🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
بازگشت به اصل موضوع یعنی ظهور تصوف در اسلام
مسئله سماع و حلال و حرام بودن آن، یکی از مشکلترین مسائل مورد ابتلای صوفیه بوده و در مسائل علمی و آداب، همیشه سبب جدال و نزاع بوده است. نه تنها فقها بلکه بعضی از خود صوفیه نیز با آن مخالف بودهاند. بعضی هم با احتیاط بسیار در آن سخن گفتهاند، از قبیل سهروردی صاحب عوارف المعارف(ج ۲ احیاءالعلوم،ص ۱۸۲)، ولی همین دسته هم چون نمیتوانستهاند بر خلاف اکثریت قریب به اتفاق صوفیه قیام کنند و در اصل مسئلۀ سماع اشکال کنند، حدود و قیودی وضع کردهاند. از این قبیل که صوفی باید بر آیات قرآن سماع و وجد کند نه بر اشعار یا لااقل بر اشعاری که در آن صحبت از بهشت و دوزخ و مسائل دینی و آراء و اقوال اولیای دین باشد، یا آن که سماع مجاز است به شرط آن که افتتاح و اختتام آن با قرائت قرآن باشد. حجة الاسلام غزالی که از عرفای خشک و پابند به ظواهر حتی تنگ مشرب است، در کتاب احیاءالعلوم(چاپ مصر،ج۲_ص ۲۳۶ تا ۲۶۹)، فصل مشبعی در سماع و وجد سخن رانده و با ادله گوناگون حکم به جواز آن داده است. حتی برای طبقهیی تأثیر خوب سماع را بیش از تأثیر قرآن میشمارد. حاصل آن که صوفی پخته میل ندارد خود را به زنجیرهای قوانین شرع و آداب و عادات مصنوعی اجتماع و اخلاق مصنوعی عرفی مقید سازد و هیچ گاه به آسانی زیر بار آن چه که مردم به حکم عادت و تقلید، بد یا خوب میدانند نمیرود و خود را برتر از هر بدی و خوبی میشمرد و هیچ وقت با ترازوی عقل و عرف عامه، اعمال خود را نمیسنجد. بلکه گاهی فلسفهیی هم ترتیب میدهد که فرع عقیدۀ وحدت وجود است و آن این است که میگوید، دنیا نمودی است و بس و هیچ حقیقت و واقعیتی ندارد و بر عارف است که نسبت به جمیع شئون این وجود موهوم مخالفت بورزد و همه را سراب انگارد.
یک دسته از صوفیه که غالباً صوفیان خراسان بودهاند، به نام «ملامتیه» معروفند و مطالعه در اخلاق و احوال آنها انسان را به یاد کلبیون یونان میاندازد. زیرا مانند دیوجانس و امثال او رندی و لاابالیگری و بیاعتنایی آنها به دنیا و اهل آن به نهایت درجه است. اینها مخصوصاً اصرار داشتهاند که در سبک زندگانی و رفتار و روش اجتماعی برخلاف عامه باشند، به طوری که مردم از آنها نفرت داشته باشند و مورد نارضایتی و اجتناب خلق واقع شوند. حتی گاهی برای این که مورد ملامت خلق گردند، خجلت انگیزترین کارها را مرتکب شدهاند و اگر در باطن تابع شرع بودهاند میخواسته اند که مردم آنها را تارک شرع بپندارند، خلاصه میکوشیدهاند که مردم را تحریک کنند تا حس لاابالیگری و بیاعتنایی آنها نسبت به خلق و قضاوت آنها مورد پیدا کند. ملامتیه در همه ممالک اسلامی پراکنده بودهاند، مخصوصاً در آسیای وسطی و بالاخص در خراسان که مرکز آنها محسوب میشده است و گاهی از آنها به «دیوانه عاقل !» یا "عابدمبتدع"(تذکرهالاولیا، ج ۱_ص۲۶۱) تعبیر شده است و ظاهراً یکی از فرق معروف ملامتیه، فرقه قلندریه است.
البته همه افراد ملامتیه مردمان راستگویی نبودهاند و اشخاص "بدنام کن خیل نکونامی چند" در بین آنها بوده که منظورشان از پیروی از ملامتیه، شهوترانی و دنائت بوده، ولی از طرف دیگر مردمان متین وارسته صاحبدل با شهامتی نیز بودهاند که از شهرت یافتن به خوبی و زهد و ورع گریزان بوده و "الشهرة آفة" را به کار میبستهاند و میخواستهاند به عدم تقوی و میخوارگی و ترک شرع معروف شوند که از راه سیر و سلوک خود و زندگی درونی صوفیانه باز نمانند و چنان که در محل خود گفته خواهد شد، این همه وصف «می و میکده» و «دیر مغان و مغ و مغ بچه» و "آتش خاموش نشدنی دیر مغان" و "رندی و قلندری و فلانی قلاشی" و "خرقه سوزی" و "دلق به خرابات افکندن" و امثال آن که در غزلیات حافظ دیده میشود،تا مقدار زیادی ناشی از همان رندی و لاابالیگری و بیاعتنایی به خلق و پشت پا زدن به ظواهر و ترک آداب و سنن اهل ظاهر ملامتیه قرون اول است که به ارت به اخلاف رسیده و به طوری که خود حافظ فرموده:
به میپرستی از آن نقش خود بر آب زدم
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
منظور از آن در هم شکستن و تخفیف اهل ریا و زرق بوده است.
مولانا رومی در مجلد سادس مثنوی در حکایت سلطان محمود غزنوی و رفاقت او شب با دزدان، میگوید:
هین ز بد نامان نباید ننگ داشت
هوش بر اسرارشان باید گماشت
هر که او یک بار خود بدنام شد
خود نباید نام جست و خام شد
ای بسا زر که سیه تابش کنند
تا شود ایمن ز تاراج و گزند
هر کسی چون پی برد بر سِرّ ما
باز کن دو چشم سوی ما بیا
درددیوان خواجه حافظ به حد وفور این قبیل اشعار دیده می شود.
📗 تاریخ تصوف در اسلام_تطّورات و تحوُّلات مختلفه آن از صدر اسلام تا عصر حافظ_ گزیده صفحات ۱۷۰ تا ۱۷۴
✍ دکتر قاسم غنی
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
بازگشت به اصل موضوع یعنی ظهور تصوف در اسلام
مسئله سماع و حلال و حرام بودن آن، یکی از مشکلترین مسائل مورد ابتلای صوفیه بوده و در مسائل علمی و آداب، همیشه سبب جدال و نزاع بوده است. نه تنها فقها بلکه بعضی از خود صوفیه نیز با آن مخالف بودهاند. بعضی هم با احتیاط بسیار در آن سخن گفتهاند، از قبیل سهروردی صاحب عوارف المعارف(ج ۲ احیاءالعلوم،ص ۱۸۲)، ولی همین دسته هم چون نمیتوانستهاند بر خلاف اکثریت قریب به اتفاق صوفیه قیام کنند و در اصل مسئلۀ سماع اشکال کنند، حدود و قیودی وضع کردهاند. از این قبیل که صوفی باید بر آیات قرآن سماع و وجد کند نه بر اشعار یا لااقل بر اشعاری که در آن صحبت از بهشت و دوزخ و مسائل دینی و آراء و اقوال اولیای دین باشد، یا آن که سماع مجاز است به شرط آن که افتتاح و اختتام آن با قرائت قرآن باشد. حجة الاسلام غزالی که از عرفای خشک و پابند به ظواهر حتی تنگ مشرب است، در کتاب احیاءالعلوم(چاپ مصر،ج۲_ص ۲۳۶ تا ۲۶۹)، فصل مشبعی در سماع و وجد سخن رانده و با ادله گوناگون حکم به جواز آن داده است. حتی برای طبقهیی تأثیر خوب سماع را بیش از تأثیر قرآن میشمارد. حاصل آن که صوفی پخته میل ندارد خود را به زنجیرهای قوانین شرع و آداب و عادات مصنوعی اجتماع و اخلاق مصنوعی عرفی مقید سازد و هیچ گاه به آسانی زیر بار آن چه که مردم به حکم عادت و تقلید، بد یا خوب میدانند نمیرود و خود را برتر از هر بدی و خوبی میشمرد و هیچ وقت با ترازوی عقل و عرف عامه، اعمال خود را نمیسنجد. بلکه گاهی فلسفهیی هم ترتیب میدهد که فرع عقیدۀ وحدت وجود است و آن این است که میگوید، دنیا نمودی است و بس و هیچ حقیقت و واقعیتی ندارد و بر عارف است که نسبت به جمیع شئون این وجود موهوم مخالفت بورزد و همه را سراب انگارد.
یک دسته از صوفیه که غالباً صوفیان خراسان بودهاند، به نام «ملامتیه» معروفند و مطالعه در اخلاق و احوال آنها انسان را به یاد کلبیون یونان میاندازد. زیرا مانند دیوجانس و امثال او رندی و لاابالیگری و بیاعتنایی آنها به دنیا و اهل آن به نهایت درجه است. اینها مخصوصاً اصرار داشتهاند که در سبک زندگانی و رفتار و روش اجتماعی برخلاف عامه باشند، به طوری که مردم از آنها نفرت داشته باشند و مورد نارضایتی و اجتناب خلق واقع شوند. حتی گاهی برای این که مورد ملامت خلق گردند، خجلت انگیزترین کارها را مرتکب شدهاند و اگر در باطن تابع شرع بودهاند میخواسته اند که مردم آنها را تارک شرع بپندارند، خلاصه میکوشیدهاند که مردم را تحریک کنند تا حس لاابالیگری و بیاعتنایی آنها نسبت به خلق و قضاوت آنها مورد پیدا کند. ملامتیه در همه ممالک اسلامی پراکنده بودهاند، مخصوصاً در آسیای وسطی و بالاخص در خراسان که مرکز آنها محسوب میشده است و گاهی از آنها به «دیوانه عاقل !» یا "عابدمبتدع"(تذکرهالاولیا، ج ۱_ص۲۶۱) تعبیر شده است و ظاهراً یکی از فرق معروف ملامتیه، فرقه قلندریه است.
البته همه افراد ملامتیه مردمان راستگویی نبودهاند و اشخاص "بدنام کن خیل نکونامی چند" در بین آنها بوده که منظورشان از پیروی از ملامتیه، شهوترانی و دنائت بوده، ولی از طرف دیگر مردمان متین وارسته صاحبدل با شهامتی نیز بودهاند که از شهرت یافتن به خوبی و زهد و ورع گریزان بوده و "الشهرة آفة" را به کار میبستهاند و میخواستهاند به عدم تقوی و میخوارگی و ترک شرع معروف شوند که از راه سیر و سلوک خود و زندگی درونی صوفیانه باز نمانند و چنان که در محل خود گفته خواهد شد، این همه وصف «می و میکده» و «دیر مغان و مغ و مغ بچه» و "آتش خاموش نشدنی دیر مغان" و "رندی و قلندری و فلانی قلاشی" و "خرقه سوزی" و "دلق به خرابات افکندن" و امثال آن که در غزلیات حافظ دیده میشود،تا مقدار زیادی ناشی از همان رندی و لاابالیگری و بیاعتنایی به خلق و پشت پا زدن به ظواهر و ترک آداب و سنن اهل ظاهر ملامتیه قرون اول است که به ارت به اخلاف رسیده و به طوری که خود حافظ فرموده:
به میپرستی از آن نقش خود بر آب زدم
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
منظور از آن در هم شکستن و تخفیف اهل ریا و زرق بوده است.
مولانا رومی در مجلد سادس مثنوی در حکایت سلطان محمود غزنوی و رفاقت او شب با دزدان، میگوید:
هین ز بد نامان نباید ننگ داشت
هوش بر اسرارشان باید گماشت
هر که او یک بار خود بدنام شد
خود نباید نام جست و خام شد
ای بسا زر که سیه تابش کنند
تا شود ایمن ز تاراج و گزند
هر کسی چون پی برد بر سِرّ ما
باز کن دو چشم سوی ما بیا
درددیوان خواجه حافظ به حد وفور این قبیل اشعار دیده می شود.
📗 تاریخ تصوف در اسلام_تطّورات و تحوُّلات مختلفه آن از صدر اسلام تا عصر حافظ_ گزیده صفحات ۱۷۰ تا ۱۷۴
✍ دکتر قاسم غنی
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان