزمینی است و فرودگاه آن نیز زیر زمین است. من خود در زمان جنگ پایگاه وحدتی دزفول را دیدم. هواپیماهای جت اف-۱۴ از زیر زمین با سرعت تمام بیرون می‌آمدند و به هوا می‌رفتند یا از بالا می‌آمدند،‌ چتری پشت آن‌ها باز می‌شد و یک‌راست به زیر زمین می‌رفتند؛ تشکیلات عظیمی بود.»

سحابی در جای دیگری از کتابش می‌گوید:‌ «در آن روزها یعنی در دوران حاکمیت مطلقهٔ شاه، بیشتر دوستان و حتی خود من می‌گفتیم شاه خیانت می‌کند و می‌خواهد جنگ اصلی ما را که باید با اسرائیل باشد، به جنگ با اعراب بدل کند! باری انقلاب شد و عراق به ایران حمله کرد، آن روز تازه دانستیم که در اساسنامهٔ حزب بعث ‹وحدت سرزمین‌های عربی زبان› یک اصل شمرده شده است.»

«منظور از سرزمین‌های عربی زبان همین استان‌های عربی زبان بود که در ایران است. یعنی ایلام، گیلان‌غرب و خوزستان. پس عراق به طور ذاتی به ایران نظر داشت و می‌خواست قسمتی از ایران را ضمیمه خاک خود نماید. شاه این را فهمیده بود و در غرب استحکامات می‌ساخت اما ما به همین خاطر به او ناسزا می‌گفتیم.»

عزت الله سحابی مسألهٔ منابع طبیعی را مثال می‌آورد و می‌نویسد: «منصور روحانی وزیر کشاورزی وقت، یک زمان اعلام کرد که باید هشت میلیون رأس دام، از مراتع کشور خارج شوند وگرنه مراتع از بین می‌روند. خود شاه نیز در سخنرانی خود گفت حیوان شریری به نام بز وجود دارد که ریشه‌های گیاهان را می‌کند. این حیوان باید از بین برود. من در زندان این مطالب را در روزنامه خوانده بودم و پیش خود تحلیل می‌کردم که شاه با این کار می‌خواهد روستاییان را وابسته نماید.»

او ادامه می‌دهد: «روستاییان از بز، پشم و شیر به دست می‌آورند و از همه‌چیز و حتی شاخ و گوشت آن استفاده می‌کنند. این حیوان اساس زندگی روستاییان است و آنان با همین حیوانات و زندگی ساده‌شان از دولت مستقل‌اند. و ما فکر می‌کردیم شاه می‌خواهد به این دسیسه روستاییان را به دولت وابسته کند.»

سحابی در ادامه می‌نویسد: «در حالی که پس از انقلاب، هنگامی‌ که به عنوان نمایندهٔ مردم به مجلس راه یافتیم، در کمیسیون برنامه و بودجه، مسؤلین وزارت کشاورزی پس از انقلاب به کمیسیون می‌آمدند، برخی از آنان مسؤلان سازمان جنگل‌ها بودند و می‌گفتند باید سی میلیون رأس دام از مراتع خارج شوند، تا کنون مراتع از بین رفته است و برای احیای باقی‌مانده‌اش، این کار باید انجام بشود، و ما آن زمان فهمیدیم که واقعاً در کنار گود بودن و شعارهای بزرگ دادن با مسوولیت اجرایی داشتن تفاوت دارد.»


•• از جلد دوم خاطرات عزت‌الله سحابی (سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۹) به نام «نیم قرن خاطره و تجربه» که در ایران اجازهٔ چاپ نیافت و از سوی نشر خاوران پاریس منتشر شده و در کتاب‌فروشی‌های خارج از کشور در دسترس است. یادداشت بالا از صفحات ۲۶ و ۲۷ کتاب آورده شده‌اند.

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔
@IRANSOCIOLOGY


«ترامپ کاخ سفید را پس گرفت»
#مهدی_تدینی

ترامپ برگشت. هیچ تردیدی در این نیست که این یکی از بزرگ‌ترین کامبک‌های تاریخ آمریکا بود. البته میل دارم بگویم: «ترامپ کاخ سفید را از کرونا پس گرفت.» اگر کووید در ماه‌های سرنوشت‌ساز گریبان آمریکا را نمی‌گرفت، بعید می‌دانم ترامپ شکست می‌خورد. کووید زلزله‌ای بود که صندلی را از زیر هر رئیس‌جمهوری در آمریکا می‌کشید. ترامپ هر کاری می‌کرد شکست می‌خورد. قضیه به نظام انتخاباتی آمریکا ربط دارد: به دلیل رقابت نزدیک دو حزب و شیوۀ الکترال، دهم درصد اهمیت می‌یابد و در چنین مبارزۀ نزدیکی یک بحران بزرگ و مهارناشدنی مثل کووید دست‌کم بین سه تا پنج درصد آرا را به هم می‌ریزد.

شاید بگویید ترامپ در ابتدای کووید سهل‌انگارانه عمل کرد، وگرنه شکست نمی‌خورد. اما نمی‌توان چنین گفت، زیرا همان اندازه که تدابیر سهلگیرانه نارضایتی ایجاد می‌کرد، تدابیر سختگیرانه هم با نارضایتی روبرو می‌شد. اگر ترامپ قرنطینۀ شدیدی اعمال می‌کرد، باز هم بازندۀ انتخابات بود، زیرا نارضایتی بخش دیگری را برمی‌انگیخت. اینکه ترامپ آن اوایل پس از شکست در انتخابات می‌گفت «به ویروس چینی باخته است»، بیراه نبود؛ گرچه لازم نیست به تئوری توطئه باور داشته باشیم؛ همین بیان واقعیات عینی کافی است.

آمریکا از زمان جنگ جهانی اول بازیگر تعیین‌کنندۀ جهان بوده است. اگر از منظر ایدئولوژی‌ها به جهان بنگریم، بزرگ‌ترین پرسش این است که چرا ایدئولوژی‌های ضدآزادی مانند فاشیسم و کمونیسم در آمریکا ظهور نکرد؟! اینکه آمریکا ــ برخلاف اروپا ــ هیچ‌گاه به کارخانۀ تولید توتالیتاریسم تبدیل نشد و ارتجاع فاشیستی و کمونیستی پدید نیاورد، ریشه در خاستگاه این کشور دارد و بحث گسترده‌ای می‌طلبد، اما دست‌کم با مشاهدۀ تاریخ و عینیات آن می‌توان فهمید که اگر آمریکا نبود، اروپا از فرانکنشتاین‌های توتالیتری که بر میز آزمایشگاه خود ساخته بود، کمر راست نمی‌کرد. کمونیسم و فاشیسم هر دو شورش اروپایی بودند: شورش علیه لیبرالیسم؛ علیه آزادی‌های فردی؛ علیه کاپیتالیسم و پیشرفت‌باوریِ انفجاری آن.

بنابراین آمریکا برای اروپا مانند لنگر عمل کرده است. بریتانیا برای نجات اروپا کافی نبود و دست‌تنها نه در برابر فاشیسم یارای مقاومت داشت و نه در برابر کمونیسم. لازم بود برادری از آن سوی آتلانتیک جلوی توتالیتاریسم‌های اروپای مرکزی و شرقی بایستد. این معادله همچنان عوض نشده است. نسبتی که میان اروپا و آمریکا وجود داشت، همچنان کم‌وبیش وجود دارد و در این میان آنچه خطرناک است این است که یک آمریکای منحصربه‌فرد کنار اروپا وجود نداشته باشد. ایرادی که بر دموکرات‌ها وارد است این است که به دنبال «اروپائیزه کردن آمریکا» هستند. اینکه اکثریت مطلق اروپایی‌ها هریس را به ترامپ ترجیح می‌دهند حکایت از همین دارد که این شکاف هویتی همچنان میان آمریکایی و اروپا وجود دارد. اروپای سوسیال‌دوست آمریکای کاپیتالیست را نمی‌فهمد و نمی‌خواهد. این شکاف نباید پر شود، زیرا اروپا از آزمون مدرنیته سربلند بیرون نیامده و نقاط تاریکی در کارنامه دارد. نه شخص ترامپ، بلکه کلیت جمهوری‌خواهان در این زمینه بهتر از دموکرات‌ها عمل می‌کنند و از اروپائیزه شدن آمریکا جلوگیری می‌کنند. آمریکا موتورخانۀ جهان است، بهتر است سکاندار آن مدافع هویت آمریکایی باشد. نفع اروپا هم در وجود همین شکاف است؛ گرچه در برابر آمریکا ژست روشنفکری بگیرد و نفهمد چقدر آمریکا در بهروزی خود و جهان مؤثر است.

در نهایت می‌رسیم به ما مردم ایران. چهار سال مثل برق گذشت. اگر قرار بر احیای برجام و جبران آسیب‌های تحریم بود، در طول چهار سال چهار بار می‌شد این کار را کرد. سیاست برجام از ابتدا پایۀ سست داشت زیرا نتیجۀ مذاکره با یک حلقۀ بسته از دموکرات‌ها بود. آمریکا فقط دموکرات‌ها نیست و دموکرات‌ها هم فقط حلقۀ اوباما نیستند. اگر کسی می‌خواهد با آمریکا معاهده‌ای ببندد، باید با دو جناح آمریکا ببندد، نه دولتی که با چند ده رأی الکترال می‌آید و می‌رود. هر توافقی با آمریکا باید با دو جناح آمریکا باشد و راه آن نیز این است که کنگره پشت آن باشد. نمی‌توان با کمک یک جناح و یک حلقه به جایی رسید.

سیاست جمهوری اسلامی نیز چنین چیزی نیست. هریس هم می‌آمد، باز فرقی نمی‌کرد. وزیر خارجۀ دولت پزشکیان روز اول آب پاک را ریخت بر دست همه و گفت ما با آمریکا مشکل مبنایی داریم و مسئله فقط کم کردن از هزینه‌های این اختلاف است. قطعاً روزهای سختی در پیش است. وقتی برای حصول توافق با بایدن همت و اراده‌ای وجود نداشت، با ترامپ محال اندر محال است. اما حقیقتش را بخواهید، جایی برای حسرت نیست، زیرا بر شخص من دست‌کم مسجل است که با هریس و سهلگیرتر از هریس هم همین وضع بود. بازیگران منطقه‌ای مثل اسرائیل هم اصلاً بیکار ننشسته‌اند ــ اصلاً! و برخی کلیدها نیز در جیب روسیه است.



🌏جامعه‌شناسی👇
🆔
@IRANSOCIOLOGY


"می‌گویند ترامپ از کنترل خارج شده، اما نشده. او فقط از کنترل آن‌ها خارج شده است."

تاکر کارلسون


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY


🔺 پبروزی جمهوری خواهان در انتخابات ۲۰۲۴: دونالد ترامپ با پیروزی تاریخی، پس از ۱۳۲ سال مسیر گروور کلیولند را تکرار کرد

🔸دونالد ترامپ با کسب پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده، پس از ۱۳۲ سال به دومین رئیس‌جمهوری تبدیل شد که در دو دوره غیر متوالی به قدرت می‌رسد. ترامپ با این دستاورد تاریخی، در کنار استیون گروور کلیولند، بیست‌ودومین و بیست‌وچهارمین رئیس‌جمهور آمریکا، نام خود را در تاریخ ثبت کرد.

🔸گروور کلیولند در قرن نوزدهم موفق شد در دو دوره نامتوالی (سال‌های ۱۸۸۴ و ۱۸۹۲) رئیس‌جمهور آمریکا شود و به یکی از دو دموکراتی تبدیل شود که در دوره سیطره جمهوری‌خواهان بین ۱۸۶۱ تا ۱۹۳۳ به این مقام دست یافته بود. حالا، ترامپ با این پیروزی کم‌نظیر در تاریخ، راه او را تکرار کرده و به دومین رئیس‌جمهور تاریخ ایالات متحده تبدیل شده که چنین مسیری را طی کرده است.


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY


📊موضوعات کلیدی ایالت های کلیدی در انتخابات آمریکا


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY


🗄خشک مغزی منشأ خود فریبی است و در حکومت ، نقش بسیار بزرگی دارد و عبارت از این است که اوضاع و احوال را بر مبنای تصورات ثابت و پیش ساخته ارزیابی کنیم و علایم و قراین مخالف را نادیده بگیریم یا مردود بشماریم و به پیروی از آرزوهای خود عمل کنیم و واقعیت ها را گردن ننهيم.
عصاره خشک مغزی را یکی از مورخان در گفته ای درباره فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا و سردستۀ تاجداران یک دنده و خشک مغز بیان کرده است:

«تجربه هیچ شکستی ایمان او را به برتری ذاتی سیاست خویش سست نمی کرد.»


تاریخ بی خردی!
باربارا تاکمن


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY

Показано 20 последних публикаций.