.
لینک قسمت اول:
https://t.me/c/1256892592/64236#تئاتر_عاشقی
#پارت_184
ستاره مکث کوتاهی کرد و تو چشمام خیره شد متوجه شده بودم میخواد بهم حرفی بزنه اما نمیتونست.
دهنش چندین بار مثل ماهی بزرگ بسته شد اما خب حرفی نزد.
خوب میدونستم میخواد چه سوالی ازم بپرسه اما خب معلوم بود توی رودربایستی گیر کرده منم چندان بدم نمیاومد اون سوالی که توی دلشه رو ازم بپرسه.
دلم میخواست اون سوالی که توی ذهنشه رو بپرسه چون واقعا خودم هم نیاز داشتم با یکی درد و دل کنم با یکی که بدون اینکه قضاوتم کنه حرف بزنم دردمو باهاش در میون بزارم و خودمو خالی کنم!
لبخند ملی به روی ستاره پاشیدم تا با خودش و دلش یکدل شه.
- بپرس ستاره اون حرفی که توی دل تو بپرس تا جوابتو بدم!
ستاره با مکث توی چشمام خیره شد و کمی بعد متعجب پرسید:
- از کجا فهمیدی میخوام ازت یه سوال بپرسم؟
- از چشمات که کنجکاوی توش داره بیداد میکنه از لبات که چند بار اومد به حرف زدن باز شه اما خب سریع جلو خودتو گرفتی!
ستاره کمی شرمگین سرش انداخت و پایین و گفت:
- به خدا صنم قصد دخالت تو زندگی خصوصیه تو و بردیا رو ندارم نمیخوام فکر کنی چون دوست بردیام اومدم توی زندگیتون تفرقه بندازم یا دخالت بیجا بکنم فقط یکم نگرانم!
با کنجکاوی پرسیدم:
- وا ستاره نگران چی هستی؟
ستاره کمی مکث کرد و مشغول بازی با انگشت های دستش شد.نگاهی به لباش انداختم خشکه خشک شده بود...
🕰 رمان جدید و جذاب #تئاتر_عاشقی را هر روز سر ساعت ۱۸:۳۰ صبح از کانال دنبال کنید.
@fara_bavar