.
لینک قسمت اول:
https://t.me/c/1256892592/64236
#تئاتر_عاشقی
#پارت_150
_کجا داری میری هنوز حرف من تموم نشده صبر کن و ببین صبر کن گوش کن!
سعی کردم مهسا رو کنار بزنم و با صدای ضعیفی گفتم:
_برو کنار هیچی نمیخوام بشنوم برو گمشو.
مهسا پوزخندی زد و گفت:
_کجا کوچولو هنوز اول راهه.
بی توجه به من کمرشو به در سرویس بهداشتی تکیه و گوشیشو از کیفش بیرون کشید و رمزشو وارد کرد بعد از یه مقدار گشتن توی گوشیش وارد یه برنامه شد و گوشیو به سمت من گرفت.
با دیدن اون عکسها حس کردم خون تو رگهام یخ بست.
مهسا بیرحمانه گفت:
_خوب ببین صنم کوچولو خوب گوش کن!
بی توجه به حال من عکسها رو یکی یکی رد میکرد و ویسها رو یکی یکی پلی میکرد حالم دست خودم نبود حس میکردم هر لحظه ممکنه بمیرم.
صدای گرم و آروم بردیا که قربون صدقه مهسا میرفت داشت دیوونم میکرد.
عکسهایی که نیمه برهنه کنار همدیگه بودن و لحظات عاشقانهای رو با همدیگه میگذروندن داشت جونمو میگرفت.
_دیدی بردیا عاشق منه نمیدونم چیکار کردی که بی خیال من شد ولی اینو بدون که هر طور شده عشقمو از چنگت بیرون میکشم نگاه کن ببین چه جوری عاشقمه چه جوری باهام آرومه.
یعنی همه اون حرفا دروغ بود؟
یعنی الکی دلم خوش کرده بودم؟
یعنی همه اون حرفای قشنگ که پیش دوستاش داشت میزد برای این بود که اونا رو از سر خودش باز کنه؟ من احمقو باش که باور کرده بودم...
🕰 رمان جدید و جذاب #تئاتر_عاشقی را هر روز سر ساعت ۱۸:۳۰ صبح از کانال دنبال کنید.
@fara_bavar
لینک قسمت اول:
https://t.me/c/1256892592/64236
#تئاتر_عاشقی
#پارت_150
_کجا داری میری هنوز حرف من تموم نشده صبر کن و ببین صبر کن گوش کن!
سعی کردم مهسا رو کنار بزنم و با صدای ضعیفی گفتم:
_برو کنار هیچی نمیخوام بشنوم برو گمشو.
مهسا پوزخندی زد و گفت:
_کجا کوچولو هنوز اول راهه.
بی توجه به من کمرشو به در سرویس بهداشتی تکیه و گوشیشو از کیفش بیرون کشید و رمزشو وارد کرد بعد از یه مقدار گشتن توی گوشیش وارد یه برنامه شد و گوشیو به سمت من گرفت.
با دیدن اون عکسها حس کردم خون تو رگهام یخ بست.
مهسا بیرحمانه گفت:
_خوب ببین صنم کوچولو خوب گوش کن!
بی توجه به حال من عکسها رو یکی یکی رد میکرد و ویسها رو یکی یکی پلی میکرد حالم دست خودم نبود حس میکردم هر لحظه ممکنه بمیرم.
صدای گرم و آروم بردیا که قربون صدقه مهسا میرفت داشت دیوونم میکرد.
عکسهایی که نیمه برهنه کنار همدیگه بودن و لحظات عاشقانهای رو با همدیگه میگذروندن داشت جونمو میگرفت.
_دیدی بردیا عاشق منه نمیدونم چیکار کردی که بی خیال من شد ولی اینو بدون که هر طور شده عشقمو از چنگت بیرون میکشم نگاه کن ببین چه جوری عاشقمه چه جوری باهام آرومه.
یعنی همه اون حرفا دروغ بود؟
یعنی الکی دلم خوش کرده بودم؟
یعنی همه اون حرفای قشنگ که پیش دوستاش داشت میزد برای این بود که اونا رو از سر خودش باز کنه؟ من احمقو باش که باور کرده بودم...
🕰 رمان جدید و جذاب #تئاتر_عاشقی را هر روز سر ساعت ۱۸:۳۰ صبح از کانال دنبال کنید.
@fara_bavar