تاریخ ارجان و کهگیلویه


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Other


این کانال به تاریخ "ارجان و کهگیلویه" در
ابعاد جغرافیای تاریخی آن می پردازد. غیر سیاسی و غیر انتفاعی است و هدف از آن بررسی تاریخ گوشه ای از ایران بزرگ،فارغ از هرگونه قوم گرایی و نژاد پرستی، با تکیه بر اسناد و مدارک معتبر تاریخیست. با ما : @zeydooni

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Other
Statistics
Posts filter


*باشت* در متون جغرافیایی اسلامی

در میان مولفین قرون اولیه اسلامی تنها ابن خردادبه در المسالک و الممالک از "رستاق باش"بعنوان جزیی از نواحی وابسته به ارجان نام برده است. در فارسنامه ابن بلخی ضمن برشمردن شهرها و اعمال کوره شاپور ( با مرکزیت بیشاپور در نزدیکی کازرون کنونی) نام "باشت قوطا" ذکر شده است.
حمداله مستوفی نیز چون ابن بلخی باشت قوطا را در زمره نواحی کوره شاپور ذکر کرده و آنرا چنین توصیف میکند: "ناحیتی است در کوهستان و سردسیر است،حاصلش غله و اندک میوه باشد". شرف الدین یزدی در ظفرنامه نیز در گزارش عبور قشون امیرتیمور گورکانی از بهبهان به سمت قلعه سفید و شیراز از "باشت" و بعد از "سرآب خان بیدوک" و " دیه جولاهه" نام میبرد که تحت فرمان امیر شولستان(ممسنی کنونی) قرار داشته است. با این حساب به نظر میرسد که باید با گاوبه هم عقیده باشیم که باشت تا عهد تیموریان و شاید اوایل صفوی جزیی از ارجان و بعدها کهگیلویه نبوده اما از این دوره به بعد به طرف مغرب گسترش یافته باشد. اما چند مورد دیگر هم بگمانم میرسد اول اینکه احتمالن باشت تاریخی در مکان کنونی نبوده است و با توجه به کلمه قوطا که پسوند آن ذکر شده است شاید بتوان مکان آن را در روستای کته یا کتا در چندکیلومتری باشت کنونی جا نمایی کرد بویژه آنکه روستای کته بر روی بقایای روستایی قدیمیتر بنا نهاده شده است و مستشرقین غربی هم در گزارش های خود از ویرانه های آن یاد کرده اند و دیگر اینکه باشت علاوه بر اینکه نام مکان خاصی ست به احتمال بسیار نام منطقه ای وسیع تر هم بوده است، نام های بازمانده چون ماهور باشت در میانه باشت و دشت آبدالان (آبنوران یا انبوران تاریخی)، تنگ باشت در مجاورت روستای آبریگون و بنه باشت در ابتدای راه بهبهان به زیدون این گمانه را تقویت میکند.
در مورد قدمت تاریخی باشت بدون پژوهش های باستان شناسانه نمیتوان نظری قاطعانه ارائه کرد. آنچه که از متون تاریخی برمی آید دستکم قدمتی هزارساله دارد اما دکتر عبدالمجید ارفعی در کتاب اطلس تاریخ ایران، باشت را در میانه‌ی مناطق مهم ایلامی جای‌نمایی کرده است.

۱۳۹۵/۰۲/۰۱

#مهدی‌خادمیان‌زیدونی



@kohgilo


درود بر دوستان عزیز و هموندان ارجمند! شاد باشید!

با اجازه شما یک نکته را بگویم و شما دعوت کنم به خاندان یکی دو مطلب قدیمی که مرتبط با موضوع است و یک تمت بچسبانم به موضوع نصیرالملک!

از خدا که پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد، بعد از نشر مطالب احساس کردم در حق نصیرالملک کمی اجحاف کرده ام!!
به نظر من رعایت اصول در نوشتن مطلب مجازی کلی سخت تر از کتاب است، باید بحر را در کوزه بریزی، آنهم اگر تاریخی باشد که روده دراز میخواهد و چانه‌ی گرم، معلوم است که سخت ست و کم و زیاد میشود بویژه اگر داعیه بیغرضی و انصاف را داشته باشی.
این یک بحث جدید نیست و موضوعی بلند و آکادمیک است که آیا یک مورخ میتواند کاملن انصاف را نوشته اش رعایت کند؟ البته که در تهش پاسخ خیر است. در هر صورت علایق، سلائق، منابع و هزار چیز دیگر خواهی و نخواهی بر ذهن و نوشته تاثیر میگذارد.حالا نه اینکه من خودم را مورخ و حتا تاریخ دان بدانم، نهایتش یک علاقمندم که تاریخ میخوانم و چند کلمه ای مینویسم و چند نفری هم میخوانند، اما در همین اندک هم باید تلاش به انصاف داشت.
مطالب را که دوباره خواندم احساس کردم که در مورد نصیرالملک کمی سیاه نمایی شده،همانگونه که روی احتشام الدوله را زیادی بیاض نشان میدهد. نه اینکه اینها که گفتم نبوده، بیشتر هم بوده اما انگار سیاق نوشته مخاطب را به پیش داوری وا میدارد بدون اینکه درنظر بگیرد که بسیاری از رفتارهای آدمی و مخصوصن اهل قدرت به جبر تابع زمان و مکان است. نمیدانم! شاید شیشه های رنگی مسجد نصیرالملک نمک گیرم کرده!

یک مثال دیگر بزنم که بدانید درنوشتن رعایت انصاف چقدر سخت میشود:
در میان شخصیت های تاریخی کریم خان زند را بسیار دوست دارم اما سه کارش را نمیپسندم، اول اینکه چرا خود را شاه ایران نخواند؟ چرا که شاه در فرهنگ شرقی لزومن به معنی رئیس کشور یا راس حاکمیت یا به قول غربی ها head of state نیست، واژه‌ی شاه در هویت ما بعدی روحانی و عرفانی داشته و قبل از آنکه جنبه‌ی سیاسی داشته باشد، جنبه ای روانی داشته است. اینکه هنوزم هم ما به امامان و امامزادگان خود لقب شاه و شاهزاده میدهیم و پیران طریقت را شاه میگوییم، بازمانده همین نگرش است. حالا این علاقه‌ی شخصی من را هم اضافه کنید که چرا یک لر نباید شاه باشد؟
دیگر اینکه چرا خراسان را فتح نکرد تا تمامیت ارضی ایران را تکمیل کند؟
به گمانم اینها ریشه در ذهنیت نا آگاه او از مولفه های قدرت و حاکمیت و دولت داشته است و این خبط ها با وکیل الرعایا و حق نمک ولی نعمت توجیه نمیشود چون وقتی با اصول آشنا نباشی توان خدمت به مردم یا به قول خودشان رعیت را هم کم کرده ای. بگمانم یکی از ریشه های وقایع تاسف برانگیز بعد از مرگش همینها بوده.
حتا اگر دوستدارش باشیم و بخواهیم این مفاهیم را مدرن بخوانیم، درست نمیشود چرا که به واقع این مفاهیم، مدرن نیستند و کهن الگویند و فقط در دوران مدرن ،مدون، محدود و قانونمند شده است بویژه آنکه اگر ایران هزاران سال ایران مانده و قدیمی ترین ملت تاریخ است وجود همین مفاهیم به اصطلاح مدرن در ناخودآگاه تاریخی و حافظه‌ی جمعی اوست.
سوم ،کارنامه او و زندیه برخلاف همتباری و روابطه حسنه با سایر مناطق فارس، در کهگیلویه و بهبهان کارنامه‌ی قابل قبولی نیست و دولت مستعجلشان در این منطقه تمام به جنگ و محاصره و غارت گذشت که سر سبدش ساختن کله مناره در زیدون از رئوس همولایتی هایمان بود که روی چنگیز و تیمور را سفید کرده و از کریمی چون او بعید بود! اگر زنان در قلعه گلاب از ترس بر باد رفتن سیرت، خود را از کوه به پایین انداخته اند اول بار در لشکر کشی او بوده و بعد در دوره‌ی قجر تکرار شده است.

اینها را گفتم که به اینجا برسم شما جای یک مورخ، اگر آگاهانه نخواهی شاید ناخودآگاهت موقع نوشتن کمی قلم را بلرزاند این است که میگویم رعایت بیغرضی و انصاف کار سختی ست بویژه اگر بخواهی کوتاه بنویسی!

بگذریم، همیشه مطالبم را خودم شروع میکنم اما اتمامش با خداست و معلوم نیست به کجا میرسد و چون عمدتن فی البداهه است و فرصت اصلاح ندارد کلی چپ و راست میزند، مثل همیشه پوزش خواهم!
دعایی بکنم و مطلب را به پایان ببرم :

خدواند به همه ما انصاف،بیغرضی، راستگویی و شهامت اقرار و اصلاح و پوزش خواهی بدهد.

مطالب پیشین که مرتبط با خانواده قوام است را میتوانید با جستجوی کلیدواژه خاندان قوام بیابید.


۱۴۰۳/۰۸/۲۲

#مهدی‌خادمیان‌زیدونی



@kohgilo


درود بر دوستان عزیز، هموندان ارجمند!
شاد باشید.

چند تن از دوستان پیام دادند و پرسش داشتند، یکی اینکه جریان سهم و حق من از شیشه های رنگی مسجد نصیرالملک چیست؟ عرض کردم‌:
این که روشن است، از اجداد من گرفته و خرج مسجدش کرده! حکایت نصیرالملک و خیلی های دیگر، حکایت ملا نصرالدین است که گوسفند میدزدید،قربان میکرد و صدقه می داد! گفتند این چه کار یست؟ گفت گناه دزدی با ثواب صدقه بی حساب میشود، یک پوست و کله پاچه هم گیر من می آید!

و دیگر جریان کفن دزد و پسرش را ؟

میگویند در زمان ماضی، کفن دزدی درگذشت، همسرش اولاد ذکور را جمع کرد و گفت: پدرتان مرد و یک نفر خدا بیامرز نگفت، بکوشید و برای پدر خدابیامرزی بجوید!
باز هم میگویند که پسر چون پدر کفن می دزید اما چوبی هم در ماتحت میت میگذاشت! مردم میگفتند خدا بیامرزد کفن دزد قبلی را ! لااقل چوب در ک...ن مرده نمیکرد!
و این حکایت امروز ماست!

پی نویس : طبق رسم معمول و عادت مالوف یک پی نویس بدهم خدمتتان و آن اینکه اگر حکایت های بالا را به یسارتان گرفته اید که هیچ! اگر لبخند یا حتا تلخندی زدید، از خدا بخواهید خنده را بر لب مردمان این کهن بوم اهورایی بنشاند!

۱۴۰۳/۰۸/۲۰

#مهدی‌خادمیان‌زیدونی


@kohgilo


#همین‌حوالی

شیراز، مسجد نصیرالملک

۱.من هم به اندازه‌ی تکه‌شیشه‌ای رنگی در این مسجد سهم دارم.

۲.به بایگانی عکسهای خودم دسترسی نداشتم،عکس را از اینترنت گرفتم.



@kohgilo


در کشتار خانواده‌ی قوام در دوره‌ی فتحعلی شاه، علی اکبر خان به دلیل صغر سن از نهب شاهانه در امان ماند و به اصفهان فرستاده شد.
یازده سال بعد او مورد محبت شاه قرار گرفت و شیراز بازگشت و پایه گزار قدرت گیری خانواده‌ی خود در فارس که به خانواده‌ی قوام مشهور شده بودند گردید.
نصیرالملک پسر سوم علی اکبر خان قوام است که به قول فارسنامه ناصری : " از مبادی عمر تا کنون خانه نشین نگشته، تمامی اوقات به ایالت و حکمرانی نواحی فارس برقرار بوده و هست. "
نصیرالملک در سال ۱۲۹۸ توسط جلال الدوله به حکومت "ایالت کوه گیلویه و بندرعباس" گماشته شد که در سال ۱۲۹۹ حکومت بوشهر و دشتی و دشتستان نیز به آن ضمیمه گشت.
نصیرالملک تا پایان عمر در فارس صاحب قدرت بود و نهایتن در سال ۱۳۱۱ هجری مهی درگذشت.

۵.حقیقتش پی نویس را به گونه ای دیگر میخواستم بنویسم اما حیفم آمد افراد یاد شده در گزارش را معرفی نکنم اما کوتاهش اینکه وقتی که دولت و حاکمیت دست در جیب مردم بکند، پیامد آن چیزی جز فساد و دزدی و غارت نیست. به این گزارش فارسنامه در سال ۱۳۹۲ و در زمان حکومت احتشام الدوله در کهگیلویه توجه بفرمایید :
" در اواسط این سنه مردمان شریر در عموم مملکت فارس جز کوه گیلویه بنای راهزنی و دزدی و اشتلم کاری و غارت گذاشته، مملکت وسیعی را شوریده داشتند، مردمان باگناه و بی گناه بدنام شدند..."
اما وقتی که اصل مالیات بیست هزار و چهارصد تومان باشد و " صاحب دیوان قطع نموده با نصیرالملک برادرش، به مبلغ سی هزارتومان " و نصیر الملک هفتاد هزار تومان اعمال کند، نتیجه اش میشود گزارش مرحوم سلطانی!!
حالا این صاحب دیوان کیست؟ میرزا فتحعلی خان شیرازی، پسر دوم علی اکبر خان قوام الملک و دادماد فتحعلیشاه قاجار که میشود برادر بزرگتر نصیرالملک!

۷."عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگو"
قبلن در جایی به شوخی نوشته بودم دستکم تکه ای از شیشه رنگی های مسجدنصیرالملک شیراز که فخر معماری ایران قجری ست سهم و حق من است، دلیلش را هم که حتمن دانسته اید! نصیرالملک هم چون همه‌ی آیندگان و روندگان این سرای دو در چیزی با خود نبرد، هرچند توجیه نمیکند اما دستکم یادگاری ارزشمند بجای گذاشت و موقوفه ای که هنوز برقرار است و مقایسه کنید به امروزه که ظاهرن بعد از سد و اندی سال در بر همان پاشنه میچرخد، فقط پوست انداخته و شکل عوض کرده اما روال همان روال است با این توفیر که گدازاده ها و داماد سرخانه های امروزی حتا عرضه‌ی ساخت یک پنجره مانند پنجره‌ی مسجد نصیرالملک را هم ندارند. آدم یاد حکایت کفن دزد و پسرش می افتد!

۸.تهش همان حرف همیشگی، تاریخ برای عبرت است و با همه‌ی کاستی ها، راستی و ناراستی ها، آیینه ماست باید حاشیه را زد، بیغرض خواند،منصفانه تحلیل کرد و صادقانه آموخت :

آیینه گر بنمود عیب تو راست
خودشکن ،آیینه شکستن خطاست.

۲۰ آبانماه ۱۴۰۳

#مهدی‌خادمیان‌زیدونی



@kohgilo


پی نویس بر گزارش عبدالغفار نجم الملک مالیات بهبهان و کهگیلویه در دوره ناصرالدین شاه قاجار:

۱.نجم الملک گزارش را از میرزا ابوالحسن خان بهبهانی نقل کرده است.
در مورد میرزا ابوالحسن خان و این وصلت، پرس و جوی بسیار کردم اما به نتیجه‌ی ملموسی نرسیدم.بسیاری نمیشناختند و از این پیوند خبری نداشتند. از آنجا که این شخص پیشوند میرزا و پسوند خان دارد باید از خانواده‌ی میرزا از سادات طباطبایی بهبهان باشد که قرنها حکومت کهگیلویه و بهبهان را برعهده داشته یا صاحب نفوذ بوده اند.
در این خاندان کهن یک میرزا ابوالحسن خان داریم که پسر میرزا قوام الدین دوم بهبهانی مشهور به میرزا قوما حاکم شورشی کهگیلویه و بهبهان در دوره‌ی محمد شاه قاجار است که شرح شورشش در بسیاری از منابع قاجاری به تفصیل آمده و در مطالب پیشین هم به نام او اشاره شده است.
با توجه به شواهد و قرائن به گمان من این میرزا ابوالحسن خان باید همانی باشد که نجم الملک با او دیدار داشته و اطلاعات کسب کرده است.
ناگفته نماند که در بهبهان یک ابوالحسن خان دیگر هم داریم که پسر محمدعلی خان کلانتر از خانواده دیوان بیگی ست که اول میرزا نیست و دوم از نظر زمانی با این گزارش نمیخواند.

۲.منظور از نصرت الملک، حاجی جابر خان پدر شیخ خزعل و پسر حاج یوسف پسر مرداو است.
این خانواده پیشینه‌ی چندانی در میان اعراب خوزستان نداشتند. جد آنان، مرداو ، به نمایندگی از شیخ غیث بنی کعب بنای شهر محمره یا خرمشهر را نهاد و این آغاز ترقی آنان در خوزستان شد. حاج یوسف بر آبادی خرمشهر افزود و حاج جابرخان، با درایت و مردمداری به این شهر چنان رونقی بخشید که به رقیب جدی بندر بصره تبدیل شد.
گزارش های تاریخی از حضور تجار و رعایای بهبهانی در خرمشهر از بدو تاسیس این شهر حکایت دارند.
آنگونه که در تواریخ نوشته شده حاجی جابر شخصیتی ایران دوست بود و همواره به دولت مرکزی وفادار ماند.
بعدها لقب نصرت الملک به شیخ خزعل داده شد.

۳.شخصیت سوم این گزارش احتشام الدوله قاجار است.
سلطان اویس میرزا احتشام الدوله از معدود حکمرانان کاردان دوره‌ی قجری ست و از خوشبختی اهالی کهگیلویه و بهبهان در دوران فترت پس از صفویه برای مدتی حکمران این منطقه بود.
سلطان اویس میرزا پسر بزرگ فرهاد میرزا معتمدالدوله و نوه‌ی عباس میرزای ولیعهد است که پسرعموی ناصرالدین شاه میشود.
او در دو دوره و در فاصله‌ی سالهای ۱۲۸۱ تا ۱۲۸۵ و ۱۲۹۱ تا ۱۲۹۸ به حکمرانی کهگیلویه انتخاب شد.البته دقیق ترش سه دوره است چرا که در میانه‌ی دوره‌ی دوم یکبار عزل شد اما به دلیل پافشاری اهالی بهبهان و کهگیلویه دوباره بر منصبش گماشته شد.

سالهای آغازین حکمرانی احتشام الدوله همزمان با ویرانی و خرابی کهگیلویه پس از فترت صفویه بود که او مردانه به عمران و آبادانی همت گماشت و در این راه از کیسه و آبروی خود هزینه کرد.
از جمله اقدامات مهمش، آبرسانی به بهبهان و آباد کردن زیدون و لیراویِ پس از طاعون،تشویق به کشاورزی و باغداری و تلاش به احیای شهر دهدشت بود که البته این آخری به جایی نرسید.
احتشام الدوله که داماد عموی خود سلطان مراد میرزا حسام السلطنه حاکم فارس بود،با عزل او در سال ۱۲۸۵ از حکومت کهگیلویه استعفا داد و در سفر اول ناصرالدین شاه به فرنگ او را همراهی کرد.
با حکومت مجدد حسام السلطنه در فارس به سال ۱۲۹۱ برای بار دوم به حکومت کهگیلویه مامور گردید. احتشام الدوله در سال ۱۲۹۳ عزل و نصیرالملک شیرازی به جای او منصوب شد که به دلیل اعتراض اهالی و حاکم شدن پدرش فرهاد میرزا در فارس به جای منصب خود بازگشت.
حکومت احتشام الدوله در کهگیلویه و پدرش فرهاد میرزا در فارس تا سال ۱۲۹۸ به طول انجامید. در این سال حکومت فارس به اضافه اصفهان و یزد و خوزستان و کرمانشاه و بروجرد به مسعود میرزا ظل السلطان پسر ناصرالدین شاه واگذار گردید که او پسرش سلطان حسین میرزا جلال الدوله را به حکومت فارس گماشت و جلال الدوله، نصیرالملک را رهسپار حکومت کهگیلویه کرد.
به گمانم در محبوبیت فرهاد میرزا و پسرش احتشام الدوله همین گزارش وقایع اتفاقیه کافی ست : " جمیع اهالی فارس از اعلی و ادنی مشایعت نمودند و هرگز چنین مشایعتی با هیچ حاکمی تا کنون نشده بود."
برای آنکه خلطی پیش نیاید باید اضافه کنم که احتشام الدوله در ابتدا لقب فرهاد میرزا بود که بعدها به پسر بزرگش سلطان اویس میرزا اعطا شد و بعدتر به پسر کوچکترش عبدالعلی میرزا داده شد. با این حساب سه احتشام الدوله داریم که نباید با همدیگر اشتباه گرفته شود.

۴.میرزا حسنعلی نصیرالملک شیرزای فرزند علی اکبر خان قوام الملک و نوه‌ی حاج ابراهیم خان کلانتر است.


درود بر دوستان عزیز، هموندان ارجمند!
نام خدا شاد و تندرست باشید!

نشر گزارش تاریخی مربوط به ممر معاش عشایر کهگیلویه در اوایل دوره‌ی پهلوی، واکنش عده‌ای از هموندان ارجمند را در پی داشت که برایم جالب آمد :
عده ای از دوستان ارجمند سند را ارزشمند ،جالب و دارای ارزش تاریخی دانسته اند. دوستانی که علائق پژوهشی داشته اند از این گروه بودند.
عده ای دیگر از هموندان ارجمند با نگاهی طنازانه به شوخی با متن پرداختند.
در این میانه عزیزانی هم مطلب را توهین آمیز و باعث اختلاف خواندند.

فارغ از محتوا و نوع نگاه به مطلب، چند نکته جهت روشن شدن ذهن مخاطبان گرامی عرض میکنم :

۱.کانال تاریخ ارجان و کهگیلویه کانالی ست صرفن تاریخی و موضوعات مطروحه نیز در همین راستاست و فارغ از مسائل حاشیه ای، تلاش بر آن است که در این حوزه تخصصی شفافیت ملاک عمل باشد.
۲.نشر یک گزارش تاریخی به معنای درستی یا نادرستی قطعی آن مطلب نیست، از این رو در پی نوشت از هموندان و پژوهشگران ارجمند خواهش همراهی در تایید، رد، تحلیل و یا تکمیل این گزارش ها میشود.
بدیهی ست که نظرات عزیزان با نام و مسئولیت شخصی آنان تحت عنوان یادداشت وارده پی نویس میگردد.
۳.اما در مورد نویسنده گزارش، مرحوم سلطانعلی سلطانی، شخصیتی بومی، آگاه ،دانشمند و برخلاف آنچه که در کتابهای تازه چاپ نوشته میشود، نیک اندیش و خیرخواه بوده است که سالها نمایندگی همین مردمان در مجلس شورای ملی را برعهده داشته است و این بر اهمیت این گزارش تاریخی می افزاید.
۴.این تنها گزارشی نیست که به این موضوعات اشاره کرده است در منابع همین دوران اعم از داخلی یا خارجی به فراوانی چنین گزارش هایی یافت میشود که در صورت لزوم میتوانم به ده ها مورد آن با ذکر دقیق منبع اشاره کنم. گذشته از این ما چنین مطالبی را در کتابهای تازه چاپ تاریخ عشایری و حتا خاطرات منقول از کهنسالان خود به کرات و به دلیل ارزش ها و هنجارهای زمانه شاید همراه با افتخار شنیده ایم.
۵.گزارش علاوه بر اشاره محدود به روش های ناپسند بیشتر به روش های حسنه دیگر نظیر صنایع دستی، کشاورزی،دامداری و ...اشاره کرده است که متاسفانه در اکثر دیدگاه های ارائه شده، مغفول ماند.
۶.این چنین گزارشهایی مختص عشایر ومناطق کهگیلویه نبوده و در مورد عشایر و مناطق پیرامونی و حتا کل کشور موجود است که نشان دهنده‌ی رواج این نوع سبک زندگی،فارغ از جنبه های مثبت یامنفی، بوده است.
۷.حوزه تخصصی تاریخ برای عبرت و یادگیری ست و تحلیل های درست و منصفانه میتواند راهگشا باشد.
۸.اگر ناخواسته باعث رنجش خاطر عزیزی شده ام پوزش خواهم، امیدوارم بنا را بر شفافیت، صداقت و تخصصی بودن موضوع بحث ،فارغ از توهین، خودزنی یا خودشیفتگی های قومی، نژادی ،زبانی و... بدانید که اگر بنا بر غیر از این باشد، تبدیل به تیغی زهرآگین میشود که اول نفر، متوجه‌ی نویسنده‌‌ی این سطور است که با کمال افتخار تبار از همین خاک دارد و سالهاست علائق پژوهشی خود را صرف روشن کردن زوایای تاریک تاریخ همین گرامی مردمان کرده است.

آرزومند شادکامی و بهروزی همه دوستان گرامی میباشم.

۱۴۰۳/۰۸/۰۷

#مهدی‌خادمیان‌زیدونی


@kohgilo


مالیات کهگیلویه و بهبهان در دوره ناصرالدین شاه قاجار

"میرزا ابوالحسن خان بهبهانی پدر زن نصرت الملک را در فیلیه ملاقات نمودم ،او نیز از وضع حکومت معزی الیه [ احتشام الدوله قاجار ] تعریف میکرد و از ظلم واعتساف نصیرالملک میگفت که اصل مالیات بهبهان و توابعش از ایلات و غیره بیست هزار و چهارصد تومان هست....نصیرالملک هفتاد هزارتومان امسال...عمل نموده است"

سفرنامه خوزستان،میرزا عبدالغفارنجم الملک

گزارش تاریخی ستونیست در کانال تاریخ ارجان و کهگیلویه که در آن روایت پیشینیان بدون دخل و تصرف در متن، در اختیار مخاطب گذاشته میشود.
چنانکه دوستان و هموندان عزیز و بویژه پژوهشگران ارجمند نظری در تایید، رد، تحلیل و یا تکمیل آن گزارش داشته باشند میتوانند با ما به اشتراک بگذارند و دوستان خود را به دانسته های بیشتر میهمان کنند.



@kohgilo


#گزارش‌تاریخی

ممر معاش عشایر و بلوکات کهگیلویه در اوایل دوره پهلوی به نقل از مرحوم سلطانعلی سلطانی نماینده اسبق مردم بهبهان و کهگیلویه در مجلس شورای ملی:

بویراحمد:
"شغل عمومی آنها شبانی،داشتن مواشی،چیدن کتیرا و سهلب و اغلب سرقت و راهزنی است"

بهمئی:
"چند قریه بیشتر ندارد و تمام به شبانی مشغولند"

ناحیه سی سخت بویراحمد:
" سابقن خراب و طایفه آن با ملاقباد به سرقت و راهزنی مشغول بودند ولی از آن به بعد این رویه زشت را ترک کرده و به امور زراعت و احداث جداول و بساتین و عمران محل مشغول ...."

علاءالدینی بهمئی:
" کسب عمومی شبانی و چیدن زدو و مهلب و ثعلب و کتیرا و زراعت است.کوهستانهای آن پر از جنگل مفید است.زنهای آنها بافندگی از قبیل خور و چادر سیاه و قالی مشغولند"

طیبی سرحدی:
" کسب عمده شان مواشی و تهیه روغن و زدو و مهلی و انجوکک میباشد.زراعت هم دارند...طایفه طیبی سرحدی به سرقت و راهزنی مشهورند"

طیبی گرمسیری:
"این طایفه به دزدی و سرقت اغلب مشغولند و به اینکار مشهورند و کسب عمده اشان دزدی است"

بویراحمد گرمسیری:
"ممر معاش آنها شلتوک کاری،زدو و بادام تلخ چینی است...طوایف بویراحمد گرمسیر آرام و زارع و ده نشین اند"

چرام:
"از بهترین نواحی زرخیز کوهگیلویه است.زمین هموار و آب فراوان دارد...طایفه چرام به شرارت موصوف نیستند"

بهمئی احمدی:
" کسب عمومی آنها شبانی و زراعت و چیدن زدو و انجوکک است"

باوی:
" شغل عمده آنها زراعت تنباکو و چیدن زدو و تعمیر باغات بخس و داشتن مواشی و تهیه روغن و مویز است که به بهبهان و بندر ریگ و دیلم برده،فروخته،در ازاء مایحتاج خود را خریداری مینمایند...راهزنی و دزدی،این طایفه ندارند(نسبت به سایر طوایف)...طایفه باوی در اثر نداشتن ییلاق مواشی بسیار ندارند و با نهایت مشقت و زحمت زندگی میکنند و بی چیزند"

زیدون:
"خاک آن زرخیز و بدون زحمت و قنات از رودخانه مشروب میشود .اکثر آن فاریاب و قسمت های بخس آن هم در صورت توجه و خرج ممکن است فاریاب نمود"

دشمن زیاری:
"نسبت به طیبی و بهمئی و باوی یک نواحی زرخیز زراعتی کوهگیلویه است.کار و کسب عمده رعایای آن زراعت شلتوک و غله و چیدن زدو و انجوکک و مهلب و ثعلب است...دشمن زیاری ها اغلب کارشان دزدی در راه اصفهان و نواحی مجاور است و این کار نزدشان عمومیت دارد"

ایل سادات[رضا توفیق و میرسالار]:
"طوایف فوق همیشه معاف و مرفوع القلم بوده اند...شغل عمومی آنها شبانی و داشتن مواشی است.فقرای آنها زدو،مهلب،ثعلب، کتیره ،بادام تلخ چیده،بهبهان جهت فروش میآورند.مایحتاج خود را از حیث بهان(سیاه چادر)خور،گلیم،قالی و جوال،خودشان تهیه مینمایند و مهمترین منبع عایدات و تجارت آنها روغن است"

منبع : کهگیلویه و بویراحمد، مجموعه اسناد و گزارشها، به کوشش کاوه بیات


گزارش تاریخی ستون جدیدیست در کانال تاریخ ارجان و کهگیلویه که در آن روایت پیشینیان بدون دخل و تصرف در متن، در اختیار مخاطب گذاشته میشود.
چنانکه دوستان و هموندان عزیز و بویژه پژوهشگران ارجمند نظری در تایید، رد، تحلیل و یا تکمیل آن گزارش داشته باشند میتوانند با ما به اشتراک بگذارند و دوستان خود را به دانسته های بیشتر میهمان کنند.


@kohgilo


#گزارش‌تاریخی

وضعیت شهر دهدشت در دوره مظفرالدین شاه قاجار

"آن سنه،اول سالی بود که حکومت بهبهان و کهگیلویه از طرف دولت واگذار به خوانین بختیاری شد...آقایان سردار اسعد و سپهدار مایل و راضی در حکومتشان نبوده،وقتی وارد شدیم آقایان سردار ظفر و سردار جنگ،فانی را تطمیع کردند که اگر با ده سوار همراه بیایید،از خرج در رفته هزار و پانصد تومان عاید شما خواهم کرد...از فلارد با کمال آراستگی و استعداد کافی منزل به منزل رفتیم،وارد ده دشت شدیم که از بلده قدیم و شهر بزرگی بوده است که به مرور ایام به واسطه اغتشاش داخله و همجواری ایلات وحشی خراب و خالی از سکنه گشته بود.چون تمام بناهایش از سنگ و آجر بود با گچ آمیخته گشته،اغلب عمارات آنجا منهدم نشده است و از دور چنان مینماید که شهر آبادی می باشد.زراعت آنجا دیم بوده و میباشد.زیرا آب جاری نداشته است.آنچه دیده میشود هر عمارتی چاهی حفر و احداث نموده بودند،لکن آبشان تلخ وشور است.به جز چاهی که مشهور است به چاه دلاور و یا دلی آور...از قدیم چند آب انبار از دور و نزدیک دیده میشود.تجار دهدشتی در اغلب بلدهای ایران می باشند"

منبع :تاریخ ایل بختیاری(خاطرات اسکندر خان عکاشه)

#گزارش‌تاریخی ستون جدیدیست در کانال تاریخ ارجان و کهگیلویه که در آن روایت پیشینیان بدون دخل و تصرف در متن، در اختیار مخاطب گذاشته میشود.
چنانکه دوستان و هموندان عزیز و بویژه پژوهشگران ارجمند نظری در تایید، رد، تحلیل و یا تکمیل آن گزارش داشته باشند میتوانند با ما به اشتراک بگذارند و دوستان خود را به دانسته های بیشتر میهمان کنند.


@kohgilo


#گزارش‌تاریخی

جمعیت ایلهای کهگیلویه در دوره قاجار

"شاخه های ایل کهگیلویه عبارتست از:

نخست باوی که بیش از چهار هزار خانوارند و در باشت واقع در باختر اراضی ممسنی سکنی دارند...

بویراحمدی ها با داشتن سه هزار خانوار در مرتبه بعد قرار میگیرند...

نویی ها حدود دو هزار خانوارند و رده سوم هستند...

تنغیبی یا طیبی طایفه ای با سه هزار خانواراست...

پنجم بهمئی ها،با وجود آنکه بیش از دوهزار خانوار نیستند معهذا آنها را یاغیترین و بیابانیترین طایفه کوه نشینان فارس میدانند.گمان میرود شمارشان بیش از این تعداد باشد.

...گذشته از ایل کهگیلویه،چند طایفه دیگر هم نظیر جرامی و یوسفی در این کوهستانها مسکن دارند و بیش از هزار خانوار نیز تحت نظارت مستقیم میرزا قوما در جلگه بهبهان و در روستاها یا چادرهای پراکنده زندگی میکنند.نام اینها جامه بزرگ و افشار است و برخی هم از مهاجران عرب هستند."

سفرنامه لرستان و خوزستان،بارون دوبد


#گزارش‌تاریخی ستون جدیدیست در کانال تاریخ ارجان و کهگیلویه که در آن روایت پیشینیان بدون دخل و تصرف در متن، در اختیار مخاطب گذاشته میشود.
چنانکه دوستان و هموندان عزیز و بویژه پژوهشگران ارجمند نظری در تایید، رد، تحلیل و یا تکمیل آن گزارش داشته باشند میتوانند با ما به اشتراک بگذارند و دوستان خود را به دانسته های بیشتر میهمان کنند.


@kohgilo


کتاب #یادداشت‌های‌سیاسی‌ایران

گزارش محرمانه #سر_آر_بولارد سفیر انگلستان در تهران به #ایدن وزیر امور خارجه

#تهران ۲۷ آوریل ۱۹۴۳ (۱۳۲۲/۲/۷)

دوره زمانی ۲۰ تا ۲۶ آوریل ۱۹۴۳

" #بختیاری
۱۱)عشایر #جانکی بختیاری و #بهمئی از #ایذه ...به سوی #قلعه‌طول پیشروی کرده و یک پاسگاه را به محاصره درآورده اند. هنوز از سرنوشت پاسگاه خبری نیست. شماری از نیروهای ایرانی از #رامهرمز روانه منطقه شده اند اما تعداد آنها کافی به نظر نمیرسد....
۱۲) از شواهد موجود چنین استنباط میشود که فعالیت های عشایر با تحریک #ابوالقاسم‌خان‌بختیاری صورت گرفته است... "

@kohgilo


یادداشت وارده از دوست عزیز و پژوهشگر ارجمند،مرادعلی سعیدی پور از ایذه :


"سلام....

این واقعه در این منطقه به سال علی عسکرخانی معرف است.
در ان سال علی اصغر خان بختیار فرزند علی اکبرخان فرزند امامقلی خان حاج ایلخانی به نمایندگی پسر عمویش ابوالقاسم خان بختیار که بعدها در وقایع ملی شدن نفت هم تحرکاتی انجام داد، نیروهای ژاندامری به فرماندهی سرگرد ملک مرزبان را از ایزه اخراج کرد ، مرزبان به قلعه ی قلعه تل  رفت و انجا موضع گرفت.
علی اصغرخان با کمک بعضی از بهمه ای قلعه را محاصره کردند. محاصره مدتها طول کشید، گویا تیمور بختیار برای فیصله دادن موضع به منطقه آمد، در نتیجه ژندارمها از قلعه خارج و به طرف باغملک رفتند تا به اهواز بروند.
بعد از آن نیروهای لشکر خوزستان برای سرکوب بختیاری ها از مسیر رامهرمز به سوی منطقه می امدند که بختیاری ها و جانکی ها وبهمه ای ها در دشت شیر میداوود ، راه را بر انها بستند و جنگ دشت شیر اتفاق افتاد. "

@kohgilo


درود بر دوستان عزیز ، هموندان ارجمند!
شاد و تندرست باشید!

امروز صبح سری به فیس بوک زدم، در یادآوری خاطرات گذشته مطلبی از یازده سال پیش را یادآوری کرده بود، بد ندیدم که بخشی از آن را با شما به اشتراک بگذارم :

"
دیشب در جلسه انجمن شاهنامه گچساران،معرفی کتاب داشتم : جنگنامه کهگیلویه
داشتم توضیح میدادم که این کتاب شرح سه واقعه است:داستان نخست که درسال 1273ه.ق اتفاق افتاده و روایت کشته شدن اله کرمخان باوی و پسرش محمدعلی خان سِه سُوار است،قتلی که با نقشه حاکم وقت کهگیلویه،شجاع الملک نوری شیرازی و به همراهی خداکرمخان بویراحمدی صورت گرفته بود، همان خانی که بویراحمد را از معادلات محلی خارج کرد و وارد معادلات منطقه ای نمود،از قشقایی باج می گرفت و بختیاری را میچاپید.
پرنده خیالم به پرواز درآمد،محمدعلی خان پسر اله کرمخان بود و جوانی رشید و سوارکاری معروف،رابطه عاشقانه این جوان و اسبش شهرت داشت،نام اسب سیاه(سِه) فقط برازنده این اسب بود و سِه سُوار،لقب آن جوان رشید!با کشته شدن خان و پسرش،اسب سیاه و وفادار،فاصله ای طولانی(بیش از صدکیلومتر) را پیمود تا جنازه صاحبش را به منزلگه،قلعه باشت،برساند،همان قلعه ای که بارون دوبد،سیاح و دیپلمات معروف روس، آنرا به قلاع بارونهای فئودال قدیم اروپا تشبیه کرده بود و درش بر خوان مهمانوازی اله کرمخان نشسته بود و تا دیر وقت به پرچانگی و نقل تاریخ دشمنی کینه توزانه این کوه نشینان گوش فراداده بود.
بر همین خوان،میرزا فتاح خان گرمارودی،عامل خوش انصاف قجری نیز به میهمانی نشسته بود،هرچند که در سفرنامه اش رنجیدگی خاطرش را از اقتدار خان باوی رابیان نموده بود و میرزا سلطان منصور خان بهبهانی حاکم کهگیلویه را به سبب پیوند سببی با خان باشت نکوهش کرده بود. همان حاکمی که خاندانش با حکام فارس و دربار قجر پیوند خانوادگی داشت.
کشته شدن خان و پسرش،زنان ایل را عزادار کرد و شروه های آنان بعد از گزار سالها هنوز به گوش میرسد:

سه پلم!جون دلم!پا د و مازه!
یه تشی من جیگرم وابی برازه!
....
سه پلم!جون دلم!یالت چویلم!
لهشمه بی خوت بووه سی خاک ایلم!
"اسب سیاه شانه پهنم،ای جان و دلم،بر بلندای تپه ها سم بکوب،که آتش در دلم فواره می کشد! ای اسب سیاه شانه پهنم!ای جان و دلم! ای یالهایت چویل من! جنازه ام را به خاک ایلم ببر!

پرنده خیالم گریان شد، اما خیال قرار نداشت،بالهایش را گشوده تر کرد و همچنان بر بلندای تاریخ اوج میگرفت،با چشم خود چه نادیده ها که ندید! چه ستمها و ناروایی ها،چه غارتها و چپاولها،چه عزاها و ماتمها و چه...



به:نادر عسکری و حسن بهرامی

۱۳۹۲/۰۷/۲۴ عید قربان،گچساران"

#مهدی‌خادمیان‌زیدونی


@kohgilo


و دیگر در فارسنامه از تاجران دهدشتی زیادی نام برده شده است که همه مشهور به درستکاری و ثروتمندی بوده اند. اولین آنها خواجه محمد زکی تاجر دهدشتی ست که ساکن محله "سر باغ " شیراز بوده است. فارسنامه نام ۱۹ تاجر دهدشتی مقیم شیراز را ذکر کرده است که البته چندتایی داماد و دختر زاده آنها بوده اند اما به دهدشتی شهره شده اند.
از میان تجار دهدشتی ساکن شیراز، حاج علیرضا تاجر دهدشتی در کشمیر تجارتخانه داشته است و به دلیل اقامت طولانی در آنجا به کشمیری معروف بوده است.
در کتاب زبده الاخبار فی سوانح الافکار هم نام حاج آغای دهدشتی به عنوان یکی از تاجران مشهور شیراز ذکر شده است.

گزارش هایی از مهاجرت دهدشتی های به نقاط دیگر کشور از جمله ری و تهران هم موجود است.

در این مدت چند تن از هموندان کانال هم به مهربانی از خانواده های دهدشتی مقیم در ایلات و طوایف کهگیلویه نام برده اند که به دلیل وابستگی های خانوادگی، عدم علاقه به مهاجرت یا عدم تمکن مالی در منطقه مانده اند.

به هر روی بررسی دهدشتی های مهاجر خود سوژه ای جذاب و گیراست که مغفول مانده و میتواند مورد توجه پژوهشگران بومی قرا بگیرد.

۱ مهرماه ۱۴۰۳

#مهدی‌خادمیان‌زیدونی

@kohgilo


در ادامه مبحث
دهدشتی های مهاجر

به یاد دوست عزیز

آمحمود دهدشتی اخوان

هرچند پیشینه‌ی تاریخی دهدشت بلند است و بررسی آن موضوعی مفصل است، اما عمده آنچه تا کنون در مورد تاریخچه دهدشت و دهدشتی ها در کانال نشر داده شده مربوط به دوران ویرانی دهدشت قدیم است.
منطقه‌ی دهدشت -و نه لزومن شهر کنونی دهدشت- دستکم از دوران ساسانی آبادان بوده و در متون متقدم اسلامی به آن اشاره شده است اما عمده‌ی تاریخ آبادانی دهدشت مربوط به دوره‌ی صفوی است که اگر فرصت شد به این پیشینه هم خواهم پرداخت اما علی الحساب بحث دهدشتی های مهاجر را به پایان برسانم :

فارسنامه ناصری ویرانی دهدشت را مربوط به اواخر دوره‌ی صفوی و در دوره‌ی سلاطین زندیه میداند اما روایت های شفاهی این واقعه‌ی مهم تاریخ بومی را مربوط به اوایل قاجار میدانند که هردو دیدگاه میتواند به گونه ای درست باشد.
واقعیت اینکه نا امنی های اواخر صفوی دهدشت را از رونق انداخت و روند مهاجرت از همین دوران آغاز شده است اما شهر در دوره‌ی قاجار به طور کامل خالی از سکنه شده است که این در گزارش فارسنامه ناصری هم آمده است. هر چند احتشام الدوله قاجار در دوران حکومت خود تلاش به آبادانی مجدد دهدشت کرد اما این اقدام نتیجه ای نداشت و نهایتن دهدشت متروکه ماند تا دوره‌ی محمدرضا شاه پهلوی که شهر جدید دهدشت در مجاورت ویرانه های قدیمی آن احداث گردید.

در مطالب پیشین اشاره شد که پدیده مهاجرت دهدشتی ها به اصفهان به دلایل اداری و تجاری از همان دوران شکوفایی دهدشت وجود داشته است و یحتمل با آغاز بی رونقی دهدشت کسانی که به نوعی با اصفهان ارتباطی داشته اند برای مهاجرت آنجا را انتخاب کرده اند. واقعیت اینکه در مورد دهدشتی های اصفهان چیز زیادی نمیدانیم.

اما یکی از گزینه های در دسترس برای مهاجرت ، شهر بهبهان بوده است که بدلیل نزدیکی و روابط تجاری و خانوادگی گزینه ای سهل بوده است. عمده مهاجران دهدشتی بهبهان در "محله‌ی گود چهک " بهبهان ساکن شده اند، و آنگونه که دوست پژوهشگر آ عطا برکت به نقل از مرحوم پدرشان نقل میکنند تا دوره‌ی قاجار مهاجرت دهدشتی ها به بهبهان ادامه داشته است و خانواده کاظم دهدشتی از آخرین نفراتی بوده اند که به بهبهان مهاجرت کرده اند و اجدادشان تا آخر عمر با گویش دهدشتی که با همه تشابهات با گویش بهبهانی، به راحتی قابل تشخیص بوده است، صحبت میکرده اند.
صد حیف و افسوس که دیگر دوست مطلع و آگاه به فرهنگ عامه و تاریخ شهر و محلات بهبهان روانشاد آ محمود دهدشتی اخوان در میان ما نیست تا اطلاعات فراوانش را بی منت در اختیار ما بگذارد،خدا کند که دست نوشته هایش جمع و جور شود تا از گزند مصون بماند و برای نسل آینده چیزی به یادگار بماند.

ظاهرن دهدشتی های زیدون هم از دهدشتی های مهاجر به بهبهان بوده اند و هم چنین دهدشتی های بندر دیلم که در "محله‌ی بهبهانی " این بندر ساکن شده اند. آنگونه که پرسیده ام دهدشتی های دیلم علاوه بر تجارت در بازار دیلم چندین "جهاز" ،نوعی کشتی کوچک تجارتی، داشته اند و به کار واردات هم مشغول بوده اند و در کنار آن در بلوک لیراوی گله داری می کرده اند.

در مورد دهدشتی های گناوه چیز زیادی نمیدانم اما معروفترین دهدشتی های مهاجر دهدشتی های بوشهر بوده اند تا آنجا که بزرگترین محله‌ی تاریخی بوشهر به نام آنان خوانده شده است و تاریخچه آنان نه یک مطلب یا مقاله که کتابها میطلبد. مهمترین و شناخته شده ترین دهدشتی مقیم بوشهر معین التجار دهدشتی است که دامنه‌ی نفوذ و تجارتش در سرتاسر ایران گسترده بود. او نماینده تجار ایران در مجلس اول مشروطه بود و در آخر نوه اش هم داماد شاه شد! تاثیر گذاری معین التجار دهدشتی و فرزندانش در حوادث تاریخی ممسنی و کهگیلویه تا دوره‌ی پهلوی مشهور است و بسیاری از وقایع عشایری بابت نفوذ آنان رخ داده است که در متون تاریخ عشایری به آن اشاره شده است.
از معین التجار آثار تاریخی در بوشهر، تهران و اهواز به جای مانده است که گواه دولتمندی اوست.

اما در مورد بازماندگان دهدشتی های شیراز با آنکه نام آنان در متون دوره قجری و بویژه فارسنامه ناصری آمده است هم چیز زیادی نمیدانیم.

فارسنامه در ذکر بزرگان محله‌ی بازار مرغ از حاج محمد سعید دهدشتی نام میبرد که شیخ الاسلام کهگیلویه بوده که پس از ناامنی ها به بهبهان رفته است و در زمان والیگری فتحعلی شاه (دوره‌ی آقا محمد خان) توسط او به شیراز فراخوانده شده و دختر میرزا ابراهیم مستوفی را به عقد او درآورده اند و کمی بعد لله گی میرزا حسینعلی فرمانفرما را به او سپرده است و بعدها پسرش میرزا اسماعیل به منصب استیفای دیوان فارس مفتخر می شوند.


#موسیقی‌بومی

#رمضان‌کارآزموده

ضبط شده در منطقه‌ی نفت خیز آغاجاری، حدود ۱۳۴۰ خورشیدی



@kohgilo


#آسمان_ریسمان

سهیل و سیب و نفت

ستاره سهیل ستاره ای درخشان و مشهور است که جای پای محکمی هم در ادبیات فارسی و هم در فرهنگ عامه مردم دارد.
مشهور است که شب هژدهم سنبله یا شهریور در آسمان بهبهان سهیل میزند که اصطلاحی است به معنای دیده شدن آن!
از جمله باورهای پیشین مردم این بود که تا ستاره سهیل دیده نشود سیبها خوشرنگ نمیشوند. یک دوبیتی از شوقی بهبهانی، شاعر معروف و البته زبان سرخ و بداقبال همولایتی به جای مانده که به همین معنا اشاره دارد :

با محتسب شرع کسی جنگ ندارد

چوبی که به شوقی بزند ننگ ندارد

آقا چو سهیل یمنی،شوقی چون سیب

سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد.

اما این شعر خودش حکایتی دارد :

میگویند که شوقی علاقه و افراط در باده نوشی و عرق خوری داشته و تا آنجا که مجتهد شهر بهبهان حکم به حد او میدهد.
بعد از اجرای حکم شرعی، رنود شهر که میخواستند زبان شوقی را برعلیه مجتهد بخارانند و غائله ای تازه برپا کنند، به او طعنه بسیار زده که شوقی برای ختم ماجرا این دوبیت را در پاسخ آنان گفته است.
اما مجتهدی که این حکم را صادر کرده بود، آ سید اسماعیل بهبهانی ست. آ سید اسماعیل از مجتهدان طراز اول ایران در دوره‌ی قاجار است. طبق فارسنامه ناصری جد اعلای او سیدعبداله موسوی بحرینی در زمان سلطنت نواب کریم خان زند از بحرین به بهبهان آمده بود.
آنگونه که نزهت الاخبار نوشته آ سید اسماعیل سالها در عتبات به تحصیل پرداخته است و سپس به دارالخلافه تهران رفته است. اما فارسنامه به اقامت آ سید اسماعیل بهبهانی در بهبهان اشاره میکند که با روایت سرایش شعر شوقی میخواند.
در یکی از سفرهای ناصرالدین شاه به نجف بنا به درخواست شاه، سید اسماعیل به تهران نقل مکان کند و در تمام عمر با احترام و اعتبار زندگی کرد.
اما مشهورتر از آ سید اسماعیل، پسرش سید عبداله بهبهانی ست که او هم از مجتهدان برجسته کشور و از رهبران جنبش مشروطیت است که بگمانم نیاز به معرفی ندارد.
البته آ سید اسماعیل نوه ای هم دارد که نسبتن مشهور است ولی احتمالن بعدها نامش در تاریخ بیشتر خواهد آمد و او سید محمد بهبهانی فرزند سید عبداله است که در جریان وقایع ۲۸ مرداد و سقوط دولت مصدق نقش عمده ای داشته است.
آنگونه که ریچارد کاتم جاسوس سابق سیا در کتابش "ناسیونالیسم در ایران " آورده او مسئول توزیع دلارهای آمریکایی در میان مذهبیون مخالف مصدق بوده است و طبق سندی که البته با سانسور از طرف دولت آمریکا اجازه نشر پیدا کرده است، او از تمام جزییات نقشه آگاه بوده است.

پی نویس :
۱.خدا وکیل سبک نوشتن مرا میبینید؟ از بلخ شروع میکنم و سر از بغداد در می آورم! از ستاره سهیل به ۲۸ مرداد رسیدم در حالی که مطلب روز ۲۸ مرداد کانال مربوط به بهبهانی پلو بود!! علی الحساب این به آن در!
۲.به آسمان نگاه کنید اگر در میانه ستاره‌ای پرنور دیدید،همان ستاره سهیل است.

۱۴۰۳/۰۶/۱۸

#مهدی‌خادمیان‌زیدونی


@kohgilo


یادداشت وارده :

مطلب "بهبهانی پلاو" را در کانال تلگرامی احیای روابط کهن که مدیرش دوست عزیز و پژوهشگر ارجمند، دکتر مهدی بیگدلی ست دیدم و برایم جالب آمد.
از طرف دیگر نمیشود از غذاهای بومی کهن شهر بهبهان سخن گفت و یا پرسشی داشت و به یاد کدبانوی هنرمند سرکار خانم صدیقه ملایانی نیافتاد.
درگذشته که راجع به غذاهای بومی بهبهان با ایشان گپ و گفتی داشتم از روش طبخی مشابه برایم گفته بودند، بنابراین و دلایل دیگر انتساب این پلو به شهر بهبهان برایم روشن بود، مطلب را برای سرکار خانم ملایانی فرستادم و پرسش هایم را مطرح کردم که به مهر اینگونه پاسخ دادند :

" درود بی کران ...

بله ، در بهبهان این روش طبخ مرسوم بوده است و در گویش محلی به این نوع پختن پلو " یه کووه " یا " تشتکی " میگفتند و در محله "شَهو" به آن "سختَی" میگفتند. "یه کووه" به این دلیل گفته میشد که گوشت بایک آب و بصورت ملایم پخته شود و در زمان طبخ دیگر هیچ آبی اضافه نشود.

در زمان کودکی با روش پخت این پلو آشنا شدم. از مرحوم مادرم و ایشان هم از بزرگترها یاد گرفته بود.
گوشت را به همین منوال که ذکر شده انتخاب و یخنی (یکووه) میپزند، اما به جای نخود درشت ،از لوبیا عربی استفاده می کنند. پختن این پلوی خوش مزه نکات ریزی دارد که معمولا کمتر رعایت می شود.

استفاده از شوید بخاطر طبع گرم و بوی مطبوع آن در این پلو ضروری ست.

و همچنین این پلو در فصل زمستان یا وبهار با باقلی سبز پخته می شود.
اما دیده ام که اهالی دوان کازرون تشتکی ما را با نخود زنده و البته با ادویه بیشتر طبخ می کنند.

ادویه ای که خود من در پخت این غذا استفاده میکنم و ترکیب آن از مرحوم مادرم به من رسیده،از بیست قلم تشکیل شده است که برای آماده سازی آن ،
چندین روز وقت لازم است .
برای ترکیب، اندازه و مقدار هر نوع ادویه باید رعایت شود و بعضی از اقلام باید بو داده شود.

روش پخت هم همان است که در مطلب آمده است.

همیشه از مطالب خوبتان لذت میبرم. مانا باشید. "



@kohgilo


« بهبهان پلاو »

از ظرفیت ها و ذخایر کهنی که کمتر به آن توجه می شود خوراکی ها و نوشیدنی هایی ست که پیشینیان ما استفاده می کردند.
از دیرباز معرفی و شرح چگونگی طبخ انواع و اقسام اغذیه و اطعمه در کتاب های مستقلی تدوین شده است ، که برخی از آنان بازنویسی و منتشر گردیدند.
بِهبهان پلاو ( پلو) یکی از خوراکی های شناخته شده دربار صفوی بود ، که نحوه طبخ آن در رساله ای با عنوان « مادّة الحیوة»  ، تألیف  نورالله آشپز در سال ۱۰۰۳ هجری قمری ( آشپز شاه عباس اول صفوی) ، آمده است.
  بر ما روشن نیست که بهبهان در این جا صفتی است برای این قسم از پلو به معنی بهترینِ بهترین ها یا مرتبط است با  بهبهان از شهرهای خوزستان ؛
برای دانستن علت  این وجه تسمیه باید بیشتر تحقیق کرد.
   « بهبهان پلاو »
   صفت او آن است که گوشت بره یا شیشک فربه ( را ) یخنی نمایند و نخود درست بسیار و دارچینی قلم و فلفل درست به قدر احتیاج درو ریزند و زنجبیل و جوز بویا و هیل و قرنفل .
آنها را همه کوفته بعد از برنج انداختن بدو می پاشند و اندک زعفران داخل کنند ، و این قسم را یک آبه طبخ می نمایند .
نوع دیگر _ آن است که گوشت او را ریزه می کنند و نخود مقشّر و هل و زنجبیل درست و دارچینی قلم درو می ریزند . اگر شفّاف خواهند آتش را می باید کشید و اگر به لذّت خواهند نه .

متن دو رساله در آشپزی از دورهٔ صفوی ، کارنامه و مادّة الحیوة ، محمدعلی باورچی و نورالله آشپز ، به کوشش ایرج افشار ، انتشارات سروش ، چاپ دوم ۱۳۸۹ ، ص ۲۰۶

مطلب از کانال تلگرامی احیای روابط کهن به نشانی:
t.me/ehyaeravabetekohan


@kohgilo


یادداشت وارده

" پویش دستاران هستم از شهر دهدشت روستای سُمغان، در خصوص دهدشت که نوشتید:

قبلا تحقیقات و یادداشتهایی شخصی مبنی بر پیگیری و ردگیری خاندانهای دهدشتی تبار که از دهدشت مهاجرت کرده بودند انجام داده بودم، ولی متاسفانه تنها نسخه الکترونیکی آن در لپ تاپم بود که خراب شده و امکان بازیابی نیست.

دهدشت شهر پر رونقی بود، به گونه ای که شال کشمیری و ظروف چینی از شرق به آنجا وارد و به سایر نقاط از جمله عراق و بنادر جنوب صادر می شد. با مهاجرت گروهی دهدشتی ها به اکناف ایران، بعضی از خاندانهای دهدشتی هم به کشمیر مهاجرت کردند که تا جایی که از دوستان شنیده ام تاکنون پسوند دهدشتی در نام بعضی از آنها در کشمیر موجود است.
گروهی هم به ری و تهران رفتند.

بعضی از خاندانهای دهدشتی در دهدشت ماندگار شدند. پس از مهاجرت بزرگ، گروهی از لرهایی که بعدا اتحادیه بویراحمد را تشکیل دادند، به نام طایفه طاس احمدی ساکن خانه ها و کاروانسراهای دهدشت شدند و خاندانهای دهدشتی باقی مانده در شهر با این طایفه وصلت و خویشاوندی سببی کردند و اگر چه امروزه در بین سایر طوایف کهگیلویه با عنوان بخشی از طایفه طاس احمدی به حساب می آیند، ولی در بین خودشان و طایفه طاس احمدی با عنوان دهدشتی های قدیم شناخته می شوند. از جمله خانواده های یزدانی، دهدشتی و پورَکپور هستند. "


@kohgilo

20 last posts shown.