بلشویسم و فاشیسم هر دو خود را آموزههای سیاسی میدانستند و وقتی امر سیاسی در اروپا با چنین آموزههایی همراه شود، طبعاً همهچیز حالت بدوی به خود میگیرد. اولاً به این دلیل که اندیشه به باور تبدیل میشود و ثانیاً به این دلیل که در این اندیشههای سیاسی، هر چیزی حتی فریب و آدمکشی نیز میتواند پسندیده باشد و فضایل مدنی شهروندان را ارتقا ببخشد. مردم در این نظام میتوانند همشهری خود را بکشند، همانطور که سرباز دشمن را در جبههی جنگ میکشند. فقط کافی است که از طبقهی اجتماعی یا حزب سیاسی طرف مقابل خوششان نیاید. هر کس به دروغگویی و قانون شکنی «رسمی» دولت اعتراض میکرد، گرفتار آزار ضابطان خودسر میشد. هرکس که قدرت را در اختیار داشته باشد، میتواند به خود چنین اختیاری بدهد که تعیین کند کدام طرف دشمن است و کدام طرف باید نابود شود.
گذشتهی یک توهم؛ جستاری درباب اندیشهی کمونیسم در قرن بیستم
فرانسوا فوره
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
گذشتهی یک توهم؛ جستاری درباب اندیشهی کمونیسم در قرن بیستم
فرانسوا فوره
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY