این همه شوق به دیدار تو بهر چه بُوَد؟
دل من در تب و تاب است و قرارش نبود
شوق دیدار تو از جان و دلم میجوشد
هر نفس با غم هجران تو سم مینوشد
هر نگاهت چو نسیمی به بهار دل من
جان من زنده شود با تو و حال دل من
بوی عطری که ز یاد تو به جان میآید
در دل خستهٔ من شور نهان میآید
ای تو آرامش جان، مقصد و مقصود من
روشنیبخش جهان، در دل فرسود من
دل من بیتو دمادم ، غم جان میگیرد
این همه شوق ز لبخند تو جان میگیرد
راز این حال عجب، گو تو بگو ای همه من
که چرا گشته چنین بیدل و بیجا تن من؟
هر چه دارم ز غمت شور و نوا میگیرد
دل من از نِگَهَت رنگ خدا میگیرد
.
آمــس
🌬️
@ames_poems54