مولوی و عرفان


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


مثنوی،فیه مافیه،دیوان شمس، سخنرانی اساتید، معرفی عرفان ها
ادمین
@MolaviAdmin
کانال
@MolaviPoet
.
لینک ابتدا کانال
t.me/molavipoet/1
.
اینستاگرام
Molavipoet
.
خیریه کانال
@hayatmolavi

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


🌹🌹
@MolaviPoet

زندگی مانند بازی شطرنج است:

ما نقشه ای می‌ریزیم اما اجرای آن مشروط به حرکت هایی است که رقیب به دلخواه می‌کند.

این رقیب در زندگی، سرنوشت است.


✍آرتور شوپنهاور

📗 در باب حکمت زندگی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬 امام غایب؟

🎙 دکتر عبدالکریم سروش

حجم : 10,7MB


🆔 @MolaviPoet
🆑  کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬 امام غایب؟

🎙 دکتر عبدالکریم سروش

حجم : 75,3MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

وی که در زمینه سفر خیال انگیز روحانی به عوالم علوی در منظومه کوتاه سیرالعباد خویش پیشرو دانته محسوب است، و در شیوه تقریر دلالات در قالب حديقةالحقيقة (الهی نامه) خود پیشرو مولانا در مثنوی به شمار می‌آید، در شيوه غزل هم طریقه‌یی خاص دارد که مولانا و قبل از او شیخ عطار نیز پاره‌یی غزل‌های خود را به طرز قلندريات او مدیون شده اند.
هر چند تحولی که در احوال او روی داد و جزئیات اسباب آن در ابهام افسانه‌ها مخفی است در عین آنکه او را به عرفان و حکمت کشانید مانع از ادامه اشتغالش به بعضی لوازم حرفه شاعری نشد، باز قصایدی که در زمینه تحقیق و موعظه دارد، و مثنوی‌هایی که در آنها لطایف عرفان و دقایق تصوف به بیان می‌آید یک اوج قله شعر صوفيانه فارسی قبل از مولاناست- قله دیگر آن هم آثار عطار است. به رغم تفاوت‌هایی که در قدرت بیان و شیوۀ تفکر بین آن‌ها هست باز کار هر ۸دوشان با وجود فخامت بیمانند، در مقایسه با اندیشه و اثر مولانا که شامخترین قله است رفعت و علوّ خود را از دست می‌دهد.
تحول حال سنائی هم که منجر به ترک کامل حرفه شاعری نشد ظاهراً بیشتر از مقوله گرایش به میادی تصوف بوده باشد تا گرایش به مشایخ عصر که بعضی روایات صوفیه در آن باب بر ساخته‌اند و قابل تأیید به نظر نمی آید. در تصوف او چیزی که به نحو بارز جلوه دارد بی تعلقی و قلندر صفتی است و از این حیث نیز به نظر می‌آید به قبیله روحی شمس و سید برهان نزدیکتر باشد تا به طریقه اهل خانقاه_که سلسله هاشان جز رشته تعلق نیست و غالبا آنها را مثل مرغان رشته بر پا از پرواز در اوج افق‌های علوی باز می‌دارد. نشانه‌هایی از تأثیر سنائی در کلام مولانا هست که علاقه وی را به سنائی قابل ملاحظه نشان می‌دهد. این تأثیر تنها در مثنوی که قصه ها و مضمون‌هایی را از الهی نامه اخذ یا شرح می‌کند مشهود نیست، در غزلیات هم دیده می‌شود، و اینکه مولانا به خاطر سنائی با قانعی طوسی ملک الشعرای قونیه با خشونت سخن می‌گوید و چندبار او را بشدت می‌نکوهد نشانه یی دیگر از اعتقاد وی در حق حکیم غزنه است که در مثنوی مکرر از او با تکریم یاد می‌کند. یک سخن دیگر که بعدها در حوزۀ یاران مولانا از زبان او نقل شد رابطۀ فکری و روحی بین او و بین سنائی و عطار را نشان می‌دهد، هر چند ممکن است نه قول او بلکه قول کسانی باشد که در آن ایام ضمن مطالعه مثنوی و غزلیات مولانا با آثار عطار و سنائی هم سرو کار داشته‌اند. می‌گوید هر که به سخنان عطار مشغول گردد از سخن سنائی مستفید شود و هر کس سخن سنائی را بجد در مطالعه آرد بر سر سخنان ما واقف آید. در واقع تأثیر عطار نیز مثل سنائی هم در مثنوی او پیداست و هم که گاه در غزلیات او.
علاقه به عطار را مولانا از خاطرۀ ملاقات سال‌با های کودکیش با او و از توافق مشربی که پدرش بهاء ولد را در عبور از نشابور به دیدار این پیر اهل درد کشانده بود داشت. اینکه عطار هم مثل خطیب و سلطان‌العلمای بلخ در آثار خویش از رواج گرایش‌های فلسفی در بین علمای عصر و از شیوع بی‌قیدی نسبت به شریعت در بین امرا و حکام زمان انتقاد شدید می‌کرد ممکن است قسمتی از این توافق مشرب را توجیه کند. این هم که هر دو پیر، بدون آنکه به طریقه کبرویه منسوب بوده باشند، با مشایخ آنها که در قلمرو خوارزمشاه با نظر سوء ظن تلقی می‌شده‌اند ظاهراً همفکر بوده‌اند و از خشونت رفتار سلطان با صوفیان ناخرسندی داشته‌اند شاید جهت جامع دیگری در جهت این توافق مشرب بوده باشد.
به رغم دعوی بعضی خرده گیران که عطار را به پرگویی و کم اندیشی متهم کرده‌اند، عطار نه پرگوست نه کم اندیش. درک اندیشه او برای آنها که در شعر به فکر و بیان امثال فرخی و عنصری خو کرده‌اند دشوار است. استاد پرگویی هم که به او کرده‌اند ناشی از اِسناد خالی از تحقیق تعدادی آثار منحول مربوط به دیگران است به او، که مقایسۀ آن‌ها با طرز اندیشه و بیان عطار تردیدی در عدم صحت انتساب آنها به عطار باقی نمی‌گذارد. این هم که بعضی از محققان غریبه ادعا کرده‌اند که او به هر حال آنچه را دانته شاعر بزرگ غربی "مهار صنعت "می‌خواند و عبارت از التزام حد اعتدال است نمی‌شناخت، تقریری دیگر از همین قول بیپاست و طرفه آن است که مدعیان، با وجود اظهار بصیرت، در مقایسه این آثار تفاوت سبک و تفاوت فکر را هم در نیافته اند و از روی تقلید و تعصب داوری کرده‌اند.
معهذا اديبان عصر ما، که میزان رفعت و عظمت کلام را عبارت از اسلوب شاعران بزرگ خراسان و عراق عهد غزنوی و سلجوقی شمرده‌اند، بر آنچه صحت استادش به عطار محل تردید نیست هم ایرادهایی وارد کرده‌اند که غالباً. "بارد" است و اگر از دیدگاه سنت‌های رایج در شعر استادان قدیم قابل فهم باشد.


📗 پله‌پله تا ملاقات خدا درباره زندگی، و اندیشه مولانا جلال‌الدین رومی _ صفحه ۲۴۰ تا ۲۴۲
✍ عبدالحسین زرکوب


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬عـشق‌،و دوسـت‌داشت
ماهیت عشق_ماهیت دوستی _ از دیدگاه ذهنیتی آیا کاذب هست،!؟

🎙 محمد جعفر مصفا

حجم‌:4,1MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬عـشق‌،و دوسـت‌داشت
ماهیت عشق_ماهیت دوستی _ از دیدگاه ذهنیتی آیا کاذب هست،!؟

🎙 محمد جعفر مصفا

حجم‌:11,7MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

این سخن برای آن کس است که او به سخن محتاج است که ادراک کند، اما آن که بی سخن ادراک می‌کند با وی چه حاجت سخن است؟ آخر آسمان‌ها و زمین‌ها همه سخن است پیش آن کس که ادراک می‌کند، و زاییده از سخن است که كُنْ فَيَكون.(۱)
پس پیش آنکه آواز پَست را می‌شنود مشغله و بانگ چه حاجت باشد؟
طرق مشایخ اگرچه به صورت گوناگون است، و به مجال و مقال و افعال و احوال مباینت است، اما از روی مقصود یک چیز است و آن طلب حق است(۲). چنانکه بادی که در سرای بوزد گوشه قالی برگیرد اضطرابی و جنبشی در گلیم‌ها پدید آرد. خس و خاشاک را بر هوا بَرَد، آب حوض را زِره زِره گرداند، درختان و شاخ‌ها و برگ‌ها را در رقص آرد، آن همه احوال متفاوت و گوناگون می‌نماید، اما زِ روی مقصود و اصل و حقیقت یک چیز است، زیرا جنبیدن همه از یک باد
است.

۱_آفرینش با سخن آغاز شد، با کلمه‌ای از خدا که گفت: باش! و همه آسمان‌ها و زمین‌ها بر اثر این یک کلمه هست شدند. تعبیر زاییده شدن آسمان‌ها و زمین‌ها از سخن مبتنی بر آیه ۸۲ سوره یس (۳۶) است که "إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ" ( فرمان وی آن است که چون بودن چیزی را بخواهد به او گوید: باش، پس بباشد). در عین حال این تعبیر یادآور عبارت مشهوری است که یوحنا انجیل خود را با آن آغاز کرده است: " در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود..."
پس آفرینش با سخن پیدا شد و سخن همچنان تداوم یافت. آسمان‌ها و زمین‌ها از همان لحظه که پا به عرصه هستی نهادند سخن آغاز کردند. " آسمان‌ها و زمین‌ها همه سخن است". آن‌ها به زبان حال سخن می‌گویند. به گفته سعدی " آفرینش همه تسبیح خداوند دل است" و به قول سلطان ولد، فرزند مولانا: " همه هستی چو بنگری سخن است" و "جز سخن نیست در جهان چیزی. " آن کس که به زبان حال آشناست نیازی به زبان قال ندارد: « پیش آن که آواز پست را می‌شنود مشغله و بانگ چه حاجت باشد؟».

۲_ مشغله: غوغا، سر و صدا و داد و فریاد.

۳_بانگ: آواز بلند

۴_وحدت هدف در میان مشایخ مانع از اختلاف سلیقه و روش آنان نیست. با این همه چون سالک خود را زیر سایه پیری معیّن قرار داد باید به روش او کار بندد و او را نسزد که هر دم هوس مصاحبت پیری دیگر در سر بپروراند. سلطان ولد، فرزند مولانا، از قول شیخ صلاح‌الدین زرکوب، خلیفۀ اول مولانا، می‌آورد که او را از تردید و تفنن برحذر داشت و " فرمود که به شیخان دگر نظر مکن که شیخ راستین منم که صحبت ایشان زیانمند است. زیرا نظر ما آفتاب است و مرید سنگ، لابد است که سنگِ قابل در نظر آفتاب لعل شود و نظر ایشان سایه است. چون سنگِ قابل از نظر آفتاب در سایه رود لعل نشود" ( ولدنامه ، تصحیح محمدعلی موحد و علیرضا حیدری، ص ۱۰۵).


📗 گزیده فیه‌‌مافیه_ صفحه ۴۸و ۴۹
✍ انتخاب و توضیح دکتر محمد علی موحد
نشر ماهی _ ۱۳۹۶


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🎹 موسیقی بیکلام

🎼 آسمانِ تهی

🎻 آدام هرست به عنوان یکی از نوازندگان برتر ویلنسل در آلبوم From Silence دنیایی در ژرفنای سکوت و غم خلق کرده است. غم موجود در موسیقی او، غصه‌ای دنیایی نیست؛ غمی شاعرانه و خواستنی است. تکنوازی ویلنسل آدام هرست را هیچ ساز و صدای دیگری همراهی نمی‌کند. در این آلبوم که «از سکوت» نام گرفته، فقط با صدای یک ویلنسل سر و کار داریم. تک‌صدایی که گویی از عمق تنهایی و خلوت انسان برمی‌خیزد، نوعی از تنهایی که گاهی هر انسانی به دور از هیاهوی روزمره به آن نیاز دارد.


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬 حافظ و نقش او در
ادبیات فارسی

🎙دکتر نصراله محبی

حجم:7,5MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬 حافظ و نقش او در
ادبیات فارسی

🎙دکتر نصراله محبی

حجم:55MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

تعریف تصوف

قبلاً در موضوع پیدا شدن کلمۀ «صوفی» و "تصوّف" گفته شد که در اواخر قرن دوم هجری، صوفیه به شکل حزب مخصوصی در آمدند و قهراً می‌بایستی به اسم مخصوصی هم نامیده شوند و آن نام «صوفی» بود و مسلک آنها هم «تصوّف» نامیده شد.
در نتیجه پیدا شدن علوم و فلسفه و تماس با ملل مختلف، هر روز تصوف قدمی پیش رفته رنگ خاصی گرفته و به معنی تازه یی درآمده است تا آن که در اواخر قرن سوم و مخصوصاً قرن چهارم در تحت تأثیر عوامل مختلفه‌یی که گفتیم، مبانی و اصول مهمه تصوف گذاشته شد و تقریباً به حد کمال رسید و به شکل طریقه و مسلک معینی درآمد.
حالا می‌خواهم ببینیم بعد از همه این مقدمات، تصوف را چگونه باید تعرف کرد.
هرگاه تعریف تصوف غیر ممکن نباشد، لااقل بسیار مشکل است. زیرا تصوف هیچ وقت نظراً وعملاً طريقه منظم و محدود و معینی نبوده بلکه در هر عهدی، مفهوم مخصوصی
داشته است.
به طوری که گفته شد، تصوّف در ابتدا بر طبقه زهّاد اطلاق می‌شده که البته نمونه آن‌ها در قرن‌های بعد هم در بین صوفیه بوده‌اند و بسیاری از تعریف‌هایی که از تصوف کرده‌اند، در حقیقت تعریف «زهد» است نه "تصوف" به معنی خاص، یعنی تعریف معامله است نه محبت و وصف، مجاهده است نه معرفت.
شیخ فریدالدین عطار در آغاز کتاب تذکرة الاولیا که یکی از قدیمی‌ترین متون فارسی است، در شرح حال بزرگان صوفیه و در سادگی و لطف و شیرینی، یکی از بهترین نمونه‌های نثر فارسی است در ذکر کلمات صوفیه و سبب این که از شرح و تفسیر آن گفته‌ها، صرف نظر کرده می‌گوید: "چون از قرآن و احادیث گذشتی هیچ سخن بالای سخن مشایخ طریقت نیست رحمة الله علیهم که سخن ایشان نتیجه کار و حال است نه ثمره حفظ و قال است و از عیان است نه از بیان است و از اسرار است نه از تکرار است و از علم لدنی است نه از علم کسبی است و از جوشیدن است نه از کوشیدن است و از عالم ادّبنی ربی است نه از عالم علّمنی‌ابی است که ایشان ورثه انبیا اند. دیگر سبب شرح نادادن کلمات آن بود که اولیا مختلف‌اند، بعضی اهل معرفت‌اند و بعضی اهل معاملت‌اند و بعضی اهل محبت‌اند و بعضی اهل توحیداند و بعضی همه‌اند و بعضی به صفتی‌اند و بعضی دون صفتی و بعضی بی صفت‌اند. اگر یک یک را شرح می‌دادم کتاب از شرط اختصار بیرون می‌شد.
بعد از زهّاد قرن اول و قسمت معظمی از قرن دوم، صوفی بر دسته‌یی اطلاق می‌شد که اساس شریعت و خدا پرستی را نه بر امید بهشت و نه بر خوف از جهنم، بلکه بر محبت و عشق می‌گذاردند بعد این مفهوم قدری روشن تر و وسیع تر شده، رابطه بین انسان و خدا را رابطه بین «عاشق» و و معشوق می‌دانستند بعد موضوع "وحدت وجود" پیش آمده. آن‌گاه عقیدهٔ «فنا» و «بقا» از عقاید مهم صوفیه شده است. البته خود این عقاید مختلفه هم از مراحل گوناگون گذشته، یعنی هر یک در ابتدا مفهومی داشته و به تدریج تحولاتی یافته و اندک اندک افکار صوفیان روشن تر گشته و روز به روز مایۀ ذوق و حال ترقی کرده است. اضافه بر این‌ها همه، زمان و مکان دو عامل بزرگ بوده، اوضاع و احوال اجتماعی تأثیر داشته، گاهی مشایخ به مقتضای زمان رعایت رسوم شرع را از شروط تصوف شمرده، گاهی به ظواهر اهمیت نمی‌داده‌اند و گاهی قیودی می‌گذاشته‌اند که شاید از ماهیت تصوف خارج باشد.
دیگر آن که مفهوم هر دوره یی از مسایل عرفانی مختلف بوده است. مثلاً مسئله فناء فی‌الله که بعدها از مهم ترین مسایل صوفیه شده است در ابتدا آن را فنای اراده و سلب اختیار شخصی می‌دانسته‌اند.
حاصل آن که در نتیجه عوامل مذکوره، به حدی تعریف‌های مختلف از تصوف شده که قدر جامع و مشترک یافتن، کار مشکلی است.
شیخ فریدالدین عطار در طی شرح حال هر یکی از مشایخ و اقطاب صوفیه در کتاب تذكرة الاولیا، یک سلسله اقوال و عقاید او را در باب تصوف و تعریف آن ذکر می‌کند که از مجموع آن گفته ها این نتیجه حاصل می‌شود که تصوف مذهب و طريقه لغزنده و متغیری است که نقطه شروع آن، زهد و پارسایی بوده و بالاخره به مبالغه آمیزترین اشکال عقیده وحدت وجودی خاتمه یافته است و در بین این دو نقطه شروع و خاتمه، انواع و اقسام رنگ‌های عقاید گوناگون و مسالک مخصوص فکری و تمایلات رنگارنگ و گفته‌های متنوع پیدا شده، به طوری که حرف صحیح همان است که خودشان گفته‌اند «الطرق الى الله بعدد انفس الخلائق.


📗 تاریخ تصوف در اسلام_تطّورات و تحوُّلات مختلفه آن از صدر اسلام تا عصر حافظ_ گزیده صفحات ۱۷۸ تا ۱۸۰
✍ دکتر قاسم غنی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _36
      (آخرین قسمت)

💬پیام‌های نهج‌البلاغه_ شرح عهدنامه‌ی حضرت علی ع به جناب مالک اشتر _قسمت سی
(بهره‌گیری از میراث بشری و الهی)
_استفاده از تجارب حکومت‌های عادل
_بهره‌گیری از میراث مثبت بشری
_استفاده از سنت حضرت رسول‌ص
_بهره‌گیری از ارزش‌های کتاب خدا
_اهمیت قضاوت مردم راجع به حکومت
_آبادکردن کشور توفیقی الهی‌ست

 🎙 دکتر  بهروز مرادی؛
    فارغ‌التحصیل جامعه‌شناسی دین از هلند

حجم :4,6MB

  🗓 26 بهمن1403


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _36
      (آخرین قسمت)

💬پیام‌های نهج‌البلاغه_ شرح عهدنامه‌ی حضرت علی ع به جناب مالک اشتر _قسمت سی
(بهره‌گیری از میراث بشری و الهی)
_استفاده از تجارب حکومت‌های عادل
_بهره‌گیری از میراث مثبت بشری
_استفاده از سنت حضرت رسول‌ص
_بهره‌گیری از ارزش‌های کتاب خدا
_اهمیت قضاوت مردم راجع به حکومت
_آبادکردن کشور توفیقی الهی‌ست

 🎙 دکتر  بهروز مرادی؛
    فارغ‌التحصیل جامعه‌شناسی دین از هلند

حجم :83,5MB

  🗓 26 بهمن1403


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

پیش از آن که پاسخی دهم، همان کودک که نشانیِ یحیی را دقایقی پیش به داده بود دوباره پیدایش شد و گفت:
_حضرتِ قاضی! مسیحیان او را زده‌اند!
و دوباره دوید و نمی‌دانم کجا رفت. دیگر هرگز او را ندیدم. _چه؟! تو را زده‌اند؟ ... خوبی عموجان؟!
_سرورم! کسی مرا نزده! اما بر سرم شراب ریختند و لباس‌هایم تر شد. مرا به خاطر این بوی نجاست ببخش ...!
یحیی بازوی مرا گرفت و داخل حجره برد. بعد فریاد زد:
_آب گرم مهیا کنید و لباسی پاکیزه بیاورید.
_نیازی نیست سرورم...به خانه خواهم رفت و استحمام خواهم کرد.
_این جا خانه‌ی توست عموجان...بنشین... بگو چه بر تو رفته ؟
_شهر، آشفته است فرزند! دیوانگی این مسیحیان از حد بیرون شده و اصلا خودشان هم نمی‌دانند چه می‌خواهند.
_یحیی آهی از جگر برکشید:
_...می‌دانم ...
_عاقبت ما چه خواهد شد؟
_هنوز کسی خبر دقیقی ندارد. امیری که تاتار بر دمشق گمارده‌اند قدرت مسیحیان را افزون کرده و گویی خود، ایشان را بدین کارها تحریک کرده است. از زمانی که شهر را در دست گرفته کشیشان و اُستف‌ها از مجلس او بیرون نمی روند!
_ اما چرا؟ آخر این تاتار چه مرگش است؟
_کاسه ای زیر نیم کاسه است که نمی‌دانیم. ظاهراً قضیه‌ جانبداري مسيحيان از او و نزدیک تر شدنشان به هم تمامی ندارد.
_چه باید کرد؟ آیا نباید با آنها صحبت کنیم؟ آیا نمی‌دانند که بیشتر ساکنان دمشق مسلمان‌اند؟
_به همراه قاضیان دیگر نزد او به قلعه‌اش رفتیم و هشت فقیه و امامان مساجد و شیوخ طریقت نیز با ما بودند. به شکایت رفته بودیم و دست خالی برگشتیم.
_چه گفت؟
_از هرچه شکایت کردیم رو به کشیشان مجلس خود کرد و پرسید: آیا چیزی که اینان می‌گویند حقیقت دارد؟ و ایشان پاسخ دادند: مبالغه می‌کنند! مسلمانان عادت دارند که ما را خوار و حقیر ببینند و در غیر این صورت عصیان می‌ورزند و شکایت می‌کنند. دست آخر چهره امیر تاتار، خشمگینانه در هم رفت و گفت: این کار در شهر منگوقاآن بزرگ، اتفاق نخواهد افتاد. منگوقاآن، عزیز است و دشمنان او خوار و حقیرند. بعد هم ما را بیرون کرد!
_قاضیان و امامان و شیوخ را بیرون کرد؟ لاحول ولا قوة الا بالله!
_حاکم ازلی و ابدی خداوند است. عمو جان! آیا می‌دانستی که مادر قآآن مسیحی است؟
_نه والله !
_و این که برادر هلاکو به خراسان بازگشته با سپاهی تحت فرماندهی یک مسیحی به نام كتبغا؟
_ای وای! از همه سو ما را محاصره کرده‌اند!
_عموجان! خداوند بر ایشان سیطره دارد.
خادم آمد که: حمام آماده است یا شیخ!
يحيی برخاست و کمک کرد بایستم. تا حمام با من آمد و بعد مرا با خادم تنها گذاشت. خادم آستین بالا زد به شستن من. افکار و اندیشه ها در سرم می‌چرخیدند. دلم از اندوه پُر بود. با این امید به دیدار یحیی آمدم که مرا مطمئن کند این اتفاقات پس از فرار ملک ناصر، زیاد طول نخواهد کشید اما چیزهایی گفت که اندوهم را زیادت کرد. به خادم گفتم زودتر کارِ حمّام را پایان دهد. لباسی کتانی و شلواری پنبه‌ای، عمامه‌ای تازه و یک جفت گیوه‌ نو به من داد. بر تن کردم و بیرون رفتم. دیدم قاضی یحیی سر جای قبلی خود نشسته و به فکر فرو رفته، گفتم:
_سرورم رخصت می‌طلبم.
- رخصتِ چه عموجان؟
_بیش از چهل سال در این خاک خدمت کردم. با دستان خود جد تو و پدرت و شش عمویت را دفن کردم. شیخ اکبر و دو فرزندش را به خاک سپردم. معاشر آن ارواح پاک بودم و از آرامگاه‌ شریفشان برکت می‌جُستم و جان خود را از بوی خوش ایشان عطر آگین می‌نمودم.
_اما تو خویش مایی عموجان نه خادم ما!
_اکنون دیگر پیر شده‌ام و تاب آزار ندارم، بدبختانی را دیده‌ام که شراب می‌آورند و در آستان مساجد می‌ریزند و به آرامگاه شیوخ، تجاوز می‌کنند، و مرا یارای مقابله با ایشان نیست.
_خداوند حفیظ است عموجان! کسی از تو انتظاری ندارد.
_از دمشق خواهم رفت.
خواهی رفت؟ به کجا؟
به کرک فرزندم، پسر عموهایم آنجا هستند.
آیا تو را خواهند شناخت؟
آن خدایی که مرا از عدم آفرید خود مرا می‌شناسد و در می‌یابد. فقط رخصت می‌طلبم کتاب‌ها و نامه‌هایی را که در آرامگاه هستند بردارم و با خود به کرک ببرم. شاید جایی امن برایشان یافتم. وگرنه دور نیست که این‌ها به دست نااهلان بیفتد و نابود شود.
عموجان! تو شایسته ترین فرد برای محافظت از آن‌هایی. مرکبی به تو خواهم داد و بَلَد راهی که تو را برساند. سعی می‌کنم دو نگهبان هم بدهم. جاده ها ناامن اند.
مرا در آغوش فشرد در تنش لرزه‌ای بود نشانه‌ گریه حبس شده در سینه از مسجد بیرون زدم و صدایی از دور دست به گوشم رسید آیا خیالاتی شده بودم یا به حقیقت، بانگِ ناقوس بود؟ بعد هلهله جماعتی که فریادشان دروازه‌های دمشق را تکان داد:
_اکنون دینِ صحیح آشکار شد! اکنون دین مسیح آشکار شد!


📗 گاه ناچیزی مرگ_درباره زندگی محی‌الدّین‌عربی_ص ۱۶۱ تا ۱۶۴
✍ محمد حسین عَلوان_ ترجمه امیر حسین عبدالّهیاری


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

نقشِ کارهایی را که نیاکانِ آدمی از همه بیش دوست می‌داشته‌اند و از همه بیش می‌کرده‌اند، از روانِ کسی نمی‌توان زدود، خواه آن نیاکان، بمثل، مال‌اندوزانی کوشا بوده باشند و چسبیده به یک میز و یک دخل، با آرزوهایی فروتنانه و بورژوامآب، و نیز دارایِ فضایلی فروتنانه؛ یا آنکه چنان کسانی باشند از بام تا شام خو کرده با فرماندهی و دوستارِ سرگرمی‌هایِ خشن و چه بسا وظیفه‌ها و مسؤولیت‌هایِ خشن‌تر: یا آنکه کسانی باشند که سرانجام، روزی تمامِ حقوقِ ارثی و دار و ندارِ خویش را فدا کرده باشند تا یکسره در راهِ ایمانِ خویش -«خدا»ی خویش- زیسته باشند، یعنی مردمانی با وجدانی سختگیر و حساس که از هر گونه سازشکاریِ احساس شرم می‌کنند. به هیچ روی ممکن نیست که کسی صفات و هواهایِ پدر-مادر و پیشینیانش را در تنِ خویش نداشته باشد: هرچند که ظاهرش خلافِ آن حکایت کند. اینجا مسئله، مسئله‌ی نژاد است.

کسی که از پدر-مادر چیزی بداند، حق دارد درباره‌ی فرزند نتیجه‌گیری کند: بی‌بندوباری‌هایِ زننده، حسدهایِ تنگ‌نظرانه، حق به جانب‌نمایی‌هایِ بی‌شرمانه – این سه صفت با هم همواره ویژگی‌هایِ انسانِ غوغاگون را ساخته‌اند – چنین چیزی بیگمان می‌باید همچون خونی فاسد از پدر-مادر به فرزند برسد؛ و به یاریِ بهترین آموزش و پرورش تنها می‌توان لایه‌ای فریبنده بر چنین میراثی کشید. و امروزه آموزش و پرورش جز این چه هدفی دارد؟! در روزگارِ مردم‌پرور، یعنی غوغازده‌ی ما، کارِ «آموزش» و «پرورش» می‌باید از بنیاد، آموزشِ فنِ فریبکاری باشد – فریبکاری درباره‌ی اصلِ غوغازدگان در تن و روان. آموزگاری که امروزه بالاتر از هر چیز راستی را اندرز می‌گوید و پیوسته بر سرِ شاگردانش فریاد می‌زند که «راستگو باشید! طبیعی باشید! خود را همانگونه بنمایید که هستید!» - حتی همین خرِ ساده‌دلِ اخلاقی نیز پس از چندی خواهد آموخت که دست به چنگکِ معروفِ هوراس ببرد تا «طبیعت» را از در «بیرون اندازد»: اما چه سود؟ که «غوغا» دوباره از دیوار بر می‌گردد.


📗فراسوی نیک و بد_ بند ۲۶۴

✍ فردریش نیچه


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی_21


💬 شرح مجالس سبعه مولانا

🎙 زنده یاد دکتر
    علی حاجی بلند

حجم : 10,8MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی_21


💬 شرح مجالس سبعه مولانا

🎙 زنده یاد دکتر
    علی حاجی بلند

حجم : 79,3MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

هر فرد انسان قابلیت منحصر به فردی را نشان می‌دهد که وجود مطلق واجد آن است. به همین سان علم هر فردی نشان دهنده آگاهی منحصر به فردی از وجود است، آگاهی که تجلی وجود آن را متعین می‌کند. بنابراین، همان قابلیتهای وجودی که فرد را می‌سازند، عقاید را نیز تعین می‌بخشند. هر شخصی همان طور که موجود منحصر به فردی است، عالِم منحصر به فردی نیز هست. درست همان طور که وجود هر فردی مبین منعقد شدن گره و قیدی در حق مطلق، یعنی مبین کلمه منحصر به فردی است که در نفس‌الرحمن به تکلم درآمده، اعتقاد آن فرد نیز مبین شکل پذیری منحصر به فردی از آگاهی مطلق است. و همۀ این‌ها به اسمای الهی بر می‌گردد.
هر یک از کسانی که در خدا نظر می‌کنند، تحت حکم اسمی از اسمای الهی قرار دارد. همان اسم است که بر او تجلی می‌کند و به واسطه تجلی‌اش اعتقادی خاص را به وی عطا می‌کند.

اوامر دوگانه
حق دانستن همه عقاید به معنای این است که هر یک از آنها نشان دهنده قیودی است که وجود مطلق به خود گرفته است. همچنین مبین این نظریه است که در
نهایت همه عقاید معتقدان خویش را به سعادت رهنمون خواهند شد. اما تجلی خدا بر انسان همانند تجلی بر سایر مخلوقات نیست. از آنجا که سعادت تام و کامل انسان بستگی به فعلیت تام یافتن صورت الهی دارد، پس فعلیت رساندن صورت الهی مقتضی بُعد از خدا در عالم آخرت است. انسان این بُعد را در مراتب نازله‌اش به صورت رنج و عذاب احساس خواهد کرد.
سعادت بستگی به هدایت الهی دارد و لازمه هدایت نیز امر و نهی است. به عبارت دیگر، انسان برای رسیدن به بهشت باید احکام خداوند را رعایت کند. اما شيخ فوراً خاطر نشان می‌سازد، خداوندی که واضع امر و نهی است با خداوندی که او را وجود تلقی می‌کنیم، از هر حیث یکسان نیست. خداوند به عنوان وجود، وجود مقید را در تمامی اشکال ممكن آن بدون استثنا، طلب می‌کند، ولی خداوند به عنوان هادی، صرفاً خواهان آن است که مردم تابع انبیا باشند و ضلالت آنها را نمی‌خواهد. متکلمان مسلمان با سخن گفتن از امر تكويني خدا در برابر امر تکلیفي او، بین این دو دیدگاه، فرق زیادی گذاشته بودند. خدا با امر اول، همه خلقت را به وجود می‌آورد: امر او چون آفرینش چیزی را اراده کند، تنها همین است که به آن می‌گوید موجود شو و بی درنگ موجود می‌شود و با امر دوم، احکامی را وضع می‌کند تا به موجب آن مردم به سعادت برسند. بنابراین، امر تکلیفی مستلزم اعمالی چون نماز ،روزه زکات و رعایت الزامات اخلاقی است.
خدا با امر تکوینی لباس وجود را به همۀ اشیا می‌پوشاند و بدین سان باعث می‌شود آنها بتوانند هویت خاص خویش را بیابند؛ و با امر تکلیفی انسان را به سوی سعادت در عالم برزخ و پس از آن فرا می‌خواند. امر تکوینی سرپیچی نیست چرا که وجود هر مخلوقی را در عالم، مستقر می‌سازد. اما امر تکلیفی را می‌توان بعضاً و یا کلاً مخالفت کرد. مخالفت با این امر، منجر به عذاب و بُعد از خدا می‌شود هر چند این عذاب، عاقبت شیرین و عذب خواهد شد.
امر تکلیفی از اوصاف خاصی از وجود - چون هدایت و رحمت - نشئت می‌گیرد که در صدد برداشتن قیود و محدودیت‌هایی هستند که باعث رنج انسان می‌شود. در مقابل، امر تکوینی از وجود مطلق و یا حق مطلق ناشی می شود. بنابراین، در واقع، امر تکوینی بر امر تکلیفی محیط است و آن را تعین می‌بخشد. یعنی امر تکلیفی عبارت است از شکل خاصی که امر تکوینی در جهت تحقق اهدافی خاص و معین به خود گرفته است. از نقطه نظر امر تکوینی، عصیانی نمی‌تواند در کار باشد. پس عصیان امر تکلیفی، همواره، نتیجه اطاعت امر تکوینی است.
شیخ با توسل به بعضی از اوصاف وجود، مشخص می‌کند که چرا مخالفت با امر تکلیفی می‌تواند موجب شقاوت شود. خدا نه تنها هادی، بلکه مضلّ نیز هست. اسم «مضل» هرچند در فهرست معروف نود و نه اسم خدا نیامده، به طور ضمنی در سی و پنج آیه قرآن که در آنها فعل «اضلال» به خدا منسوب شده، آمده است. در موارد خاصی، ممکن است اضلال خدا بر هدایت او غالب آید و موجب معصیت در این عالم و شقاوت در عالم آخرت شود.
اینکه انسانی معین تحت تصرف اسم «هادی» قرار گیرد و یا تحت تصرف اسم «مضل»، به سرشت خود وجود بر می‌گردد. بالاخره آن چیست که استعداد اعیان ثابته را که از ازل معلوم خدایند، معین می‌کند؟ هر عینی، در واقع، مبیّن تجلی خاصی از وجود است. اینکه فردی به ضلالت افتاده است به معنای این است که ضلالت با حقیقت وی، یعنی با شاکله آن وجودی که سرشت آن شخص را تعیّن می‌بخشد تناسب دارد.


📗 عوالم خیال ابن‌عربی و مسئله اختلاف ادیان
صفحه ۲۲۳ تا ۲۲۵
✍ ویلیام چیتیک _ ترجمه قاسم کاکایی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _14


📗 آگاهی

✍ محمد‌جعفر مصفا

🎙محبوب

حجم: 3,3MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _14


📗 آگاهی

✍ محمد‌جعفر مصفا

🎙محبوب

حجم: 24,2MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان

20 last posts shown.