قضیهٔ فلسط.ین نباید به عنوان یک حادثه یا واقعهٔ تاریخی یا منطقهای مطالعه شود.
قضیهٔ فلسط.ین، از مرکزیات واقعشناسی و رأس هرم مرحلهٔ امت است.
همانطوری که قضیهٔ فلسط.ین امروز، در غربالکردن و جداسازی سره از ناسره و منافق از مؤمن، مانند حزیفه عمل میکند.
کسی که امروز قضیهٔ فلسط.ین را تحلیلی نمیخواند تا درسهای حیاتی آن را استخراج کند؛ کسی است که از داستان اصحاب اخدود و درگیری صالحان و پیامبران با جاهلیت، هرگز هیچ درسی نگرفته و نخواهد گرفت.
یاد زمانی بخیر که اهل فکر و علم، تا توانستند درسهای بزرگ جهاد افغانستان را برای نیاز مرحلهٔ امت استخراج کردند؛ اما مخاطبانی که باید عبرت میگرفتند، توجه خیلی ناچیزی به این آثار علمی داشتند. روزی در یکی از مساجد، هنگام سخنرانی از سید قطب و محمد قطب سخنانی دربارهٔ فهم بیشتر واقع امت نقل کردم؛ فردای آن روز توسط یکی از اهل علم مطرح و تعدادی از بزرگان به شدت سرزنش شدم و برایم تاپهٔ فتنهانگیزی زده شد، تا دیگر حرفی که باخود تکانی حمل میکند، گفته نشود.
من باورمندم حرفها و سخنانی که برای زندگی کردن آنها خون ریخته شده است، جایش را روزی برای زندهتر شدن و بالیدن پیدا خواهد کرد.
روزی قضیهٔ افغانستان را در خلال همین آثار تحلیلی مرحلهٔ امت، به صورت علمی و درسی کسانی میخوانند.
جنایتهای بشریت علیه بشر، بهویژه مسلمانان در فلسط.ین، سوریه، عراق، چچن، بورما، بوسنی و هرزگوین، اویغور و غیره؛ همگی پُر از درس برای مرحلهٔ امت و بخشی بزرگ از واقعشناسی است که بیشتر علمای ما، آن را در تدریس و مدارسهٔ متون علمی در مدارس، فرا نمیگیرند.
این مرحلهها مییاید و میرود. همانطور که زندگانی انبیای الهی و صالحان و دعوتگران بزرگ در تاریخ بشریت، آمدند و رفتند. حسرت را کسی میخورد که نه بخشی از این مرحلهها بوده است و نه سهمی معرفتی از آنها دارد تا در آینده اگر بخش مرحلهای دیگر شد، واقعشناسانه و آگاهانه، با دستگرفتن نقشه، نقش خود را انجام دهد.
چندی پیش، اندکی دربارهٔ مرحله با یکی از دوستان صحبت کردیم. از من پرسید که چرا بسیاری از علما و شیوخ امروز، نه کاری علمی در این قضایا دارند، نه درسی پیرامون آن ارائه میدهند!؟
گفتم: حکایتی است که دستهای از روسها در افغانستان، آمدند در مدرسهای نزد استادان و مدرسان آن مدرسه، گفتند: اگر روزی ما و امثال ما، بر افغانستان سلطه و سیطره پیدا کنیم، شما چه خواهید کرد؟ پاسخ دادند: ما از خود مدرسه داریم و متون علمی خود را تدریس میکنیم، کاری هم به کار کسی نداریم.
آن هیئت رفتند و داستان را برای بزرگان سیاسی خود گفتند، بزرگانشان گفتند: ترس بزرگ ما از همین مدارس بود که برطرف شد، حالا با خیال راحت، حتا به این مدارس میتوانیم کمک مالی کنیم و آنان را سرگرم نگه داریم.
روسها، از خودِ اهل مدرسه، بیشتر مسئولیت و جایگاه مدرسه را میفهمیدند، به اینلحاظ هراس داشتند و باید نخست از این جهت مطمئن میشدند. چون اینها ممکن بود بیشتر از دیگران مفهوم مقاومت و آزادی و درگیری با جاهلیت و مرحلهٔ امت را درک کنند.
امروز نیز داستان چنین است، بسیاری از شیوخ و اهل علم، نه میخواهند بخشی از مرحله باشند، نه میخواهند دستکم رابطهای معرفتی با مرحله و واقع امت داشته باشند. کسی را هم که میفهمد یا میخواهد بفهمد، دستهبندی و متهم میکنند و با کوبیدن مُهری بر پیشانیاش، تلاش دارند آن را به حاشیه برانند.
از این لحاظ است که میگویم: امروز، دورترین مردم از تاریخ و واقع امت و درگیریاش با جاهلیت، در میان علما و شیوخ و رهبران علمی امت دیده میشود. و نزدیکترین مردم به شناخت مرحله، کسانیاند که در رشتههای دیگر تحصیل کردهاند؛ اما پیوندی محکم با مرحله و یا شناخت آن دارند.
صبغت الله عاکف
@Sebghatullah_Akef
قضیهٔ فلسط.ین، از مرکزیات واقعشناسی و رأس هرم مرحلهٔ امت است.
همانطوری که قضیهٔ فلسط.ین امروز، در غربالکردن و جداسازی سره از ناسره و منافق از مؤمن، مانند حزیفه عمل میکند.
کسی که امروز قضیهٔ فلسط.ین را تحلیلی نمیخواند تا درسهای حیاتی آن را استخراج کند؛ کسی است که از داستان اصحاب اخدود و درگیری صالحان و پیامبران با جاهلیت، هرگز هیچ درسی نگرفته و نخواهد گرفت.
یاد زمانی بخیر که اهل فکر و علم، تا توانستند درسهای بزرگ جهاد افغانستان را برای نیاز مرحلهٔ امت استخراج کردند؛ اما مخاطبانی که باید عبرت میگرفتند، توجه خیلی ناچیزی به این آثار علمی داشتند. روزی در یکی از مساجد، هنگام سخنرانی از سید قطب و محمد قطب سخنانی دربارهٔ فهم بیشتر واقع امت نقل کردم؛ فردای آن روز توسط یکی از اهل علم مطرح و تعدادی از بزرگان به شدت سرزنش شدم و برایم تاپهٔ فتنهانگیزی زده شد، تا دیگر حرفی که باخود تکانی حمل میکند، گفته نشود.
من باورمندم حرفها و سخنانی که برای زندگی کردن آنها خون ریخته شده است، جایش را روزی برای زندهتر شدن و بالیدن پیدا خواهد کرد.
روزی قضیهٔ افغانستان را در خلال همین آثار تحلیلی مرحلهٔ امت، به صورت علمی و درسی کسانی میخوانند.
جنایتهای بشریت علیه بشر، بهویژه مسلمانان در فلسط.ین، سوریه، عراق، چچن، بورما، بوسنی و هرزگوین، اویغور و غیره؛ همگی پُر از درس برای مرحلهٔ امت و بخشی بزرگ از واقعشناسی است که بیشتر علمای ما، آن را در تدریس و مدارسهٔ متون علمی در مدارس، فرا نمیگیرند.
این مرحلهها مییاید و میرود. همانطور که زندگانی انبیای الهی و صالحان و دعوتگران بزرگ در تاریخ بشریت، آمدند و رفتند. حسرت را کسی میخورد که نه بخشی از این مرحلهها بوده است و نه سهمی معرفتی از آنها دارد تا در آینده اگر بخش مرحلهای دیگر شد، واقعشناسانه و آگاهانه، با دستگرفتن نقشه، نقش خود را انجام دهد.
چندی پیش، اندکی دربارهٔ مرحله با یکی از دوستان صحبت کردیم. از من پرسید که چرا بسیاری از علما و شیوخ امروز، نه کاری علمی در این قضایا دارند، نه درسی پیرامون آن ارائه میدهند!؟
گفتم: حکایتی است که دستهای از روسها در افغانستان، آمدند در مدرسهای نزد استادان و مدرسان آن مدرسه، گفتند: اگر روزی ما و امثال ما، بر افغانستان سلطه و سیطره پیدا کنیم، شما چه خواهید کرد؟ پاسخ دادند: ما از خود مدرسه داریم و متون علمی خود را تدریس میکنیم، کاری هم به کار کسی نداریم.
آن هیئت رفتند و داستان را برای بزرگان سیاسی خود گفتند، بزرگانشان گفتند: ترس بزرگ ما از همین مدارس بود که برطرف شد، حالا با خیال راحت، حتا به این مدارس میتوانیم کمک مالی کنیم و آنان را سرگرم نگه داریم.
روسها، از خودِ اهل مدرسه، بیشتر مسئولیت و جایگاه مدرسه را میفهمیدند، به اینلحاظ هراس داشتند و باید نخست از این جهت مطمئن میشدند. چون اینها ممکن بود بیشتر از دیگران مفهوم مقاومت و آزادی و درگیری با جاهلیت و مرحلهٔ امت را درک کنند.
امروز نیز داستان چنین است، بسیاری از شیوخ و اهل علم، نه میخواهند بخشی از مرحله باشند، نه میخواهند دستکم رابطهای معرفتی با مرحله و واقع امت داشته باشند. کسی را هم که میفهمد یا میخواهد بفهمد، دستهبندی و متهم میکنند و با کوبیدن مُهری بر پیشانیاش، تلاش دارند آن را به حاشیه برانند.
از این لحاظ است که میگویم: امروز، دورترین مردم از تاریخ و واقع امت و درگیریاش با جاهلیت، در میان علما و شیوخ و رهبران علمی امت دیده میشود. و نزدیکترین مردم به شناخت مرحله، کسانیاند که در رشتههای دیگر تحصیل کردهاند؛ اما پیوندی محکم با مرحله و یا شناخت آن دارند.
صبغت الله عاکف
@Sebghatullah_Akef