هنر اعتراضی


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


کانال «هنر اعتراضی» بر آن‌ست تا در حد توان خود به جمع‌آوری آن‌دسته از آثار هنری، مقاله‌ها و تحلیل‌های پیرامون آن بپردازد که بر بستر جنبش‌ها و اعتراضات اجتماعی تولید شده و می‌شوند. اگر مطالب کانال را مفید ارزیابی می‌کنید؛ آن را به دوستان خود نیز معرفی کنید

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


داستان شب🌺

«مرد»

نوشته ی: «خوآن رولفو»

@Honare_Eterazi


Forward from: هنر اعتراضی
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
«مرمت انسان»

شعر و اجرا: بکتاش آبتین


جهنم است بی تو زندگی
ای شعر! رویای مرمت انسان
تو را می‌نویسم و
در آستین تمام دنیا
دنبال دستی می‌گردم
که گلوله را
به پرچمی سفید تبدیل کند
شعبده‌ای چنین را دوست دارم

@Honare_Eterazi


اتتلو در سرزمین عجایب، ساعدی.pdf
2.7Mb
«اتللو در سرزمین عجایب»
غلامحسین ساعدی

در مورد اجرای نمایشنامه اتللو در سال های بعد از انقلاب ایران است که با سانسور حکومتی روبرو می شود. ساعدی این نمایشنامه طنز را در سال 1364 در پاریس نوشت.

@Honare_Eterazi


چرا ما؟
هیچ کس چیزی را با خود نمی‌برد.
هیچ کس به جایی نمی‌رود.
اندیشه‌ها...
دردها
زخم‌ها
حتی خوشی‌ها
همه همین جا می‌مانند.
ثبت می‌شوند.

تنها خاک خوب وطن بر دهان مان
مهر سکوت می‌زند.
و چشم ها را می‌بندد.
قرار نیست کسی جایی برود!

آن ها باید بروند.

«م.آشنا»

@Honare_Eterazi




Forward from: هنر اعتراضی
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🎬«پارک مارک»
محصول ۱۳۸۸
کارگردان: بکتاش آبتین

تهیه‌کننده: عباس صباغی
تصویر بردار: تورج اصلانی
تدوین: محمد شیروانی

@Honare_Eterazi


این جا
به نام نامی‌ی رنج
بالا می‌آورم شادمانی و
آغوش می‌گشایم
بر هر چه زخمی‌ست
آن سان که شقیقه‌ام
شیهه می کشد
این جا،
این جا،
کنار من
صدای آینده می‌سوزد
و در حوالی‌ی غربت‌م
پذیرش ازان گونه‌ست
که سینه بگذرانم از پریشانی‌ی ماه
و بنشینم میان نفس‌های شکسته‌ی آسمان
تا جهان بمیرد و
در برابرش
گریه سپر نشود
پلکِ کدام دقیقه آگاه می‌کند
چشمان مرا
از نخاع پوسیده‌ی عشق
تا دست به مژه‌هاش بیاویزم و بمیرم

نگاه کن
در من فرشته‌ای
عصیان خویش را می‌دود
و بر شانه‌های‌م
نفس‌های زمین
سنگین است.

آریا آریاپور

@Honare_Eterazi


و من صدایی را
کز فتح خویش مغرور است
از ماه نیز می‌شنوم
می‌گوید:
«اکنون شما گلوله ببلعید
در ماه
نان فراوانست!»

بیهوده نیست که کودکان ما
دیگر پرنده دوست ندارند
و بازیچه‌های محبوبشان
تانک و تفنگ و فشفشه است...
بیهوده نیست

غفار حسینی

@Honare_Eterazi


Forward from: هنر اعتراضی
آیا زمان خواهد ایستاد
روی دلهره‌ی کودکی
که وحشت را در نگاه مادر دیده بود
هنگام سقوط؟

چگونه قلب ها
در آن کشاکش عریان مرگ
هنوز می‌تپید؟

آیا امید
میان انسانهایی که
در زمین و هوا معلق‌اند
هنوز جاری ست؟

چه بی‌رحمی بی‌انتهایی
در سرانگشتانی‌ست
که
کلید شلیک مرگ را
لمس می‌کند؛
وقتی که صدها زندگی
در میانه‌ی آسمان حضور دارد.


«ایراندخت»

@Honare_Eterazi


Forward from: هنر اعتراضی
شانه‌های مرا چه دستی تکان می‌دهد؟
چگونه تکان می‌خورد بغض بر شانه‌های من؟
پایین افتادن درختی از برگ
بالا افتادن مردی از پله
و تکان خوردن همه‌چیز در همه‌جا
قصه‌ی کوتاه آمدنم از دنیا بلند بود
و تاریکی در خاطرات من برق می‌زد
در من هر چیزی می‌تواند باشد
یا نباشد
مثلاً بی‌تفاوتی میکروفنی خاموش در برابر شاعری شوریده
مثلاً رؤیای شیری کوچک
خالکوبی‌شده بر بازوی مردی مُرده
مثلاً عکسی در آلبوم
با دندان‌هایی سرمایی و خنده‌ای مضحک بر دنیا!
شانه‌های مرا چه دستی تکان می‌دهد؟
لب‌هایی که تلقین می‌خواند
یا زمزمه‌ی دوستت دارم در شبی تاریک؟
افسوس
دنیا آموزگاری نداشت
تا از او بپرسم
کدام؟!

«بکتاش آبتین»

@Honare_Eterazi


در آن سکوت پر از وحشت
آیا
به چیدن گل نسرین
رفتید؟

مریم بر دار بود
و مسیحا
از چاه خشک ریاکاری
با دلو پاره ای از ایمان
آب میکشید
تا نماز میت مادر را
غسلی دوباره بجا آرد.

در آن سکوت پر از رگبار
آیا به میهمانی  سرب و دل
سجود سجده بجا بردید؟
وقتی که
مرده گان تماشاچی
در سور مرگ خویش
به ازدحام بر شده بودند.

در موج موج حادثه آیا
به سوگواری باران
یک لحظه ای سکوت
صاعقه را با بوسه ای
برای وداع
بشکستید؟

در آن سکوت پر از وحشت
آیا..........؟


فتح اله کیاییها

      @Honare_Eterazi


داستان شب🌺

"کلاس درس"

نوشته ی "غلامحسین ساعدی"

@Honare_Eterazi


«من روز هجدهم دی هستم»

شاعری را در من کشتند
و من با نام هجدهم دی منجمد شدم
مثل خونی که ایستاده بر خاطره‌ی چشم‌ها، رو به رو
گاهی روزم، گاهی ماهم
گاهی سالی سختم که از خودم شرمسارم
در من هر بار قتلی اتفاق می‌افتد
هر بار که نگاه کنید
اگر روز باشم، خونی
اگر ماه باشم، خون‌هایی
و اگر سال باشم خون‌های بسیار در من منجمد است
بعضی آدم‌ها حتی اگر نخواهند
بعضی زمان‌ها را به یاد می‌آورند
مثل من که یخ زده‌ام در چشم این سال‌ها
و گاهی هر جا نگاه کنید
خاطره‌ای تازه‌ام که نگاه‌تان می‌کنم

«علی کاکاوند»

@Honare_Eterazi


در بسته شد به ناگهان
یک عده پشت در ماندند
با مشت های بیهوده
با سکه های فرسوده

آنان که می دویدند و فریاد می کشیدند
فروماندند
آنان که روی سکوی سکوت می نشستند
به آسانی گذشتند

یک عده می دویدند
و پشتشان به در بود!

عمران صلاحی

@Honare_Eterazi


ما بايد روی تمامِ ديوارها
کلماتی روشن‌تر از نشانیِ‌ نور بنويسيم.
مادرانِ ما می‌گفتند
نمی‌شود از نور
سمتِ خاموشیِ خواب رفت و نترسيد.
اما از تاريکی که به درآيی
تمام درياها از دور پيداست.

برای همين برخاستن است
که گاهی بايد زمين بخوريم!

بله
اين يک شعر کاملا سياسی است
شما حق نداريد کلمه‌ی پوزخند و قيچی را به ياد آوريد!

شوخی می‌کنم آقا
کوچه پر از گلدان‌های شکسته است
به زودی ماشينِ رفتگرانِ شهرداری سَر خواهد رسيد
همه چيز درست خواهد شد.
آرامشِ نهايیِ نی‌زار
خبر از تاريکیِ بادهای بی‌دليل نمی‌دهد.

نگرانِ ردِپای کلماتِ ما
بر اين کوچه‌ی بی‌نام و بی‌انتها نباش
اين‌ها همه حرف است
که هی حرف توی حرف می‌آيد!

سیدعلی صالحی

@Honare_Eterazi


من به تسلسل زندگی می اندیشم
حتی اگر باطل باشد
زندگی برای علف...
حتی سنگ
به تسلسل آدم ها می اندیشم
به تسلسل آزادی.
اگر زندانی نباشد!
نه یک پرنده
چرا هزاران پرنده نباشم.
نه یک چشمه
چرا هزاران دریا
هزاران دشت
هزاران آسمان
هزاران امید نباشم.
نه یک عشق
چرا هزاران عاشق
هزاران معشوق نباشم.

«م.آشنا»

@Honare_Eterazi


سقوط می کنی!

دست هایم را پس می کشم که
سقوط کنی از
توهمی که تویی
که بشکنی
تکه تکه
پخش شوی روی زمین
مثلِ گلدان چینی روی میز
که پرتاب می شود با خشم...
و حیف
چه حیف شد فصل هایی
که در  این سال های لال بی بهار گذشت...

دارم فکر می کنم
کی؟
تا کی نگاه کنم به  درِ 
به  سقفِ تبله کرده
به غبارِ
و به اعدادی که در سکوت
               منهای صفر می شوند؟
                             
دارم فکر می کنم
کی خط می خورد آن چند هجای هجو
با چشم های تهی
و لبخندِ فاتحانه از شناسنامه ات؟

سایه ها اشباح بی تحرک خود را
از خانه
تا گور ها  به دوش می کشند
وَ هیچ کس نمی داند
صدای  زخمی شان
در کدام پنجشنبه ی غریب خفه شد.

ناهید کبیری

@Honare_Eterazi


سرانجام
نوبت سبز و زرد شد    
نارنجی‌ها و
اُخرایی‌های نه پررنگ،

و بارانی
نه پراکنده
تند
که پیوسته و آهسته می‌بارد
و نمی‌گذارد
که بی‌تو شعری بنویسم   
بنویسم از این مردم
و این‌همه درد
که به چیزی نمی‌رسند   
جز به آهی سَرد...

مسعود احمدی

@Honare_Eterazi


داستان شب🌺

"چنار"

نوشته ی "هوشنگ گلشیری"

@Honare_Eterazi


ادامهٔ طبل و تُندر

در سرزمینِ ماه و مغازله
هرگز کسی
دست در خود نخواهد گشود،
حتی اگر چاقویش به سوهان وُ
طنابش بردار وُ
سیانورِ ستمگرش بسیار.

ما به امیدِ مأیوس کردنِ تاریکی‌ست
که با تولدِ دوبارهٔ آفتاب
تبانی کرده‌ایم.

او که حتی یکی لحظه
رخسارِ نومیدان را
بوسیده باشد،
زیرِ رگبارِ رؤیا کُشان هم
به سایه نخواهد رفت…!

در سرزمینِ ستاره و گُلِ سرخ
هرگز هیچ‌کسی خودکشی نخواهد کرد.
ما مردمِ پیاده
با زندگی پیمان بسته‌ایم:
بعد از مرگ هم
باز به زندگی بازخواهیم گشت.

سید علی صالحی

@Honare_Eterazi

20 last posts shown.