کاردانان عرصهی سیاست🔺
✍ همنسلان سفیدپوست لیبرال جوان من بدون آن که خود متوجه باشند، شاهد وقوع تدریجی انقلابی چندبعدی و فراگیر بودند. به دنبال برنامههای تبعیض مثبت برای دانشجویان سیاهپوست، با غلیان فمینیسم مواجه شدیم. در خلال یک نسل، زنان از گروهی اقلیت در کلاسهای درسی دانشگاه به اکثریت مبدل شدند. دخترانی که در دبیرستان با آنها آشنا شده بودیم اکنون زنانی جوان در حال کشف سکسوالیتهی خود و به چالش کشیدن سکسوالیتهی ما بودند. در خارج از دانشگاه و در سطح جامعه، تغییری در قانون مهاجرت که چندان توجهها را برنینگیخت درهای کشور را بر روی آن دسته از مهاجران آسیایی، کارائیبی و آفریقایی گشود که تا دههی ۱۹۲۰ امکان ورود به آمریکا را نداشتند. در همین دوران، حکومتهای لیبرال دموکرات شروع به جرمزدایی از همجنسگرایی کردند. همانطور که پییر ترودو در سال ۱۹۶۷ اعلام کرد «دولت هیچ جایی در رختخواب مردم ندارد.» کانادایی که در آن بزرگ شده بودم سفیدپوست و به شکلی بیپروا دگرجنسگرا بود. در سال ۱۹۸۰ من در جامعهای چندنژادی و از نظر جنسیتی متکثر زندگی میکردم و با شهروندانی جدید از سراسر جهان همکار بودم. این انقلاب چندبعدی که هنوز هم تداوم دارد به بزرگترین دستاور لیبرال عصر من مبدل شد اما وظیفهی لیبرالها را که یافتن راهی میانه بین دو سر طیف بود، به غایت پیچیده کرد.
✍ سفیدپوستانِ واجدصلاحیت و فرادستِ همنسل من متوجه نبودند که این نظم چندنژادی جدید، سفیدپوستان فرودست را تهدید میکرد و حتی خیانتی در حق آنان بود. در مواجهه با آنچه که تصور میکردیم نژادپرستی و جنسیتگرایی سفیدپوستانه است، اما در حقیقت عمدتاً یک ترس بود، به منظور تحمیل یک هنجار فرهنگی جدید شروع به ترویج دستورالعملهایی برای گفتار و رفتار کردیم. تحمیل تکثر به بهای آزادی تمام شد، آزادیِ ناخرسندی از گرایشهای لیبرال. لیبرالیسمی که ارزش بارز آن باید آزادی باشد صنعت شمولگرایی و تکثری ابداع کرد که هرچند احتمالاً اصل راهنمای آن عدالت بود اما ابزار اجرا و پیشبرد آن شامل شرمسارسازی در ملأ عام و طرد بود. ما این امر بدیهی را کنار گذاشتیم که استدلالها، فارغ از نژاد یا خاستگاه کسانی که آنها را اقامه میکنند، میتوانند درست یا نادرست باشند. شروع به ترویج این ایده کردیم که درستی استدلالها مبتنی بر جنسیت، نژاد، طبقه، خاستگاه یا سرگذشت (سرکوب، تبعیض، خشونت خانوادگی) افرادی است که آنها را مطرح میکنند. ارزشی که تکثر و شمولگرایی برایمان پیدا کرد باعث شد تا اهمیتی را که برای خودِ حقیقت قائل بودیم به تدریج کنار بگذاریم.
✍ در شب برگزاری انتخابات سال ۲۰۱۱، حزب ما سختترین شکست تاریخ خود را تجربه کرد و من کرسی پارلمانم را از دست دادم ــ نتیجهای که در این سالها برایم حکم داوری دربارهی خودم و همچنین لیبرالیسمی را داشته که اجازه داده است اسیر نخوت خودش شود. درسی که گرفتم این بود که علت ماندگاری لیبرالیسم این است که راه و روش زندگی و مجموعهای از ارزشها است که به ما میگوید باید چگونه آدمی باشیم. این همان چیزی است که موجب تابآوری پنهان لیبرالیسم میشود و این قابلیت را به آن میدهد که پس از ناکامیهای سیاسی دوباره از نو خود را بسازد. اگر هدفمان بازسازی لیبرالیسم است باید معنای سابق آن را احیاء کنیم. روزگاری لیبرالیسم مترادف با سخاوت بود. مرام لیبرالیسم به ما میگوید که از دیگران بهتر نیستیم اما بدتر هم نیستیم. آنچه برای لیبرالها ارزش محسوب میشود باید در دسترس همگان باشد. یک فرد لیبرال دوست دارد سخاوتمند، گشوده، واقف به امکانهای جدید و مایل به یادگیری از هر کسی باشد. ما دوست داریم هر ثروت و موفقیتی را که داریم با دیگران سهیم شویم، مهماننواز باشیم و هنگامی که کسی با مشکل مواجه میشود از او حمایت میکنیم. زمانی که ایدههای فردی دیگر از ایدههای ما بهتر باشد، میدانیم که باید نظرمان را تغییر دهیم.
@NashrAasoo 💭
✍ همنسلان سفیدپوست لیبرال جوان من بدون آن که خود متوجه باشند، شاهد وقوع تدریجی انقلابی چندبعدی و فراگیر بودند. به دنبال برنامههای تبعیض مثبت برای دانشجویان سیاهپوست، با غلیان فمینیسم مواجه شدیم. در خلال یک نسل، زنان از گروهی اقلیت در کلاسهای درسی دانشگاه به اکثریت مبدل شدند. دخترانی که در دبیرستان با آنها آشنا شده بودیم اکنون زنانی جوان در حال کشف سکسوالیتهی خود و به چالش کشیدن سکسوالیتهی ما بودند. در خارج از دانشگاه و در سطح جامعه، تغییری در قانون مهاجرت که چندان توجهها را برنینگیخت درهای کشور را بر روی آن دسته از مهاجران آسیایی، کارائیبی و آفریقایی گشود که تا دههی ۱۹۲۰ امکان ورود به آمریکا را نداشتند. در همین دوران، حکومتهای لیبرال دموکرات شروع به جرمزدایی از همجنسگرایی کردند. همانطور که پییر ترودو در سال ۱۹۶۷ اعلام کرد «دولت هیچ جایی در رختخواب مردم ندارد.» کانادایی که در آن بزرگ شده بودم سفیدپوست و به شکلی بیپروا دگرجنسگرا بود. در سال ۱۹۸۰ من در جامعهای چندنژادی و از نظر جنسیتی متکثر زندگی میکردم و با شهروندانی جدید از سراسر جهان همکار بودم. این انقلاب چندبعدی که هنوز هم تداوم دارد به بزرگترین دستاور لیبرال عصر من مبدل شد اما وظیفهی لیبرالها را که یافتن راهی میانه بین دو سر طیف بود، به غایت پیچیده کرد.
✍ سفیدپوستانِ واجدصلاحیت و فرادستِ همنسل من متوجه نبودند که این نظم چندنژادی جدید، سفیدپوستان فرودست را تهدید میکرد و حتی خیانتی در حق آنان بود. در مواجهه با آنچه که تصور میکردیم نژادپرستی و جنسیتگرایی سفیدپوستانه است، اما در حقیقت عمدتاً یک ترس بود، به منظور تحمیل یک هنجار فرهنگی جدید شروع به ترویج دستورالعملهایی برای گفتار و رفتار کردیم. تحمیل تکثر به بهای آزادی تمام شد، آزادیِ ناخرسندی از گرایشهای لیبرال. لیبرالیسمی که ارزش بارز آن باید آزادی باشد صنعت شمولگرایی و تکثری ابداع کرد که هرچند احتمالاً اصل راهنمای آن عدالت بود اما ابزار اجرا و پیشبرد آن شامل شرمسارسازی در ملأ عام و طرد بود. ما این امر بدیهی را کنار گذاشتیم که استدلالها، فارغ از نژاد یا خاستگاه کسانی که آنها را اقامه میکنند، میتوانند درست یا نادرست باشند. شروع به ترویج این ایده کردیم که درستی استدلالها مبتنی بر جنسیت، نژاد، طبقه، خاستگاه یا سرگذشت (سرکوب، تبعیض، خشونت خانوادگی) افرادی است که آنها را مطرح میکنند. ارزشی که تکثر و شمولگرایی برایمان پیدا کرد باعث شد تا اهمیتی را که برای خودِ حقیقت قائل بودیم به تدریج کنار بگذاریم.
✍ در شب برگزاری انتخابات سال ۲۰۱۱، حزب ما سختترین شکست تاریخ خود را تجربه کرد و من کرسی پارلمانم را از دست دادم ــ نتیجهای که در این سالها برایم حکم داوری دربارهی خودم و همچنین لیبرالیسمی را داشته که اجازه داده است اسیر نخوت خودش شود. درسی که گرفتم این بود که علت ماندگاری لیبرالیسم این است که راه و روش زندگی و مجموعهای از ارزشها است که به ما میگوید باید چگونه آدمی باشیم. این همان چیزی است که موجب تابآوری پنهان لیبرالیسم میشود و این قابلیت را به آن میدهد که پس از ناکامیهای سیاسی دوباره از نو خود را بسازد. اگر هدفمان بازسازی لیبرالیسم است باید معنای سابق آن را احیاء کنیم. روزگاری لیبرالیسم مترادف با سخاوت بود. مرام لیبرالیسم به ما میگوید که از دیگران بهتر نیستیم اما بدتر هم نیستیم. آنچه برای لیبرالها ارزش محسوب میشود باید در دسترس همگان باشد. یک فرد لیبرال دوست دارد سخاوتمند، گشوده، واقف به امکانهای جدید و مایل به یادگیری از هر کسی باشد. ما دوست داریم هر ثروت و موفقیتی را که داریم با دیگران سهیم شویم، مهماننواز باشیم و هنگامی که کسی با مشکل مواجه میشود از او حمایت میکنیم. زمانی که ایدههای فردی دیگر از ایدههای ما بهتر باشد، میدانیم که باید نظرمان را تغییر دهیم.
@NashrAasoo 💭