البته این یک نظریه است که می توان مورد مناقشه قرار گیرد اما یک اصل مهم را نمی توان منکر شد که پهلوی اول با همدستان خود چه خطای بزرگی در آن عهد نمودند که الان دولتمردان افغانستان ادعای سرقت نام ایران و زبان فارسی را مینمایند.
یک نکتهی مهم لازم است بیان شود: در هزار چهارصد سال پیش اسلام ظهور کرد و در بخش تاریخی کتاب قرآن به ذکر نام تمام کشورها و تمدنهای تاریخ منطقه پرداخته شده است؛ چرا از نام ایران یا فرس نقل قولی نموده نشده، مانند نقلی که از روم و مصر و بابل و حبشه و سبا نموده. با رجوع به قرآن می توان به صراحت عنوان کرد " واژهی «ایران» در قرآن و سنت سابقه ای نداشته و ندارد...!"
سوال مطرح دیگر این است که اگر نام ایران نبوده و وجود خارجی نداشته چرا در قران به پیروزی روم خبر داده شده و نزد معاصرین امروزی منظور از این پیروزی غلبه بر سرزمین ایران است؟ همچنین چرا پیامبر به خسرو پرویز نامه نوشته است؟! باید اشاره شود نام و لغت «ایران» در قرآن و سنت سابقه ای ندارد. در قرآن نام روم آمده ولی نام «ایران» نیامده، چرا که چنین نامی در آن هنگام وجود نداشته و مطرح نبوده تا قرآن هم به آن اشاره کند.
در عوض در قرآن از پیروزی رومیان در آینده بر «کسانی که کفر ورزیده اند» و تقدیرا منظور «پارسیان» بوده است، استقبال و ابراز رضایت شده است. این حتما به خاطر نزدیکی مسیحیان به مسلمانان در مقایسه با زردشتیان فارس بوده است که قرآن از شکستشان در برابر روم مسیحی استقبال می کند.
اصطلاح «ایران»، نه تنها در قرآن نیامده، بلکه در نامهی مشهور پیامبر اسلام به خسرو پرویز پادشاه ساسانی نیز به آن هیچ اشاره ای نشده و خسرو پرویز در آن نامه نه پادشاه ایران بلکه «عظیم فارس» یا «زعیم فرس» یعنی «بزرگ فارس» نامیده شده است. از این موضوع نیز می توان فهمید که در صدر اسلام، کشوری به نام «ایران» وجود خارجی نداشته است.
پس از فتح اسلام نیز خلفای راشدین و از جمله علی بن ابیطالب (ع) هیچگاه امیری به نام امیر ایران به سرزمینی که امروز ایران نامیده است، نفرستادند، بلکه آنها معمولا امیران مستقل سه گانه به فارس، آذربایجان و خراسان میفرستاد اند. تنها قرنها بعد از آن بود که با شکل گیری امارتهای غیر عربی وابسته به خلافت عباسی نظیر سامانیان، غزنویان و سلجوقیان بود که سرزمین های فارس، خراسان و آذربایجان زیر حکومتهای واحد قرار گرفتند که باز آن هم دلیلی بر وجود یگانگی فرهنگی و نژادی و ملی آنها نبود، بلکه علت آن استیلای نظامی قبایل یا ایلهایی مشخص نظیر قزلباشهای صفوی از طریق قوهی قهریه بر همهی آن سرزمینها بود، بدون اینکه این سرزمینهای یک دست شده، دلالتی بر پیوند تاریخی ملی آنها با یکدیگر داشته باشند.
فردوسی هم که لفظ «ایران» را در «شاهنامه» به کار میبرد، بیشتر شبیهسازی و تمثیل شعری است از نام یک منطقهی محدود است. یا به قول دیگری آن را در مقیاسی بسیار کوچک برای تسمیهی شهری میان زابل و کرمان به کار می برد، آنجا که می گوید:
«ز ایران به کرمان و زابل شدم»!
که اگر کرمان و زابل و شهرهای دیگر جزو ایران می بودند، معنی نداشت که فردوسی چنین سخن بی معنایی بگوید. این مثل آن است که کسی بگوید: من از ایران به تهران و کرج رفتم!!!
تنها قرنها بعد بود که پان فارسها این مقصود فردوسی از واژهی «ایران» را «تطور مفهومی» بخشیده و آن را به نفع ایدئولوژی خود، در مفهومی متفاوت و وسیع به کار بردند و قلمرو امپراتوریهای قبایلی و ایلی مانند هخامنشیان و سلوکیه و ملوک الطوایفی یونانی مصطلح شده به اشکانیان و ساسانیان را نیز «ایران» نامیدند تا از آن ملغمهای برای تاریخسراییهای نژادپرستانه بعدی بسازند؛ در حالی که «امپراتوری هخامنشی» چیزی است و «حکومت ملی ایران» - که مفهومی کاملا مستحدث و متعلق به عصر ناسیونالیسم است - به کلی چیز دیگری است.
البته مفهوم نام ایران منشاء اصلی اقوام و باشندگانی که به نام ایران ذکر میشوند و مسقط آلراس آنها مناطق شرقی فلات ایران بود، میباشد. باشندگان مناطق غربی و مرکزی ایران فعلی یا عیلام قدیم یا جبال و دهها نام دیگر که الان هم نشانهایی از آن موجود است، می باشد.
این نوشتار خالی از نقص نیست و راقم خوشحال و شادمان می گردد اهل قلم و ناظران نکتهبین نقد و نکته نظر صائب خود را برای اصلاح ابراز نمایند. این نظر راقم خلاف آمد تمامی گفتارهای تاریخی است که تا به امروز نسبت به باشندگان سرزمین ایران امروزی ابراز شده است. هدف شناخت هویت واقعی این سرزمین است که مادر تمام اقوام موجود در آن است.
#ایران
#افغانستان
#عبدالمجید_الهامی
@NewHasanMohaddesi
یک نکتهی مهم لازم است بیان شود: در هزار چهارصد سال پیش اسلام ظهور کرد و در بخش تاریخی کتاب قرآن به ذکر نام تمام کشورها و تمدنهای تاریخ منطقه پرداخته شده است؛ چرا از نام ایران یا فرس نقل قولی نموده نشده، مانند نقلی که از روم و مصر و بابل و حبشه و سبا نموده. با رجوع به قرآن می توان به صراحت عنوان کرد " واژهی «ایران» در قرآن و سنت سابقه ای نداشته و ندارد...!"
سوال مطرح دیگر این است که اگر نام ایران نبوده و وجود خارجی نداشته چرا در قران به پیروزی روم خبر داده شده و نزد معاصرین امروزی منظور از این پیروزی غلبه بر سرزمین ایران است؟ همچنین چرا پیامبر به خسرو پرویز نامه نوشته است؟! باید اشاره شود نام و لغت «ایران» در قرآن و سنت سابقه ای ندارد. در قرآن نام روم آمده ولی نام «ایران» نیامده، چرا که چنین نامی در آن هنگام وجود نداشته و مطرح نبوده تا قرآن هم به آن اشاره کند.
در عوض در قرآن از پیروزی رومیان در آینده بر «کسانی که کفر ورزیده اند» و تقدیرا منظور «پارسیان» بوده است، استقبال و ابراز رضایت شده است. این حتما به خاطر نزدیکی مسیحیان به مسلمانان در مقایسه با زردشتیان فارس بوده است که قرآن از شکستشان در برابر روم مسیحی استقبال می کند.
اصطلاح «ایران»، نه تنها در قرآن نیامده، بلکه در نامهی مشهور پیامبر اسلام به خسرو پرویز پادشاه ساسانی نیز به آن هیچ اشاره ای نشده و خسرو پرویز در آن نامه نه پادشاه ایران بلکه «عظیم فارس» یا «زعیم فرس» یعنی «بزرگ فارس» نامیده شده است. از این موضوع نیز می توان فهمید که در صدر اسلام، کشوری به نام «ایران» وجود خارجی نداشته است.
پس از فتح اسلام نیز خلفای راشدین و از جمله علی بن ابیطالب (ع) هیچگاه امیری به نام امیر ایران به سرزمینی که امروز ایران نامیده است، نفرستادند، بلکه آنها معمولا امیران مستقل سه گانه به فارس، آذربایجان و خراسان میفرستاد اند. تنها قرنها بعد از آن بود که با شکل گیری امارتهای غیر عربی وابسته به خلافت عباسی نظیر سامانیان، غزنویان و سلجوقیان بود که سرزمین های فارس، خراسان و آذربایجان زیر حکومتهای واحد قرار گرفتند که باز آن هم دلیلی بر وجود یگانگی فرهنگی و نژادی و ملی آنها نبود، بلکه علت آن استیلای نظامی قبایل یا ایلهایی مشخص نظیر قزلباشهای صفوی از طریق قوهی قهریه بر همهی آن سرزمینها بود، بدون اینکه این سرزمینهای یک دست شده، دلالتی بر پیوند تاریخی ملی آنها با یکدیگر داشته باشند.
فردوسی هم که لفظ «ایران» را در «شاهنامه» به کار میبرد، بیشتر شبیهسازی و تمثیل شعری است از نام یک منطقهی محدود است. یا به قول دیگری آن را در مقیاسی بسیار کوچک برای تسمیهی شهری میان زابل و کرمان به کار می برد، آنجا که می گوید:
«ز ایران به کرمان و زابل شدم»!
که اگر کرمان و زابل و شهرهای دیگر جزو ایران می بودند، معنی نداشت که فردوسی چنین سخن بی معنایی بگوید. این مثل آن است که کسی بگوید: من از ایران به تهران و کرج رفتم!!!
تنها قرنها بعد بود که پان فارسها این مقصود فردوسی از واژهی «ایران» را «تطور مفهومی» بخشیده و آن را به نفع ایدئولوژی خود، در مفهومی متفاوت و وسیع به کار بردند و قلمرو امپراتوریهای قبایلی و ایلی مانند هخامنشیان و سلوکیه و ملوک الطوایفی یونانی مصطلح شده به اشکانیان و ساسانیان را نیز «ایران» نامیدند تا از آن ملغمهای برای تاریخسراییهای نژادپرستانه بعدی بسازند؛ در حالی که «امپراتوری هخامنشی» چیزی است و «حکومت ملی ایران» - که مفهومی کاملا مستحدث و متعلق به عصر ناسیونالیسم است - به کلی چیز دیگری است.
البته مفهوم نام ایران منشاء اصلی اقوام و باشندگانی که به نام ایران ذکر میشوند و مسقط آلراس آنها مناطق شرقی فلات ایران بود، میباشد. باشندگان مناطق غربی و مرکزی ایران فعلی یا عیلام قدیم یا جبال و دهها نام دیگر که الان هم نشانهایی از آن موجود است، می باشد.
این نوشتار خالی از نقص نیست و راقم خوشحال و شادمان می گردد اهل قلم و ناظران نکتهبین نقد و نکته نظر صائب خود را برای اصلاح ابراز نمایند. این نظر راقم خلاف آمد تمامی گفتارهای تاریخی است که تا به امروز نسبت به باشندگان سرزمین ایران امروزی ابراز شده است. هدف شناخت هویت واقعی این سرزمین است که مادر تمام اقوام موجود در آن است.
#ایران
#افغانستان
#عبدالمجید_الهامی
@NewHasanMohaddesi