🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - داستان پیرِ چنگی که در عهدِ عُمَر (رض) از بهرِ خدا روزِ بینوایی، چنگ زد میانِ گورستان
قسمت قبلی(2138) او عصاتان داد، تا پیش آمدیت
آن عصا، از خـــــشم هم بر وی زدیت؟خداوند این عصا را به شما داد تا با آن راه بروید، ولی آیا شما آن عصا را نیز از خشم و غضب بر سر حق کوفتید؟
(2139) حلقه کوران به چه کار اندرید؟
دیـــــده بان را در مـــــیانه آوریـــــدای گروه کوردلان و سرگشتگان به چه کار مشغولید؟ فرد بینایی را در میان خود وارد کنید و به او اقتدا نمایید تا دست شما را بگیرد و راه را به شما نشان دهد و به مطلوب، واصلتان سازد.
(2140) دامنِ او گیر کو دادت عصا
در نگر کـــــآدم چه ها دید از عصیاستدلال سفسطه آمیز عقلی را رها کن و دامن امر و فرمان خدا را بگیر که عصای عقل و استدلال را او به تو داده است. و نگاه کن آدم(ع) را که به واسطهٔ وسوسه شیطان، از نهی حق تعالی و مفتون عقل و قیاسات نظری شد و گفت: آیا این که خدا مرا از این درخت نهی کرده، جنبه تحریمی دارد یا تنزیهی؟ خلاصه اینکه به عصای استدلال تکیه کرد و عصیان نمود و آن همه بلا و گرفتاری بر او تاختن آورد.
(2141) معجزه موسی و احمد را نگر
چون عصا شد مـــــار و اُسْتُن باخبربه معجزه حضرت موسی (ع) و حضرت محمّد(ص) بنگر و ببین که چگونه عصا، اژدها شد و ستون حنانه باخبر و باشعور گردید.
(2142) از عصا مارى و از اُستون، حَنين
پنج نـــــوبت مـــــی زنند از بـــــهر دیناز عصا، ماری ستبر نمایان شد و از ستون، ناله و فغان بیامد و از مناره مسجد، پنج نوبت در هر روز اذان می گویند تا مردم را به نیایش و پرستش خدا خوانند.
(2143) گرنه نامعقول بودی این مزه
کی بُدی حاجت به چندین معجزه؟اگر مزۀ شریعت و لذت و حلاوت دین و طریقت، نامعقول نمی بود، کی به این همه معجزات پیامبران نیاز پیدا میشد؟
(2144) هر چه معقول است، عقلش میخورد
بی بیانِ مـــــعجزه، بی جَـــــرٌ و مَـــــدزیرا هر چه که معقول باشد، عقل می پذیردش، بی آنکه به معجزه نیازی باشد آن را بی چون و چرا و ستیز و جدال می پذیرد.
(2145) این طریقِ بکرِ نامعقول بين
در دلِ هر مُـــــقبلی، مـــــقبول بیناین شیوه بکر اگرچه از نظر کوته نظران و استدلالیان جزمی، نامعقول است ولی از نظر حق خواهان، مورد قبول است.
(2146) همچنان کز بیمِ آدم، دیو و دَد
در جزایـــــرها رمـــــیدند از حـــــسدچنانکه مثلاً شیطان و ددان از ترس آدمی و از سر حسادت به سوی جزایر گریختند و در آنجا قرار گرفتند.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿