مولوی و عرفان


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


مثنوی،فیه مافیه،دیوان شمس، سخنرانی اساتید، معرفی عرفان ها
ادمین
@MolaviAdmin
کانال
@MolaviPoet
.
لینک ابتدا کانال
t.me/molavipoet/1
.
اینستاگرام
Molavipoet
.
خیریه کانال
@hayatmolavi

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی_7


💬 شرح مجالس سبعه مولانا

🎙 زنده یاد دکتر
    علی حاجی بلند

حجم :8,1MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی_7


💬 شرح مجالس سبعه مولانا

🎙 زنده یاد دکتر
    علی حاجی بلند

حجم :59,8MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

شرح روان ابیات مثنوی معنوی_دفتر چهارم
حکایت آن مدّاح که از جهتِ ناموس شکر ممدوح می‌کرد،....


(۱۷۸۵) مَسلکی* دارند دزدیده درون
ما ز دُزدی هایِ ایشان سرنگون

شیاطین راه پنهانی به درون ما دارند و ما ازاین دزدی‌ها مغلوب شده و گمراه می‌شویم.
*مسلک: راه

(۱۷۸۶) دَم به دَم خَبط و زیانی می‌کنند
صاحبِ نقب و شکافِ روزن‌اند

لحظه به لحظه ما را دچار اشتباه و زیان می‌کنند، چون منافذ درون ما را می‌شناسند.


(۱۷۸۷) پس چرا جان‌های روشن در جهان
بی خبر باشند از حالِ نهان؟
:
پس چرا روح عارفان در این دنیا از درونانسان‌ها آدمیان آگاه نباشند؟


(۱۷۸۸)در سرایت کمتر از دیوان شدند
روح‌ها که خیمه بر گردون زدند*؟

ارواح عارفان روشن بین که در مدارج بالای هستند، در اگاهی به درون انسان‌ها از شیاطین کمترند؟
*خیمه بر گردون زدن: به عالی ترین مراتب عرفانی رسیده‌اند.


(۱۷۸۹) دیو، دزدانه سویِ گردون رود
از شهابِ مُحرِق* ، او مطعون* شود

شیطان مخفیانه برای پی بردن به اسرار مردمان به سوی ملکوت می‌رود، اما با شهاب سوزنده فرشتگان هدف قرار می‌گیرد و سرزنش می‌شود.
*مُحرَق: سوزاننده
*مطعون: سرزنش شده


(۱۷۹۰) سرنگون از چرخ، زیر افتد چنان
که شقی در جنگ از زخمِ سِنان*

شیطان از ملکوت طوری به زمین می‌افتد که انسان نگون بخت در جنگ با اصابت سرنيزه می‌افتد.
*سِنان: سرنیزه


(۱۷۹۱) آن ز رَشک روح‌هایِ دلپسند
از فلکشان سرنگون می‌افکنند

فرشتگان از روی غیرت به ارواح عرفان واصلان شیاطین را از آسمان سرنگون می سازند.


(۱۷۹۲) تو اگر شَلّیّ و لنگ و کور و کر
این گمان بر روح هایِ مِه* مَبَر

تو اگر لنگ(=پای همت) و کور (=بصیرت بینایی) و کری (= گوش شنوا) نداری نباید همین تصور را از روح واصلان و عارفان‌بالله داشته باشی.
*مِه: بزرگ


(۱۷۹۳) شرم دار و لاف کم زن*، جان مکَن
که بسی جاسوس* هست آن سویِ تن

حیا کن و یاوه گویی نکن و بیهوده جان مکن که جاسوسان بسیاری در ماورای عالم جسم و جسمانیت مقام دارند.
*لاف کم زن: یاوه گویی نکن
*جاسوس: عارفانِ بالله

دریافتنِ طبیبانِ الهی امراضِ دین و دل را در سیمای مُرید و بیگانه و لحن گفتار او و رنگِ چشم او و بی این همه نیز از راه دل که اِنَّهُم جَواسيسُ القُلُوبِ فَجالِسُوُهُم بِالصَّدقِ

(۱۷۹۴) این طبیبان بدن دانشورند
بر سَقامِ* تو، ز تو واقف ترند

پزشگان جسم، عالم و آگاه هستند و از تو بهتر بیماری‌های تو را می‌شناسند.


(۱۷۹۵) تا ز قارُوره همی بینند حال
که ندانی تو از آن رو اِعتلال*

از طریق آزمایش ادرار، حال تو را تشخیص می‌دهند که تو از آن راه نمی‌توانی نوع بیماری خود را تشخیص بدهی.
*اعتلال: بیماری


(۱۷۹۶) هَم ز نبض و هَم ز رنگ و هَم ز دَم
بو بَرند از تو به هر گونه سَقَم*

ان‌ها از نوع ضربان نبض و رنگ صورت و نوع نفس کشیدن تو به هر نوع بیماری پی می برند.
*دَم: خون استند.
*سَقَم: بیماری.


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _6


📗 آگاهی

✍ محمد‌جعفر مصفا

🎙محبوب


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل👈 اینجا

با توجه به یافته‌های پژوهشی که درباره آن صحبت کردیم، آیا وینس مسکیو با ارائه دادن بیش از ۲۰۰ طعم مختلف بستنی، یخ در بهشت، و گلاتو (بستنی سنتی ایتالیایی) در فروشگاهش اشتباه کرده است؟ قطعاً مالک فروشگاه طرفدار این تفکر است که ارائه کردن انتخاب‌های بیشتر به مشتریان باعث بهتر شدن کسب وکار می‌شود، و از موفقیتش پیدا است که حق با اوست. اول، تنوع گسترده طعم‌ها باعث شهرت بیشتر کسب و کار او شده و تنوع بسیار یک ویژگی منحصر به فرد و هویت بخش آن برند شده است. دوم، اکثریت مشتریان فروشگاهش به نظر عاشقان روند امتحان و در نهایت انتخاب طعم‌هایی هستند که در نهایت می‌خواهند امتحان کنند. و سوم اینکه ارائه بیشترین گزینه‌ها وقتی که مشتریان به احتمال زیاد می‌دانند دقیقاً چه می‌خواهند و به دنبال فروشگاه یا مکانی هستند که آن را فراهم کند بسیار مفید است.
متأسفانه تعداد کمی شرکت وجود دارد که در موقعیتی هستند که انبوهی از خریداران احتمالی برای فرصت انتخاب از محصولات و خدمات متنوع دهانشان آب بیفتد. در مقابل، اغلب اوقات مشتریان بالقوه تا وقتی گزینه های موجود را ندیدند، نمی‌دانند دقیقاً چه می‌خواهند. معنای آن برای اغلب کسب و کارها این است که با اشباع بازار از محصولات متنوع‌شان می‌توانند به طور غیر عمدی به فروش خود لطمه بزنند و در نتیجه سودشان را از دست بدهند. در این موارد
می‌توان برای افزایش انگیزه خرید در مشتریان خط تولید را بازبینی کرد و محصولات تکراری یا کم طرفدار را حذف کرد.
تعدادی از تولیدکنندگان بزرگ محصولات مصرفی مختلف هستند که در سال های اخیر در حال ردیف کردن گزینه های متفاوت برای مشتریان خود بوده‌اند، شاید حتی برای پاسخ به کمترین واکنش مشتریان به تعداد زیاد گزینه های پیشنهادی به آن‌ها. برای مثال، پراکتر و گمبل تولید کننده پیشرو بسیاری از محصولات( از مواد شوینده و محصولات بهداشتی گرفته تا داروهای درمانی) را در نظر بگیرید. هنگامی که شرکت تنوع یکی از شامپوهای معروفش، هد اند شولدر، را از بیست و شش به فقط پانزده نوع کاهش داد، به سرعت شاهد رشد ۱۰ درصدی در فروشش بود.
کاربرد این یافته ها چگونه خواهد بود؟ فکر کنید که برای شرکتی کار می‌کنید که انواع مختلفی از یک محصول را می‌فروشد. با اینکه ممکن است در ابتدا برخلاف ذهنیت شما به نظر برسد، اما ممکن است کاهش محصولات پیشنهادی شما به افزایش علاقه به پیشنهادهایتان بیانجامد. این موضوع زمانی که مشتریانی دارید که مطمئن نیستند چه می‌خواهند، بیشتر صادق است. البته مزایای دیگری از قبیل افزایش فضای انبار، کاهش هزینه خرید مواد اولیه، و کاهش هزینه های بازاریابی و فروش برای پشتیبانی از یک محصول با فروش کم نیز وجود دارد. بازبینی حجم فروش و پرسیدن این سؤال که در جایی که مشتریانی داریم که به وضوح نمی‌دانند چه می‌خواهند، آیا ممکن است تعداد گزینه های پیشنهادی ما باعث این شود که به دنبال گزینه های دیگر در جایی دیگر بگردند؟
آموزه های این پژوهش می‌تواند در خانه هم مورد استفاده قرار گیرد. بی‌شک دادن حق انتخاب به کودکان برای اینکه چه بخوانند یا برای شام بخورند، مفید خواهد بود. اما دادن گزینه های زیاد ممکن است مخرب و درنهایت بی انگیزه کننده باشد. ضرب‌المثل قدیمی به خوبی بیان می‌کند که تنوع ادویه زندگی است، در حالی که تحقیقات علمی نشان می‌دهد، در برخی مواقع تنوع زیاد (مثل ادویه زیاد که می‌تواند عامل بد شدن غذا باشد) می‌تواند تلاش‌های صورت گرفته برای متقاعد کردن را نابود کند.


📗 بله! ۵۰ روش علمی برای متقاعد کردن
     صفحه ۳۴ تا ۳۶
✍ نووا گلدستین استیو مارتین_ رابرت بی‌سیالدینی
        ترجمه حامد قلی‌زاده فرد


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

هیچ عاشقی را به دوزخ نمی‌برند.
دوزخ شرم دارد از این که عشق را در لهیبِ خود بگیرد.
آتش دوزخ، شمعی‌ست در برابر خورشید عشق.
عارفی به نامِ یحیی بن معاذِ رازی می‌گوید:
«اگر دوزخ را به من ببخشند، هرگز هیچ عاشقی را در آن نخواهم افکند.»
گفتند: «اگر جرمی کرده باشد، چه؟»
گفت: «جرم عاشقان، اختیاری نیست، اضطراری‌ست. عاشقانِ مجرم را نیز به دوزخ نمی‌افکنم. در عوض دوزخ را پـر می‌کنم از عاقلان مصلحت‌اندیش درستکار»


✍مسیحا بــرزگر


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان

868 0 24 1 22

لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _92


📗 اسطرلاب حق
   صفحه 254_255


✍ دکتر محمد علی موحد

🎙 افسانه افشار

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _34


💬پیام‌های نهج‌البلاغه_ شرح عهدنامه‌ی حضرت علی ع به جناب مالک اشتر _قسمت بیست و هشتم
(مدیریت عقلانی زمان و منابع)
_ پرهیز از تعجیل یا سهل‌انگاری
_پرهیز از لجبازی و سستی
_ حذر از اختصاص بیت‌المال به خود
_ پشت پرده زود افشا می‌شود


 🎙 دکتر  بهروز مرادی؛
    فارغ‌التحصیل جامعه‌شناسی دین از هلند

حجم :3,4MB

     🗓 ۲۰ دی ۱۴۰۳


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _34


💬پیام‌های نهج‌البلاغه_ شرح عهدنامه‌ی حضرت علی ع به جناب مالک اشتر _قسمت بیست و هشتم
(مدیریت عقلانی زمان و منابع)
_ پرهیز از تعجیل یا سهل‌انگاری
_پرهیز از لجبازی و سستی
_ حذر از اختصاص بیت‌المال به خود
_ پشت پرده زود افشا می‌شود


 🎙 دکتر  بهروز مرادی؛
    فارغ‌التحصیل جامعه‌شناسی دین از هلند

حجم :25,1MB

     🗓 ۲۰ دی ۱۴۰۳


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

لینک جلسه قبل 👈 اینجا

سرگذشت خاندان چوپانیان

تو با من عهد و میثاق کرده یی، با وجود همه این‌ها مرا به بازی از دست مده. به شاه اعلام کن و مرا واسطه جميع خواهش‌های خود قرار ده و در پایان هر چه صلاح شد، بکن.
ملک غیاث الدین چنان اندیشید که امیر چوپان را نمی‌بایست گرفت، حالا که گرفته، باید او را بکشد. زیرا اگر معفّو شود، برای او گران تمام خواهد شد. لذا جلاّدی به محبـس فرستاد که او را بکشد. امیر چوپان درخواست کرد که ملک غیاث الدین برای شنیدن وصیت نزد او بیاید. غیاث الدین ابا کرد. امیر چوپان پسر خرد سال خود جلاوخان را نزد خود طلبیده، پس از گریه بسیار به وسیلهٔ پیغام از ملک غیاث الدین سه خواهش نمود. نخست آن که سر او را از تن جدا نکند و اگر نشانی بخواهد نزد ابوسعید بفرستد. به فرستادن یکی از انگشتان ،او یعنی انگشت ابهامش که دو سر داشت قناعت نماید. دوم آن که پسر او جلاوخان را که خواهر زاده ابو سعید است! نزد ایلخان بفرستد. شاید بر خردسالی او رحم آورد. سوم آن که نعش او را به مدینه بفرستد تا در مدفنی که خود آنجا ساخته است، دفن
شود.
خلاصه به نحوی که خواهش کرده بود ملک غیاث الدین، امیر چوپان را که در این وقت شصت سال از عمرش می‌گذشت خفه نموده، انگشت او را نزد ابو سعید به قراباغ فرستاد و ابو سعید در محرم سال ۷۲۸ آن انگشت را در اردو بازار آویخت. حافظ ابرو مورخ معتبر و ،معروف، از معاصرین امیر تیمور گورکان، یعنی از مردم اواخر قرن هشتم و اوائل قرن نهم در جغرافیای تاریخی که در سال ۸۲۰ به امر شاهرخ پسر امیر تیمور در دو مجلد تألیف و به او
تقدیم نموده است، در این حادثه می‌نویسد که امیر چوپان. از ساوه شاهزاده خانم کردوجین و ساتی بیگ و امیر سیورغان، بچه او را نزد ابو سعید فرستاده. خود با دولندی و پسرش جلاو از راه بیابان به خراسان رفت و دولندی (خاتون) در پناهندگی به ملک هرات، با او مخالفت ها نمود و سوء رفتار و بی وفایی و سست عهدی ملک غیاث الدین را یک یک بر شمرد. ولی امیر چوپان گوش به حرف او نداده و او را مقدم بر خود به هرات فرستاد. و نیز راجع به کشته شدن دولندی هم شرحی می‌نویسد به این تفصیل، که چون در ایام اقتدار و امارت امیر چوپان همیشه دولندی راجع به نیشابور با ملک غیاث الدین معارضه داشت و وقتی در مقام توهین او گفته بود که این ملک غیاث الدین لایق آهنگری است نه امارت. ملک غیاث الدین پیوسته کینه او را در دل داشت. در این موقع بعد از قتل امیر چوپان، امر کرد که دَمِ آهنگری در اسافل او گذاشته دمیدند و به این نحو فجیع و شرم آور او را هلاک کردند.
تصور نمی‌رود که حافظ ابرو با نزدیکی زمان و آشنایی کامل با این قسمت از تاریخ، نیکتای دولندی، نائب امیر چوپان را با شاهزاده خانم دولندی، خواهر ابوسعید و زن امیر چوپان اشتباه کرده باشد. مخصوصاً آن که حافظ ابرو در ذیل جامع التواریخ رشیدی به صراحت نوشته که دولندی وفات یافت و پس از وفات او، امیر چوپان، خواهر دیگر ابو سعید، ساتی بیگ را ازدواج نمود و عین عبارت او این است: «و سلطان اولجایتو چهار پسر داشت: بسطام، بایزید، ابو سعید طیفور. بسطام دوازده ساله بود که در گذشت، در موضع چمچال نزدیک بیستون در راه بغداد و بایزید هشت ساله به رحمت خدا رفت و طیفور در خردی نماند و دو دختر داشت یکی دولندی نام که به چوپان داده بود و جلاوخان که در هرات کشته شد از و بود و چون دولندی وفات یافت، دختری دیگر، ساتی بیک نام بدو داد و سیورغان از و بود و بعد از وفات ابو سعید، سخن او خواهد آمد" خلاصه در همان سال
۷۲۸ امیر محمود حاکم ارمنستان و گرجستان را هم دستگیر نموده، در تبریز به امر ابوسعید به قتل رسانیدند.
به طوری که گفته شد امیر تیمورتاش چوپانی، حاکم بلاد روم با ملک ناصر، پادشاه مصر مناسبات دوستانه داشت، پس از پیش آمد گرفتاری‌های پدر و خانواده‌اش، چون در نزدیکی سیواس این اخبار به او رسید، به ملک ناصر پناهنده شده، در نیمه اول ربیع الاول سال ۷۲۸ به مصر وارد شد.
ابو سعید از ملک ناصر، تیمورتاش را خواست که به ایران بفرستد. ملک ناصر که باطناً از شوکت و نفوذ امیر تیمورتاش در مصر واهمه داشت، قبول نمود و او را با سفیر ایران همراه کرد. ضمناً چنان که سابقاً بدان اشاره شد، از ترس این که مبادا در ورود به ایران به وساطت خواهرش بغداد خاتون مستخلص شده، در صدد انتقام از او برآید و تولید زحمتی نماید.


📗 تاریخ عصر حافظ یا تاریخ فارس و مضافات و ایالات مجاوره در قرن هشتم_ صفحه ۸۳ تا ۸۶
✍ دکتر قاسم غنی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


🎙عبدالکریم سروش

💬 موجودی به نام شیطان وجود ندارد


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

لینک جلسه قبل 👈 اینجا


یکی پاسخ داد:
_بزرگواری است برادرِ بزرگواری و پسرِ بزرگواری دگر.
_ آیا تاکنون به درگاه او دادخواهی کرده اید؟
هر دو پاسخ منفی دادند. خلیفه فریاد زد:
_آیا در این جمع، کسی هست که طی چند ماهِ اخیر به درگاهِ والیِ شهر دادخواهی کرده باشد؟
یکی پاسخ مثبت داد.
- بیا نزدیک!
آمد. خلیفه پرسید:
_دادخواهی تو چه بوده است؟
_...چند رِند مرا در بازار زدند.
_آیا قاضی به انصاف با تو برخورد کرد؟
_آری، حکم به شکستنِ دندان یکی از ایشان داد اما من پنج دینار به عنوان دیه گرفتم و رضایت دادم.
_آیا از قضاوت قاضی راضی بودی؟
_آری
_بدان که تو بر این گواهی که امروز دادی در روز قیامت سؤال خواهی شد!
_سرورم، من فقط حقیقت را گفتم.
روز بعد، پدرم مرا برای عرض سلام به دربار برد. وقتی رسیدیم جماعتی چون ما با هدف مشابه ایستاده بودند. منتظر ماندیم تا نوبت به ما رسید. پیش رفتیم. پدرم بر
خلیفه درود فرستاد، سپس مرا نزدیک کرد:
_این، پسرم محیی‌الدین بن عربی است.
دستانی که برای سلام، دراز کردم، در دستانِ خلیفه گِرِه خوردند. سری خم کردم و خواستم باز گردم که دیدم دستم را رها نمی‌کند! سر بالا آوردم. در من خیره می‌نگریست.
_تو کسی هستی که ابن رشد خبرش را به من داده است. خاموش ماندم. نمی‌دانستم چه باید بگویم. خلیفه همچنان در من به تحقیق نظر می‌کرد.
_بمان تا مردم بروند.
نشستیم تا مجلس تمام شد. دلم بازارِ پریشانی و وحشت بود. طرحِ چین‌های پیشانی پدرم، نشان از نگرانی و تلاطم درونش می‌داد. فکر نمی‌کرد کارِ ملاقات کوتاهِ من با ابن رشد در قرطبه به این جاها بکشد.
خلیفه را زیرِ نظر داشتم. سلامش را بر مردم تمام کرد و لبخند زد. بسیار فروتن بود. لباس پشمیِ معمولی، از آن‌ها که عوام الناس می‌پوشند، نعلینِ پاخورده‌ی چرمین معمولی و صدا و گفتار و بیانی که مِهرَش به قَهرَش می‌چربید. در خیال خود، به آن چه احتمالاً از رفتنِ مردم، میان من و خلیفه خواهد رفت فکر می‌کردم. ناگهان پدرم دستم را گرفت و از ورطه‌ی خیالات بیرون کشید. بعد آرام در گوشم
زمزمه کرد:
- پسرجان! سخنانِ نیکو بگو و ادب را رعایت کن. مبادا بحث کنی. مبادا جَدَل کنی. اگر حرفی زد فقط می‌گویی چشم سرورم! مبادا بگویی منِ ولي خُدا هستم و فلان و بهمان!
خلیفه ما را فرا خواند. دربان اشاره کرد که پیِ او به خلوت برویم ما را رساند و خود بازگشت. پیش رفتیم. رخصت داد بنشینیم. نشستیم. بی مقدمه رو به من گفت:
_ تو واقعاً به ابن رشد گفته‌ای فلسفه امور غیبی را کشف نمی‌کند؟
_آری، چرا که جهان همیشه در همین حال هست و نیست!
_و گفته‌ای که تنها قانونِ هستی، اراده‌ی الهی است؟!
_آری! چنین گفته‌ام!
خلیفه لبخندی زد و دستش را با شادمانی بلند کرد. گویا گفته های من کاملاً با عقایدِ او تناسب داشت.
_آفرین پسر! ... پس فایده ی فیلسوف بودن چیست؟ آیا فلسفه، تباه کردنِ وقت نیست؟
_ای امیرالمؤمنین! فلسفه یعنی دوست داشتنِ دانش و البته همه‌ی کسانی که چیزی را دوست دارند بَنا نیست که حتماً به آن برسند!
_درود! درود! چه زیبا گفتی!
_ ولی ... ما هم نمی‌توانیم و ... نباید قلبی را از تپش و جانی را از خواستاری و طلب باز داریم!
پدرم پنهان سُقُلمه‌ای به من زد که یعنی زبان درازی نکن! چه داری می‌گویی؟
خلیفه اما در پاسخ گفت:
- آری! آفرین!
_خداوند، خلیفه را پاداشِ نیک دهاد!
_تا زمانی که از اشبیلیه نرفته‌ام در مجلسِ من بمان.
_چشم سرورم.
و نگاهی به پدرم انداختم.


📗 گاه ناچیزی مرگ_درباره زندگی محی‌الدّین‌عربی_صفحه ۱۳۹ و ۱۴۱
✍ محمد حسین عَلوان_ ترجمه امیر حسین عبدالّهیاری


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی_6


💬 شرح مجالس سبعه مولانا

🎙 زنده یاد دکتر
    علی حاجی بلند

حجم :8,1MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

موشک جواب موشک!

«من هم مثل خودش جوابش رو دادم». « من هم مثل خودش پیچیدم رو دستش»!، « من هم مثل خودش آشغالا رو پرت کردم توی جوب جلوی خونه اش»، ...

این جملات را حتی اگر خودمان نگفته ایم، از دیگران شنیده ایم. یک مقابله به مثل در مقابل یک بی فرهنگی. در مقابل کسی که آداب رفتار اجتماعی ندارد.

اما این کار را نکنیم. شخصیت خودمان را تنزل ندهیم و خودمان را تا سرحد کسی که فرهنگ شهروندی ندارد حقیر نکنیم. 

یادمان نرود بی فرهنگی دیگران، هرگز توجیهی برای بی فرهنگی ما نیست.



🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


@SunofMawlana

🔊 فایل صوتی


💬موافقان و مخالفان مثنوی

🎙 استاد کریم زمانی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی_6


💬 شرح مجالس سبعه مولانا

🎙 زنده یاد دکتر
    علی حاجی بلند

حجم :59,9MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

تاکنون باید کمابیش با آنچه شیخ در این حکایت توضیح می‌دهد آشنا شده باشیم. به طور خلاصه، او می‌گوید که اعیان ثابته متعلق علم خدایند، ولی برای تبدیل شدن به اعیان موجوده، می‌باید اراده و قدرت خدا به وجود آنها تعلق گیرد. از این رو وی به شیوه‌ای داستانوار، سلسه مراتب اوصاف وجود را تبیین می‌کند. خلقت عالم به قدرت خدا وابسته است، قدرت خدا بر اساس اراده‌اش اعمال می‌شود، ارادۀ او به علمش وابسته است، و علم او نیز به وجودش بستگی دارد که شیخ گاهی آن را با حیات خداوند یکسان می‌گیرد. لذا ما با چهار اسم اساسی مواجهیم که اسم الله همه آن‌ها را در بر دارد: حیّ، عالم، مرید و قادر. ترتیب آن‌ها بی‌ضابطه نیست بلکه به ویژگیهای ذاتی وجود بستگی دارد.
شکل اسطوره ای حکایتِ شیخ نشان دهنده یکی از منابع متعددی است که مسلمانان برای پر کردن شکاف بین توحیدِ ادیان سامی و اَشکال مختلف آیین‌های شرک آلود، در دست دارند. آیا خدایانِ این آیین‌ها را دقیقاً باید موجوداتی مستقل دانست و یا آن‌ها را باید انسان انگاری‌هایی فرض کرد در باب آنچه مسلمانان «اسماء الله» می‌نامند؟ مسلماً اگر شیخ می‌بود، شق دوم را اختیار می‌کرد _که هیچ "اجتماع وجودی" در کار نیست ـــ و ادعا می‌کرد که هر نوع تلاش در جهت لحاظ کردن خدایان به عنوان موجوداتی مستقل، نشان دهنده نوعی پندار بشری و یا انحرافی از یک پیام وحیانی اصیل است.
شیخ پس از توضیح کیفیت ملاقات اسمای الهی با یکدیگر و تصمیم مشترک آنان بر به وجود آوردن عالم، داستان را این چنین تصویر میکند که خدا به این اسما، اختیاری تام در اِعمال آثار خویش عطا می‌کند. در نتیجه، عالَم در آستانه آشوب قرار می‌گیرد، چرا که مثلاً، موجوداتی که مظهر اسم معزّند با مظاهرِ اسم مذلّ در تضادند، آنها که مظهر اسم غفارند با مظاهر اسم منتقم در جدال‌اند، و مظاهرِ اسم قابض با مظاهرِ اسم باسط، مشاجره دارند. لذا مخلوقات به اسما متوسل می‌شوند و از آنها می‌خواهند که در جهت نظم،
ضوابطی قرار دهند. اسما نیز به نوبه خود، به ذات الهی رجوع می‌کنند، و او نیز اسم ربّ را برای سامان بخشیدن به تنازعِ احکام، منصوب می‌کند.
ابن عربی در جای دیگر، توضیح می‌دهد که آن صفت الهی که «ربّ» مبین آن است، اصلاح است که به معنای درست کردن، سالم ساختن، استوار کردن، سامان دادن، بهبود بخشیدن، علاج کردن، دلجویی کردن و صلح دادن است. از این رو عالَم در جهت نیل به مصلحت خویش، محتاج به ربِّ است. « عالَم به رب بیش از سایر اسما محتاج است، زیرا اسمی است برای جمیع مصالح». متضادِ اصلاح، افساد است. اینکه صفت اصلی‌ای که اسم ربّ مبیّن آن است اصلاح است، روشن کننده علت اعتراض ملائکه است به تصمیم خدا مبنی بر خلقت آدم به عنوان خلیفة الله در زمین، و نیز توضیح می‌دهد که چرا آنان به خدا گفتند، "آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن فساد کند و خون‌ها بریزد؟."
ملائکه تنها به حمد ربشان تسبیح می‌کنند. رب همان مصلح است. اصلاح نیز تنها بر فساد وارد می‌شود. خدا درباره آن‌ها، تسبیح به حمد اسم دیگری غیر از رب را ذکر نکرد. زیرا خودِ خدا می‌فرماید که کلّ حمد به رب تعلق دارد «الحمد لله رب العالمین». پس آن‌ها دانستند که تنها اسمی که متوجه عالم است اسم رب است. زیرا بر زمین، سلطنتِ هوی غالب است که باعث فسادی می‌شود که ملائکه از آن یاد کردند
... ملائکه به خاطر علمشان به حقایق، می‌دانستند که چه رخ خواهد داد. و امر به همان صورت که آن‌ها گفته بودند، واقع شد. تنها اشتباه آن‌ها این بود که قبل از آنکه به حکمت خدا در چنین کاری پی ببرند، در گفتن چنین چیزی تعجیل کردند.
شیخ در فصل دیگری از فتوحات که به اسم رب اختصاص دارد، با تفصیل بیشتری به توضیح این امر می‌پردازد که چگونه خدا از حیث رب بودن، اصلاح و تأمینِ سعادت موجودات عالم را عهده دار می‌شود. خدا هدف اساسی وجود هر موجودی را در نظر می‌گیرد و شرایط مناسب طبع او را دقیقا به وی عطا می‌کند تا به سعادت خاص خویش نایل آید. در هر موردی، هدف شيءِ موجود حمد و تسبیح خدا، یعنی ظاهر ساختن اسمای الهی به شایسته ترین و مناسب‌ترین وجه است.
اگر به ممکنات از حیث ذاتشان نظر کنی. هیچ یک از دو طرف[ وجود و عدم] ، برای آنها متعیّن نیست که تکوّن به آن سزاوارتر از طرف دیگر باشد. رب به اولویت آنها از حیث وجودشان، عدم‌شان، تقدم‌شان در وجود، تأخرشان در وجود، مکانشان و مکانتشان، نظر می‌کند و بین آن‌ها، و زمان‌ها، مکان‌ها و احوالشان تناسب برقرار می‌کند و آنچه را در حق هر ممکنی اصلح است اِعمال می‌نماید و همان را از آن ممکن، ظاهر می‌سازد.چرا که این امر را تنها برای این، ظاهر می‌نماید که آن ممکن، خدا را تسبیح کند و در حد قابلیتِ وُسعش.


📗 عوالم خیال ابن‌عربی و مسئله اختلاف ادیان
صفحه ۲۰۰ و ۲۰۲
✍ ویلیام چیتیک _ ترجمه قاسم کاکایی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _5


📗 آگاهی

✍ محمد‌جعفر مصفا

🎙محبوب

حجم:2,8MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _5


📗 آگاهی

✍ محمد‌جعفر مصفا

🎙محبوب

حجم:20,5MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

در تمام این مدت هم حسام‌الدین که خود نیز همراه مولانا و پایپای او پیر می‌شد و با پایان بی‌پایان مثنوی به سنین پنجاه می‌رسید در نظر مولانا مخاطب خاص مثنوی، کاتب و جامع آن، و در عین حال مشوق نظم و مایه الهام آن بود، چنانکه یاران مولانا هم از همان ایام و بعد از آن وجود مثنوی را "مدیون" او و تمام مثنوی را "شرح سِرّ او" تلقی می‌کردند.
ضبط خلاصه و تدوین گزارش مجالس روزانه مولانا هم که لااقل از عهد صحبت شیخ صلاح‌الدین به طور بالنسبه منظم بر پا شده بود و هنوز همچنان ادامه داشت در این ایام نیز مثل گذشته قسمتی از اوقات حسام الدین را به خود مصروف می‌داشت. این مجالس که ظاهراً در عهد صبحت شمس هم گه گاه بر پا می‌شد در روزهای نخست خلافت صلاح‌الدین ظاهراً برای آن به صورت منظم درآمده بود تا آن عده از مریدان «آلوده به درس و کتاب» که صحبت زركوب قونیه را برای خود خالی از هر فایده یی گمان می‌بردند با درک صحبت مولانا از ادامه اعتراض برخلافت پیرمرد عامی و امّی باز ایستند. اما علاقه مندان و انس و عادت مولانا به دیدار کسانی که به این مجالس می‌آمدند ادامه آن را در عهد خلافت حسام الدین نیز به رغم گرفتاری‌های بسیاری که در این سال‌ها موجب تنگی مجال صحبت‌های مستمر روزانه می‌شد، الزام کرد.
در این "مجالس" که به اقتضای احوال شامل جواب‌های مولانا به سؤال‌های حاضران یا بحث در رویدادهای جاری می‌شد و احیاناً گفت و شنودهایی در مباحث مربوط به حدیث و تفسیر و احوال مشایخ در آنها مطرح می‌گردید، غیر از مریدان خاص کسانی از فقها و طالب علمان هم گه‌گاه برای دریافت صحبت، به قصد کنجکاوی و امتحان یا به درخواست شفاعت و توصیه نزد مولانا می‌آمدند، چنانکه برخی از اعیان و اکابر و وزرا و امرا هم به رسم معمول عصر به جهت تبرک یا برای جلب اعتماد عوام به این مجالس تردد می‌کردند. مجالس که بر شیوه مقالات شمس و با همان ذوق و علاقه مریدانه به وسیلهٔ "کاتبان اسرار" و ظاهراً تحت نظارت حسام الدین چلبی با عجله تمام و البته با رعایت نهایت ایجاز در عبارت تحریر می‌شد نکات عمده اقوال مولانا را در مذاکرات این مجالس شامل بود. از این رو مجموعه آن‌ها یادداشت‌هایی از زندگی روزانه مولاناست - یادداشت‌های روزانه اما بی تاریخ که در عین حال تاریخ بیست ساله اخیر حیات مولانا و اصحاب را نشان می‌دهد. ذکری که از شمس تبریز در آن هست، یادی که از قاضی عزیزالدین وزیر (مقتول در حدود ۶۵۵) در این گزارش‌ها آمده است، و فصلی که در باب این چاوش و بدگویی وی از شیخ صلاح‌الدین زرکوب (وفات ۶۵۷) در آن دیده می‌شود تاریخ اقدام به ضبط و جمع این "فواید" را به طور واضح به قبل از عهد صحبت شیخ صلاح الدین (۵۷ - ٦٤٧) می‌رساند و از قراین چنان بر می‌آید که در مدت خلافت وی غیر از ضرورت نگهداشت خاطر مخالفان شیخ صلاح الدین، اقدام به ایجاد این مجالس تا حدی نیز می‌بایست مبنی بر ادامه رسم و ضبط و تحریر مجالسی باشد که در محضر مولانا بر پا می‌شد و مقالات شمس در آن محضر اظهار می‌شد تحریر می‌گردید. عادت به تحریر این گونه مقالات موجب شد تا ضبط مجالس مولانا هم از همان آغاز بازگشت از آخرین سفر شام در بین یاران ادامه یابد، و البته تا پایان عمر مولانا این مجالس ادامه داشت و شاید از دوره دو ساله فترت در نظم مثنوی (٦٦٠-٦٦٢) هم اقوال بیشتری در این بین نقل شده باشد.
حال مجموعه‌یی که بعدها از خلاصه مذاکرات این مجالس پرداخته شد و كتاب فيه‌ما‌فيه نام گرفت تصویری از تنوع مباحثی را که در این مجالس طرح می‌شد نشان می‌دهد. چنانکه نام‌های اکابر عصر، امثال امیر معین‌الدین پروانه، امیر نایب امین‌الدین میکائیل، و پسر اتابک مجدالدین که در مطاوی اقوال مولانا هست رابطۀ اعیان عصر را با این مجالس معلوم می‌دارد. این مجموعه بی آنکه نوشتۀ مولانا باشد شامل اقوال و آراء واقعی و اصیل اوست و اندیشه‌ها و پندارهای وی را در تمام سال‌هایی که قسمت عمده اوقاتش مخصوصاً شب‌ها صرف نظم و تقریر دفترهای ششگانه مثنوی می‌شد به بیان می‌آورد.



📗 پله‌پله تا ملاقات خدا درباره زندگی، و اندیشه مولانا جلال‌الدین رومی _ صفحه ۲۲۷ تا ۲۲۹
✍ عبدالحسین زرکوب


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان

20 last posts shown.