"سنگ ها"
سنگی سقوط میکند
و چیزی
در دیوارها شکفته میشود
دوردست،
مهربانتر و لذتبخشتر میشود
سنگی سقوط میکند
و چیزی
در انسان دگرگون میشود.
سالهای سال است
عاشق سنگم
با هم کوه شدیم
از هم جدا شدیم
سال های سال است
سنگی را دیدهام
قلهای، آینههایی،
وعده گاهی و دیداری
دردها کشیدیم و خوابیدیم و برخاستیم
پراکنده شدیم و برگشتیم
و من اما امروز
برههای می شوم از زمان
و هر آن چه آینهها میگویند انجام میدهم
من آغاز ترکشام
من پایان ترکشام.
سنگی، گرم میکند
سینهی زنان آبستن را
سنگی مست میشود
و در پلکهای شاعر تکان میخورد
و سنگ یمامه میشود
و در پلکهای شاعر آرام میگیرد
سنگی شب زندهداری میکند
آویزان پیرامون پیشانی شاعر
و ابری میشود.
ای ابر،
به راهش ببر
او نمیداند
چگونه در پیچاپیچ ظلمت سیر کند
و آنگاه که به سوی نور
به سوی پنهان
در سرزمین کلام میرود
بیگناه تر از بیگناهی گنجشک
تفنگی
به سوی او شلیک میكند
«آدونيس»
ترجمه: ستار جليل زاده
@Honare_Eterazi
سنگی سقوط میکند
و چیزی
در دیوارها شکفته میشود
دوردست،
مهربانتر و لذتبخشتر میشود
سنگی سقوط میکند
و چیزی
در انسان دگرگون میشود.
سالهای سال است
عاشق سنگم
با هم کوه شدیم
از هم جدا شدیم
سال های سال است
سنگی را دیدهام
قلهای، آینههایی،
وعده گاهی و دیداری
دردها کشیدیم و خوابیدیم و برخاستیم
پراکنده شدیم و برگشتیم
و من اما امروز
برههای می شوم از زمان
و هر آن چه آینهها میگویند انجام میدهم
من آغاز ترکشام
من پایان ترکشام.
سنگی، گرم میکند
سینهی زنان آبستن را
سنگی مست میشود
و در پلکهای شاعر تکان میخورد
و سنگ یمامه میشود
و در پلکهای شاعر آرام میگیرد
سنگی شب زندهداری میکند
آویزان پیرامون پیشانی شاعر
و ابری میشود.
ای ابر،
به راهش ببر
او نمیداند
چگونه در پیچاپیچ ظلمت سیر کند
و آنگاه که به سوی نور
به سوی پنهان
در سرزمین کلام میرود
بیگناه تر از بیگناهی گنجشک
تفنگی
به سوی او شلیک میكند
«آدونيس»
ترجمه: ستار جليل زاده
@Honare_Eterazi