داستان این موسیقی براساس شعری از "یوهان_ولفگانگ_گوته" نویسنده و شاعر آلمانی میباشد که موضوعی دراماتیک و کمی ترسناک دارد و داستان آن به این صورت روایت میشود که شبی یک پدر به همراه پسرش با اسب درحال رفتن به خانه هستند، پسر به شدت بیمار است و در آغوش پدرش نشسته است. در طول سفر پسر شروع به شنیدن صداهایی میکند و به پدرش میگوید که موجودی به نام "اِرلکُنیگ" (Erlkönig) او را صدا میزند. اِرلکُنیگ موجودی افسانهای است که معمولاً به عنوان نماد مرگ یا وسوسههای شیطانی در نظر گرفته میشود. پدر، نگران و مضطرب شده و سعی میکند پسرش را آرام کند و به او میگوید که این فقط توهماتِ او به دلیل بیماری است اما پسر همچنان از اِرلکُنیگ و وعدههایش برای بردن او به سرزمینهای زیبا و خوشبختی میگوید. اِرلکُنیگ به پسر وعده میدهد که او را به دنیای شادی و آرامش خواهد برد اما این وعدهها در واقع فریبنده و خطرناک هستند. در نهایت وقتی که پدر به خانه میرسد، متوجه میشود که پسرش در آغوش او جان داده و مُرده است. این پایانِ غمانگیز میتواند نشاندهندهی نبرد بین زندگی و مرگ، واقعیت و خیال باشد و احساسات عمیقی مانند حس ترس و یا ناامیدی را به تصویر بکشد. موسیقیِ شوبرت که روایتگر این داستان است با استفاده از تغییرات سریع در تِمها و ریتمها، احساسات مختلف داستان را به خوبی منتقل میکند و تنش بین شخصیتها را به تصویر میکشد.
#موسیقی
@Honarrvareh
#موسیقی
@Honarrvareh