سرتاسر خاکبرسری ۴ نفر عضو شه پاک میکنم.
داماد هول پشت در منتظر عروسشه😂😂😂
https://t.me/joinchat/AAAAAFkdSo3Irtlk68XGtQماریا مشغول تکمیل رژ لبم بود که برای بار هزارم در اتاق به صدا در آمد.
ماریا دست از کار کردن کشید و دندان هایش را روی هم فشار داد و من ریز ریز خندیدم.
_ آراز توروخدا...گند زدم تو آرایشش. چقدر تو هولی بدبخت...بابا آرایش عروسه ها...دو دقیقه صبر داشته باش... هزار بار صدامون کردی. ساقی رو نخوردم. نترس.
صدای غر زدن آراز بلند شد.
_ زن من خوشگله نیاز به اینهمه آرایش نداره...می بردمش آرایشگاه الان آماده شده بود...حداقل درو باز کن بیام تو ببینمش.
ماریا داد زد.
_ امکان نداره. بترکی هم باید صبر کنی تا کارم تموم شه.
آراز بلند گفت:
_ ساقی خودتو از دست این زنیکه نجات بده. بیا درو باز کن دورت بگردم.
خنده ام شدت گرفت.
با ناز جواب دادم:
_ آراز جان یکم صبر کن خب...
غرید:
_ زهرمارو آراز جان...ماریا من حالم بده بهش بگو اینهمه با ناز حرف نزنه وگرنه به عروسی نمی رسیم.
ماریا سرش را تکان داد.
_ خدا به دادت برسه دختر...امشب شب مراد ایت ن آقاست!
بالاخره میان غر زدن های آراز ماریا کارش را تمام کرد و بعد با کمکش من لباس عروسم را پوشیدم.
ماریا با لبخند سمت در رفت. در را که باز کرد آراز خودش را داخل انداخت و رو به ماریا گفت:
_ برو بیرون نوبت منه درو قفل کنم.
خجالت زده لب گزیدم.
ماریا با خنده از اتاق بیرون رفت و آراز با نگاهی سراسر عشق خیره ام شد.
در برابر چشمان حیرت زده ام در را قفل کرد و نزدیکم آمد.
دست گل سفید دستش را به دستم سپرد و صورتم را اسیر دستانش کرد.
_ نفس گیر شدی...
قبل از اینکه بتوانم چیزی بگویم سرش را خم کرد و لب هایم را سخت بوسید.
داغ شده بودم. با خجالت اعتراض کردم.
_ آراز آرایشم بهم می ریزه.
اینبار لب هایش روی گردنم نشست.
_ به درک. مگه این ارایش برا من نیس؟ بذار خراب شه...
جدی به چشمانم خیره شد.
_ شیطنت کنیم.
هینی کشیدم.
_ وای نهههه... دیرمون میشه.
شانه بالا انداخت.
_ خود دانی. من بدجور داغ کردم. یه فکری به حالم نکنی شب به خودت سخت می گذره....
وای😂😂😂😂
داماد اینقدرررررر شیطون...
#حجله_عروس_خجالتي_و_داماد_شيطون_غيرتي
https://t.me/joinchat/AAAAAFkdSo3Irtlk68XGtQآراز اين قصه يه مرد مغرور و غد، اما پر از اعتماد بنفس و شيطونه...
به عشق آراز هر شب بايد تا نيمه هاي شب بيدار بمونم و پارتشون رو بخونم.
قصه ي عشق دختري خجالتي به اسم ساقي به آراز كه نامزد دوستشه و.....
#بهترين_و_عاشقانه_ترين_رمان_تلگرام
#هفتاد_هزار_مخاطب
ظاهرا عاشقانه هاش خيلي مورد داره🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🔞
سرتاسر خاكبرسري😐
https://t.me/joinchat/AAAAAFkdSo3Irtlk68XGtQخلاصه: داستان کل کل یه پسر شیطون و هات با یه دختر خوشگل و مذهبی که به ازدواج ختم میشه و شب عروسی.....
https://t.me/joinchat/AAAAAFkdSo3Irtlk68XGtQآراز معتمد تك پسر خاندان ثروتمند معتمد در روز عقدش متوجه مي شود نامزدش با دوستش رابطه دارد و از او باردار است.
براي اينكه آبروي خاندانشان حفظ شود ساقي دوست نامزدش را بعنوان همسرش معرفي مي كند.
اين ازدواج از نظر آراز كاملا صوري و فرماليته است اما آراز نمي داند ساقي سال ها عاشق او بوده و...
https://t.me/joinchat/AAAAAFkdSo3Irtlk68XGtQپسرش از اون عاشقاي #غيرتيه #كله_خره
#عاشقانه_داغ
#قبل_از_قضاوت_رمان_را_بخوانيد
#ويژه_ترين_پيشنهاد_رمانهاي_تلگرام
#ساقي
بدبخت شدممم🤦🏻♀️🤦🏻♀️
نيم ساعت ديگه مي پاكمم
اعتراض كردن بهمون!
ظاهرا عاشقانه هاش خيلي مورد داره🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🔞
سرتاسر خاكبرسري😐
https://t.me/joinchat/AAAAAFkdSo3Irtlk68XGtQرماني كه #هفت بار سانسور شد و موضوعش به دادگاه كشيده شد...
كانالي كه از صبح ١٠ هزار نفر عضو شدن چون فقط يك امشب عضو ميگيره
ورود فقط و فقط و ١٥ نفر ديگه مجاز✅
https://t.me/joinchat/AAAAAFkdSo3Irtlk68XGtQآراز داره جذاب جذاب جذاب
غيرتي عاشق پيشه و...
پر از عاشقانه هاي خاكبرسري
فقط ٣ نفر ديگه عضو شه بپاكم