تجدید عزم دادخواهی: گزارش سفر پاییز ۱۴۰۳ 🔻
✍️ هفتهها به دنبال راهی برای سفر به ایران گشته بودم. سه بار بلیط گرفته بودم که با لغو پروازها و تحریم هواپیمایی ایران منتفی شدند. سرانجام پس از ساعتها پرواز به ایران رسیده بودم. به سرزمین محبوبم که بیش از هر زمانی که به یاد دارم، دور و منزوی و تار و تکیده شده است. برای رسیدن به تهران، که تا پیش از این با هما کمتر از پنج ساعت طول میکشید، بیش از شانزده ساعت در راه بودم و در طی پنج ساعت توقف در فرودگاه وسیع و پیشرفته و پر از امکانات و زرق و برق دوبی هم از شدت حسرت چند بار بغض کرده بودم.
و حالا آن مرد جوان و درشتهیکل و ریشو که پشت میزش ایستاده بود، دستهایش را روی سطح میز تاب میداد و با لودگی از مأمور و معذور بودن خود میگفت، برای من شده بود نمایندهی تمامقد آن دمودستگاه قُلدر و بیکفایت و سبکمغز که تمام راهِ سفر حرص من را درآورده بود و زیرلبی به آن ناسزا گفته بودم، شده بود نمایندهی همان جماعتی که رجزخوانیهای بیسر و تهشان در باب اقتدار، آن فرودگاه را به آن وضعی انداخته بود که میدیدم: مفلوک و متروک.
✍️ پشت سر مأموران به دیوار روی تابلویی با خط خوش نوشته بود: از دادن خدمات به بانوانی که حجاب اسلامی را رعایت نکنند، معذوریم.
گفتم: این تابلو را عوض کنید. شما چه خدماتی میدهید که از دادنش معذور باشید یا نباشید؟ هر چه میگفتم آنها با لودگی جا خالی میدادند.
دست آخر پاسپورت و وسایل الکترونیکی من را ضبط کردند که شامل دو گوشی با سیمکارت و یکی بدون سیمکارت و یک دوربین آکبند بود. ضبط این وسایل الکترونیک فاقد هرگونه دلیل امنیتی بود چرا که در حافظهشان رد هیچ تماسی نبود، به هیچیک از اکانتهای من وصل نبودند و فهرست شمارههایم در آنها موجود نبود، بهجز چند شماره از بستگان و دوستانی که ارتباطم با آنان بدیهیست. آنها هم میدانند. با وجود این هر بار این «دستورِ» عبث را اجرا میکنند. و من هر بار از قُلدری بی سر و ته آنها کلافه میشوم.
✍️ دوست عزیزی میگفت جمهوری اسلامی چنان موذیانه موجودیتش را با لایههای گوناگون زیست اجتماعی درهم تنیده که بار هر شکست رژیم بر شانهی مردم میافتد. میگفت رمز ماندگاریشان در حفظ همین فرمول است. بیاختیار یاد شبکهی وسیع و مستحکم تونلهای نظامی حماس در غزه افتادم که زیر مدرسه و درمانگاه و خانهی مردم بنا شده بود، آنچنان تنیده در زیست روزمرهی جامعه که هر حمله به آن تونلها مسبب تخریب خانه و کاشانهی مردم عادی شد و کشتار بیمهابای آنان. دوستم میگفت همیشه شکست خوردهاند، و همیشه ما بار شکست آنان را کشیدهایم و بعد آنها رفتهاند سراغ طرح دیگری که آن هم به شکست انجامیده و میانجامد.
@NashrAasoo 💭