عرفان و خودشناسی


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


Admin
@hossein_mysticosm

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - قصه خلیفه که در کَرَم در زمان خود از حاتمِ طایی گذشته بود و نظیرِ خود نداشت

قسمت قبلی

(2514) شِحنه قهرِ خدا زیشان بجُست
خونبهایِ اُشتری شـــــهری دیرُست


داروغه قهر و عذاب خداوندی، خونبهای آن ناقه را ویرانی و اضمحلال یک شهر قرار داد. یعنی به قصاص کشتن ناقه صالح، قوم ثمود نابود شدند.

(2515) روحِ او چون صالح و، تن ناقه است
روح انـــــدر وصل و تن در فـــــاقه است


روح اولیاءالله مانند صالح و تنشان مانند ناقه است، روح اولیاء الله در وصال الهی، خوش و متنعم است و تن خاکی در احتیاج و بی چیزی قرار دارد.

(2516) روحِ صالح، قابلِ آفات نیست
زخم بر نـــــاقه بُوَد، بر ذات نیست


روح صالح، هرگز در معرض گزند و آسیب قرار نمی گیرد، زخم و آسیب بر ناقه وارد می شود نه بر ذات و جوهر او.

(2517) کس نیابد بر دلِ ایشان ظفر
بر صـــــدف آمـــــد ضرر، نَی بر گُهر


هیچکس نمیتواند بر دل و جان اولیاءالله غالب شود، چه اگر گزندی بر صدف وارد شود، گوهر درون آن از این صدمه مصون است‌‌. همین طور اگر برجسم، آسیب وارد آید، بر روح ضرری وارد نمی آید.

(2518) روحِ صالح، قابلِ آزار نیست
نورِ یـــــزدان، سُعبه کُـــــفّار نیست


روح صالح هرگز قابلیت آزار و گزند ندارد، زیرا نور خدا هیچوقت به دست کافران، خوار و زبون نمی شود.

(2519) جسمِ خاکی را بدو پیوست جان
تا بـــــیازارند و بـــــینند امـــــتحان


خداوند، جسم خاکی را بدین جهت با روح پیوسته کرد تا منکران، آن را آزار دهند و به محنت و آزمایش گرفتار شوند.

(2520) بی خبر کآزار این، آزارِ اوست
آبِ این خُم، مُتَّصِل با آبِ جـــــوست


غافلان و بی خبران، نمیدانند که آزاری که بر جسم اولیاء وارد میشود در واقع آزردن حق است. زیرا آب این خُم به آن جوی اتّصال دارد.

(2521) زان تعلّق کرد با جسمی اِله
تا که گـــــردد جمله عالَم را پناه


آویزش جسم اولیاء به حق تعالی برای این است که اجسام آنان پناهگاه همه جهان باشد.

(2522) ناقه جسم ولی را بنده باش
تا شــوی با روحِ صالح خواجه تاش


بنده ناقه جسمِ ولی باش و از جان و دل به خدمتش درآی، تا با روح صالحِ پیامبر، قرین و همراه شوی.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿


🔈 فایل صوتی

📁 حکمت‌های زندگی (دفتر پنجم مثنوی)

📂 1) درنگی در دیباچۀ منثور دفتر پنجم مثنوی 2) درنگی در دیباچۀ منظوم دفتر پنجم مثنوی 3) شرح حکمت سوم

👤 دكتر ایرج شهبازی

2️⃣ قسمت دوم

↪️ قسمت قبلی اینجا

⏱️ مدت زمان 79 دقیقه

@Khodshenasivo
@irajshahbazi
🆑 کانال عرفان و خودشناسی


🌿 موسیقی بیکلام Cherevetti اثری از Devakant 🌿


نگرانی کمکی نمی کند


سعی در اجتناب از نگرانی مفید نخواهد بود زیرا شما آن را به یک شعار تبدیل کرده اید: "نگران نباش، خوشحال باش" این کار نمی کند و نمی تواند برایتان کارکردی داشته باشد. چطور می توانید در مورد چیزهایی که برایتان مهم است نگران نباشید؟ زمانی که به خود می گویید: "نگران نباش، خوشحال باش." واضح است که شرایطی در درون تان بوجود آمده که طی آن ذهنتان بدون اینکه هیچ کنترلی روی آن داشته باشد وارد حلقه تکرار افکار شده است. این معنای نگرانی است. فکر کردن راجع به چیزی با نگران شدن برای آن متفاوت است. بهتر است که راجع به مسائل، به شکل شفاف فکر کنید.
نگرانی یعنی اینکه مثل یک ضبط صوت شکسته یا (صفحه گرامافونی که سوزنش گیر کرده باشد)، به فکر کردن مکرر در مورد چیزهای بیهوده ادامه بدهید. در روند افکار خود به نقطه ای می رسید که چیزی را بارها و بارها تکرار می کنید. اگر ذهن تان چنین شکلی به خود گرفته است به این معناست که در وضعیت خوبی قرار ندارد.
با این شعارها، به جای آن که ضبط صوت شکسته خود را تعمیر کنید و یا آن را خاموش کنید، فقط آهنگ را عوض کنید (نگرانی در مورد بیماری (بدحالی) تبدیل به نگرانی در مورد خوشحالی میشود). در ابتدا اینطور به نظر می رسد که نادیده گرفتن نگرانی میتواند کارگر باشد، اما پس از چندی، دچار حالت عمیقی از سرخوردگی می شوید. در یک مقطع زمانی، "مثبت اندیشی"، مد شده بود و شعارش این بود: "مهم نیست چه اتفاقی می افتد، هر چه پیش آید خوش آید. من خوبم، تو خوبی، همه چیز خوب پیش خواهد رفت." این در حالی ست که تمام اسوه های مثبت اندیشی عقل خود را از دست دادند و تعدادی حتی خودکشی کردند. ممکن است تفکر مثبت در یک حد و اندازهای کارگر باشد اما در نهایت نمی تواند تمام جنبه های زندگی را در بر بگیرد. به استثنای حقیقت اساسی زندگی، آن حقیقتی که پایه و اساس بنیان این جهان هستی است، هیچ چیز دیگری نمی تواند در تمامی جنبه های زندگی حکمرانی کند و کارساز باشد. می توانید به روش های مختلف، در رابطه با سلامت خود، سر خودتان کلاه بگذارید اما تاثیر این چرندیات آنچنان دوامی نخواهد داشت.
به همین دلیل است که همیشه گفته ام: "اگر از پوسته خود بیرون نیایید، تنها یک بذر و دانه باقی می مانید (شما یک احمق هستید!)." با شنیدن این نظر، برخی معترض میشوند و می گویند: "این حرف خیلی توهین آمیز است، سادگورو نباید چنین چیزی بگوید!" اما اگر ندانید که چطور بخندید، از دست رفته اید! وقتی می خندید، پوسته تان تا اندازه ای می شکند، شاید دوباره بسته شود اما حداقل در لحظاتی از شادی و سرور خواهد شکست‌. اگر به هیچ طریقی نشکند، باور کنید که ذهنتان بیشتر از آن چه سرطان می تواند آسیب زننده باشد، برایتان مشکل ساز می شود. گاهاً می توان تومورها را با جراحی برداشت و درمان کرد. ذهنتان مشکل ساز تر است، اگر به از آن به درستی مراقبت نکنید، میتواند در تمام طول زندگی تان شما را شکنجه دهد و از پا بیندازد. اگر دانه مشتاق باشد، شکستن پوسته کار سختی نیست‌ زیرا بواقع اصلاً وجود خارجی ندارد. توهمی ست که شما خودتان آن را خلق کرده اید. شما ساخته دست این خلقت باشکوه و سرچشمه آفرینش هستید، اما دور خود پوسته ای کشیده اید و تصور می کنید که یک بذر و دانه ابله اید!
مشکل بزرگ اینجاست که شما سرمست از افکار و احساسات تان شده اید‌ تمام قصد ساداناها این است که مابین شما و افکارتان که مثل کرم درون ذهن شما می خزد فاصله ایجاد کند. اگر از این مستی بیدار شوید، خواهید دید که تنها یک راه وجود دارد: در اینجا و اکنون حاضر باشید و با فرایند زندگی به تپش در آیید. اگر با جریان زندگی بتپید، با ضربان تپنده جهان هستی همنوا می شوید.


سادگورو
ذهن، بدن، سرطان
ص 280 و 281 و 282

🆔 @Khodshenasivo
🆑 عرفان و خودشناسی




🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - قصه خلیفه که در کَرَم در زمان خود از حاتمِ طایی گذشته بود و نظیرِ خود نداشت

قسمت قبلی

(2505) هر پیمبر فرد آمد در جهان
فـــــرد بود و صد جهانش در نهان


هر پیامبری در زمان خود تک و تنها بود، البته در ظاهر، تنها بود. ولی در معنا، حامل صد جهان بود.

(2506) عالَمِ كُبرا به قدرت، سِخر کرد
کرد خـــــود را در کِهین نقشی نَوَرد


هر پیامبری گرچه به ظاهر خُرد و تنها بود، ولی جهان اکبر را تحت تصرف خود گرفت، ولی در عین حال، برحسب ظاهر، خود را کوچک نشان می داد.

(2507) ابلهانش فـــــرد دیدند و ضعیف
کی ضعیف است آنکه باشَه شد حریف؟


نابخردان و نادانان، پیامبر را تنها و ناتوان گمان می کردند‌. کسی که با شاه حقیقت، همراه و مصاحب باشد کی ناتوان است؟ یعنی هرگز ناتوان نیست.

(2508) ابلهان گفتند: مردی بیش نیست
وایِ آن، کـــــو عاقبت انـــــدیش نیست


نابخردان در حق پیامبر مدعی شدند که او شخصیتی فوق العاده نیست، وای به حال کسی که مآل اندیش نباشد و عاقبت را نبیند.

حقیر و بی خصم دیدنِ دیده هایِ حس، صالح و ناقه صالح را، چون
خواهد که حق لشکری را هلاک کند در نظر ایشان حقیر نماید
خصمان را و اندک اگر چه غالب باشد آن خصم وَيُقللكُمْ
فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرَأَ كَانَ مَفْعُولاً


(2509) ناقه صالح به صورت بُد شتر
پی بُریدندش ز جــهل، آن قــومِ مُر


ناقه صالح در صورت ظاهر، شتر بود، ولی آن قومِ ظاهربین از روی جهل، آن ناقه را پی کردند.

(2510) از برایِ آب، چون خصمش شدند
نـــــان کـــــور و آب کـــــور، ایشان بُدند


قوم ثمود، چون به خاطر تقسیم آب، دشمن او شدند، راه ناسپاسی پیشه کردند و از همه نعمت ها محروم شدند، یا سخت آزمندی و بخل نشان دادند.

(2511) ناقهُ الله آب خورد از جویِ و میخ
آبِ حـــــق را داشتند از حـــــق دریـــــغ


ناقه خدا از آن آبی میخورد که ابر فرو میریخت و از چشمه جاری میشد. ولی آن بدکاران، آب خدا را از آن ناقهٔ خدایی دریغ داشتند.

(2512) ناقه صالح چو جسمِ صالحان
شـــــد کمینی در هـــــلاکِ طـــــالحان


ناقه صالح مانند وجود اشخاص نیک سرشت، کمینگاهی است برای هلاکت تبهکاران.

(2513) تا بر آن اُمّت از حکمِ مرگ و درد
نـــــاقةُ اللهِ وَ سُـــــقياها چـــــه کـــــرد


ببین که ناقه خدایی و مسألۀ سیراب شدن او از آب چه درد و مرگی بر آن قوم وارد کرد.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿


هنگامی که اشتیاق به راضی کردن یا گرایش به جوش و خروش و خشمگین شدن ناکام می ماند - برای نمونه، هنگامی که فرد با وجود میل شدید، ساکت می ماند - درد نهفته به آگاهی می آید. این تجربه به اندازه ای ناراحت کننده است که بی درنگ به حرکت های خشونت بار یا مهر طلبانه می انجامد. سرانجام، پیامدهای رفتارهای خشونت بار و مهرطلبانه چنان درد شدیدی را به وجود می آورد که دردناک تر از دردی ست که دلیل و سرچشمه این رفتار بوده و در چنین شرایطی، نیاز به کشف ریشه های راضی کردن و پرخاشگری آشکار می شود.
اگر این ریشه ها در طی زندگی فرد کشف نشوند، او با همین الگوهای رفتاری می میرد و شخصیت دیگری با همان الگوها آشکار میشود تا فرایند کشف را ادامه دهد و ریشه را درمان کند.
به بیانی دیگر، درمانِ نیاز به راضی کردن دیگران با خشونت کنترل ناپذیر، کاری مقدس است. این کار بخشی از رسالت شما در این زندگی ست و پیش از آن که بتوانید هدیه هایی را که روحتان مشتاق دهش آنهاست، بدهید - که آن هم بخشی از رسالت شماست - باید این درمان را به انجام برسانید. هنگامی که کسی در برابر تمنای راضی کردن دیگران یا خشمگین شدن ایستادگی میکند، در راه معنوی گام نهاده است. او فرایندی را آغاز میکند که به یک شخصیت قدرتمند حقیقی، شخصیتی که با جان خود هماهنگ است، می انجامد.


گری زوکاو
قدرت حقیقی
ص 179


🌿 موسیقی بیکلام Icicles اثری از Kevin Kendle 🌿


شاید ما در طول زندگی مان چنان خوش اقبال باشیم که فردی را بشناسیم که گستره عشق او، حیوانات و گیاهان را نیز در بر بگیرد. همچنین ممکن است افرادی را بشناسیم که اگر چه خودشان از امنیت برخوردارند، اما به قحطی، بیماری و ستم هایی که میلیون ها انسان را روی زمین از میان می برند، توجه دارند و در پی یافتن راهی برای کمک به رنج دیدگان هستند. آنها حتی در میان فشارهای زندگی شان نمیتوانند رنج دیدگان را نادیده بگیرند. این آدمها دست کم تا اندازه ای ماهیت همبسته زندگی را فهمیده اند. آنها می دانند که بقای کشورهای توسعه نیافته، از بقای کشورهایی که از نظر مادی ثروتمند و از جنبه فناوری پیشرفته هستند، جدا نیست.
فقر و ستم جنگ را در پی دارند. هر جنگی در زمانه ما، همه کشورها را درگیر می سازد. سرنوشت یک کشور به سرنوشت همه کشورهای دیگر پیوند خورده است.
چه هنگام جوجه های یک مرغ مادر، رنگ از چهره پاک میکنند و همدیگر را به عنوان خواهر و برادر می شناسند؟ تنها راه پایان دادن به خطر این است که همه ما چنین عمل کنیم و به دیگران بگوییم که »من برادر تو هستم»، «من خواهر تو هستم» «و همۀ ما انسانیم و زندگیمان یکی است».


تیک نات هان
هر گام آرامش
ص 125 و‌ 126




🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - قصه خلیفه که در کَرَم در زمان خود از حاتمِ طایی گذشته بود و نظیرِ خود نداشت

قسمت قبلی

(2496) بنده خود خواند احمد در رشاد
جمله عـــــالَم را، بـــــخوان قُلْ يا عِباد


حضرت محمد(ص) همۀ جهان را بنده خود در امر هدایت می دانست. چنانکه در آیه 10 سورۀ زُمَر فرماید: قُلْ يَا عِبادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ: «بگو ای بندگان گروید من از خدایِ خود بترسید.»

(2497) عقلِ تو همچون شتربان، تو شتر
می کشانَد هر طـــــرف در حـــــکمِ مُرّ


عقل تو مانند شتربان است و تو مانند شتری به هر طرف که بخواهد تو را می کشاند. حتی تو را به سوی اوامری میبرد که برای تو تلخ است و ناگوار.

(2498) عقلِ عقلند اولیا و، عقل ها
بر مـــــثالِ اُشـــــتران تا انـــــتها


اولیاءالله، عقل عقول هستند و سایر عقل های بشری مانند شتران، تابع ساربان اند و محکوم و مطیع عقل گل.

(2499) اندر ایشان بنگر آخر ز اعتبار
یک قـــــلاووزست جانِ صد هـــــزار


باید با دیدۀ عبرت به آنان در نگری و آنگه خواهی دید که صد هزار جان را فقط یک تن پیشوایی و هدایت می کند.

(2500) چه قلاووز و چه اُشتربان؟ بیاب
دیـــــده ای، کـــــآن دیـــــده بیند آفتاب


مولانا در ابیات اخیر برای اولیاءالله، دو مثال آورد، ولی هر دو مثال را در بارۀ آنان، ناقص میشمرد: یکی مثال شتربان و دیگری راهنما و بلد بیابان که عده ای از مردم را به دنبال خود میبرد تا از بیراهه ها نجات دهد و به آبادی رساند. پس می گوید: اگر با دیده خودبینی بنگری، آن اولیاء نه طلایه دارند و نه شتربان «بلکه دیده ای بجوی که آفتاب را تواند دید.»

(2501) نک جهان در شب بمانده میخ دوز
منتظر، مـــــوقوفِ خـــــورشیدست روز


اینک جهان در شب جهالت فرو رفته و میخکوب شده است. و منتظر خورشید هدایت و روز ولایت گشته است.

(2502) اینت خورشیدی نهان در ذرّه ای
شـــــیرِ نـــــر در پـــــوستینِ بـــــرّه
ای

این است خورشیدی که در ذرّۀ وجود آدمی پنهان شده و او مظهر عقل اکبر است، مانند اینکه شیر نری در پوستین بره فرو رفته است.

(2503) اینت دریای نهان در زیرِ کاه
پا بـــــرین کَه هین مَنهِ در اشتباه


این دریایی است که در زیر کاه، نهان شده، بهوش باش مبادا از روی اشتباه و غلط پایت را روی این کاه بگذاری.

(2504) اشتباهی و گمانی در درون
رحــــمتِ حــــق است بهرِ رهنمون


اشتباهات و گمان های ناصوابی که در درون آدمی است، در واقع رحمت حق است زیرا موجب بیداری و تنبه انسان می شود‌. و این گمان ها و لغزش ها، محرّک آدمی در فحص و جستجو و کشف حقیقت میشود.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿


سلام دوستان عزیزم

حتما این سخنرانی ها را گوش کنید عالی هستند واقعا🌿🌹


🔈 فایل صوتی

📁 حکمت‌های زندگی (دفتر پنجم مثنوی)

📂 1) نقل بیست و دو قصه از دفتر پنجم مثنوی 2) درنگی در هرزه‌نگاری‌های مولانا 3) آشنایی با دیباچه‌های منثور و منظوم دفتر پنجم

👤 دكتر ایرج شهبازی

1️⃣ قسمت اول

⏱️ مدت زمان 83 دقیقه

@Khodshenasivo
@irajshahbazi
🆑 کانال عرفان و خودشناسی


سلام دوستان عزیزم

این ماه قصد داریم برای سه خانواده کمک‌رسانی کنیم؛ خانواده‌هایی که با مشکلاتی بسیار سنگین دست‌وپنجه نرم می‌کنند. یکی از این خانواده‌ها بیماری قلبی دارد که متأسفانه توانایی خرید داروهای ضروری خود را ندارد. همچنین، دو خانواده دیگر که سرپرست آن‌ها بانوانی هستند، با مشکلات مالی شدیدی مواجه‌اند و حتی در تأمین نیازهای اولیه مانند خوراک و مواد غذایی دچار مشکل شده‌اند.

دوستان، هر قدم کوچک شما می‌تواند برای این عزیزان یک گام بزرگ باشد. با هم می‌توانیم امید و شادی را به دل‌هایی بازگردانیم که شاید مدت‌هاست طعم آرامش را نچشیده‌اند.

6104 3375 4205 0339

حسین اکبرلو
بانک ملت

سپاس از قلب‌های پرمهرتان که همیشه چراغ راه این مسیر عشق بوده‌اند.🌹🌿


🌿 موسیقی بیکلام Northbound اثری از Dan Gibson's Solitudes 🌿


هوشیارانه زیستن جمعی


زیربنای یک جمع سالم، برخورداری از زندگی روزمره شادمان و لذت بخش است. کودکان در پلام ویلج، مرکز توجه هستند. هر بزرگسال مسئول کمک به کودکان برای شادمان بودن است، زیرا ما در اینجا می دانیم که اگر کودکان شاد باشند، بزرگسالان نیز آسان تر به شادمانی دست می یابند.
در دوره کودکی من، خانواده ها بزرگتر از امروز بودند. پدر و مادرها، عموها، دایی ها، خاله ها، عمه ها، پدر بزرگ ها، مادر بزرگ ها و کودکان همگی در کنار هم زندگی می کردند. دور تا دور خانه ها پوشیده از درختانی بود که می توانستیم به آنها تاب ببندیم و در میانشان دورهمی های دوستانه برگزار کنیم. در گذشته آدم ها با بسیاری از مشکلاتی که امروزه با آنها رویارو هستیم، سر و کار نداشتند.
امروزه خانواده ها بسیار کوچک شده اند و شامل پدر و مادر و شاید یک یا دو فرزند هستند. هنگامی که پدر و مادر دچار مشکل می شوند، تأثیر آن، گریبان همه خانواده را می گیرد. حتی اگر کودکان برای فرار از شرایط به حمام پناه ببرند، باز هم می توانند جو سنگین حاکم بر خانه را احساس کنند. به این ترتیب، ممکن است آنها با بذرهای آزردگی رشد کنند و هرگز رنگ شادمانی راستین را
نبینند. پیشترها، هنگامی که مشکلی میان پدر و مادر به وجود می آمد، کودکان می توانستند به خاله، عمه یا عضوی دیگر از خانواده پناه ببرند. کودکان کسی را داشتند که در شرایط سخت به او پناه ببرند. و در نتیجه جو حاکم بر خانه برایشان چندان تهدید آمیز نبود.
من فکر میکنم هوشیارانه زیستن جمعی - که می توانیم شبکه ای متشکل از «خاله ها، عمه ها، عموها، دایی ها و فرزندان آنها» را در آن ملاقات کنیم - می تواند برای ایجاد خانواده های بزرگ پیشین به ما کمک کند. هر یک از ما باید به چنین مکانی تعلق داشته باشیم؛ جایی که هر چشم انداز آن، صدای زنگ و حتی ساختمان ها، با هدف یادآور شدن بازگشت به آگاهی برای ما طراحی شده باشد. من در این مکان، مرکز تمرین زیبایی را تصور میکنم که محل سازماندهی مراسمی خاص است و مردم و خانواده ها برای آموختن و تمرین هنر زندگی هوشیارانه به آنجا می آیند.
کسانی که در این مکان زندگی می کنند، باید آرامش و سرزندگی حاصل از آگاهانه زیستن را جاری سازند. ساکنین همانند درختانی زیبا هستند و مراجعه کنندگان در پی آرام گرفتن زیر سایه سارشان خواهند بود. حتی هنگامی که مراجعه کنندگان امکان دیدار رو در رو را نمی یابند، کافیست به این مکان بیندیشند و لبخند بزنند. در نتیجه، احساس آرامش و شادمانی خواهند داشت.
ما می توانیم بستگان و اعضای خانه مان را نیز به جمعی تبدیل کنیم که به تمرین هماهنگی و آگاهی می پردازند. ما در کنار همدیگر می توانیم به تمرین تنفس، لبخند، همنشینی و نوشیدن چای همراه با هوشیاری بپردازیم. اگر ما در محل جمع شدن خود از موهبت یک زنگ هم برخوردار باشیم، آن زنگ عضوی از جمعمان خواهد بود، زیرا به تمرین ما کمک میکند. اگر یک زیرانداز مراقبه داشته باشیم، آن نیز عضوی از جمع ماست، زیرا همانند نفس کشیدن که به هوا نیاز دارد، زیرانداز هم به تمرین هوشیاری ما کمک میکند. اگر در نزدیکی یک بوستان یا کناره یک رودخانه زندگی میکنیم، می توانیم در آنجا از مراقبه پیاده روی لذت ببریم. همه این کارها به ما کمک میکنند تا جمعی را در خانه مان پی ریزی کنیم. گه گاه می توانیم از دوستی دعوت کنیم تا به جمع ما بپیوندد. تمرین هوشیاری در یک جمع بسیار آسان تر است.


تیک نات هان
هر گام آرامش
ص 99 و 100 و 101

🆔 @Khodshenasivo
🆑 عرفان و خودشناسی




🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - قصه خلیفه که در کَرَم در زمان خود از حاتمِ طایی گذشته بود و نظیرِ خود نداشت

قسمت قبلی

(2487) آن دگر گفت: آسمانِ با صفا
کی کَشَد در خـــــود زمینِ تیره را؟


حکیم دیگر گفت: آسمان با صفا و پاکیزه، کی زمین تیره و مکدّر را در خود میکشد؟ یعنی در واقع نمی کشد.

(2488) بلکه دفعش میکند از شش جِهات
ز آن بـــــماند انـــــدر مـــــیانِ عاصفات


بلکه آسمان، زمین را از شش جهت دفع می کند، به همین دلیل، زمین در میان تُندبادها مانده است.

(2489) پس ز دفعِ خاطرِ اهلِ کمال
جانِ فـــــرعونان بماند اندر ضَلال


حال که این مقدمه معلومت شد و دانستی که آسمان، زمین را از هر سو به نحو مساوی رد میکند، پس آن اولیاء بزرگ که اهل کمال هستند، فرعون صفتان سیاه دل را می رانند. به همین لحاظ در گمراهی غوطه ورند و منکر اهل کمال اند و از صحبت و همنشینی اولیاء دوری می گزینند.

(2490) پس ز دفعِ این جهان و آن جهان
مانده اند این بی رهان، بی این و آن


پس چون گمراهان و بی ادبان از این جهان و آن جهان رانده شده اند راه به جایی نمی برند.

(2491) سرکشی از بندگانِ ذوالْجَلال
دانـــــکه دارند از وجـــــودِ تو ملال


اگر از بندگان خداوندِ صاحب شوکت، سرکشی کُنی، بدانکه آنان از وجود تو دلتنگی پیدا می کنند.

(2492) کهربا دارند چون پنهان کنند
کـــــاهِ هستیِ تو را شـــــیدا کنند


اولیاء الله، کهربای جذبه ای دارند که اگر ظاهرش کنند، وجود چون کاه تو را شیدا و سرگشته می نمایند. یعنی جاذبه روشن بینان دلها را به سوی خود جذب می کند.

(2493) کهربایِ خویش چون پنهان کنند
زود تســـــلیمِ تـــــو را طـــــغیان کنند


هرگاه اولیاءالله، کهربای روحی خود را پنهان کنند، فوراً تو را تسلیم طغیانگری ها خواهند کرد.

(2494) آن چنانکه مرتبه حیوانی است
کو اســـــیر و سُـــــعبه انسانی است


همان طور که مرتبۀ حیوانی، اسیر و مغلوب مقام والای انسانی است.

(2495) مرتبه انسان به دستِ اولیا
سُعبه چون حیوان شناسش، ای کیا


ای بزرگوار، مرتبۀ انسانیت در دست اولیای عظام، مانند مرتبهٔ حیوانی، زبون و خوار است. یعنی همان طور که مرتبه حیوانی در برابر مرتبۀ انسانی، زبون و خوار است، مرتبه انسانیت نیز نسبت به مرتبۀ اولیاء خوار و بی مقدار است.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿


شما طبق میزان بلوغتان با دنیا همکاری می کنید. بهتر است از سرعت تان بکاهید تا انرژی هایتان ارتعاش هماهنگی به خودشان بگیرند و به خوبی ساطع شوند. کوچکترین وحشت یا ترس، این هماهنگی را به هم می ریزد.
حفظ کنترل به شیوه ای که من به آن اشاره میکنم - برای مثال، با ماندن در یک شغل به مدت طولانی - نوعی ترس است که اگر آن را رها کنید، زندگی تان از هم می باشد. گاهی اوقات زندگی باید از هم بپاشد! اما ذهن با ضجه میگوید: «من گناه دارم الان کارم تموم میشه» اما این طور نیست.
برخی از مردم، از شغلی که دارند لذت میبرند، اما پول زیادی در نمی آورند. آنها سپس سراغ شغلی میروند که درآمدش بیشتر است، اما احساس رضایت از آن ندارند. برای مثال، هیچ دوستی در شغل جدید ندارند، رئیس شان نامهربان است، اما آنها پول را به رضایت ترجیح داده اند. اما برای برخی دیگر، محیط کاری بیش از هر چیزی حائز اهمیت است و درآمد خوب، در رده های بعدی قرار میگیرد. هر انسان، راهی را خواهد رفت که خودش انتخاب کرده.
خود، منبع پول است؛ بهتر بگویم خود، منبع همه چیز است. شما هرگز نباید فکر کنید معنویت، بدین معناست که پول نداشته باشید. اما اگر شما انسانی بی پول هستید، مطمئن باشید که چیزی فراتر از آن را خواهید یافت. بعضی از مردم، مجبورند رضایت و خوشبختی را با پول و دارایی هایشان به دست آورند.


موجی
وسیع تر از آسمان عظیم تر از فضا
ص 197 و 198


🌿 موسیقی بیکلام Dreamscape اثری از Karunesh 🌿

20 last posts shown.