زنان عرب، از آزادیهای مشروط تا خندیدن به سنتهای مردسالارانه🔻
🔸 مادرِ پدرم هم با ما زندگی میکرد و در واقع او ما را بزرگ کرد. ما مادربزرگمان را «یومّا» صدا میکردیم که به عربی یعنی مادر. یومّا فارسی بلد نبود و عربی حرف میزد و مادر من هم اجازه نمیداد ما عربی حرف بزنیم. بهخاطر اینکه میگفت لهجه پیدا میکنید، در مدرسه مسخره میشوید و افت تحصیلی پیدا میکنید. تمام عمر یومّا عربی حرف زد و ما فارسی جواب دادیم. این واقعاً قلب من را به درد میآورد وقتی فکر میکنم که چطور ما مجبور شدیم یک رابطهی عاطفی را بهخاطر پیشرفت خودمان ناقص کنیم. البته مادرم در دورههایی از این تصمیمش در مورد زبان عربی پشیمان شد. آن هم وقتی بود که با دوستانِ عربی آشنا شد که از ابتدا با بچههایشان به زبان مادریشان حرف زده بودند و از چهار-پنج سالگی هم شروع به فارسی حرف زدن با بچه کرده بودند که برای مدرسه آماده باشد. حالا بچههایشان هردو زبان فارسی و عربی را بسیار خوب بلد بودند و در عین حال خیلی هم موفق بودند، رتبههای اول کنکور را آورده بودند و در رشتههای خوب دانشگاهی قبول شده بودند. این امکانی بود که میتوانست برای ما هم وجود داشته باشد اما مادرم از هراس آیندهی فرزندانش و برای محافظت از آنها انتخاب دیگری کرد. من نظام تبعیضآمیز حاکم را در این مسئله مقصر میدانم و فکر میکنم اگر مادرم در نظام اجتماعی-آموزشیِ عادلانهتری زندگی میکرد احتمالاً انتخاب دیگری میداشت.
🔸 من فارسی را بدون لهجه حرف میزدم و ظاهرم اصلاً منطبق با تصور عموم از دختری عرب نبود، اما اسم و فامیلی من از اسامی معروف عربی است و هرسال در همان ابتدای سال ماجرا داشتیم. من مدرسه تیزهوشان میرفتم و آنجا ۹۹ درصد دانشآموزان شرکتنفتی بودند، در کلاس ما هم فقط من و یک نفر دیگر عرب بودیم. هربار، همین که اسمم را میگفتم همه یک طوری میپرسیدند که تو عرب هستی؟ انگار که یک ویروسی داشته باشم. میپرسیدند که مادرت هم عرب هست؟ حرف بزن ببینیم لهجه نداری؟ و بعد وقتی میدیدند که لهجهی عربی ندارم با یک حالت تحقیرآمیزی میگفتند پس تو عربِ تهرانی هستی. حتی وقتی میخواستند به ویژگیهای مثبتم اشاره کنند هم میگفتند که مثلاً: بله ثنا شاعر است و ازقضا عرب هم است.اینها باعث شده بود که اگرچه در محیطهای خصوصی، از مهمانیها، گعدههای زنانه، عروسیها، و نمودهای فرهنگی زندگی عربهای لذت میبردم اما در محیطهای عمومی بهشدت از نشان دادن این بخش از هویتم پرهیز داشتم و مثلاً نمیخواستم که مادربزرگم را هیچجا نشان دهم. چون او عبا میپوشید، شیله (روسری عربی) سرش میکرد، عربی حرف میزد و مشخص بود که عرب است.
🔸 گعدههای زنانه، مراسمقبل از عروسی بودند که شبیه یک فستیوال برای رقص و شادی بود. از حدود ۱۰ شب قبل از عروسی، هر شب زنهای فامیل در خانهی صاحب عروسی جمع میشدند، ماکسیهای رنگی میپوشیدند و با همنواییِ ترانههای سنتی و قدیمی عربی و دستزدنهای ریتمیک مخصوص عربها، جشن میگرفتند. یک بخش ویژهی این مراسم اجرای نمایشهای شبیه نمایش روحوضی بود که اغلب دربارهی موضوعات قبل از ازدواج بودند. مثلاً یکیاز آنها که یادم مانده است، دربارهی دختری بود که قبل از ازدواج باردار شده بود و حالا با بالشی که زیر لباسش گذاشته بود به صورت طنز دربارهی این اتفاق حرف میزد. ما یک عروسی عربی هم در مشهد رفتیم که آنجا مشابه همین نمایش اجرا شد و انگار یکی از موضوعات مشترک در این نمایشهای روحوضی بود. این نمایشها کلاً طنز بودند و در واقع زنها با اجرای آن، سنتهای مردسالارانهی آن جامعه را در درون خودشان به سخره میگرفتند.
@NashrAasoo 💭
🔸 مادرِ پدرم هم با ما زندگی میکرد و در واقع او ما را بزرگ کرد. ما مادربزرگمان را «یومّا» صدا میکردیم که به عربی یعنی مادر. یومّا فارسی بلد نبود و عربی حرف میزد و مادر من هم اجازه نمیداد ما عربی حرف بزنیم. بهخاطر اینکه میگفت لهجه پیدا میکنید، در مدرسه مسخره میشوید و افت تحصیلی پیدا میکنید. تمام عمر یومّا عربی حرف زد و ما فارسی جواب دادیم. این واقعاً قلب من را به درد میآورد وقتی فکر میکنم که چطور ما مجبور شدیم یک رابطهی عاطفی را بهخاطر پیشرفت خودمان ناقص کنیم. البته مادرم در دورههایی از این تصمیمش در مورد زبان عربی پشیمان شد. آن هم وقتی بود که با دوستانِ عربی آشنا شد که از ابتدا با بچههایشان به زبان مادریشان حرف زده بودند و از چهار-پنج سالگی هم شروع به فارسی حرف زدن با بچه کرده بودند که برای مدرسه آماده باشد. حالا بچههایشان هردو زبان فارسی و عربی را بسیار خوب بلد بودند و در عین حال خیلی هم موفق بودند، رتبههای اول کنکور را آورده بودند و در رشتههای خوب دانشگاهی قبول شده بودند. این امکانی بود که میتوانست برای ما هم وجود داشته باشد اما مادرم از هراس آیندهی فرزندانش و برای محافظت از آنها انتخاب دیگری کرد. من نظام تبعیضآمیز حاکم را در این مسئله مقصر میدانم و فکر میکنم اگر مادرم در نظام اجتماعی-آموزشیِ عادلانهتری زندگی میکرد احتمالاً انتخاب دیگری میداشت.
🔸 من فارسی را بدون لهجه حرف میزدم و ظاهرم اصلاً منطبق با تصور عموم از دختری عرب نبود، اما اسم و فامیلی من از اسامی معروف عربی است و هرسال در همان ابتدای سال ماجرا داشتیم. من مدرسه تیزهوشان میرفتم و آنجا ۹۹ درصد دانشآموزان شرکتنفتی بودند، در کلاس ما هم فقط من و یک نفر دیگر عرب بودیم. هربار، همین که اسمم را میگفتم همه یک طوری میپرسیدند که تو عرب هستی؟ انگار که یک ویروسی داشته باشم. میپرسیدند که مادرت هم عرب هست؟ حرف بزن ببینیم لهجه نداری؟ و بعد وقتی میدیدند که لهجهی عربی ندارم با یک حالت تحقیرآمیزی میگفتند پس تو عربِ تهرانی هستی. حتی وقتی میخواستند به ویژگیهای مثبتم اشاره کنند هم میگفتند که مثلاً: بله ثنا شاعر است و ازقضا عرب هم است.اینها باعث شده بود که اگرچه در محیطهای خصوصی، از مهمانیها، گعدههای زنانه، عروسیها، و نمودهای فرهنگی زندگی عربهای لذت میبردم اما در محیطهای عمومی بهشدت از نشان دادن این بخش از هویتم پرهیز داشتم و مثلاً نمیخواستم که مادربزرگم را هیچجا نشان دهم. چون او عبا میپوشید، شیله (روسری عربی) سرش میکرد، عربی حرف میزد و مشخص بود که عرب است.
🔸 گعدههای زنانه، مراسمقبل از عروسی بودند که شبیه یک فستیوال برای رقص و شادی بود. از حدود ۱۰ شب قبل از عروسی، هر شب زنهای فامیل در خانهی صاحب عروسی جمع میشدند، ماکسیهای رنگی میپوشیدند و با همنواییِ ترانههای سنتی و قدیمی عربی و دستزدنهای ریتمیک مخصوص عربها، جشن میگرفتند. یک بخش ویژهی این مراسم اجرای نمایشهای شبیه نمایش روحوضی بود که اغلب دربارهی موضوعات قبل از ازدواج بودند. مثلاً یکیاز آنها که یادم مانده است، دربارهی دختری بود که قبل از ازدواج باردار شده بود و حالا با بالشی که زیر لباسش گذاشته بود به صورت طنز دربارهی این اتفاق حرف میزد. ما یک عروسی عربی هم در مشهد رفتیم که آنجا مشابه همین نمایش اجرا شد و انگار یکی از موضوعات مشترک در این نمایشهای روحوضی بود. این نمایشها کلاً طنز بودند و در واقع زنها با اجرای آن، سنتهای مردسالارانهی آن جامعه را در درون خودشان به سخره میگرفتند.
@NashrAasoo 💭