مولوی و عرفان


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


مثنوی،فیه مافیه،دیوان شمس، سخنرانی اساتید، معرفی عرفان ها
ادمین
@MolaviAdmin
کانال
@MolaviPoet
.
لینک ابتدا کانال
t.me/molavipoet/1
.
اینستاگرام
Molavipoet
.
خیریه کانال
@hayatmolavi

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


مدل کوه یخ یکی از معروف ترین مدل های روانشناسی است که توسط فروید ارائه شد.

روانشناسان اسلامی از جمله عبدالله راثمن تلاش کرده اند تا با گسترش مدل کوه یخ، مدلی جامع تر برای روانشناسی اسلامی ارائه دهند. طبق این مدل‌ لایه ای دیگر در وجود انسان ها هست که از بقیه لایه ها عمیق تر است، لایه ای که مربوط به معنویت انسان هاست. مداخلاتی موثرترند که در عمیق ترین سطح یعنی سطح معنوی ما اثر می‌گذارند.
در نتیجه علاوه بر بررسی چالش های شناختی و هیجانی موجود در مراجع خود به اصلاح ابعاد معنوی وی نیز می پردازد. مثلا نگاه فرد نسبت به خداوند چگونه است و چقدر این نگاه ناشی از رابطه فرد با والدینش است. آیا فرد حقیقت مشکلات خود را می بیند یا ادراک وی از مشکلاتش به دور از واقعیت و ناشی از وسواس شیطانی یا نفسانی است. آیا فرد به اعمالی که به ترمیم رابطه او با خداوند منجر می شود می پردازد یا نه.
زمانی که فرد در ابتدا با قلب خویش و سپس با بعد معنوی خویش بتواند ارتباطی عمیق بگیرد، تنها آن زمان است که فرد می تواند به شفای حقیقی دست یابد.


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _91


📗 اسطرلاب حق
   صفحه 252


✍ دکتر محمد علی موحد

🎙 افسانه افشار

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی_5


💬 شرح مجالس سبعه مولانا

🎙 زنده یاد دکتر
    علی حاجی بلند

حجم :8,4MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی_5


💬 شرح مجالس سبعه مولانا

🎙 زنده یاد دکتر
    علی حاجی بلند

حجم :62,6MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

شرح روان ابیات مثنوی معنوی_دفتر چهارم
حکایت آن مداح که از جهت ناموس شکر ممدوح می‌کرد و بوی اندوه و غم اندرونِ او....


(۱۸۸۵) نور، بی این چشم، می‌بیند به خواب
چشم، بی‌ این نور چه بوَد جز خراب؟

بصیرت روح بدون نیاز به چشم ظاهری در عالم خیال همه حقایق را می‌بیند و چشمی که از بصیرت بینایی محروم باشد جز تباهی چیزی نمی‌بینی.


(۱۸۸۶) جان ز ریش و سبلتِ تن فارغ ست
ليك تن بی جان بُوَد مُردار و پست

روح بی نیاز از جسم آزاد است، ولی جسم، بدون روح یک مُرده خوار بیشتر نیست.
*ریش و سبلت تن: اینجا متعلقات جسم و پدیده های دنیایی است.

.
(۱۸۸۷) بارنامه* روح حیوانی ست این
پیشتر رَو، روح انسانی ببین

تجمل و غرور و لاف‌زنی مخصوص روح حیوانی است، جلوتر برو روح انسانی را تماشا کن.
*بارنامه: تجمل و عرور و لاف زنی


(۱۸۸۸) بگذر از انسان هم و، از قال و قیل
تا‌ لب دریای جان جبرئیل

از وجه ظاهری انسان و قیل و قال کلامی او بگذر و تا ساحل دریای روح در مقام جبرئیل در عالم جبروت را ببین.


(۱۸۸۹) بعد از آنت جان احمد لب گَزَ
جبرئیل از بیمِ تو واپس خَزَد

بعد از آن جان احمد(ص) تو را به سکوت فرا می‌خواند و جبرئیل از شکوه تو عقب ، عقب می‌رود.


(۱۸۹۰) گوید: ار آیم به قدر يك كمان*
من به سوی تو، بسوزم در زمان

جبرئیل گوید: اگر من به قدر يك كمان به تو نزدیکتر شوم درجا بسوزم . (اشاره به معراج محمد ص که جبرئیل به مقام سدره المنتهی که رسید به حضرت گفت که اگر از حدم در گذرم بالهایم بسوزد.)
*کمان: اشاره به قوس امکان به قوس وجوب است (قاب قوسین) آیه ۸_سوره نجم.


آشفتنِ آن غلام از نارسیدنِ جوابِ رُقعه از قِبَلِ پادشاه


(۱۸۹۱) این بیابان خود ندارد پا و سر
بی جواب نامه خسته ست آن پسر

اسرار وادی عرفان بی حد و مرز است، پس به غلام برگردیم که چون شاه جواب نامه اش را نداده غمگین و ناراحت شده است.


(۱۸۹۲) کِای عجب، چونم نداد آن شه جواب؟
یا خیانت کرد رُقعه بر ز تاب

عجیب است، چرا شاه جواب نامه مرا نداد؟ یا نامه رسان به خاطر حسادت خیانت کرده است و آن را نرسانده است.


(۱۸۹۳) رُقعه پنهان کرد و ننمود آن به شاه
کو منافق بود و، آبی زیر کاه

نامه رسان، نامه را پنهان کرده و به شاه نشان نداده است. زیرا او منافق و حیله گر است.


(۱۸۹۴)رقعه دیگر نویسم ز آزمون
دیگری جویم رسول ذُوقُنون

امتحان نامۀ دیگری بنویسم و نامه رسان با فضیلتی را برای رساندن نامه ام به دست شاه پیدا کنم.


(۱۸۹۵) بر امیر و مَطبَخیّ و نامه بَر
عيب بنهاده از جهل آن بی خیر

غلام از روی نادانی و بی‌خبری، برای کم شدن خلعتش گاه به شاه و گاه از آشیز و گاه از نامه‌رسان عیب جویی می‌کرد.


(۱۸۹۶) هیچ گِردِ خود نمی‌گردد که من
کژ روی کردم، چو اندر دین، شَمَن*

غلام نادان حتی برای یکبار هم در خودش ایرادی را جستجو نکرد که به ایراد خود پی ببرد و صادقانه با خود بگوید من از راه راست منحرف شدم و مانند بت پرستی که در امر دین دچار گمراهی شده است.
*شمن: بت پرست



🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


🎙 دکتر ناصر مهدوی

💬 عرفان در آینه

حجم: 4,4MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی



🎙 دکتر ناصر مهدوی

💬 عرفان در آینه

حجم: 32,8MB

کانال کست‌باکس👈 اینجا




🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

در عالم یک چیز است که آن فراموش کردنی نیست. اگر جمله چیزها را فراموش کنی و آن را فراموش نکنی باک نیست، و اگر جمله را به جای آری و یاد داری و فراموش نکنی و آن را فراموش کنی هیچ نکرده باشی(۱). همچنان که پادشاهی تو را به ده فرستاد برای کاری معیّن، تو رفتی و صد کارِ دیگر گزاردی. چون آن کار را که برای آن رفته بودی نگزاردی، چنان است که هیچ نگزاردی.
پس آدمی در این عالم برای کاری آمده است و مقصود آن است، چون آن نمی‌گزارد پس هیچ نکرده باشد: إِنَّا عَرَضْنَا الْاَمانَةَ عَلَى‌السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهولاً.(۲)
آن امانت را بر آسمان‌ها عرض داشتیم نتوانست پذرفتن. بنگر که از او چند کارها می‌آید که عقل در او حیران می‌شود؛ سنگ‌ها را لعل و یاقوت می‌کند، کوه ها را کان زر و نقره می‌کند، نبات را و زمین را در جوش می‌آرد و زنده می‌گرداند و بهشت عدن می‌کند. زمین نیز دانه ها را می‌پذیرد و بر می‌دهد و عیب‌ها را می‌پوشاند و صدهزار عجایب که در شرح نیاید می‌پذیرد و پیدا می‌کند و جبال نیز همچنین معدن‌های گوناگون می‌دهد. این همه می‌کنند اما از ایشان آن یکی کار نمی‌آید. آن یک کار از آدمی می‌آید که وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ(۳) ، نگفت: وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا السَّماءَ وَ الْاَرْضَ(۴) . پس از آدمی آن کار می‌آید که نه از آسمان‌ها می‌آید و نه از زمین‌ها می‌آید و نه از کوه‌ها. چون آن کار بکند ظلومی و جَهولی(۵) ازو نفی شود.
اگر تو گویی که اگر آن کار نمی‌کنم چندین کارهای دیگر از من می‌آید. آدمی را برای آن کارهای دیگر نیافریده‌اند. همچنان باشد که تو شمشیر پولاد هندی بی‌قیمتی که آن در خزاین ملوک یابند آورده باشی و ساطور گوشت گاو گندیده کرده که من این تیغ را معطل نمی‌دارم. به وی چندین مصلحت(۶) به جای می‌آرم. یا دیک زرین را آورده‌ای و در وی شلغم می‌پزی که به ذره‌ای از آن، صد دیک به دست آید، یا کارد مُجَوْهَر(۷) را میخ(کدوی) شکسته کرده‌ای که من مصلحت می‌کنم و کدو را بر وی می‌آویزم و این کارد را معطل نمی‌دارم، جاي افسوس(۹) و خنده نباشد؟ چون کار آن کدو به میخ چوبین یا آهنین که قیمت آن به پولی(۱۰) است بر می‌آید، چه عقل باشد کارد صد دیناری را مشغول آن کردن؟ حق تعالی تو را قیمت عظیم کرده است، می‌فرماید که: انَّ اللهَ اشْتَرَىٰ مِنَ‌الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ.(۱۱)
تو به قیمت وَرای دو جهانی
چه کنم قدرِ خود نمی دانی
مفروش خویش ارزان
که تو بس گرانبهایی

حق تعالی می‌فرماید که من شما را و اوقات شما را و انفاس شما را و اموال شما را و روزگار شما را خریدم که اگر به من صرف رود و به من دهید(۱۲) بهای آن بهشت جاودانی است. قیمت تو پیش من این است، اگر تو خود را به دوزخ فروشی ظلم بر خود کرده باشی. همچنان که آن مرد کارد صددیناری را بر دیوار زد و بر او کوزه‌ای یا کدویی آویخت.


۱_ اگر جمله را به جای آری، یعنی اگر همه را به یاد داری. به جای آوردن در همان معنی مصطلح امروز به کار رفته است که می‌گویند من ایشان را به جا نیاوردم یا من شما را به جا نمی آورم.
آن چیز که فراموش کردنی نیست همان سِرّ امانت است که در میان همه آفریدگان انسان به قبول آن ممتاز گشت و از آنجا بود که تاج کَرَّمنا بر فرقش نهادند و وجود او اسطرلاب حق گردید.

۲_ ما عرضه کردیم امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها، آنان از پذیرفتن خودداری نمودند و از آن ترسیدند و انسان آن را پذیرفت. به راستی او بسیار ستمکار و بسیار نادان بود (سوره احزاب، آیه ۷۲)

۳_ ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم ( سوره اسراء ،پاره ای از آیه ۷۰).

۴_ ما آسمان و زمین را گرامی داشتیم.

۵_ ظَلوم و جَهول صيغة مبالغه است از ظلم و جهل، یعنی بسیار ستمکاره و بسیار نادان .

۶_ مصلحت در اینجا به معنی استفاده است "چندین مصلحت به جای می‌آرم" یعنی چند نوع استفاده می‌کنم و "مصلحت می‌کنم" یعنی به کار می‌گیرم و استفاده می‌کنم.

۷_ مُجَوْهَر: جواهرنشان

۸_ همان کدو قلیانی است که از برخی انواع آن برای ساختن ساغر و پیاله و امثال آن استفاده می‌کردند.

۹_افسوس: استهزا

۱۰ _ پول واحد کوچک وجه نقد.

۱۱_ خداوند بخرید از مؤمنان جان و مال‌شان را در برابر آنکه بهشت از آنِ ایشان باشد (سوره توبه، پاره ای از آیه ۱۱۱).

۱۲_ یعنی اگر به من رجوع شود و با من معامله کنید.


📗 گزیده فیه‌‌مافیه_ صفحه ۳۹ تا ۴۱
✍ انتخاب و توضیح دکتر محمد علی موحد
نشر ماهی _ ۱۳۹۶

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

«شهرت» همواره رابطه‌ای تنگاتنگ با پرسونا یا نقاب ظاهری ما دارد؛ اینکه ما در چشم دیگران چگونه دیده می‌شویم! شهرت نیز همچون سایر انواع قدرت، چیزی‌ست که بسیاری از افراد آرزویش می‌کنند. فقدان عشق را جبران می‌کند، ما را از دیگران به دور نگه می‌دارد و به ما اجازه می‌دهد احساس برتری کنیم و آن‌چه را دلمان می‌خواهد انجام دهیم.
خانواده‌های ناکارآمد غالبا فرزندان خود را تشویق می‌کنند که بیش از حد به پرسونا یا نقاب ظاهری خود اهمیت دهند زیرا در نظر این والدین، اینکه دیگران چگونه درباره‌ی آن‌ها فکر می‌کنند بسیار مهم‌تر از آن است که احساس واقعی فرزندان آن‌ها چگونه است.

✍شینودا_بولن

"همه ما نقاب های بسیار و زندگی های بی شماری داریم"

✍مریلین_مونرو

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬پادکست این نقطه - مدیتیشن : وسعت نفس
مدیتیشن وپاسانا برای تقویت ارتباط با نفس، تقویت توجه و ارتقاء خود شناسی

🎙 حسین عرب‌زاده

حجم 2MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬پادکست این نقطه - مدیتیشن : وسعت نفس
مدیتیشن وپاسانا برای تقویت ارتباط با نفس، تقویت توجه و ارتقاء خود شناسی

🎙 حسین عرب‌زاده

حجم 14,7MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی (12)


💬 سخن عشق_آخرین قسمت

🎙 دکتر عبدالحمید ضیایی

حجم:10,6MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی (12)


💬 سخن عشق_آخرین قسمت

🎙 دکتر عبدالحمید ضیایی

حجم:78,2MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا


اما دلیل واقعی انتشار تصوّف و تعلیل طبیعی آن است که ابن‌الجوزی می‌گوید : (ابلیس صفحه ۱۷۶، چاپ مصر.)
سبب اقبال مردم به تصوف این است که مدح زهد در نفوس جایگزین شده بوده است و پارسایی را بزرگترین چیزها می‌شمرده‌اند و چون صورت ظاهر صوفیان را موافق زهد یافتند و نیز کلام آن‌ها را لطیف و رقیق دیدند، به آن‌ها گرویدند. در حالی که روش قدما بر خلاف صوفیه، خالی از خشونت و خشکی نبوده است. به اضافه تصوف هم ظاهرش آراسته به پاکیزگی و تعبد و زهد است و هم باطناً راحت طبع می‌بخشد و آن خشکی را ندارد که از سماع و امور ذوقی جلوگیری کند دیگر از علل محبوبیت صوفیه و انتشار تصوف آن است که این فرقه در اول امر، از آنهایی که سرگرم کارهای دنیا هستند احتراز می‌جستند."
خلاصه حرف ابن جوزی این است که نقطه حساس در ذهن مسلمین قرون اول اسلام، زهد دوستی بوده. صوفیه آن نقطه حسّاس را یافته‌اند، به اضافه خشونت ظاهری فقها سبب گرایش مردم به تصوّف شده است.
مهم‌ترین علت پیشرفت تصوف این است که تصوّف با قلب و احساسات کار دارد نه با عقل و منطق. بدیهی است که عقل و منطق سلاح خواص است، اکثر مردم از به کار بردن آن عاجزاند و ملول می‌شوند. نقطه حساس انسان قلب او است و سخنی پیشرفت کلی می‌کند که ملایم با احساسات و موافق با خواهش‌های قلب باشد.
با عاقلان بگوی که ارباب ذوق را
عشق است رهنمای نه اندیشه رهبر است
صوفی تمام دین و مذهب را برای تصفیه قلب و زدودن زنگار آن می‌خواهد، با عشق سر و کار دارد و اگر به استدلال هم می‌پردازد، با قلب و احساس استدلال می‌کند نه با کلّه و فکر. آن چه را که فقیه خشک و عالم موشکاف با خشونت و کندی باید به آن برسد، صوفی با پر عشق و مدد ذوق و نیروی شور و شوق می‌خواهد از آن بگذرد و بالاتر رود و آن چه اندر وهم ناید آن شود.
چون مذهب صوفی عشق و مایه او ذوق و احساس است، کلامش رقیق و لطیف و مؤثر می‌شود این است که زبان تصوف مانند نغمات دلکش موسیقی خوش آهنگ و دل پذیر شده است.
صوفی اگر هم می‌خواهد از امور معقول صحبت کند و وارد فلسفه و حکمت شود، راه را عوض می‌کند و خواهی نخواهی مطلب را به راهی می‌اندازد که به قلب نزدیک شود و این معنی برای هر کس که در اشعار صوفیه ممارست کافی کرده و به سبک و لحن آن‌ها آشنا شده باشد، کاملا روشن است.
وقتی شاعر صوفی به موضوع فلسفی، خواه فلسفۀ الهی و خواه حکمت عملی یا حکمت طبیعی دست می‌زند، اوّلا آن مسئله فلسفی را از آسمان عظمت آن، که فلاسفه و حکما در طی قرن‌ها با کوشش بسیار به آنجا رسانیده‌اند به زمین می‌آورد و از قید و بند کتاب و اصطلاحات مدرسی و تعبیرات پر طنطنه و لغات و الفاظ مشکلی که گاهی به عمد به کار رفته تا علم در دسترس عوام نیفتد و بحث در آن منحصر به عالم و حکیم بماند، رها ساخته جزئیات و مقدمات و حواشی و زواید خسته کننده را که مختص کنجکاوی و موشکافی عالم رسمی است، دور انداخته کلی‌ترین و شامل‌ترین معانی را گرفته با زبانی که نزدیک احساس و قلب است و هر صاحب دلی می‌فهمد، در آن گفتگو می‌کند و غالباً در همان ضمن فلسفه مدرسی و مشتغلین به آن را مسخره و تخطئه می‌نماید و «حکیم» را "حکیمک" می‌نامد و فلسفی را به فلسی نمی‌خرد.
شعر را به انواع مختلف تعریف کرده‌اند. ارسطو در تعریف شعر گفته، هر مقدمه که سبب انشراح قلب شود و ایجاد مسرت یا اندوه نماید، دیگر نه وزن شرط شده و نه خصوصیت دیگر و برحسب این تعریف شعر ممکن است منظوم باشد یا منثور.
در جاهلیت شعر عبارت بود از مطلق کلام موزون و مقفی. حکمای اسلامی گفته‌اند شعر کلامی است موزون و مقفی که زائیده تخیل باشد. حتی خواجه نصیرالدین طوسی در معیار الاشعار "تخییل" را ماده اصلی شعر می‌داند و وزن و قافیه را از عوارض می‌شمارد. اگر شعر و شاعری آن باشد که ارسطو گفته است، شعرای واقعی شعرای صوفیه‌اند، بلکه از تعریف ارسطو هم مراحلی پیش‌تراند. زیرا شاعر صوفی نه فقط خودش با شور و شوقی که بالاترین همۀ شورها و شوق‌ها است احساس مسرت یا الم می‌کند، بلکه آن احساس و آن حالت شور درونی خود را در سایرین هم بر می‌انگیزد. حاصل آن که یکی از علل مهم شیوع تصوّف، زبان ادبی دلکش صوفی است که آثار ادبی لطیف و جذّاب پرورانده و با عشق و شور مردم را متأثر ساخته و احساسات و عواطف رقیق آن‌ها را برانگیزانده است.
تصوف بعد از تماس با افکار و آراء مختلف و استنباط‌های قرآنی و اقتباس از منابع مختلف غیر اسلامی، از قبیل مسیحیت و حکمت نو افلاطونی و مذاهب ادریه و بودائی و هندی و مانوی و ترکیب این عناصر متعدد با مقتضیات نژادی و اجتماعی و زمانی و مکانی.


📗 تاریخ تصوف در اسلام_تطّورات و تحوُّلات مختلفه آن از صدر اسلام تا عصر حافظ_ گزیده صفحات ۱۶۱ تا ۱۶۳
✍ دکتر قاسم غنی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬 سه تار ،داستان کوتاه از
جلال آل احمد

🎙 دکتر رشید کاکاوند

حجم:3,1MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬 سه تار ،داستان کوتاه از
جلال آل احمد

🎙 دکتر رشید کاکاوند

حجم:22,7MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

لینک جلسه قبل 👈 اینجا

"أنت غَمامة على شمسک، فاعرف نفسک"
تو یکی ابری برخورشیدِ خویش، پس خود را بشناس.
(ابن عربی)



چهار سال گذشت. اتفاقاتی افتاد که فکرش را هم نمی‌کردم. کاتبِ خلیفه شدم و با مریم بنت عبدون ازدواج کردم. خداوند، هرچه خواست همان کرد. تقدیرش را مقدّر ساخت و من، در میانه کاره‌ای نبودم. آری خداوند در کارِ چیدن مهره های تقدیرِ خویش بود و برای این کار، سانچوی اوّل، پادشاهِ پرتغال و خواهرم امّ سعد را برگزید. اوّلی وقتی سپاهش را از سیلوس عبور می‌داد از خلیفه درخواستِ صلح کرد و دوّمی به همراه مادرم برای من در پیِ همسری بود تا گور خوابی‌ام را پایان دهد! روزها هم نشینِ خلیفه بودم و شب‌ها هم صحبتِ همسرِ خویش. نه گورستانی، نه تصوّفی؛ و هم‌چنان زندانیِ دیوارهای اشبیلیه. تازه دو بند دیگر نیز بر بندهایم اضافه شده بود.
پس از آن پیمانِ صلحِ زودهنگام، خلیفه بر آن شد تا به جایِ بازگشت به مغرب در اشبیلیه فرود آید. به محض این که نیّت خود را بیان کرد، والیِ اشبیلیه شتابان سپاه را ترک گفت و با سه سوارِ خیاره حرکت کرد تا دربار را برای حضورِ احتمالیِ خلیفه آماده کند.
به فرمانِ والی، رؤسای بازار، فرماندهان، شیوخ، ریش سفیدانِ محلّه ها، کاتبانِ دربار و قاضیان اشبیلیه همه گرد آمدند. قرار شد شبانه روز کار کنند و به رتق و فتقِ امورِ خلایق بپردازند تاکسی در روزهای آتی از چیزی به خلیفه شکایت نَبَرد. والی، در حضورِ جمع، دهان به زنهار گشود و گفت:
_خلیفه عادت دارد که در بازار فرود آید و خود با مردم سخن گوید: نیازهایشان را بپرسد و اگر شکایتی به او شود بلافاصله رسیدگی کند؛ در مراکش که دایم چنین می‌کند، پس در یک کلمه، احتیاط کنید!

سپس به متولیّانِ مسجد جامع دستور داد فرش‌ها و سجّاده‌ها را همه نو کنند و دیوارها را عطرآگین سازند و مقصوره‌ی مِنبَر را با مُشک بیالایند. باغبانان را نیز فرمود تا درختان را هَرَس کنند و از مزارع، گُل بیاورند و دو طرفِ راهی که خلیفه از آن خواهد گذشت بکارند.

پدرم از زمان آمدنِ والی، حتّی یک شب هم در خانه نخوابید. والی، او را پیشِ خود نگاه داشته بود تا هر شب، تمامی احکامِ قضاییِ پیشین را که اجرا و تمام شده بود مدوّن کنند. زیرا از زمانی که این خلیفه، امرِ خلافت را در دست گرفته بود در هر حدی از حدودِ الهی که حُکمی صادر می‌شد مشروح و دلایل و شهادت و عدالتِ آن را تدوین می‌کردند. والی در این چند سال، گمان می‌کرد که برادرش خلیفه، هرگز کسی را برای بازرسیِ امور نخواهد فرستاد لذا در کارِ تدوینِ احکامِ قضایی کاهلی کرده بود و اکنون، به جای بازرس، خودِ خلیفه داشت می آمد! والی بیچاره، چنان در کارِ جعل و پرونده سازی دقیق بود که حتّی میزانِ عمق، رنگ و نفوذِ جوهری را که با آن احکام را می‌نوشتند می‌سنجید تا کسی به چیزی شک نَبَرَد. این‌گونه، کتابِ عظیمی که تمام احکام صادره در اشبیلیه را طیِ چهار سال گذشته دربر می‌گرفت ظرفِ دو شبانه روز به دستِ یک مرد، یعنی پدرِ من، نوشته شد!

خلیفه، شبانه رسید و بلافاصله سپاهش را در اردوگاهی خارجِ شهر، سامان داد و خود به قصر آمد. صبح روزِ بعد، مردم با دیدنِ خلیفه‌ای که تنها همراهِ دو نگهبان در بازار قدم می‌زند غافلگیر شدند. بی‌درنگ، رؤسای بازار و شیوخ، نزدِ او رفتند و دورش را گرفتند. خلیفه از قیمت کالاها و آذوقه پرسید. سپس مردم، گروه گروه می‌آمدند، سلام می‌کردند و دست بر سینه و لباس خلیفه می‌کشیدند برای تبرّک.
خلیفه دوتن از ایشان را نگاه داشت و پرسید:
_والي شما چگونه مَردی است؟



📗 گاه ناچیزی مرگ_درباره زندگی محی‌الدّین‌عربی_صفحه ۱۳۷ و ۱۳۸
✍ محمد حسین عَلوان_ ترجمه امیر حسین عبدالّهیاری


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet


حکایت

روزی مرد ثروتمندی بهلول را در جمعی دید و خواست که او را به مسخره بگیرد.
به او گفت بهلول آیا هیچ شباهتی بین من و تو وجود دارد؟
بهلول گفت بله
مرد ثروتمند گفت بگو ببینم آن چیست؟
بهلول جواب داد:
دو چیز ما کاملا شبیه یکدیگر است، یکی جیب من و کله شما که هر دو خالیست
و دیگری کله من و جیب شما که هر دو پُر است...



🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی 


💬پادکست زندگی برای چه؟

✍استاد مصطفی ملکیان

حجم :8,1MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _90


📗 اسطرلاب حق
   صفحه 250


✍ دکتر محمد علی موحد

🎙 افسانه افشار

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان

20 last posts shown.