دیروز ظهر برای ناهار خونه یکی از دوستان دعوت بودم.به درب خونه که رسیدم زنگ آیفونو که زدم دیدم صدا نمیده،فهمیدم برق رفته.به تلفن یکی از مهمان ها زنگ زدم و گفتم ما این پایینیم باید چکار کنیم؟ گفت درب را باز می کنیم ولی از پله های باید بیایی بالا.حالا کجا؟ طبقه ششم!
بهش گفتم من راضی نیستم برای من شش طبقه بیایی پایین. گفت نگران نباش ما یک نیروی کشیک! پایین مستقر کرده ایم درب را برای مهمانها باز میکنه( سرایدار بود).ولی خودت باید بیایی بالا.
منم چند روز پیش باشگاه رفته بودم و متاسفانه یه حرکت پا سنگین انجام داده بودم و بشدت زانوهام درد میکرد یعنی رفتم دکتر گفت فعلا زانوهات التهاب داره و به هیچ وجه نباید از پله بالا بری.
گفتم نمیشه من برم بعدا که برق اومد بیام؟ گفتند برق تازه رفته و تا دوساعت دیگه نمیاد بیا بالا گشنمونه!
خلاصه درب توسط سرایدار باز شد و من موندم با پله های شش طبقه.با خودم عهد کردم هر پله ای که پا میزارم یه فحش جدید بهشون بدم! به قول صادق هدایت زبان فارسی هر چه کم داشته باشد فحش آبدار کم ندارد، می خواستم ببینم از این گنجینه عظیم چقدر بهره دارم.
زانوهام بشدت درد می کرد یعنی خودمو تا اون بالا می کشیدم و هر پله یه فحش بهشون می دادم ولی متاسفانه برای پله های طبقات فوقانی فحش کم آوردم! یعنی با چند فحش تکراری به طبقه ششم رسیدم.....
رسیدم بالا و حس کردم به دستشویی نیاز دارم فک کنم فشار زیادی وارد شده بود!.گفتم دستشویی کجاست؟ گفتند آب نیست! چون آب با پمپ میاد بالا پمپ هم برقیه.گفتم پس باید چکار کرد؟ گفتند ما اینجا یه آفتابه داریم میتونیم این آفتابه را در اختیار شما بزاریم شما برید طبقه همکف که شیر آب هست آفتابه را آب کنی و بیایی بالا!منم گفتم.ممنون صبر می کنم برق بیاد.
از بالکن آپارتمان این دوستمون کوه زیبای "صفه" پیداست. توی بالکن ایستاده بودیم یکی مهمان ها گفت از اینجا به قله نزدیکیم.منم گفتم ای کاش به قله نزدیک نبودیم. در عوض به اندازه یه آفتابه آب داشتیم!
بهش گفتم من راضی نیستم برای من شش طبقه بیایی پایین. گفت نگران نباش ما یک نیروی کشیک! پایین مستقر کرده ایم درب را برای مهمانها باز میکنه( سرایدار بود).ولی خودت باید بیایی بالا.
منم چند روز پیش باشگاه رفته بودم و متاسفانه یه حرکت پا سنگین انجام داده بودم و بشدت زانوهام درد میکرد یعنی رفتم دکتر گفت فعلا زانوهات التهاب داره و به هیچ وجه نباید از پله بالا بری.
گفتم نمیشه من برم بعدا که برق اومد بیام؟ گفتند برق تازه رفته و تا دوساعت دیگه نمیاد بیا بالا گشنمونه!
خلاصه درب توسط سرایدار باز شد و من موندم با پله های شش طبقه.با خودم عهد کردم هر پله ای که پا میزارم یه فحش جدید بهشون بدم! به قول صادق هدایت زبان فارسی هر چه کم داشته باشد فحش آبدار کم ندارد، می خواستم ببینم از این گنجینه عظیم چقدر بهره دارم.
زانوهام بشدت درد می کرد یعنی خودمو تا اون بالا می کشیدم و هر پله یه فحش بهشون می دادم ولی متاسفانه برای پله های طبقات فوقانی فحش کم آوردم! یعنی با چند فحش تکراری به طبقه ششم رسیدم.....
رسیدم بالا و حس کردم به دستشویی نیاز دارم فک کنم فشار زیادی وارد شده بود!.گفتم دستشویی کجاست؟ گفتند آب نیست! چون آب با پمپ میاد بالا پمپ هم برقیه.گفتم پس باید چکار کرد؟ گفتند ما اینجا یه آفتابه داریم میتونیم این آفتابه را در اختیار شما بزاریم شما برید طبقه همکف که شیر آب هست آفتابه را آب کنی و بیایی بالا!منم گفتم.ممنون صبر می کنم برق بیاد.
از بالکن آپارتمان این دوستمون کوه زیبای "صفه" پیداست. توی بالکن ایستاده بودیم یکی مهمان ها گفت از اینجا به قله نزدیکیم.منم گفتم ای کاش به قله نزدیک نبودیم. در عوض به اندازه یه آفتابه آب داشتیم!