نکته سر خط


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Other


اینجا بنیادی ترین تفکراتتان را زیر سوال میبریم و ذهنتان را به تجدید نظر درباره خودش وامیداریم. دیوانه‌تان میکنیم تا از فرط دیوانگی به عقل برسیم، سپس عقل را تشییع میکنیم و فهم را نبش قبر.

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Other
Statistics
Posts filter


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
که چهره زندگی از یادمون نره
@NoktehSareKhat


آره داشتم میگفتم..
توی ماشین به این فکر میکردم که دانستنِ یه چیزایی خوبه اما مهمه که یه چیزهایی رو هم ندونی! مثلا اینکه کسی ندونه ایران کجاست و آخوند چیه و فارسی رو بلد نباشه خودش به تنهایی یه بُرد و موفقیت بسیار بزرگه. مثل ما که الان زبانِ پشتو یا سومالیایی رو بلد نیستیم و این خیلی عالیه. فکر کن اگه ایرانیا این دوتا زبونو هم بلد بودن الان درگیر چه حجمی از کسشرهای عجیب‌تری بودیم.

چرا ندونستن بعضی چیزا خوبه؟ چون سیگناله! یعنی ندونستنِ فارسی سیگنالِ این رو میده که فرهنگ فارس‌ها روی تو تاثیر مستقیمی نذاشته. ندونستن اسامی بازیکن‌ها و بازیگرهای ایرانی هم خیلی خوبه. انگار که ندانستنِ اسمِ محمود دولت‌آبادی و فرشچیان به اندازهِ دانستنِ اسمِ داوکینز و هیچنز حائز اهمیته.

یا مثلا وقتی به عنوان یه کودک بدونی جن چیه، دیگه زندگیت تلخ میشه. باید ده پونزده سال از عمرت به گا بره که بفهمی همه‌اش کسشره. خب چه بهتر که از اول درگیرش نمیشدی..

بعد به این فکر کردم که اوه، چه بسا که ندانستن از دانستن هم اهمیت بیشتری داشته باشه!

بعد یادم اومد که میگن: پرسیدن عیب نیست، ندانستن عیب است!

که خب نخیر، نداستن هم لزوما عیب نیست. تازه بعضی وقتا خیلی هم عالیه. شما نمیدونی آدابِ خوردنِ عن چیه، چون تاحالا عن نخوردی. این عالیه.
@NoktehSareKhat


ما مصرف شدیم، مثل همه منابعِ دیگرِ ایران. پدرمان در آمد از این همیشه در جنگ بودن، همیشه مقاومت کردن و شنا کردن در خلاف جهت رودخانه. بیست، سی، چهل، پنجاه سال از عمر نازنینمان که می‌شد به بی‌خیالی و هرزگی و خلاصی بگذرد را با شرافت و بی‌تفاوت نبودن، هزینه کردیم. منتی هم نیست، خواستیم که بکنیم و خوب کردیم. اما زندگی‌مان به تلخی رفت؛ مُردیم. هزینه گزافی پرداخته شد تا بعد از همان بیست، سی، چهل، پنجاه سال، بالاخره حرف‌های سال‌های پیشِ خودمان را از دهان مردم کوچه و بازار بشنویم؛ دیگرانی که هنوز هم اگر مخالف بودند و فحش می‌دادند، بخاطر شکسته شدن چرخه سکوت و عضویتشان در حزب باد بود. وگرنه چرا هنوز هم استقلالی و پرسپولیسی بودند؟ چرا فیلم‌های بنجل عمله‌های شر را می‌دیدند؟ آخوندها درونشان چه م‌یکردند..؟

آنها به «آخوند» فحش می‌دادند، چون یکی قبلا شلاق‌هایش را خورده بود...

چی شد؟ پرسپولیسی هستی و بهت برخورد؟ بله، انسان‌ها با هم متفاوت هستند؛ و خیر، این به این معنی نیست که قابلیت طبقه‌بندی شدن ندارند و ویژگی‌های مشترکی بینشان نیست. همانطور که «زیبایی» نسبی است؛ اما اغلب قریب به اتفاق شما با سلایق و خصوصیات مختلفتان، زیباییِ مارلین مونرو یا صدای هایده را دوست دارید؛ مگر نه؟ مگر زیبایی، نسبی نبود؟ پرسپولیسی بودن فرقی با استقلالی بودن ندارد. جُفتشان یک تیمِ کثافتِ آخوندیِ بدردنخور را دوست دارند. جفتشان بدسلیقه هستند و جفتشان احمق‌ند.

آنقدر مثل هرآنچه که خوب نیست زیستیم و مثل انگل ادامه دادیم تا منابع طبیعی و منابع انسانی و تمام منابع دیگرِ ایران تَه کشید و مجبور شدیم به فریاد کشیدن. ملتی که ناتوان از فکر کردن است، مجبور به تجربه است. منظور بدی ندارم؛ فریادهای شما ارزشمند است، اما فراموش نکنید که نهایتا قدم زدن در مسیریست که من و همنوعانم آن را آسفالت کردیم. پس مراقب باشید که خیالِ پیش‌قراول بودن، هرآنچه تافته شده را پنبه نکند.

ما همراهانی داریم که ظاهرا فکر می‌کنند، اما واقعا نه. من و او ممکن است یک جمله را بگوییم و یک نیت داشته باشیم، اما من سال‌ها زودتر چیزی را دیده بودم که او اکنون هنوز هم به درستی نفهمیده است.

فحش دادن به آخوند، ابتدای راه است و نه انتها. یک بار برای همیشه آخوندهای وجودتان را بیرون بکشید و درون سطل زباله بیاندازید.
@NoktehSareKhat


Forward from: محمد الف
زندگی زیر سایه دیکتاتوری که فقط سرکوب را بلد است، انسان بودن را سخت می‌کند. افراد برای رسیدن به هر چیزی که در هر کشور آزادی در دنیا داشتنش حق عادی انسان است، مجبورند روح خود را بفروشند. نادیا ماندلشتایم که دوران سیاه استالین را دیده بود، می‌گفت:
«زیر سایه حکومت کمونیست‌ها ما انسان نبودیم، بلکه فقط از روزی به روز دیگر زنده بودیم و منتظر برای این‌که روزی نوبت مرگ ما هم برسد.»
دیکتاتوری ‌که پایه‌های حکومتش بر ترس شهروندانش از او بنا شده است، با زندگی دشمن است. در رومانیِ دوران حکومت سوسیالیستی چائوشسکو هم اوضاع همین بود. مردم برای برخورداری از حداقل‌های رفاه اجتماعی، برای اندکی حقوق بیشتر که بتوانند با آن شام بهتر و بیشتری بخورند، برای مسکنی با چند متر فضای بیشتر و ارتقای مقام کاری‌شان، باید روح و وجدان خود را به دیکتاتور می‌فروختند. جای تعجب نیست که چرا آن تعداد زیاد از مردم عادی با پلیس مخفی چائوشسکو همکاری کردند. مردم در مواردی حتی عادی‌ترین حقوق شهروندی در دیگر نقاط دنیا را هم باور نمی‌کردند. نادیا ماندلشتایم در جای دیگری تعریف می‌کند:
«در مهمانی شامی با دختر یکی از بازرسان پلیس مخفی شوروی (دوران استالین) بحث داغی بر سر این‌که "آیا در شهرهای بزرگ خارجی مثل لندن و پاریس به یک خلبان معلول اجازه اقامت خواهند داد یا نه؟" درگرفت. من باید به آن‌ها توضیح میدادم که در هیچ شهر متمدنی خارج از شوروی نیازی به دریافت اجازه برای اقامت در یک شهر نیست، اما کسی حرفم را باور نمی‌کرد. تمام توان حکومت کمونیستی شوروی خلاصه در این بود که به ما بگوید ‏"وضع مردم سایر کشورها همیشه بدتر از ما است." در ذهنیت آن‌ها، امکان نداشت که بتوان بدون دریافت اجازه در یک شهر اقامت کرد.»
چنین مردمی همسایه‌ها، دوستان و حتی خانواده‌ی خود را به عنوان خائن به انقلاب می‌فروختند تا ساده‌ترین چیزها را در حکم یک «امتیاز ویژه» به دست آورند. یکی از خبرنگارانی که دوران حکمرانی چائوشسکو و تلاش مردم برای به دست آوردن ساده‌ترین چیزها با پا گذاشتن بر روی وجدان و اخلاق خود، خبرچینی از دیگران و همکاری با پلیس مخفی و سرکوب دیگران را دیده بود به درستی می‌گفت:
«مسئله این بود که این پاداش‌ها به طرز رقت‌باری کم‌ارزش هم بودند.»

نادیا ماندلشتایم در جای دیگری گفته بود:
«عده‌ای در شوروی زبانشان قطع و با ته‌مانده زبانشان مشغول ستایش جلاد بودند. حاضر شدند با این وضعیت کنار آیند که زندگی‌شان اندکی طولانی‌تر شود. میل به زندگی برطرف نمی‌شود، اما آن‌هایی که با این قیمت زنده ماندند همان‌قدر زنده بودند که مردگان.»

@mohammadaleph


تصویر بالا تولید آلمان غربی در ۱۹۸۸

تصویر پایین تولید آلمان شرقی در ۱۹۸۸

- همان ملت، همان سال اما با مدیریتی متفاوت و نتیجه‌ای بسیار متفاوت‌تر! این نسبت بین «کره شمالی و جنوبی» و یا «ساحل شمالی و جنوبی خلیج فارس» برقراراست!

این مقایسه به سادگی نشان می‌دهد که چگونه حکومت‌هایی بر پایه ایدئولوژی می‌توانند سد راه پیشرفت در حوزه تکنولوژی و دانش شوند. این مقایسه تنها محدود به آلمان نیست؛ امروزه در بسیاری از نقاط جهان، از جمله ایران مثال‌های مشابهی را میتوان دید.
وقتی اقتصاد و دانش بر اساس اصول منطقی و علمی مدیریت شوند، نتیجه‌اش رشد و توسعه است، نه عقب‌ماندگی!

@NoktehSarekhat


Dedicated to flight 752


Forward from: حسین باستانی Hossein Bastani
🔻«...برای سوءعاقبت خود نگران باشیم»

در حداقل ۱۵ سال اخیر، بعید است چنین حجمی از «مساله دار شدن نیروهای نظام» مشاهده شده باشد. سقوط حکومت سوریه -بعد از حذف لایه های اول و دوم و سوم رهبران حزب‌الله- آشکارا به یک «نقطه عطف» مهم در ذهنیت این نیروها تبدیل شده. در مورد اهمیت این پدیده، البته نباید نگاه اغراق‌آمیز یا شتاب‌زده داشت. اما لحاظ نکردن آن در تحلیل معادلات سیاسی ایران، حتما به دور از واقع‌بینی خواهد بود.

خبرگزاری تسنیم، وابسته به سپاه، به‌تازگی در اشاره به همین وضعیت، متنی هشدارگونه را منتشر کرده که بازتابی از وضعیت روانی حاکم بر حلقه‌های حکومتی، بعد از تحولات اخیر «محور مقاومت» است. بدون توضیح بیشتر، بازخوانی بخشی از آن، مفید خواهد بود:

«برادران و خواهران انقلابی و حزب‌اللهی أین تذهبون؟ چرا مانند لشکر شکست‌خورده هر کدام به سوی مقصد نامعلوم در حال فرار هستیم؟ چرا مانند گله بی‌چوپان در این صحرای پر از گرگ‌های گرسنه سرگردان شده‌ایم؟ چرا با صد چراغ به بیراهه می‌رویم؟... تحلیل ما و تایید و تخطئه و انتقاد ما، دست‌کم در رسانه و مواجهه‌های اجتماعی، اگر عین تحلیل و تأیید و تخطئه او [رهبر] نباشد حداقل در نقطه مقابل ایشان هم نباشد. در غیر این‌صورت باید برای سوءعاقبت خود نگران باشیم...»

@HosseinBastaniChannel


Forward from: حافظه تاریخی
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
مهران مدیری، مجری و کارگردان، درباره انتقادات از «مدافعان حرم» در سوریه (۱ اردیبهشت ۹۶):
آیا اصلا صلاحیت اظهارنظر درباره کسانی که از مرزها دفاع می‌کنند داریم؟
بهتر است به جای تحلیل کردن و نظریه دادن به زبان‌مان‌ استراحت بدهیم و حداقل سعی کنیم احترام بگذاریم و سپاسگزار باشیم
@hafezeye_tarikhi




Forward from: دادبان؛ مرکز مشاوره و آموزش حقوقی ویژه کنش‌گران

«خوراندن اجباری قرص‌های ناشناخته و ویرانگر، قرارگرفتن تحت شوک‌های برقی با ولتاژ بالا، اجبار به استفاده از پابند و دستبند در محیطی که فرار از آن ممکن نیست، صلیبی بستن به تخت در طول شب و عریان‌سازی گروهی در حمام اجباری، تنها گوشه‌ای کوچک از شکنجه‌ای است که بر سر زندانیان پس از انتقالشان به بیمارستان اعصاب و روان «امین‌آباد» اعمال می‌شود.

سعید دهقان، وکیل حقوق بشری، در یک رشته توییت «امین‌آبادسازی» را پروژه‌ای دانست برای کشتار و شکنجه زندانیان مخالف جمهوری اسلامی.

او با اشاره به اینکه به تازگی سامان یاسین خواننده رپ نیز به این بیمارستان منتقل شده است، نوشت: «از موارد تاثربرانگیزی که ‎پیام درفشان، وکیل حقوق بشری، شرح می‌دهد این است که حتی بیماران روانی که به علت استفاده طولانی‌مدت از داروهای ویرانگر و تغذیه نامناسب و نداشتن خانواده دچار تغییر سیمای ظاهری شده‌اند نیز با دیدن هموطنانی (زندانیان سیاسی) در زنجیر، هر نوبت خوراکی‌های خود را نزد آنها می‌آوردند با بیان‌های مختلف به آنها می‌فهماندند که چون زندانی‌اند و زنجیر دارند، پس باید از خوراکی‌های آنها استفاده کنند.
آنچه که اثبات می‌کند حتی افراد به شدت بیمار نیز از دیدن زندانی در زنجیر ناراحت می‌شوند.»

سعید دهقان می‌افزاید: «شاید بتوان یکی از علت‌های اصلی ادامه این کار جمهوری اسلامی را در سوء‌استفاده از درمان برای کشتار‏ و شکنجه را عدم‌واکنش قاطع و گسترده‌ی جامعه مدنی دانست. کمااینکه در این پروژه عملا می‌بینیم و‌ می‌شنویم که تمام احکام سفارشی آقایان، با این عبارت وقیحانه همراه است که «درمانت می‌کنیم»!»

وی تاکید کرد: «این هشدار بسیار جدی است و ‏در صورت عدم واکنش قاطع، متناسب و گسترده‌ی جامعه مدنی در کنار جامعه پزشکی و کادر درمان با این پروژه امنیتی و جنایات عمدی، ممکن است این اقدام مقامات نظام جمهوری اسلامی گسترش یافته و «پروژه امین‌آبادسازی» از مرزهای مراکز درمانی مخفی به مرزهای جغرافیای کشور ایران با وقاحت علنی تسری یابد.»

سامان یاسین، خواننده رپ ۲۷ ساله، که ۱۰ ماه پس از بازداشت و شکنجه برای اعترافات اجباری و اعدام ساختگی، سکوتش را در یک فایل صوتی از زندان شکست...

🖌ادامه مطلب

تماس مستقیم با وکیل در واتس‌اپ 
  +905510332575
 
ادمین  
@Dadban_Admin

ایمیل | وبسایت | اینستاگرام | توئیتر  | یوتیوب |فیس‌بوک

#دادبان #مهسا_امینی

@DaadBaan2021


Forward from: شرق وحشی
داستان وحشتناک چینی: حبس و مجازات مدافعان حقوق بشر در بیمارستان‌های روانی
تهیه و منتشر شده در وب‌سایت سِیف‌گارد دیفندرز
ترجمۀ مسعود یوسف‌حصیرچین
بخش دوم
https://t.me/yusefmasoud
بخش اول 👈 https://t.me/yusefmasoud/222
*
بخش او، در طبقۀ نهم، راهرو بزرگی با حدود 30 تخت‌خواب در گروه‌های چهار نفره بود که با پرده از هم جدا شده بودند؛ پرده‌ها را شب می‌کشیدند و در روز باز بودند. پنجره‌ها میله‌های آهنی داشتند. آنجا همچنین مرکز بازپروری و غذاخوری داشت که گاهی اجازه داشتند از آن استفاده کنند و در آنجا غذا می‌خوردند و یک تلویزیون هم بود.
این منطقه ضدخودکشی بود. اکثر سطوح سخت، مانند گوشه‌های میز و صندلی‌ها را با چیزهای نرم و اسفنجی پوشانده بودند. در حمام قفل نداشت و کارکنان هر لحظه می‌توانستند وارد شوند. سقف‌ها خیلی بلند بودند؛ چراغ‌ها قابل دسترسی نبودند و تلویزیون را بالای دیوار چسبانده بودند. به آنها چاپ‌استیک نمی‌دادند، فقط قاشق و کاسۀ پلاستیکی داشتند که آنها را بین وعده‌های غذایی در کابینت‌هایی قفل شده می‌گذاشتند.
از روز اول، کارکنان جیه را مجبور به مصرف دارو مصرف می‌کردند – هفت یا هشت جور قرص. هرگز اسم داروها را به او نگفتند. «واقعاً حالم بد می‌شد، سرم کمی گیج می‌رفت و دیدم تار می‌شد.» در ابتدا سعی کرد مقاومت کند اما ضعیف‌تر از آن بود که بتواند کاری از پیش ببرد. او را بستند و به او آرامبخش تزریق کردند.
هر بار که به کسی شوک الکتریکی وارد می‌کردند، یکی از کارکنان چرخ حامل این دستگاه را با سیم‌هایش در بخش هل می‌داد. همۀ بیماران می‌ترسیدند چون می‌دانستند چقدر دردناک است. جیه به یاد آورد «زنان چشمانشان را می‌پوشاندند و جیغ می‌کشیدند.» اما کارکنان همه را مجبور به تماشا می‌کردند.
طی 52 روز بازداشت غیرقانونی‌اش در بازداشتگاه روانی سه بار تحت شوک درمانی قرار گرفت. یک بار هم بی‌حس‌کننده استفاده نکردند. این روال شدیداً دردناک بود.
دست‌ها، پاها، سینه و گردنش را با تسمه‌هایی بستند. هر چه بیشتر تقلا می‌کرد، تسمه‌ها تنگ‌تر می‌شد. دهان‌چپانی هم توی دهانش می‌گذاشتند تا زبانش را گاز نگیرد. او توضیح داد که چطور با همان دهان‌چپان مجبورش می‌کردند داروهایش را بخورد یا به بیمارانی که در اعتصاب غذا بودند به‌زور غذا می‌دادند.
دو الکترود روی دو طرف سرش گذاشتند و بدنش به‌طرز غیرقابل کنترلی تکان می‌خورد. مدام به هوش می‌آمد و از هوش می‌رفت. بعضی وقت‌ها طی شوک‌درمانی کنترل مثانه‌اش را از دست می‌داد و پرستاران، خشمگین از کار اضافه‌ای که برایشان به وجود آمده، به او حمله می‌کردند. به هوش که می‌آمد، خون و تکه‌های غذا بالا می‌آورد. حال بسیار بدی داشت و می‌گوید «مثل مردن بود.»
در بیمارستان کانگ‌نینگ، روزهای جیه سرشار از ترس و درد بود. او گفت «شکنجه بود، ترجیح می‌دادم بمیرم اما اینطوری زنده نباشم. راهی برای ترک آنجا نبود و دوست داشتم بمیرم.» جیه، از سر استیصال، تصمیم گرفت با کوبیدن سرش به سنگ سیفون توالت و بریدن مچ دست‌هایش با تکه‌های دندانه‌دار آن خودکشی کند. مدت‌ها بود به این ماجرا فکر می‌کرد. در انجام عمل بریدن موفق بود اما کارکنان متوجه شدند و نمرد. با این همه، تلاش به خودکشی‌اش بیمارستان را ترساند؛ نمی‌خواستند خونش گردنشان بیفتد.
پنجاه‌ودو روز بعد از بستری اجباری‌اش، جیه را به پلیس تحویل دادند. پس از آزادی به این نتیجه رسید که تجربیاتش در بیمارستان کانگ‌نینگ چنان وحشتناکند که باید از چین برود. وحشت داشت مبادا او را به آنجا بفرستند.
امروز، جیه در کالیفرنیا زندگی می‌کند و هنوز از مشکلات سلامتی رنج می‌برد، از جمله از سردردها و تشنج شدید که باور دارد نتیجۀ آن بستری شدن اجباری‌اند. هنوز با هر بار دیدن پلیس یا کادر درمان با روپوش سفید دچار حملات وحشت می‌شود.
https://t.me/yusefmasoud


Forward from: شرق وحشی
داستان وحشتناک چینی: حبس و مجازات مدافعان حقوق بشر در بیمارستان‌های روانی
تهیه و منتشر شده در وب‌سایت سِیف‌گارد دیفندرز
ترجمۀ مسعود یوسف‌حصیرچین
https://t.me/yusefmasoud
بخش اول
*
هر بار که جیه لیجیان پزشکی را با روپوش سفید می‌بیند، قلبش از وحشت به تپش می‌افتد. چهار سال پیش، در تابستان 2018، پلیس چین این فعال حقوق بشر جوان را 52 روز به‌صورت غیرقانونی در یک بیمارستان روانی حبس کرد؛ صرفاً به این دلیل که خواهان آزادی کارگران و دانشجویان زندانی بود.
به او دارو خوراندند، آزارش دادند و تحت شوک الکتریکی قرار دادند و در بخش بیماران روانی زندانی‌اش کردند؛ این حوادث برایش چنان آزاردهنده بود که پس از آزادی، از چین گریخت. می‌ترسید که پلیس او را برگرداند. امروز او در تبعید در کالیفرنیا زندگی می‌کند و به فعالیت‌هایش برای دفاع از حقوق بشر ادامه می‌دهد و با حزب دموکراسی چینی همکاری دارد.
این دورۀ 52 روزه، سومین باری بود که پلیس جیه را بستری می‌کرد، اولین بستری شدن اجباری‌اش در 17 سالگی اتفاق افتاد. این مسئله چیز رایجی است و بسیاری از قربانیان این گزارش گفته‌اند چندین بار به آنجا فرستاده شده‌اند.
همچنین با مصاحبه با منابع ثانویۀ قربانیان و خانواده‌هایشان، 99 نفر را یافتیم که بین سال‌های 2015 تا 2021، 144 بار در بخش‌های روانی زندانی شده بودند؛ در 109 بیمارستان در سرتاسر چین. تعداد قابل توجهی از آنها را چند بار به آنجا برگردانده بودند، در مواردی بیش از ده بار، بعضی را هم سال‌ها در آنجا نگه داشتند، حتی به مدت بیش از یک دهه.
شهادت جیه از این لحاظ باارزش است که بسیاری از قربانیان همچنان در چین زندگی می‌کنند و در نتیجه می‌ترسند صحبت کنند. او به ما گفت:
• کارکنان عمداً از خودشان بی‌رحمی نشان می‌دادند و دیگر بیماران را مجبور می‌کردند فرایند دردناک شوک‌درمانی را تماشا کنند.
• کارکنان به‌خوبی می‌دانستند که جیه و دیگر مدافعان حقوق بشر زندانیان سیاسی‌اند و علناً در پذیرش غیرقانونی‌شان در آنجا با پلیس همکاری می‌کردند.
• آن بخش ضدخودکشی بود، سطوح سخت را پوشانده بودند و حتی هنگام غذا هم به بیماران چاپ استیک نمی‌دادند.
• احتمالاً صرفاً به دلیل تلاش برای خودکشی آزاد شد.
سومین حبس جیه در بیمارستان کانگ‌نینگ شنژن بود، ساختمانی مدرن در شکوفایی اقتصادی شنژن درست آن سوی مرز هنگ‌کنگ. بیمارستان کانگ‌نینگ با مؤسسات غربی مثل کینگز کالج لندن و دانشگاه ملبورن همکاری دارد.
جیه هم مانند بسیاری از قربانیان دیگر هنگام پذیرش مورد ارزیابی روانی قرار نگرفت – کاری که خلاف قانون سلامت روان چین است. در واقع، جیه صدای پلیس‌ها را شنید که به کارکنان بیمارستان می‌گفتند شدیداً مراقب او باشند چون او خود «دردسر» است.
به باور جیه، اینکه پزشکان به چه سادگی با پلیس همکاری می‌کردند، نشان می‌دهد بسیاری از چنین قربانیان «بیماری روانی» را به آنجا فرستاده‌اند.
کانگ‌نینگ دو محوطۀ جدا برای بیماران روانی دارد، یکی برای کسانی که خودشان خرجشان را می‌دهند و دیگری، محل نگهداری او، برای کسانی بود که پلیس می‌فرستاد، بعضی بی‌خانمان بودند و دیگران، مثل او، کنشگر و دادخواه. {ادامه در بخش دوم} 👇
https://t.me/yusefmasoud


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
“Dolce far Niente”
“the sweetness of doing nothing”

@NoktehSarekhat


Forward from: Stupid Risks
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
نکاتی ساده و مهم درباره طلا

- طلا یا دلار؟
- چه شکلیش؟
- نکاتی برای خرید و نگهداری.
- حباب چیه و چطور حسابش کنیم؟

حمایت بیتکوینی از طریق شبکه لایتنینگ👇

⚡️ stupid_risks@coinos.io

🔗 @stupid_risks


کُصمیخ!

کلمه بهتری برای توصیفش پیدا نکردم. ابله، احمق، یابو، حتا خودِ کُصمیخ هم محترمانه بنظر میرسه. زبان قاصر هست از توصیفشان. موجوداتی که حتا طبیعت را به بازنگری در مورد خودش دعوت میکنند. واقعا چی شد که فکر کردی داری فکر میکنی؟

" پروژه هست. نیاید خیابون؛ فایده نداره. آخوندا هیچوقت نمیرن. البته من سیاسی نیستم" و کسشعرهای مشابه.

مادرجنده‌ها شما مگه توی این مملکت زندگی نمیکنید؟ چطور اینهمه عن توی کاسه سَرِتون جا شده؟ مگه روزی یک دسته‌بیل جدید توی کونتون فرو نمیره؟ چطور جای فریاد کشیدن، ترجیح میدی بگی نههه این یه پروژه هست تا من داد بزنم و بعدش از صدای فریادم برق درست بکنن بفروشن به عراق؟ بعد، مغزت این توضیح مسخره و عجیبِ گوه در گوه رو میپذیره اما اینکه دسته بیل توی کونت فرو رفته و دَردشو حس میکنی رو نه! کسکشششش احمققققق
@NoktehSarekhat


Forward from: Hossein Ronaghi - حسین رونقی
جان‌هایی که از ستم‌ها، فشارهای اقتصادی و سرکوب به ستوه آمده‌اند طغیان خواهند کرد...

‏حرکت نمادین و اعتراضی دانشجوی دختر علوم تحقیقات، طغیان علیه سرکوب حکومت است؛ فریادی از عمق دل‌ علیه ستمی که زندگی را از مردم، به‌ویژه زنان، گرفته است.

شجاعت این دختر که به‌خاطر حجاب مورد حمله قرار گرفته و دیگرانی چون او، شعله‌هایی است که ریشه‌های ظلم را خواهد سوزاند. شجاعتی که از فشارهای طاقت‌فرسا، سرکوب‌های مداوم و بی‌امان و محدودیت‌های غیرانسانی که بر زندگی اکثریت جامعه سایه انداخته، برمی‌خیزد؛ طغیانی که نشان از به تنگ آمدن از مشکلات و زخم‌های عمیق دارد و به نمادی برای مقاومت و استقامت تبدیل شده است.

با این فقر، فشار اقتصادی، سرکوب‌های سیاسی و اجتماعی، یقین دارم به‌زودی بسیاری از مردم ایران و هر کدام به دلیلی طغیان خواهند کرد. فشار بر جامعه‌ای که چیزی برای از دست دادن ندارد، همچون فشردن فنری است که روزی از دست در می‌رود.

@Hosseinronaghi


عشق ❤️‍🔥
از نگاه کردن بهش سیر نمیشم. زیباست، طغیان کرده، باشکوه هست، عصبانیست. انقدر زیباست که وقتی ویدیو داره پلی میشه، تمام کامنتای مزخرف مردمو عکس‌العمل‌های چرت و پرت هم‌دانشگاهی‌هاش رو میشوره و میتونی هیچ چیز دیگری رو نبینی جز شکوه خودش رو. چطور میشه عاشقش نشد؟ اگر میتونستم، دوست داشتم تمام تمدن ایران و تخت جمشید و تاریخ و فرهنگ و شاهنامه و همه و همه رو بریزم به پاش. هنر، این دختره. خود خودشه. شاهکار، این دختره. سلهشور، ایشونه. فرهنگ ستودنی و قابل افتخار، این دختره. اسم این دختره که باید توی تاریخ بمونه. چطور میشه در مقابلش ایستاد و تمام صورت ماهش رو غرق بوسه نکرد؟ ستایشش نکرد؟ خدای من!
@NoktehSarekhat


Forward from: حسین باستانی Hossein Bastani
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔻«لب تر کند امروز، سحر قدس شریفیم»

مداح با اشاره به صاحب مجلس آواز می‌خواند: «سیدعلی خامنه‌ای فاتح جنگ است... ما لشکر این مرد خداییم... لب تر کند امروز، سحر قدس شریفیم...» بچه‌ها سرخوشانه کف می‌زنند و برایش می‌خوانند: «حیدر... حیدر!»

صاحب مجلس، خوشش می‌آید. بعد، در مورد «آمادگی ملت ایران» برای «مبارزه» و تدارکات «مسئولان» برای «اقدامات لازم نظامی و تسلیحاتی» و موضوعات دیگر، سخنرانی مبسوطی می‌کند.

@HosseinBastaniChannel


اگر آگاهانه طرحی درافکنده‌اید که از آنچه در توان شماست کمتر باشید، به شما هشدار می دهم که تا آخر عمرتان ناشادمان خواهید بود.

- آبراهام مزلو
@NoktehSarekhat



20 last posts shown.