🔸🔸🔸
بازخورد🔸🔸🔸
🔸
سنت و مدرنیته؛ گسست یا پیوست؟!✍علی پیرنهاد۱۳ بهمن ۱۴۰۳
آیا بین دو عالمیت ِ جهان سنت و جهان مدرن یک گسست بنیادین وجود دارد یا اینکه مدرنیته در ادامه ی روند رو به رشد سنت رخ داده و موجب تحول آگاهی بشر شده است؟
در عالم اندیشه هنوز مباحث مربوط به گسست یا پیوست بین سنت و مدرنیته پایان نیافته است ...
بعنوان مثال #عبدالکریم_سروش در یکی از سخنرانی هایش سال قبل مطرح کرد که آیا *مدرنیته* را می توانیم در ادامه و روند رو به رشد *سنت* محسوب کنیم ؟
خود سروش معتقد است خیر ...
خیلی از متفکران معتقدند بین سنت و مدرنیته یک شکاف و گسست بنیادین وجود دارد که موجب میشود آنها را از دو جنس و سنخ متفاوت محسوب کنیم ...
مثالی که سروش میزند هم جالب است؛ می گوید آیا می توانیم کشف الکتریسته و روشنایی *لامپ* را در ادامه روشنایی *شمع* محسوب کنیم؟
و پاسخ اش درین زمینه منفی است ...
از سوی دیگر متفکری چون #مراد_فرهادپور در مقاله ی "چگونگی ساخته شدن مفهوم سنت در عصر جدید" (که در ذیل همین نوشتار ارسال خواهم کرد) بیان می کند که این شکاف و گسست بین سنت و مدرنیته ظاهری است و مفهوم کلی سنت یک برساخت تاریخی در عصر مدرن است و همچنین هنوز ساز و کارهای بینش اسطوره ای در ساحات سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی جهان مدرن حضور دارد ...
همان که #داریوش_شایگان در کتاب "زیر آسمان های جهان" هم بیان می کند ؛ در جهان سنت یک پارچه سبز را متبرک و پاره پاره می کردند و در جهان مدرن، چمن زمین فوتبال را تکه تکه کرده و بین هواداران پخش می کنند و اینها از ساز و کار اسطوره ای مشترک در روان آدمی حکایت دارد ...
خودم به شخصه از طرفداران نظریه گسست هستم و معتقدم سنت و مدرنیته گویی از دو عالمیت و دو جهان نامتجانس سخن می گویند که در طول تاریخ بشری، سرچشمه های وجودی شان ( عقلانیت و شهود) همواره در مقابل یکدیگر قرار داشته اند ...
اما در عین حال با اندیشه اسطوره شناسانی چون #ارنست_کاسیرر همدلی دارم که معتقد است:
در زیر هر دو امر زبان و اسطوره، گرامر ِ ناخودآگاه تجربه نهفته است که مقولهها و قوانین آن متعلق به تفکر منطقی نیستند و هنوز ساز و کارهای کهن( سنت) بر سختگیرانهترین اندیشه های ما در زبان ( مدرنیته) قدرت عظیمی دارند.
البته با لحاظ این نکته مهم که منظور این نیست که در نظام معرفت شناختی غرب هم به مانند تفکر اسطوره ای نامعرفت بجای معرفت مینشیند ؛ خیر ...
بلکه منظور از اسطوره ای بودن تمامی نظام های شناختی (هم در سنت و هم مدرنیته) این است که اسطوره شناسانی چون کاسیرر، کمبل و ...نشان داده اند که لایه زیرین همه نظام های شناختی از جمله تفکر عقلانی، تفکر اسطوره ای، دین ، هنر ...غیرعقلانی و اسطوره ای است و تاکید می کنم این مسئله به این معنا نیست که نامعرفت بجای معرفت ِ عقلانی می نشیند بلکه برعکس؛ معرفت و شناخت عقلانی ما سر جای خودش نشسته اما چیزی که به این شناخت و معرفت شکل می دهد از جنس فاهمه نیست ...
بهعبارت دیگر این بنیان های غیرعقلانی و معرفت گریز اساسا در لایه ی دیگری از وجود انسانی نقش بازی می کنند و به امر معرفت شناختی شکل می دهند اما خودشان از جنس فاهمه ی عقلانی نیستند ... یعنی معرفت مدرن ما در جای درست خودش قرار گرفته و بنیانهای معرفتساز (اسطوره ای) هم از جایگاه معرفت گریز خودشان عمل میکنند...
البته در مورد
تفکر اسطوره ای (بهعنوان یکی از روشهای پیشامدرن ِ شناختی) میتوانیم بگوییم نوع خاصی از شناخت (غیرعقلانی) بجای
معرفت عقلانی می نشیند اما در مورد تفکر عقلانی (کانتی)، معرفت ما (بهعنوان انسان مدرن) درون ِ لایه ی خودمدار وخود محور (مستقل) خودش قرار می گیرد و بنیان های غیرعقلانی و معرفت گریز هم در لایه ی دیگری از این ساختار قرار می گیرند ...
بهعبارت دیگر حتی اگر ما بپذیریم که بین سنت و مدرنیته گسستی بنیادین اتفاق افتاده است، پذیرش این مسئله (وجود گسست در بعد معرفتشناختی) خللی در پیوستاری ساز و کار اسطوره ای تمامی نظام های شناختی در بعد وجودی ایجاد نمی کند ...
#مناظره
#علی_پیرنهاد
#گسست_رادیکال
#بیژن_عبدالکریمی
@NewHasanMohaddesihttps://t.me/shavandanpage