داستان های یک فروشگاه


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


مدیر یک فروشگاه بزرگ هستم اینجاخاطراتم را می نویسم. لطفا بدون ذکر منبع کپی نکنید.ممنون
ادرس وبلاگ: mehrdad1530.blogsky.com
تماس با خودشون!https://HarfBeMan.pw/@ZGNYUk5idEJkRjl5VEJ5SVMrUHVhdz09

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


یوگنی زامیاتین در رمان" ما" یک جهان ایدئولوژیک در حد اعلا ان را ترسیم می کند‌.در این جامعه هر آدمی فقط با یک عدد نام گذاری می شود و در واقع هر کس فقط یک عدد است.و این یعنی فردیت باید در جمع نیست و نابود شود.افراد در اپارتمان های شیشه ای زندگی می کنند تا همه چیز توسط حکومت کنترل شود.حتی عشق و سکس هم قانونمند است‌.و دستگاه تشخیص می دهد که فلان ادم چه وقت به سکس نیازمند است.و فقط انوقت است که کرکره ها برای چند دقیقه پایین می اید و خانه شیشه ای به حریم تبدیل می شود.قانون از اعداد و ریاضی می آید.چون ریاضی هیچ وقت اشتباه نمی کند و بر قطعیت بنا شده است.این حکومت آمده تا همه چیز را تعریف کند تا آدمها نیازی به اشتباه نداشته باشند یک رهبر برگزیده بر این جامعه حکومت می کنند که توسط این آدمها ستایش می شود و انتخابات چیزی جز تایید او نیست.....
ولی عشق همه چیز را به هم می ریزد.و حاکمان ان جامعه فراموش کرده اند مادر همه آدمها یعنی حوا آزادی و اشتباه را بر بهشت و راه بدون خطا ترجیح داد....
#کتاب




فیلم درخت انجیر معابد اثر محمد رسول اف را دیدم.من فیلم را نپسندیدم.فیلم ریتم آرام و خسته کننده ای داره،بازی ها قوی نیستند و از همه مهمتر این که قابل باور نیست.
در فرهنگ سیاسی بعد از انقلاب واژه ای به وجود آمده به اسم " آقازاده". جالب این جاست که این واژه اختراع ضد انقلاب خارج نشین نیست.بلکه اگه روزنامه ها و مجلات داخل را هم بخونید به کرات از این واژه استفاده میشه.یعنی مسئولینی که رفتاری مطابق ایدئولوژی در بخش اداری و فکری دارند ولی خانواده های اونها بعضا یا اشرافی زندگی می کنند و یا بچه های خودشونو به خارج از کشور می فرستند تا اونجا تحصیل کرده و زندگی متفاوتی داشته باشند.یعنی در واقع اون سبک از زندگی را برای مردم می خواهند نه برای خانواده خودشون.
گرچه رسول اف فیلم ساز خوبیه که فیلم هاشو دوست دارم ولی این فیلم نه فیلم خوبی بود و نه قابل باور.یعنی به فرض هم که این تیپ آدمها وجود داشته باشند( اون بازپرس) قطعا این رفتار را برای خانواده خود نمی خواهند و اصولا این حد از خشونت یک پدر با خانواده خودش اون هم بخاطر حادثه ای مثل گم شدن یک اسلحه کمری که جرم ان بیش از حد در فیلم بزرگ شده به هیچ وجه قابل باور نیست.نمی خواهم اسپویل کنم ولی دلیل گم شدن اسلحه هم معلوم و قابل باور نیست.....




پارسال توی میوه فروشی ها پرتقال خونی موزی را برای اولین بار دیدم.اتفاقا پرتقال خوشمزه ای هم بود.توت موزی هم که دو سه سالی هست اومده.امسال هم سروکله خرمالوی موزی پیدا شده.البته نخورده ام ولی تو میوه فروشی دیدم.اصلا ظاهر قشنگی نداشت و حتی میشه گفت به نوعی با حیثیت خرمالو بازی شده بود.به نظرم موز داره هر سال با یک میوه جدید جفتگیری میکنه که به نظرم اصلا قشنگ نیست.
سال آینده کیوی موزی،خیار موزی،بادمجون موزی،گوجه موزی.....اگه موز با میوه مورد علاقه بنده یعنی سیب قرمز جفتگیری کنه چی میشه؟.برای من که مثل کابوس می مونه.لطفا جلوی موز را بگیرید!




شمایی که سواد داری،با بزرگون میشینی روزنامه خونی،حرف می زنی،همه چی میدونی،شمایی که کله ات پره،لیسانس داری،واسه همه چی جواب داری، در نمیمونی،
بگو از چیه من همش خوابم میاد!،سرکار خوابم میاد،توی باشگاه خوابم میاد،تو خونه خوابم میاد،پا میشم خوابم میاد،می خندم خوابم میاد.می شینم خوابم میاد.و چیزی حریف خواب من نیست.چرا من همیشه خوابم میاد، واقعا چرا!؟
+ با عرض معذرت از جناب محمد صالح اعلا عزیز و دوست داشتنی.


جمهوری اسلامی با تفکرات و آرمان های ایدئولوژیک برسرکار آمد ولی نتوانست جامعه ای بر اساس شعارهای ایدئولوژیک خود بنا کند،بنا به دلایل متعدد که‌ من صرفا دو دلیل آنرا ذکر می کنم.
حکومت های ایدئولوژیک معمولا مردم را مقاوم و غیر مصرفی تربیت می کنند.مثلا اگه به فیلم هایی که از کره شمالی بیرون میاد دقت کنید می بینید که هیچ آدم چاقی در این کشور وجود نداره( به غیر از رهبر این کشور!) این نشون میده حتی تغذیه مردم کاملا کنترل شده است.یا در شوروی از کتاب هایی که از آن زمان می خوانیم.گاهی یک شخص یک پالتو را ده سال می پوشید.یا با این که شوروی کشور بسیار پهناوری بود آپارتمان های سی چهل متری با آشپزخونه و دستشویی اشتراکی فراوان بود.یا اصولا اسانسور در مجتمع های مسکونی وجود نداشت و گاهی اپارتمان هایی بسیار بلند و بدون اسانسور ساخته می شد.....ولی در ایران به چند دلیل این اتفاق نیفتاد.یکی ثروت عظیم نفت،و دیگر این که اصولا مردم ایران به طور کاملا فرهنگی ایدئولوژی پذیر نیستند.یعنی حکومت با سیاست های خارجی بر مبنای ایدئولوژی باعث تحریم و عدم پیشرفت کشور شده و از آن طرف مثلا مردم به خرید اتوموبیل شخصی و استفاده از بنزین ارزان برای سفرهای جاده ای علاقه زیادی دارند و اصولا ایرانی ها مردمانی توسعه گرا و عاشق زندگی هستند که این با محدودیت های ایدئولوژی سازگار نیست.چون در ایدئولوژی، رفاه، زندگی خوب و آزادی های اجتماعی فدای آرمان میشه.
مورد دیگری که باعث شد حکومت دینی به مشکل بسیار شدیدی برخورد کنه مورد زنان بود که به نظرم تا حد زیادی خود حکومت موجب این مشکل شد و اون شکل گیری دانشگاه آزاد بود.بعد از انقلاب حتی در دورترین مناطق هم دانشگاه آزاد ساخته شد.شما حتی به دور افتاده ترین شهرها هم که برید یک دانشگاه آزاد یا پیام نور می بینید.من یکی از لیسانس هایم را از یکی از این دانشگاه‌ها گرفته ام.دانشگاه ما در یک شهر کوچک و بشدت مذهبی واقع بود و در دانشگاه چادر و حجاب کامل برای دختران اجباری بود و جداسازی هم اعمال می شد.شاید برخی این را یک نکته منفی بدانند ولی فضای مذهبی حاکم بر دانشگاه باعث شد که خانواده های بشدت محافظه کار دختران خودشونو به دانشگاه بفرستند و خود دانشگاه هم در تغییر بافت سنتی شهرها بسیار موثر بود. دخترانی که حتی اجازه نداشتند بدون اجازه والدین از خونه خارج بشوند و در خانه به جز قالی بافی و کمک در کار کشاورزی کار دیگه ای نداشتند، وارد دانشگاهی شدند که فقط پوسته آن ایدئولوژیک بود.مگر نه مفاد درس ها،اساتید و دیگر روابط همگی مدرن بودند و این باعث شد بسرعت جامعه مدرن و غیر ایدئولوژی بشه.
در تلویزیون "من و تو" گاهی فیلم هایی از ایران قبل از انقلاب نشون داده می‌شد که دختران با دامن کوتاه آزاد و رها در شهر می گشتند و کنار دریا با بیکینی آفتاب می گرفتند.ولی این فیلم ها به هیچ وجه واقعی نیستند و در واقع زندگی یک درصد از مردم اونم مردم شمال تهران را نشان می داد.شما می تونید از پدربزرگ ها و مادربزرگ های خودتون بپرسید آیا قبل از انقلاب مردم اینجوری زندگی می کردند؟
این دو دلیل و همچنین دلایل دیگه ای که فرصت گفتنش نیست باعث شد که حکومت دینی در ایران،بر خلاف تصور،ایرانیان را به غیر ایدئولوژیک ترین و مدرن ترین مردمان خاورمیانه تبدیل کند.و همچنان که می بینید جنبش زنان،چالشی دائمی و روبه رشد برای حکومت باقی خواهد ماند....




نمی دانم چه کسی وطن را فروخت.ولی دیدم چه کسی بهای آنرا پرداخت.( محمود درویش)


من معتقدم باید در هر وجهی از روزمرگی به دنبال بخشیدن زندگی بود‌.وقتی از کتابفروشی خرید می کنید اونجا با چند نفر حرف می زنید.کتاب های مختلف را ورق می زنید و از همه مهمتر اون پولی که پرداخت می کنید به جای این که به جیب شرکت های بزرگ بره به جیب یک کتابفروشی میره که باعث میشه چراغش روشن بمونه.
من حتی از خرید مجازی از شرکت های آنلاین بزرگ هم دوری می کنم و با اینکه مدیر یک فروشگاه بزرگم به شما توصیه می کنم از بقالی سر کوچه خرید کنید.وقتی از فروشگاه زنجیره ای خرید می کنید با یک صندوقدار مواجهید که روحیه کارمندی داره یعنی انگیزه ای برای ایجاد رابطه انسانی نداره.ولی وقتی از عباس آقا یا اکبر آقا بقال سرکوچه خرید می کنید.اون روحیه کاسبانه داره چون مجبوره مشتری خودشو راضی نگه داره برای همین با انرژی با شما حرف میزنه و ارتباط میگیره و نهایتا به خریدتون زندگی می بخشه.خرید از فروشگاه های زنجیره ای و بزرگ و همچنین غول های آنلاین هم سرمایه داری را تقویت میکنه و به مافیاها قدرت میده و مهمتر اینکه خیابون ها و شهر شما را سوت و کور میکنه....


من از کتابفروشی ها کتاب می خرم.چون لذت کتاب خریدن کمتر از خواندنش نیست ولی وقتی کتابی گیر نیارم دیگه میرم سراغ دی جی کالا که می دونم کار بسیار اشتباهیه.....
توی چند کتاب فروشی کتاب بالا را پیدا نکردم اسم این کتاب را توی دی جی کالا سرچ کردم.نتیجه اش: پودر مورچه،سم مورچه،اسپری مورچه کش،ژل دور کننده حشرات مخصوص مورچه.خمیر مورچه،چای کله مورچه،روغن مورچه( مورچه روغن داره!؟)اسپینر با طرح مورچه،ابزار شوخی مدل مورچه،تخته شاسی طرح مورچه،عروسک مورچه،ماسک مورچه،فیگور مورچه....
البته آخرین گزینه اسم این کتاب هم بود که نوشته شده بود ناموجود!.....




Forward from: دمنوش انرژی🦉
بچه ها دلم بی مغزی و پولداری ایرونیای LA رو میخواد، همونا که جی جی میخونه، همونا که میرن کنسرت اندی، بابا ماماناشون تو رفتن خاکسپاری مهستی، همونا که میگن دلشون برای نون بربری تنگ شده، همونا الگو ماماناشون تو جوونی پریس هیلتون بوده، همونا که بچه هاشون از ایران فقط گز میشناسن.
: Sarina


‏فایل صوتی از طرف مهرداد


مرد:شما یه کم از خودت بگو.جلسه قبل که همش من حرف زدم.زن نگاهی به فنجون قهوه جلوی روش میندازه و کمی با قاشق کنار فنجان بازی میکنه و میگه:خیلی خلاصه طلاق گرفتم و یک پسر پنج ساله دارم.مرد با تعجب خفیفی میگه: جدی؟ اصلا به شما نمیاد مگه چند سالتونه؟.البته میتونی جواب ندی حتی می تونی دروغ بگی. درک می کنم.زن میخنده و میگه:سی و پنج.مرد میگه:اصلا بهتون نمیاد.به نظرم حتی به سی سال هم نمی خورید زن:لازم نیست بهم دلداری بدی.خودم آمار موهای سفید و چروک‌های صورتمو دارم.مرد:می خوای از زندگیت حرف بزنی؟ چرا طلاق گرفتی؟ عیبش چی بود؟ زن:گره روسری را که دور گردنش پیچیده،باز میکنه و میگه:شاید باورت نشه.مرد خیلی خوبی بود.اهل خانواده،سربه راه،مسئولیت پذیر و البته با غیرت.این مورد آخر را خیلی زنها دوست دارند ولی من دوست نداشتم.مرد: با غیرت یعنی چی؟ تعریف ها فرق داره.زن:یعنی این که ما حتی آنتن ماهواره تو خونه نداشتیم.می گفت این فیلم های ترکی زنها را از راه به در میکنه.وقتی با دوستم چت می کردم حساس می شد.البته به هیچ وجه مذهبی نبود ولی شکاک بود.حالا این خیلی دلیل مهمی برای طلاق نبود چون این اواخر خیلی بهتر شده بود.ولی اون یک زن خونه دار می خواست.زنی که موقع ظهر بوی عطر قورمه سبزی از آشپزخونه اش تا توی راه پله ها هم بیاد و صبح تا شب تو خونه باشه.یک زن خونه دار مطیع و سربه راه.به نظرم حقش بود چون مرد خوبی بود ولی من اون زن نبودم.توی بیست سالگی شوهر کردم، به زور لیسانس گرفتم.دلم می خواست ادامه تحصیل بدم،کار کنم.ولی اون یک زن اینجوری نمی خواست.خیلی سعی کرد منو نگه داره،در واقع زندگیمونو نگه داره.ولی من زن خونه نبودم حس اسارت داشتم با خودم می گفتم واقعا قراره همه عمرم توی آشپزخونه و خونه بگذره؟ برای همین مهرمو بخشیدم و با یک معذرت خواهی جدا شدم.مرد:پسرتون پیش کیه؟ زن: پیش باباش.من حضانتشو می خواستم ولی اصرار نکردم.البته اسمش اینه که پیش باباشه چون همش پیش خودمه.مرد:اسمش چیه؟ زن عکس صفحه موبایلشو نشونش میده:ایشون هستند،اسمش هم حافظ.البته امیر حافظ که همون حافظ صداش میزنیم.چون امیر حافظ یه اسمی تو مایه های محمد شهرامه که خیلی جالب نیست.مرد همانطور که عکس بچه را می بینه بشدت می خنده و میگه شکل خودتونه.چه موهای فر قشنگی داره.زن دستی به موهاش می کشه و میگه: ممنون لطف داری.مرد میگه: الان داری چکار می کنی؟ درس می خونید؟ کار می کنید؟ زن میگه: یه چیز جالب بگم.من دو ساله جدا شدم که درس بخونم و کار کنم.الان نه کار می کنم و نه حوصله درس خوندن دارم.فقط توی این دو سال یکبار تجربه خودکشی داشتم.و یک سری نیازها هم به نیازهام اضافه شده.می دونی چیه؟ گاهی عقده ها آدمو گول می‌زنند.تو عقده پرواز داری ولی وقتی پرواز می کنی تهوع می گیری و فوری می خوای برگردی رو زمین سفت.مرد:یعنی از طلاقتون پشیمونید؟.زن:میشه اینقدر از فعل جمع استفاده نکنی؟ مرد میگه: از طلاقت پشیمون نیستی؟ زن: یه چیز جالب دیگه هم بگم. وقتی طلاق گرفتم بهترین دوستم که رازهام پیشش بود با شوهرم وارد رابطه شد.البته هنوز شوهرم راضی به ازدواج با اون نشده. ولی شنیدم همدیگه را می بینند مرد:شاید شوهرت منتظره برگردی.شاید می خواد حسادتو تحریک کنه که برگردی برای همین تن به ازدواج مجدد نداده. زن:درسته از این زندگی راضی نیستم ولی به زندگی قبلیم هم برنمی گردم‌ باید راهمو پیدا کنم ولی رفتار دوستم بشدت بهم آسیب زد.درسته هر دو الان ادمهای ازادی هستند که زندگی خودشونو دارند ولی خیلی چیزها از دید منطق درسته ولی از دید انصاف درست نیست.از دوستی که محرم رازم بود همچین انتظاری نداشتم.زن آهی میکشه و میگه من باید برم دنبال حافظ چون پیش پدرشه.مرد: باشه.راستی نگفتی اسمت چیه؟.زن:شادی.مادرم اسممو گذاشت شادی که همیشه شاد باشم چون خودش آدم شادی نبود ولی خب،اگه با اسم همه چیز حل می شد دنیا این شکلی نبود.زن کیفشو برمی داره و روسری را دور گردنش می بنده مرد میگه:میشه دوباره ببینمت؟.همین جا توی همین کافه.زن میگه:نمی دونم.تو گفتی هنوز تو فکر دوستت هستی مرد: اره هستم.ولی دلیل نمیشه دو نفر ادم تنها گاهی با هم حرف نزنند.زن با عجله کیفشو بر می داره و میگه: من برم دیرم شده.فعلا....
#داستانک


آدمها به یک نفر نیاز دارند.که از خودشان به او بگویند.از رازهایشان،از گوشه های دردناکش،از پستوهای خجالت آورش.روزهای روشن را همگان می بینند.یک نفر باید باشد که آدم از شب‌های تار و شاید هم عجیبش برای او بگوید.همه آدمها به همچین کسی نیاز دارند.حرف هایشان را به او بگویند،بدون ترس،بدون قضاوت و بدون شرم و خجالت.مگر نه سینه آدمها اینقدر گنجایش راز و درد را ندارد.باید کسی باشد.....عجیب این که گاهی این آدمها زیاد آشنا نیستند.زیاد آنها را نمی بینیم.ولی امن و شنونده اند....


" همش حرفای اجباری.."

#دلاهنگ


قدرت آمریکا به موشک و بمب اتمی و حتی فن آوری و تکنولوژی هم نیست.قدرت آمریکا در تسلط فرهنگیه.اگه کسی بخواد ده فیلم سرگرم کننده ببینه( به شرط این که مثل بنده سلیقه اش خاص نباشه) هشت فیلم اون قطعا از هالیوود خواهد بود.تیلور سوییفت،بیلی آیلیش و جنیفر لوپز هیچ کدام راهبه نیستند ولی باعث گسترش و تسلط فرهنگی آمریکا شده اند. مثلا گفته میشه تیلور سوئیفت اگه در هر شهری سه روز کنسرت داشته باشه.رونق اقتصادی و تولید ثروت در اون شهر اونقدر زیاده که تا یکسال در اون شهر باقی خواهد ماند.
تتلو آدم مزخرفیه،قانون شکنه و .....ولی یک هنرمنده بزرگه.اگه یک کنسرت تو استادیوم آزادی برگزار کنه خیلی راحت استادیوم پر میشه.به جای اینکه تشویقش کنند که بیا تو چهارچوب کار کن.کنسرت بزار، کارکن ولی هنجارها را رعایت کن......اونوقت مردم برای کنسرت فلان خواننده لس‌آنجلسی به ترکیه نمیرن و اون صدها میلیون دلار را مثلا توی قشم یا کیش خرج می کنند.
هیچ هنرمندی بر اساس اخلاقیاتش قضاوت نمیشه کافیه برید و زندگی پیکاسو و سالوادور دالی را بخونید تا از اونها متنفر بشید!
هنرمندها خاصند.در ظرف کسی نمی گنجند.قضاوت کردن اونها هم آسون نیست.ولی هنرشون میتونه بسیار تاثیرگزار باشه.
دلیل عقب ماندگی کشورهایی نظیر ما همینه.اینکه ایدئولوژی اصولا این چیزها را نمی فهمه......



20 last posts shown.