نگرانی کمکی نمی کند
سعی در اجتناب از نگرانی مفید نخواهد بود زیرا شما آن را به یک شعار تبدیل کرده اید: "نگران نباش، خوشحال باش" این کار نمی کند و نمی تواند برایتان کارکردی داشته باشد. چطور می توانید در مورد چیزهایی که برایتان مهم است نگران نباشید؟ زمانی که به خود می گویید: "نگران نباش، خوشحال باش." واضح است که شرایطی در درون تان بوجود آمده که طی آن ذهنتان بدون اینکه هیچ کنترلی روی آن داشته باشد وارد حلقه تکرار افکار شده است. این معنای نگرانی است. فکر کردن راجع به چیزی با نگران شدن برای آن متفاوت است. بهتر است که راجع به مسائل، به شکل شفاف فکر کنید.
نگرانی یعنی اینکه مثل یک ضبط صوت شکسته یا (صفحه گرامافونی که سوزنش گیر کرده باشد)، به فکر کردن مکرر در مورد چیزهای بیهوده ادامه بدهید. در روند افکار خود به نقطه ای می رسید که چیزی را بارها و بارها تکرار می کنید. اگر ذهن تان چنین شکلی به خود گرفته است به این معناست که در وضعیت خوبی قرار ندارد.
با این شعارها، به جای آن که ضبط صوت شکسته خود را تعمیر کنید و یا آن را خاموش کنید، فقط آهنگ را عوض کنید (نگرانی در مورد بیماری (بدحالی) تبدیل به نگرانی در مورد خوشحالی میشود). در ابتدا اینطور به نظر می رسد که نادیده گرفتن نگرانی میتواند کارگر باشد، اما پس از چندی، دچار حالت عمیقی از سرخوردگی می شوید. در یک مقطع زمانی، "مثبت اندیشی"، مد شده بود و شعارش این بود: "مهم نیست چه اتفاقی می افتد، هر چه پیش آید خوش آید. من خوبم، تو خوبی، همه چیز خوب پیش خواهد رفت." این در حالی ست که تمام اسوه های مثبت اندیشی عقل خود را از دست دادند و تعدادی حتی خودکشی کردند. ممکن است تفکر مثبت در یک حد و اندازهای کارگر باشد اما در نهایت نمی تواند تمام جنبه های زندگی را در بر بگیرد. به استثنای حقیقت اساسی زندگی، آن حقیقتی که پایه و اساس بنیان این جهان هستی است، هیچ چیز دیگری نمی تواند در تمامی جنبه های زندگی حکمرانی کند و کارساز باشد. می توانید به روش های مختلف، در رابطه با سلامت خود، سر خودتان کلاه بگذارید اما تاثیر این چرندیات آنچنان دوامی نخواهد داشت.
به همین دلیل است که همیشه گفته ام: "اگر از پوسته خود بیرون نیایید، تنها یک بذر و دانه باقی می مانید (شما یک احمق هستید!)." با شنیدن این نظر، برخی معترض میشوند و می گویند: "این حرف خیلی توهین آمیز است، سادگورو نباید چنین چیزی بگوید!" اما اگر ندانید که چطور بخندید، از دست رفته اید! وقتی می خندید، پوسته تان تا اندازه ای می شکند، شاید دوباره بسته شود اما حداقل در لحظاتی از شادی و سرور خواهد شکست. اگر به هیچ طریقی نشکند، باور کنید که ذهنتان بیشتر از آن چه سرطان می تواند آسیب زننده باشد، برایتان مشکل ساز می شود. گاهاً می توان تومورها را با جراحی برداشت و درمان کرد. ذهنتان مشکل ساز تر است، اگر به از آن به درستی مراقبت نکنید، میتواند در تمام طول زندگی تان شما را شکنجه دهد و از پا بیندازد. اگر دانه مشتاق باشد، شکستن پوسته کار سختی نیست زیرا بواقع اصلاً وجود خارجی ندارد. توهمی ست که شما خودتان آن را خلق کرده اید. شما ساخته دست این خلقت باشکوه و سرچشمه آفرینش هستید، اما دور خود پوسته ای کشیده اید و تصور می کنید که یک بذر و دانه ابله اید!
مشکل بزرگ اینجاست که شما سرمست از افکار و احساسات تان شده اید تمام قصد ساداناها این است که مابین شما و افکارتان که مثل کرم درون ذهن شما می خزد فاصله ایجاد کند. اگر از این مستی بیدار شوید، خواهید دید که تنها یک راه وجود دارد: در اینجا و اکنون حاضر باشید و با فرایند زندگی به تپش در آیید. اگر با جریان زندگی بتپید، با ضربان تپنده جهان هستی همنوا می شوید.
سادگورو
ذهن، بدن، سرطان
ص 280 و 281 و 282
🆔 @Khodshenasivo
🆑 عرفان و خودشناسی
سعی در اجتناب از نگرانی مفید نخواهد بود زیرا شما آن را به یک شعار تبدیل کرده اید: "نگران نباش، خوشحال باش" این کار نمی کند و نمی تواند برایتان کارکردی داشته باشد. چطور می توانید در مورد چیزهایی که برایتان مهم است نگران نباشید؟ زمانی که به خود می گویید: "نگران نباش، خوشحال باش." واضح است که شرایطی در درون تان بوجود آمده که طی آن ذهنتان بدون اینکه هیچ کنترلی روی آن داشته باشد وارد حلقه تکرار افکار شده است. این معنای نگرانی است. فکر کردن راجع به چیزی با نگران شدن برای آن متفاوت است. بهتر است که راجع به مسائل، به شکل شفاف فکر کنید.
نگرانی یعنی اینکه مثل یک ضبط صوت شکسته یا (صفحه گرامافونی که سوزنش گیر کرده باشد)، به فکر کردن مکرر در مورد چیزهای بیهوده ادامه بدهید. در روند افکار خود به نقطه ای می رسید که چیزی را بارها و بارها تکرار می کنید. اگر ذهن تان چنین شکلی به خود گرفته است به این معناست که در وضعیت خوبی قرار ندارد.
با این شعارها، به جای آن که ضبط صوت شکسته خود را تعمیر کنید و یا آن را خاموش کنید، فقط آهنگ را عوض کنید (نگرانی در مورد بیماری (بدحالی) تبدیل به نگرانی در مورد خوشحالی میشود). در ابتدا اینطور به نظر می رسد که نادیده گرفتن نگرانی میتواند کارگر باشد، اما پس از چندی، دچار حالت عمیقی از سرخوردگی می شوید. در یک مقطع زمانی، "مثبت اندیشی"، مد شده بود و شعارش این بود: "مهم نیست چه اتفاقی می افتد، هر چه پیش آید خوش آید. من خوبم، تو خوبی، همه چیز خوب پیش خواهد رفت." این در حالی ست که تمام اسوه های مثبت اندیشی عقل خود را از دست دادند و تعدادی حتی خودکشی کردند. ممکن است تفکر مثبت در یک حد و اندازهای کارگر باشد اما در نهایت نمی تواند تمام جنبه های زندگی را در بر بگیرد. به استثنای حقیقت اساسی زندگی، آن حقیقتی که پایه و اساس بنیان این جهان هستی است، هیچ چیز دیگری نمی تواند در تمامی جنبه های زندگی حکمرانی کند و کارساز باشد. می توانید به روش های مختلف، در رابطه با سلامت خود، سر خودتان کلاه بگذارید اما تاثیر این چرندیات آنچنان دوامی نخواهد داشت.
به همین دلیل است که همیشه گفته ام: "اگر از پوسته خود بیرون نیایید، تنها یک بذر و دانه باقی می مانید (شما یک احمق هستید!)." با شنیدن این نظر، برخی معترض میشوند و می گویند: "این حرف خیلی توهین آمیز است، سادگورو نباید چنین چیزی بگوید!" اما اگر ندانید که چطور بخندید، از دست رفته اید! وقتی می خندید، پوسته تان تا اندازه ای می شکند، شاید دوباره بسته شود اما حداقل در لحظاتی از شادی و سرور خواهد شکست. اگر به هیچ طریقی نشکند، باور کنید که ذهنتان بیشتر از آن چه سرطان می تواند آسیب زننده باشد، برایتان مشکل ساز می شود. گاهاً می توان تومورها را با جراحی برداشت و درمان کرد. ذهنتان مشکل ساز تر است، اگر به از آن به درستی مراقبت نکنید، میتواند در تمام طول زندگی تان شما را شکنجه دهد و از پا بیندازد. اگر دانه مشتاق باشد، شکستن پوسته کار سختی نیست زیرا بواقع اصلاً وجود خارجی ندارد. توهمی ست که شما خودتان آن را خلق کرده اید. شما ساخته دست این خلقت باشکوه و سرچشمه آفرینش هستید، اما دور خود پوسته ای کشیده اید و تصور می کنید که یک بذر و دانه ابله اید!
مشکل بزرگ اینجاست که شما سرمست از افکار و احساسات تان شده اید تمام قصد ساداناها این است که مابین شما و افکارتان که مثل کرم درون ذهن شما می خزد فاصله ایجاد کند. اگر از این مستی بیدار شوید، خواهید دید که تنها یک راه وجود دارد: در اینجا و اکنون حاضر باشید و با فرایند زندگی به تپش در آیید. اگر با جریان زندگی بتپید، با ضربان تپنده جهان هستی همنوا می شوید.
سادگورو
ذهن، بدن، سرطان
ص 280 و 281 و 282
🆔 @Khodshenasivo
🆑 عرفان و خودشناسی