برای نوشتنِ تنها یک بیت شعر باید شهرهای بسیار، افراد و چیزهای گوناگون را دیده باشید، باید حیوانات را بشناسید، باید چگونگی پروازِ پرندگان را درک کنید و بدانید گُلهای کوچک، صبحها به وقتِ شکفتن چگونه رفتار میکنند. باید بتوان دوباره مرور کرد راههای سرزمینی ناشناس را، دیدارهای نامنتظر را، لحظههای عزیمت را که سالها در انتظارشان بودیم، روزهای کودکی را، بیماریهای کودکی را که سخت غریب آغاز میشد. روزهای گذشته را در اتاقهای آرام و بسته، صبحهای کنار دریا را و تنها توانِ فکر کردن به اینها کافی نیست، باید بالای سرِ مُحتضران بوده باشید، باید کنارِ مُردگان نشسته باشید در اتاق، آنجا که از پنجرهی باز، گاهبهگاه صداهایی به گوش میرسد و داشتنِ خاطرات هم کافی نیست، باید وقتی که بسیارند بتوان فراموششان کرد و باید با صبری عظیم انتظار کشید تا دوباره بازگردند زیرا خاطرات، هنوز خاطره نیستند و تنها زمانی خاطره میشوند که در ما به خون و نگاه و به رفتارِ ما مبدل شوند آنگاه که دیگر نامی نداشته باشند و نتوان تشخیصشان داد، تنها در این زمان است که فرا میرسد آن لحظهی کمیاب و از میانِ کلماتِ بسیار نخستین واژهی شعر، طلوع میکند...
"راینر_ماریا_ریلکه"
شاعر و رماننویس اتریشی
ترجمهی "سارا_سمیعی"
@Honarrvareh
"راینر_ماریا_ریلکه"
شاعر و رماننویس اتریشی
ترجمهی "سارا_سمیعی"
@Honarrvareh